💚
همـہبدبختۍمااینہڪہشمـارو
دمدمےخواسٺـیم،نہدائمے
-ببخـشمثلهمیشـہ . . .🙂💔!
#السݪامعلیڪیابقیةاللہ✋🏻
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🕊
#حجاب
#امام_زمان
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
#لبیک_یا_خامنه_ای
انشاالله بیشتر بشیم ، انگیزه ماهم برا ادامه ی کار بیشتر میشه و کانال جذاب تر میشه
حالا هرجور خودتون میدونید 😁🚶♀
هدایت شده از 🕊 آوینـツـہ 🕊
VID_20230118_092242_113.mp3
1.37M
- مادرمغمگیننباش!
منبهدیدارحسین(ع)میروم(:💔'
#مداحیشهیدجهادمغنیه
#سپاه
#امام_زمان
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
#لبیک_یا_خامنه_ای
🌿 『آوینـツـہ』 | @avineh 🌿
دلمواسہاونشبجمعھایکهتوآغوشت
گذشت، تنگشدهآقایِامامحسین !
کنارتچقدرحالمبهتربود ؛ چقدرآرومبودم*
جان رفت و اشتیاقِ تو از جان بھ در نشد ؛
سر رفت و آرزویِ تو از سر بھ در نرفت :')
- ولی یچیزی میگیم و یچیزی میشنویما :)
تا نرفته باشی ؛ فلسفهی این دلتنگی ها و قطراتی که با یاد حرمش از چشایِ بعضیا سرازیر میشه رو نمیفهمی . .
هدایت شده از 🇵🇸عـاشـقـان شـهادت🇵🇸
مولای مهربان و تو ای عشق من سلام🖐🏻
عجل ولیک الفرج آقای من سلام❤️
در ندبه های جمعه تو را جستجو کنم🌱
زیبا ترین بهانه دنیای من سلام💚
#اللهمعجللولیکالفرج
•❥༅••🌿✨♥️••❥༅•
@Asheghaneh_Shahadat
هدایت شده از 🇵🇸عـاشـقـان شـهادت🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این چه عدالتیه خدا داره؟!
شراب رو چرا آفرید بعد گفت حرام؟!
خب آقا اصلاً نمی آفریدش چه کاریه؟!
#مهدیار #اندکی_تفکر
#آقای_سیدکاظم_روحبخش
✨❤️↠@Asheghaneh_Shahadat
زندهام تا که به دور تو بچرخم مهدی...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#السلام_علیک_یا_مولانا_یا_صاحب_الزمان
🖇💌
چون امام است پدر، چون که امام است شفیق
رخصتم ده که بگویم به تو: بابای خودم
بیقرار و به وَلَه، تشنهی آغوشِ تواَم
حُسنِ وجه تو شده قبلهی زیبای خودم
هدایت شده از هیأت دختران حیدری
سلام رفقای حیدری 👋
کیف احوال؟
امیدوارم حالتون به حق حضرت مادر خوب باشه 🌱
راستی عید گذشته و عید های آیندتون پیشاپیش مبارک 🌸
قراره به نیابت از چهل شهید در چهل روز برای حضرت زهرا سلام الله علیها جهت دعای ایشان برای فرج فرزندش آقا بقیة الله قرائت سوره مبارکه «یس» رو داشته باشیم 💞
هر روز هدیه به یک شهید ......🌷🌷🌷
آغاز چله شهدایی و زهرایی :
✨🌺دوشنبه اول ماه رجب 🌺✨
به دوستاتون ما را معرفی کنید تا باهم دیگه دست به دعا باشیم....
❤️اللهم عجل لولیک الفرج❤️
@dokhtarane_heydary
هدایت شده از هیأت دختران حیدری
رفقای حیدری تا روز دوشنبه درباره سوره مبارکه «یس» و برکات زیادی که داره توضیحاتی را داخل کانال میگذارم .....
😊😊😊😊😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثلپیرمردیبابیماریآلزایمر ،
کهفقطهمدمازدنیارفتهاش
رابهخاطردارد . .
مثلنوزادیباچشمانبسته ،
کهتنهاعطرمادرشآرامش
میکندمثلسنگیکهبرایپای
لنگساختهشده،یامثلکوررنگی
کهفقطرنگسفیدرامیبیند
ومیشناسد؛ومثلتمامِیکّه
شناسهایدیگرِدنیا،منفقط
وفقطتنهاتورامیشناسم،تو
رابلدم؛تورامیجویم . .
اصلارسالتخلقتمنازتو
گفتنونوشتناستبگذار
خیالتراراحتکنم . .
کهمنبهدنیاآمدهامتا
برایتوبمیرم . .💙′🔓′
#عاشقانه
#مدافعان_حرم
#عاشقانه_مذهبی
هدایت شده از 𝑹𝒊𝒑𝒂𝒓𝒐 | ܢ݆ߺܝ̇ߺߊܣܭَߊܘ
تو انقد قشنگ میخندی که باید قابت کنم آویزونت کنم به دیوار (:🎻🧡؛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بھ قول #حاج_حسین_یکتا
خودمونی با #امام_زمان«عج» حرف بزنیم،
خوندن دعا و زیارتنامه خوبھ،
ولی خودمونی حرف زدن رو
بیشتر تمرین کنیم... :)
#تلنگر
هدایت شده از 「شَهیدِگُمنام」🇵🇸
قرار گذاشتند
که نام یکی
بشود #شهید
و نام دیگری
#همسر_شهید!
و همسفر بشوند
به بهشت
اما...
انتظار همیشه
واژه ی ، دلتنگ کنندهِ
همسفران است...
🌱|@martyr_314
✨بنــــامـ خـــــ✨ــــداے 💞 #عݪــــے و #فــاطیـــما✨💞
🕋داســـٺان جذاب و واقعی #قیمـــٺ_خدا
نام دیگر رمـــان؛ #ٺمــامـ_زندگــےمن
✝قســـــــمٺ #بیست_ونه
✨قیمت خدا
– اگر جلوی این دیوارها گرفته نشه … روز به روز جلوتر میاد… امروز تا #وسط_اسرائیل کشیده شده … فردا، دیگه مرزی برای کشور شما و بقیه کشورها نمی مونه … و انسان های زیادی به سرنوشت های بدتری از شما دچار میشن … شما به عنوان یه انسان در قبال مردم خودتون و جهان مسئول هستید …
جواب تمام سوال هام رو گرفته بودم … با عصبانیت😠 توی چشم هاش زل زدم …
.
– اگر قرار به بدگویی کردن باشه … این چیزیه که من میگم… من با یک عوضی ازدواج کردم …😠 کسی که نه #شرافت #یک_ایرانی رو داشت … که آرزوش غربی بودن؛ بود … نه شرافت و #منش #یک_مسلمان … اون، انسان بی هویتی بود که فقط در مرزهای ایران به دنیا اومده بود … مثل سرباز خودفروخته ای که در زمان جنگ، به خاطر منفعت خودش، کشور و مردمش رو می فروشه … .😠
.
💢نکته: “در نظر بگیرید اینها جملات یه دختر لهستانی مسلمان شده هست بدون ذره ای تغییر در جملاتشون”.
.
با عصبانیت از جا بلند شدم …
رفتم سمت در و در رو باز کردم …
. – برید و دیگه هرگز برنگردید … من، خدای خودم رو به این قیمت های ناچیز #نمیفروشم …😠✋
هر سه شون با خشم از جا بلند شدند … نفر آخر، هنوز نشسته بود …
اون تمام مدت بحث ساکت بود … با آرامش از جا بلند شد و اومد طرفم …
– در ازای #چه_قیمتی، خداتون رو می فروشید؟ …😈
محکم توی چشم هاش زل زدم …
– شک نکنید … شما #فقیرتر از اون هستید که #قدرت پرداخت این رقم رو داشته باشید … .😠😏
– مطمئنید پشیمون نمی شید؟ … .😈
– بله … حتی اگر روزی پشیمون بشم، شک نکنید دستم رو برای گدایی جای دیگه ای بلند می کنم …
کارتش رو گذاشت روی میز …
. – من روی #استقامت شما شرط می بندم …
هنوز شب به نیمه نرسیده بود...
و من از التهاب بحث خارج نشده بودم که صدای زنگ تلفن بلند شد …
از پذیرش هتل بود … .
– خانم کوتزینگه، لطفا تا فردا صبح ساعت ۸، اتاق رو تحویل بدید … و قبل از رفتن، تمام هزینه های هتل رو پرداخت کنید…!!
ادامه دارد....
🕋❤️✝✝🕋❤️🕋
✍نویسنده:
شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے
✨بنــــامـ خـــــ✨ــــداے 💞 #عݪــــے و #فــاطیـــما✨💞
🕋داســـٺان جذاب و واقعی #قیمـــٺ_خدا
نام دیگر رمـــان؛ #ٺمــامـ_زندگــےمن
✝قســـــــمٺ #سی_ویک
✨سلام پدر
بعد از چند لحظه، متوجه آرتا شد …
اون رو از من گرفت … با حس خاصی بغلش کرد …🤗👦🏻
.
.
– آنیتا … فقط خدا می دونه … توی چند ماه گذشته به ما چی گذشت … می گفتن توی جنگ های خیابانی تهران، خیلی ها کشته شدن … تو هم که جواب تماس های من رو نمی دادی … من و پدرت داشتیم دیوونه می شدیم …😥
.
.
– تهران، جنگ نشده بود … .😕
.
یهو حواسم جمع شد …
.
.
– پدر؟ … نگران من بود …😳😍
.
.
– چون قسم خورده بود به روی خودش نمی آورد اما مدام اخبار ایران رو دنبال می کرد … تظاهر می کرد فقط اخباره اما هر روز صبح تا از خبرها مطلع نمی شد غذا نمی خورد …😊
.
.
همین طور که دست آرتا توی دستش بود و اون رو می بوسید … نفس عمیقی کشید … .
.
– به خصوص بعد از دیدن اون خواب، خیلی گریه کرد … به من چیزی نمی گفت و تظاهر می کرد یه خواب بی خود و معناست اما واقعا پریشان بود …😊
.
.
خیالم تقریبا راحت شده بود …
یه حسی بهم می گفت شاید بتونم یه مدت اونجا بمونم …
هر چند هنوز واکنش پدرم رو نمی دونستم اما توی قلبم امیدوار بودم …
.
.
مادرم با پدر تماس نگرفت …
گفت شاید با سورپرایز شدن و شادی دیدن من، قسمش رو فراموش کنه و بزاره اونجا بمونم …☺️🤲
.
.
صدای در که اومد، از جا پریدم …
با ترس و امید، جلو رفتم …😥🤲 پاهام می لرزید ولی سعی می کردم محکم جلوه کنم …
با لبخند به پدرم سلام کردم …☺️
.
.
چشمش که به من افتاد خشک شد … چند لحظه پلک هم نمی زد …
چشم هاش لرزید اما سریع خودش رو کنترل کرد … .
.
– چه عجب، بعد از سه سال یادت اومد پدر و مادری هم داری…😒
ادامه دارد....
🕋❤️✝✝🕋❤️🕋
✍نویسنده:
شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے