#تنها_میان_داعش
#قسمت_هفدهم
شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام #امام_حسن (علیهالسلام) خوانده بودم، قالب تهی میکردم و تنها پناه امام مهربانم (علیهالسلام) جانم را به کالبدم برگرداند.
هرچند برای دل کوچک این دختر جوان، #تهدید ترسناکی بود و تا لحظهای که خوابم برد، در بیداری هر لحظه کابووسش را میدیدم که از صدای وحشتناکی از خواب پریدم.
رگبار گلوله و جیغ چند زن پرده گوشم را پاره کرد و تاریکی اتاق کافی بود تا همه بدنم از ترس لمس شود. احساس میکردم روانداز و ملحفه تشک به دست و پایم پیچیده و نمیتوانم از جا بلند شوم.
زمان زیادی طول کشید تا توانستم از رختخواب جدا شوم و نمیدانم با چه حالی خودم را به در اتاق رساندم. در را که باز کردم، آتش تیراندازی در تاریکی شب چشمم را کور کرد.
تنها چیزی که میدیدم ورود وحشیانه #داعشیها به حیاط خانه بود و عباس که تنها با یک میله آهنی میخواست از ما #دفاع کند. زنعمو و دخترعموها پایین پلههای ایوان پشت عمو پناه گرفته و کار دیگری از دستشان برنمیآمد که فقط جیغ میکشیدند.
از شدت وحشت احساس میکردم جانم به گلویم رسیده که حتی نمیتوانستم جیغ بزنم و با قدمهایی که به زمین قفل شده بود، عقب عقب میرفتم.
چند نفری عباس را دوره کرده و یکی با اسلحه به سر عمو میکوبید تا نقش زمین شد و دیگر دستشان را از روی ماشه برداشتند که عباس به دام افتاده بود.
دستش را از پشت بستند، با لگدی به کمرش او را با صورت به زمین کوبیدند و برای بریدن سرش، چاقو را به سمت گلویش بردند. بدنم طوری لمس شده بود که حتی زبانم نمیچرخید تا التماسشان کنم دست از سر برادرم بردارند.
گاهی اوقات #مرگ تنها راه نجات است و آنچه من میدیدم چارهای جز مردن نداشت که با چشمان وحشتزدهام دیدم سر عباسم را بریدند، فریادهای عمو را با شلیک گلولهای به سرش ساکت کردند و دیگر مانعی بین آنها و ما زنها نبود.
زنعمو تلاش میکرد زینب و زهرا را در آغوشش پنهان کند و همگی ضجه میزدند و #رحمی به دل این حیوانات نبود که یکی دست زهرا را گرفت و دیگری بازوی زینب را با همه قدرت میکشید تا از آغوش زنعمو جدایشان کند.
زنعمو دخترها را رها نمیکرد و دنبالشان روی زمین کشیده میشد که نالههای او را هم با رگباری از گلوله پاسخ دادند. با آخرین نوری که به نگاهم مانده بود دیدم زینب و زهرا را با خودشان بردند که زیر پایم خالی شد و زمین خوردم.
همانطور که نقش زمین بودم خودم را عقب میکشیدم و با نفسهای بریدهام جان میکَندم که هیولای داعشی بالای سرم ظاهر شد. در تاریکی اتاق تنها سایه وحشتناکی را میدیدم که به سمتم میآمد و اینجا دیگر آخر دنیا بود.
فاطمه ولی نژاد 📝
#رمان_مذهبی
4_5886351497775548175.mp3
5.16M
هدایت شده از 【 ݥڪٺݕۮࢪسشۿۮݳ🇵🇸 】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا مزار و باغ شهیدان بی سر
است✨
گل های ما شقایق زیبای پر پر است🍂
#شلمچه
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
افـ زِد ڪُمیـلღ
اینجا مزار و باغ شهیدان بی سر است✨ گل های ما شقایق زیبای پر پر است🍂 #شلمچه ➕ دعــــوت شـــــهــــدا
بچه ها شلمچه ........ 🥺🥺🥺💔😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجاست
تمام من💔🙂
#شلمچہ
چشماتو ببند
خیال کن الان روی خاک های شلمچه در حال رفتن به سمت اون تپه ای هستی که یک تابلو روش نصب شده
و روی تابلو نوشته شده :
" کربلا فقط یک سلام"
#کربلای_یک_سلام🕊✋🏻🥺💔
🔅نظرتون در مورد کانال اف زد کمیل چیه
و چه ایده ای دارید برای بهتر شدن کانال ؟!
🔺در لینک زیر به صورت ناشناس برای ما بنویسید⇣
https://abzarek.ir/service-p/msg/999626
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگفت
هروقت گره کور به کارت افتاد
خدا رو اینطوری قسم بده:
الهی به رقیه سلام الله علیها♥️
قطعا خدا کمکت میکنه:)
فیلم کوتاه از حال و هوای
حرم حضرت رقیه (س)
هدایت شده از هیأت دختران حیدری
امید غریبان تنها کجایی💔💔
🦋گروه رسانه ای العجل
🦋هیأت دختران حیدری
💎@alajallir
💎@dokhtarane_heydary
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_قدر
حتمااا ببینید🌱💔:)
واقعاًامشبشباحیاست؟
تازهداغمادردیدهبودیم🥀❤️🩹
داغپدرروچهطورتحملکنیم؟!
░❤️🩹░
ومنتکوتنهااحاطهشدهام؛درمیانبغضهاۍخفتهایکهنهقصدترکیدندارد ونهقصدرهاکردناینجانرا . .
افـ زِد ڪُمیـلღ
سلام نظر لطفتونه 😍🦋خداراشکر ..... بله چشم حتما فقط چیزی که هست اینه که من تا الان سعی کردم کانال ا
سعی کردم کانال جوری باشه که چیزایی بزارم که انشاالله ما هم بتونیم مث شهید دانشگر و خیلی شهدای دیگه ، معرفتی که اونا کسب کردن رو کسب کنیم
که بیشتر بتونیم زندگیشونو لمس کنیم انشاالله
حالا نمیدونم چقد تو این هدفم موفق بودم 😅😅....
ولی خلاصه اهداف من اینا بوده که زیاد عکس شهید رو نمیزارم که مثل یه سری کانال ها فقط دلنوشته برا شهید بزارم و اینجور حرفا ....
میخوام باهم یاد بگیریم که باهاشون زندگی کنیم .... انشاالله 🙂
یه سری موقع هام تو کانال یه سری دلنوشته هایی گذاشتم که حرف دل خودم بود و به نیت درد و دل با شهید و با شما گذاشته شد ... 🙂
May 11
بچه ها تصمیم گرفتم انشاالله که بتونم روزی یه خاطره از روایت هایی که مردم از حضور شهید دانشگر تو زندگیشون تعریف کردن و داخل کتاب «تاثیر نگاه شهید » هستش رو براتون بزارم دور هم بخونیم کیف کنیم 🙂💙
فقط حمایتمون کنید منم انرژی بگیرم که فول انرژی براتون سنگ تموم بزارم 😉
هدایت شده از .
عشـقیعنـۍزَهـراهَرسحَرقبلِ
نمـٰازسـٰآعتۍمـَحوتمـٰاشـٰآیِ
علۍمیایستـٰاد'!:)♥
#یاسمن_بانو
「دختࢪان آفتاب❀𝐬𝐮𝐧 𝐠𝐢𝐫𝐥𝐬」