eitaa logo
هیات رزمندگان بهارستان
217 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
143 فایل
ارتباط با ادمین @Kh_montazeran
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴‏پیکر مطهر شهیدی که اخیراً کشف شد و حتی گروه تفحص عراقی ها رو نیز مبهوت خودش کرد! شهیدی با دست مصنوعی در قلب میدان نبرد...
سلام، غریب‌تر از هر غریب! سلام، مزار بی چراغ، تربت بی زائر، بهشت گمشده! سلام، آتشفشان صبر، چشمان معصوم، بازوان مظلوم، زبان ستمدیده! سلام، سینه شعله ور، جگر سوخته، پیکر تیرباران شده! سلام، امام غریب من! ع🖤🍂 🍂💔 👈 هیات رزمندگان اسلام https://eitaa.com/eheiat
مداحی آنلاین - دل محزونه داره میخونه - نریمان پناهی.mp3
3.07M
🔳 (ع) 🌴دل محزونه داره میخونه 🌴به یاد مادر چشام بارونه 🎙 👌بسیار دلنشین 🔴مرجع رسمی های روز 👈 هیات رزمندگان اسلام 🆔https://eitaa.com/eheiat
تبلیغ نگهداری از سگ و گربه با استفاده از جایزه توسط سفارت استرالیا https://eitaa.com/yaranesoleimani
📸 نماز خواندن رئیسی و همراهان در حاشیۀ دیدارهای بریکس‌پلاس عکس: سعید سجادی
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گریه صاحب موکب و مادرش در یکی از نقاط جنوبی عراق به دلیل اتمام عبور زوار اربعین از منطقه اونها و تمام شدن توفیق خدمت به زوار سیدالشهداء علیه السلام...
همین یه عکس می‌ارزه به کل نظام اومانیستی و خودمحور غرب!
با دختر شهید حسین محرابی آشنا شدم. گفتم از وصیت پدر بگو؛ می‌گفت که: هر خانمی که چادر به سر کند و عفت‌ داشته‌ باشد و هر جوانی‌ که‌ نماز اول‌ وقت‌ را در حد توان‌ شروع‌ کند، اگر دستم‌ برسد سفارش آن را به مولایم امام حسین (ع) خواهم کرد... 💬 ثنا~سعادتی https://eitaa.com/eheiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✧❁﷽❁✧ هیچکس اندازه رهبر انقلاب دلتنگ کربلا نیست، نایب الزیاره ایشان باشیم🙏 -╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه 👈 هیات رزمندگان اسلام 🆔 https://eitaa.com/eheiat
✳️ سوار تاکسی شدم آمدم! 🔻از جبهه که برگشتیم، یک شب آقای رجایی را به هیئت محلمان دعوت کردیم تا برای بچه‌های هیئت صحبت کند. آن شب جمعیتی منتظر بود؛ هیئتی و غیر هیئتی به هوای ایشان آمده بودند. اما ساعت از ۹ شب گذشت و آقای رجایی نیامد! به نخست‌وزیری تلفن زدم و پرس‌وجو کردم؛ گفتند: «آقای رجایی خیلی وقته که حرکت کرده و تا حالا باید رسیده باشد.» 🔸 در همین حین که حیران آقای رجایی بودم و دنبالش می‌گشتم، یک نفر آمد و دم گوشم گفت: «آقا سید! یک نفر بغل‌دست من نشسته که با آقای رجایی مو نمی‌زنه!» دنبالش رفتم و دیدم، بله؛ خود آقای رجایی است. وسط جمعیت نشسته بود و صداش هم در نمی‌آمد! رفتم جلو و گفتم: «آقا، سلام. شما اینجایی؟! دو ساعته حيرون شما هستم؛ تیم حفاظت را چی کار کردید؟!» گفت: «تیم حفاظت نمی‌خوام! سوار تاکسی شدم آمدم!» 📚 از کتاب | خاطرات مرحوم (فرمانده گردان میثم لشکر حضرت رسول (ص)) ✍ راحله صبوری ❤️ 📌 8 شهریور؛ سالروز انفجار در دفتر نخست‌وزیری و روز مبارزه با تروریسم ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/eheiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 برای سفر راحت و بی‌دغدغه امروزمان به کربلای معلی هزینه گزافی پرداخت شده است... نائب زیاره شهدا باشیم https://eitaa.com/eheiat
ﺣﺴﯿــﻦ ﺟــﺎﻥ♡ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻋﺎﺷﻘﯽﺍﺕ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﺍﻍ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ … ﺑﻪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﻣﯽﺭﺳﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻼﻡ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﻮﻡ ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﻋﺎﺯﻡ کوی ﺣﺴﯿﻦ ﻫﺴﺘﻢ ﻣﯽبینی ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﺟﺮ ﻧﻮﮐﺮﯾﺸﺎﻥ میﮔﻮﯾﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺍشتیاﻕ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺳﺨﻦ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻭ ﻏﯿﺮﻣﺠﺎﺯﯼ ﺩﻝ ﺧﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻦ جمله التماس دعا ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻃﻔﯿﻞ ﻭﺟﻮﺩ ﻋﺎﺷﻘﺎنت سهمی ﻫﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ … ﺍﻣﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩﺍﻡ … نمیﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺩﻋﻮﺕ ﻧﺎﻣﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩﺍﯼ ﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﻭ ﺳﻬﻢ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺣﺴﺮﺕ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺣﺴﺮت ﺁﺧﺮِ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺳﻬﻢ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺷﻤﺎﺭﺵ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﺩﻋﺎ ﮔﻔﺘﻦﻫﺎئیست ﮐﻪ ﺑﺪﺭقه ﺭﺍﻩ ﻋﺸﺎﻗﺖ کرده‌ام ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽﺭﻭﻡ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﻣـﺮﺍ ﺩﺭیـﺎﺏ … اَللّٰهُـمَّ ﺍﺭﺯُﻗﻨــﺎ ﮐﺮﺑــ♥️ــﻼ ‌°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀° 👈 هیات رزمندگان اسلام https://eitaa.com/eheiat
🔴 وظیفهٔ من بود نگذارم حرمت ناموس شیعه از بین برود ✍ وارد خیابان شد و به سمت حرم راه افتاد. مدتی از تصویب قانون منع حجاب گذشته بود، اما این قانون در قم مثل دیگر شهرها سفت‌وسخت اجرا نمی‌شد. کسی جرئت نداشت از سر ناموس مراجع چادر بکشد. چادرش را محکم گرفته بود و کمک می‌خواست. شهاب به آن طرف خیابان دوید. قد بلند و جثهٔ قوی پاسبان هر کسی را می‌ترساند. زیر لب گفت: «یا ابا الغيث اغثني.» دستش را دراز کرد و محکم به صورت پاسبان کوبید. پاسبان بی‌آنکه حرفی بزند، از معرکه بیرون رفت. زن اشک چشم‌هایش را با گوشۀ چادرش پاک کرد. دستش را به دیوار گرفت و بلند شد. «مادرت فاطمهٔ زهرا اجرت بدهد، آقا.» 🔺 در شبستان روبه‌روی ایوان آینۀ صحن مطهر شرح لمعه می‌گفت. پیش از آغاز درس، آنچه باعث دیر رسیدنش به درس شده بود را برای شاگردانش گفت و عذرخواهی کرد. طلاب نگران شهاب شدند. یکی از طلبه‌ها گفت: «آقا، مدتی خودتان را پنهان کنید.» شهاب با لبخند گفت: توکل به خدا. من وظیفه‌ام را انجام دادم. وظیفهٔ من بود نگذارم حرمت ناموس شیعه از بین برود. بقیه‌اش با خداست. 📚 از کتاب | برش‌هایی از زندگانی آیت‌الله سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی ص۱۲۲ https://eitaa.com/eheiat