eitaa logo
افـ زِد ڪُمیـلღ
1.5هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
5.1هزار ویدیو
206 فایل
"بہ‌نام‌اللّہ" اِف‌زِد‌⇦حضࢪٺ‌فاطمہ‌زهࢪا‌‌‌‌‹س› ڪمیل⇦شهید‌عباس‌دانشگࢪ‌‌‌‌‌‹مدافع‌حࢪم› -حࢪڪٺ‌جوهࢪه‌اصلۍ‌و‌گناه‌زنجیࢪ‌انسان‌اسٺ✋🏿 ‌‹شهید‌عباس‌دانشگࢪ› ڪپۍ؟!‌حلالت‌ࢪفیق💕 -محفل‌ها https://eitaa.com/mahfel1100 -مۍشنویم https://daigo.ir/secret/1243386803
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کس گره افتاد به کارش..؛ خبر کنید روضه به نام «مادر سقای کربلاست!» 🏴
مارو از شب بپرسید ... تو روز که همه میگن میخندن ...
شبتون امام حسینی🤍 التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و هر کس خدا را شناخت دیگر رغبتی به چیز دیگر برایش نمی‌ماند...
🙃🤝🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزار هرچقدر دلشون میخواد برات نقشه بکشن...تو خدا رو داری!!🧡
هدایت شده از نایین سلام
♦️ادارات، دانشگاه‌ها و مدارس نایین و خور و بیابانک فردا دوشنبه ۲۶ آذرماه تعطیل شد مدیرکل مدیریت بحران استانداری اصفهان: 🔹 مدارس، دانشگاه‌ها، ادارات، دستگاه‌های اجرایی، بانک‌ها و بیمه‌های استان بجز شعب بانک منتخب و کشیک و نیز دستگاه‌های خدمات‌رسان و امدادی به دلیل کاهش دما و شرایط آلودگی هوا و مدیریت مصرف انرژی در روز دوشنبه ۲۶ آذر تعطیل هستند. ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄ 🌐 با رسانه همراه شوید @naein_salam
هدایت شده از شعرام
_
هدایت شده از -حُوریه-
- و غـزه هنوز زنده است .🌱🤍!
چند ساعت پیش دو تا خبر منتشر میشه 👇🏻
هدایت شده از قم آنلاین
💥فوری 🛑 هیچ حادثه‌ای در حرم مطهر رخ نداده است 🔹طبق شنید‌ه‌ها فردی ۲۲ ساله دارای اختلال روان با چاقو وارد صحن حرم مطهر حضرت معصومه(س) شده بود که بلافاصله توسط حراست حرم دستگیر و تحویل مقامات قضایی شد. 🔹هم‌اکنون حرم حضرت معصومه(س) در آرامش کامل است و هرگونه شایعه‌ای تکذیب می‌گردد. ✍اطلاعات تکمیلی متعاقبا اعلام می شود. http://eitaa.com/joinchat/3298492416Cc8880c401c اخبار فوری و بدون سانسور🔝
هدایت شده از قم آنلاین
🛑 دستگیری فردی که با سلاح سرد وارد حرم حضرت معصومه(س) شده بود 🔹فردی که عصر امروز با سلاح سرد در حرم حضرت معصومه(س) حضور یافته با شجاعت و هوشیاری نیروهای امنیتی دستگیر شد. در این حادثه به هیچ یک از زائران و خادمان آسیبی وارد نشد. 🔹حدود ساعت ۱۵ امروز، فردی میانسال با یک سلاح سرد، ‌وارد صحن صاحب‌الزمان حرم حضرت معصومه (س) می‌شود و ضمن درگیری با یک فرد خاص با تهدید سلاح سرد از دیگر زائران می‌خواهد که نزدیک او نشوند. 🔹پس از چند لحظه نیروهای محافظ امنیت حرم در صحنه حاضر شده و یکی از حاضران در صحنه از غفلت فرد مهاجم استفاده و به او ضربه‌ای وارد می‌کند و بلافاصله نیروهای امنیتی او را دستگیر می‌کنند. 🔹در این ماجرا آسیبی به کسی وارد نشده است. هنوز در مورد انگیزه و یا اهداف این فرد اطلاعاتی مشخص نیست. http://eitaa.com/joinchat/3298492416Cc8880c401c اخبار و اطلاعیه‌های فوری🔝
هدایت شده از سربازان گمنام
🔴‌ تکمیلی| جراحت جزئی یک زائر در حرم حضرت معصومه 🔹ساعاتی پیش فردی که گفته می شود دچار اختلالات روانی بوده با چاقو قصد ورود به حرم مطهر را داشته که پس از درگیر شدن با یکی از نیروهای امنيتي وارد صحن صاحب الزمان (عج) شده و با اقدام و تیراندازی به موقع عوامل یگان حفاظت و امنیت حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) متوقف و تحویل مراجع قضایی شده است . 🔹لازم بذکر است یکی از زائران دچار جراحت سطحی از ناحیه پا شده که جهت درمان به بیمارستان اعزام شده است. ☫به جمع سربازان گمنام بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3617980416C11748e2114
حالا اینو ببینین 😌👇🏻
آرامش مستقر در حرم خانم جان😌🤌🏻
🏴 عزاداری زائران حرم بانوی کرامت در شام رحلت حضرت ام‌البنین سلام‌الله‌علیها ▪️مراسم شام رحلت حضرت ام‌البنین سلام الله علیها همراه با آیین تکریم مادران و همسران شهدا با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین رفیعی و مداحی عباس حیدرزاده و نریمان پناهی در حرم مطهر حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها برگزار شد.
اینم از همین امشب 🤌🏻
مگه میشه حرم ناامن شه اصلا ؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍💗 اصفهانی است دیگر... 🔸وقتی فرزند شهید مدافع حرم بعد از گرفتنِ انگشتر رهبر انقلاب، چفیه هم می‌خواهد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: شبی سخت با هزار حرف و حدیث و شماتت و توبیخ به صبح رسید، فاطمه که خسته از این دنیا و تعلقاتش شده بود‌ و انگار کاسه صبرش لبریز شده بود، نماز صبحش را خواند و تصمیمش را گرفت. لباس هایش را در تاریکی اتاق و بی صدا پوشید، روی هر کدام از بچه ها را با پتو داد و همانطور که سعی می کرد اشک چشمانش بر صورت بچه ها نریزد بوسه ای از گونهٔ زینب و عباس و حسین گرفت، اگر کسی شاهد این صحنه بود، کاملا حس می کرد که شاید آخرین باری باشد که این مادر، بچه هایش را می بیند و این بوسه، بوسهٔ خدا حافظی ست. درب اتاق را آهسته باز کرد، سکوت خانه، نشان از خواب بودن ساکنانش داشت، فاطمه با نوک انگشتان پا به سمت آشپزخانه رفت، او خوب میدانست که هر وسیله کجا قرار دارد، در کابینت را باز کرد و بعد از دقایقی دست کشیدن، آن چیزی را که می خواست یافت، شیء مورد نظرش را کف دستش پنهان کرد و در کابینت را بست و با نوک انگشتان پا و البته با سرعت ساختمان را ترک کرد. باد سرد صبحگاهی به صورتش خورد و باعث شد چادرش را جلوتر بکشد، هنوز مشت دست چپش بسته بود، انگار می بایست تا وقت معهود بسته بماند. فاطمه به سمت امام زاده مورد نظرش که تا خانه پدرش فاصله ای نداشت حرکت کرد، او زمانی را به یاد می آورد که برای رسیدن به روح الله بارها این مسیر را طی کرده و چقدر دست به دامان شهدای خفته در آن امامزاده شده بود تا قلب خانواده اش را راضی به وصلت با طلبه ای که از دار دنیا فقط ایمان به خدا را داشت،کند. چون خانواده فاطمه در عین اینکه پایبند نماز و روزه و حلال و حرام دین بودند، اما علاقه ای به طلبه و طلبه جماعت نداشتند و اما فاطمه چون هدفش زندگی سرشار از معنویات بود، آرزوی ازداواج با طلبه ای پاک و با ایمان را داشت و ازدواجش با روح الله را از اعجاز امامزاده و شهدایی میدانست که به درگاهشان دخیل بسته بود،پس الان هم شکایتش را باید نزد همانها میبرد. فاطمه نفهمید که چطور مسیر را طی کرده اما وقتی چشم باز کرد که خود را وسط گلزار شهدا دید. آنوقت صبح هیچ کس در آنجا نبود پس فاطمه با فراغ بال بر سر مزار شهیدی نشست و ناخواسته شروع به شکایت کرد: یادت هست چقدر التماستان کردم،چقدر گفتم من از این دنیا نه پول می خواهم و نه مقام، نه دربند زر و زیورم و نه پست و مقام...من یک همراهی مؤمن می خواهم، من یک همسفری خالص می خواهم،همراه . همسفری که دل در گرو ایمان به خدا و عشق اهل بیت داشته باشد، همسفری که شما برایم نشان کنید و برگزینید و می دانستم که انتخاب شما بهترین هست برای من.... می گویند شهدا زنده اند، حالا که زنده اید وضعم را ببینید...منم فاطمه، همانکه میخواست فاطمه گونه زندگی کند...باید خدمتتان عرض کنم ،انتخابتان تو زرد از آب در آمد...فاطمه مشتش را باز کرد، تیغی را که کف دستش پنهان کرده بود نشان داد و گفت: می خواهم در حضور خودتان به این زندگی و این انتخاب پایان دهم،چون راه دیگری ندارم. فاطمه متوجه نبود که تمام این حرف ها را با فریاد میزند، او داغ دلش را در صدایش ریخته بود و طلبکارانه با شهدا حرف میزد و بر سر آنان فریاد می کشید فاطمه تیغ تیزی را که میرفت تا با حرکتش بر رگ دست او، رنج زندگی اش را پایان دهد از کاغذش بیرون کشید، روی رگش قرار داد و چشمانش را بست و می خواست دستش را حرکت دهد که با صدای مردی در کنارش به خود آمد: چکار می کنی خواهر؟! فاطمه که نمی خواست کسی مزاحم کارش شود، دوباره تیغ را درون مشتش پنهان کرد، چادرش را جلوتر کشید و مردی را که بالای سرش ایستاده بود نگاه کرد. مرد که جوانی با صورتی مذهبی و ریش و سبیل بود و کتاب دعایی در دست داشت خم شد و کنار فاطمه حالت نیم خیز نشست و گفت: تو سرباز امام زمان هستی، هر سرباز بارها و بارها در زندگی اش امتحان میشود، باید سربلند از امتحان خدا بیرون بیایی،امام زمان دلش به تو و به فرزندان تو و بقیه شیعه ها خوش هست، خجالت بکش، امید امام زمان را با این کارات ناامید نکن، تو باید قوی تر از این حرفا باشی، ما آفریده شدیم تا در روی زمین خلیفه الله باشیم...از ما با این مقام و منزلت این کارها زشت و بعید هست و بعد با کتاب دستش روی مشت فاطمه زد و اشاره کرد تا مشتش را باز کند. انگار اختیاری در کار نبود، فاطمه همانطور که مبهوت بود مشتش را باز کرد. آن مرد تیغ داخل مشت فاطمه را برداشت و از جا بلند شد. فاطمه سرش را پایین انداخت و داخل چادر پنهان کرد و شروع کرد به گریستن، چند دقیقه ای گریه کرد و بعد نگاهش به کف دست چپش افتاد که هنوز رد خونی که در اثر فشار تیغ بر دستش بوجود آمده بود،برجا بود. 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت