eitaa logo
احسان تبریزیان
987 دنبال‌کننده
138 عکس
107 ویدیو
9 فایل
این کانال جهت به اشتراک گذاشتن و نشر اشعار و معارف اهلبیت تشکیل شده است. نظرات شما یاری دهنده ماست...
مشاهده در ایتا
دانلود
حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند دوتا کریم در عالم برای ما باشند حسن شدی که اگر از بقیع برگشتند کبوتران، همه راهی سامرا باشند
لبان تشنه اش وقتی تکان خورد عطش بر حنجر و بر استخوان خورد به لبهای تو ظرف آب ميخورد لبِ ارباب چوب خیزران خورد
سیرتش نه درحقیقت صورت دنیایی اش ماه را شرمنده ی خود می کند زیبایی اش می چکد نهج البلاغه ازلب پایینی اش می چکد آیات قرآن از لب بالایی اش لحظه لحظه خیر او حتما به مردم می رسد آن کسی که«جامعه» بوده دم لالایی اش جامعه،«عجِّل فرج» به به چه تلفیقی شده ست نسبت فرزندی اش با نسبت بابایی اش سیزده دیگر برای هیچ کاری نحس نیست یازده در ذکر بالا می رود کارایی اش نوکر اربابم و یک بخش از آقایی ام ریشه دارد بی برو برگرد در آقایی اش طعم توحید و امامت را به هم آمیخته نیمه ی مکّی او با نیم سامرّایی اش هرقَدَر که خسته باشی بعد از آن دیوارها رو به راهت می کند یک استکان از چایی اش از حرم برگشته می داند که وقت بازگشت چایی دوم دو چندان می شود گیرایی اش چون که تنها می روی هرگز به سامرّا نرو چون خجالت می کشد تنهایی از تنهایی اش
سامرا، از غم تو، جامه‌دران است هنوز چشم «نرگس» به جمالت، نگران است هنوز دل شهزاده‌ی روم، آینه‌ی دلبری‌ت تاک‌ها مست تو و این لقب عسکری‌ت پسر حضرت هادی! به فدایت پدرم پدر حضرت مهدی! به فدایت پسرم حج نرفتی تو، ولی قبله‌ی حاجات شدی تو خودت، عین صفا، مشعر و میقات شدی کعبه، یک چاردهم، بی تو صفا کم دارد بی تو، یک چاردهم، عطر خدا کم دارد ماه زیبا ! حسنِ دوم زهرا ! برخیز مهدی‌ت دل نگرانت شده، بابا ! برخیز باز هم جانِ جهان را، تو در آغوش بگیر صاحب عصر و زمان را، تو در آغوش بگیر روی زانو بنشان آینه‌ی طاها را تو ببوس از طرف ما، پسر زهرا را غم پرپر شدنِ چون تو کریمی، سخت است به رقیه قسم! آقا ! که یتیمی سخت است
روی تو برده رونق ماه تمام را مجذوب کرده جلوهٔ تو خاص و عام را حسن تو بی‌نهایت و فضل تو بی‌شمار مبهوت مانده‌ام بنویسم کدام را تفسیر چشم‌های تو برهان عاشقی‌ست می‌خوانم از نگاه تو خیرالکلام را هر راهبی که دید تو را گفت دیده است با چشم خود مسیح علیه‌السلام را هر جا که تو قدم بزنی «سُرَّ من رَءا»ست سرشار کردی از نفست هر مشام را اما قدوم سبز تو ای کعبهٔ بهشت حسرت به دل گذاشته بیت الحرام را دیدند دشمنان تو حیران و مضطرب آرامش نگاه تو و شیر رام را دست سخاوت تو و چشم عنایتت پر کرده از نسیم سحر صبح و شام را از ما مگیر، ای همه باران و روشنی لطف مدام و مرحمت مستدام را 📝
🌷 قرار بود فدایت شوم، قرار نبود فقط به گوشه‌ای آسوده، شاعرت باشم!...
تنها نشسته است و دلش غرق ماتم است قربان آن دو چشم که سرشار شبنم است سر را درون حجره به زانو گرفته است داغ پدر برای پسر داغ اعظم است قربان آن سری که به دیوار غربت است قربان آن دلی که درونش محرم است قربان آن امام ، ز وقتی امام شد دشمن زیاد دارد و یاران او کم است در «سر من رای» به بلا گشته مبتلا این «ساء من رای» ست زمینی که پر غم است روز شهادت پدر صاحب الزمان روز عزای اشرف اولاد آدم است در این عزا خود زهراست نوحه خوان گریه کنش علی و میاندار خاتم است جبریل گشته سینه زن بزم روضه اش اوضاع عرش خدا نیز در هم است
عدد ابجد زینب به همه ثابت کرد شصت و نه روز عزاداری ما حکمت داشت
🌹ایامکم سعیدا
بگو کدام ستم ریشه در سقیفه ندارد؟ که حکم تجربه‌ها حاجت صحیفه ندارد روایت است که هرکس نداشت حب علی را یقین کند پدر و مادر عفیفه ندارد اگر بنا شود از فضل! آن سه‌تا بنویسند قصیده‌ می‌شود اما پر از ردیف "ندارد" اگر تمام جهان خویش را امام بدانند! *زمین بجز علی و آل او خلیفه ندارد.*
شهی که بگذرد از نُه سپهر افسرِ او اگر غلامِ علی نیست خاک بر سر او علی عادل والا، امیرِ عرش جناب که هست خسروِ خاور، کمینه چاکرِ او هم در مدینه علم، آن که از کمالِ شرف فتاده اند سران همچو خاک بر درِ او ز قید خسروی هر دو کون آزادست کسی که از دل و جان شد غلامِ قنبر او محبّت شهِ مردان مجو زِ بی پدری که دستِ غیر گرفته ست پای مادرِ او شها غلامِ تو بیرم گر از محبّتِ تو شده ست سلطنتِ ظاهری میسّر او ولی به خاک درت چون رُخ نیاز نسود از آن چه سود که بر چرخ سود افسرِ او بیرمخان هندی
شعر مدح امیرالمونین اگر لازم شود حرف از دهان بیرون نمی آید که بی اذن علی تیر از کمان بیرون نمی آید علی را گر که بردارند ازبین شهادت ها صدا از بند بند این اذان بیرون نمی آید نگوید گر که ابراهیم در آتش علی جانم یقینا سربلند از امتحان بیرون نمی آید چه رزمی می کند حیدر که در هنگام پیکارش صدا از دوستان و دشمنان بیرون نمی آید همینگونه به وقت گفتن تسبیح زهرایش نفس از سینه ی صاحبدلان بیرون نمی آید دهانم بازشد ذکر علی سوزاند دنیا را به جز آتش که از آتشفشان بیرون نمی آید شنیدم شاطر عباس صبوحی گفته بی نامش به ولله از تنور گرم نان بیرون نمی آید نجف میخانه ی شیعه ست یعنی مشتری اینجا بمیرد دست خالی از دکان بیرون نمی آید به لطف صاحبم راضی ام اینگونه ، که ازخانه؛ سگ اهلی برای استخوان بیرون نمی آید چه زحمت می کشی بیهوده عزرائیل، ازاین تن؛ نخواهد حیدر کرار جان بیرون نمی آید مهدی رحیمی