eitaa logo
افـ زِد ڪُمیـلღ
1.5هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
5.3هزار ویدیو
209 فایل
"بہ‌نام‌اللّہ" اِف‌زِد‌⇦حضࢪٺ‌فاطمہ‌زهࢪا‌‌‌‌‹س› ڪمیل⇦شهید‌عباس‌دانشگࢪ‌‌‌‌‌‹مدافع‌حࢪم› -حࢪڪٺ‌جوهࢪه‌اصلۍ‌و‌گناه‌زنجیࢪ‌انسان‌اسٺ✋🏿 ‌‹شهید‌عباس‌دانشگࢪ› ڪپۍ؟!‌حلالت‌ࢪفیق💕 -محفل‌ها https://eitaa.com/mahfel1100 -مۍشنویم https://daigo.ir/secret/1243386803
مشاهده در ایتا
دانلود
افـ زِد ڪُمیـلღ
زیادی خوب بودنم درست نیس یعنی کلا هرچیزی حدی داره و خشم و عصبانیت و محبت و همه چی ، باید به جا و بر
اصلا میتونین نیت کنین و بگین ، خدایا ،برا اینکه شما گناهای منو ببخشی ، اون طرفو که بهم بد کرد می بخشم . و برا شادی امامت که در نهایت شادی خودتو در بر داره و برا اینکه امامم ، گناهاییم که مانع رسیدن صدای من به اون بالاها شده رو ندید بگیرن و ازم راضی باشن ، خوبی میکنم و هدیش میکنم به خودتون✨
اوا لف دادین ؟😅🚶‍♀
خیلی حرف زدم 😅 دیگه ببخشید اگه سرتونو درد آوردم شبتون بخیر ... یاعلی ✋🏻😅
از درد ترک خورده و از زخم کبودیم؛ کوهیم و تماشاگر رقصیدن رودیم... بر زخم های عمیق بی مرهم قلب ها... ± ظهرتون بخیر
. می‌گفت یه رفیق گیر بیارید ، کھ باهاش خودسازی کنید ، ترک گناه کنید ، درس بخونید و مباحثهـ کنید ..! سخت گیر میاد ، ولی اگه گیر اومد ولش نکنید تا شهادت (:♥️ | داری‌یه‌رفیق‌صادق‌که‌دستتوبگیره؟ | +اگه داری بفرست براش👀
خدایی احساس میکنم رو ³⁰⁰ طلسم شدیم . همسایه - غیر همسایه یه حمایتی میکنید از این آمار در بیاییم؟! 🙂👀 (:
میگن اگه با باشی زشت میشی ولی من جز زیبایی چیزی نمی بینم:))😍!
دلم لک زده کربلا قسمتم کن.mp3
16.27M
شکستم دلت را؛ دلم را شکستند، من از کار دنیا شکایت ندارم ... چراغارو که خاموش کردن گوش کنید👌🏼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹وعده حضرت زهرا(س) به شهید قربانخانی🌹 مادر شهید مدافع حرم، مجید قربانخانی: حضرت زهرا (س) به خواب مجید آمده بود و وعده داده بود که یک هفته پس از سفر به سوریه شهید می‌شوی. مجید از وقتی که این خواب را دید بیتاب شده بود.
بچه لاتی که شد حر امام حسین .....
شهید «مجید قربان خانی» متولد ۳۰ مرداد ۱۳۶۹ و تک پسر خانواده است. لقب‌هایی که در فضای مجازی به شهید دادند : مجید سوزوکی و مجید بربری است که  به دلیل شباهت نام شهید قربانخانی با مجید فیلم اخراجی‌ها رویش گذاشته‌اند. اما مجید بربری، دایی‌های پدرش نانوایی بربری دارند، مجید عصرها که از سرکار برمی‌گشت، پشت دخل بربری فروشی می‌رفت و نان دست مردم می‌داد. یکی می‌گفت مجید دو تا نان بده، آن یکی می‌گفت مجید چهار تا هم به من بده. سه تا هم به من و. . . همین طور شد که در محله نامش را مجید بربری گذاشتند. وگرنه کار و بار مجید چیز دیگری بود.