✅ راستى چگونه محمد در كوير آن گلها را پروريد؟!
🔷 استاد علی صفایی حائری
من گاهى در كار سنگين رسول عظيم، محمد مصطفى، آنچنان مسحور مىشوم، كه خيال مىكنم در خواب اين همه بيدارى را و بصيرت را و رفعت را ديدهام؛ چگونه از ميان آنهايى كه ناچار با دست خود، گور عزيزان خود را مىكندند، وسعت صدر و ظرفيت روح و ظرافت برخوردى را بيرون مىآورد، كه امروز در سرزمين رفاه و هنگام وفور هم نمىتوان اين همه وسعت كه هيچ، حتّى مقدارى ظرفيت و ظرافت را از آنها توقع داشت، كه لااقل برادران خودشان را به دست دشمنشان نسپارند و زير پاى خوكهاى مهاجم نيفكنند و قربانى يهود نسازند.
راستى چگونه محمد در كوير، آن گلها را پروريد؟ گلهايى كه از خار انگيزههاى شخصى كه هيچ از غضب قومى و قبيلهاى كه هيچ، حتّى از شوق بهشت و ترس آتش هم رها شده بودند و از بندگى و تجارت، به آزادگى رسيده بودند.
📚 درسهايى از انقلاب(قيام)، ص۱۵۴
@einsad
✅كسى كه به روزمرهگىها مشغول شود...
🔶استاد علی صفایی حائری:
اين كه ما نمىتوانيم پيش بينى كنيم به خاطر اين است كه برخوردهاى ما با حوادثى است كه اهميت و ضرورت كمى دارند. به چيزهاى جزيى و كم اهميتى دل مشغوليم و كسى كه به روزمرهگىها مشغول شود طبيعى است كه نمىتواند برنامهريزى كند و كسى كه برنامهريزى ندارد معلوم است كه نمىتواند آينده را پيش بينى كند و نمىتواند براى پيشآمدها مكرى داشته باشد. و نمىتواند براى مكرهاى شيطان برخورد مناسبى را داشته باشد.
📚 روزگار ستمگر، صفحه 40
🌿 @einsad
4_6010553555314803410.mp3
2.17M
✅دل ما، از تمامى هستى،بزرگتر است.
🔶استاد علی صفایی حائری:
تمامى زندگىها و تمام آدمها، از زن ومرد و محروم و بهرهمند،با رنجهايى همراه هستند. داشتن و نداشتن، هر دو رنج است. داشتن، غصّهى جدايى را دارد و نداشتن، تلخى محروميت و زخم تحقير و سرشارى و كامروايى هم، رنج پوچى را دارد و درد بىدردى؛ كه دل آدم، از دنيا بزرگتر است.
دل ما، از تمامى هستى،بزرگتر است.
📚 نامه های بلوغ، صفحه 85
🌿 @einsad
4_6010553555314803408.mp3
1.28M
✅ انچه عشق به امام می نامیم عشق نیست سرگرمی است
🔶استاد علی صفایی حائری:
عشق از نياز بر مىآيد. اما كدام نياز؟
راحتتر بگويم: عشق، خود نياز است، اما نياز به تبديل شدن و به اينگونه از بنبست رهيدن، از خود خلاص شدن و به معشوقى كه بالاترش يافتهاى پيوستن و با او ماندن؛ چون هنگامى كه بودن تو، ماندن است و ماندن تو، مرگ است و گند است، بايد اين بودن، از بنبست ماندن نجات بگيرد. بايد در راهى بيفتد و جهتى بيابد.
اين نياز، عشق است و عشق از اين نياز برخاسته.
و اين عاشق است كه به راحتى مىتواند خودش را بدهد، كه خودِ برترى را به دست آورده است. مىتواند فنا شود، كه وسعت بزرگترين را شناخته است؛ وسعتى كه وجودش در آنجا حصار است و ديوار است و قلعه است و فرو ريختنش، بيشتر شدن است و بزرگتر شدن است و باقى ماندن است و از بنبست رهيدن و ادامه يافتن.
آنچه ما با نام عشق امام، با آن مأنوس شدهايم و به آن دل بستهايم، عشق نيست و اين نيازِ ادامه يافتن و حركت كردن نيست، كه نياز به سرگرم شدن و تنوع داشتن است.
آنچه ما در برابر امام داريم هنوز تا اين عشق فاصله دارد. ما از امام نه خودش و نه خودمان، كه خانه و زندگى را مىخواهيم و از او به جاى مغازه و بيل و كلنگ استفاده مىكنيم. ما بيشترها را فداى كمترها كردهايم. و اين است كه عشق نيست، بازى است.
📚 تو مي آيي (ويرايش جديد)، صفحه 86
🌿 @einsad
✅ #وظایف_همسران
🔶استاد علی صفایی حائری:
در محبت يا گفت و گو، حدّ نگه دار، تا آنجا كه هنوز به جملههايى از تو مشتاق هستند، خاموشى تو شيرين است. دلزدگى، حتى از محبت، نفرت انگيز است.به همان اندازهاى محبت و اقبال داشته باش كه طرف تو نياز دارد، نه به اندازهاى كه تو دارى. هنگام راحتى و انس، در دل بهار زندگى، از پاييز هم يادى بكن. اين توجه، تعلق و دلبستگى را ضعيف مىكند و تو را آماده مىسازد و براى حوادث، مصونيّت مىبخشد.
در لحظههاى خوشى و شادى،براى ديگران هم سهمى بگذار و اگر مزاحم تو شدند سخت گير نباش، كه گذشت از خوشىها، تو را به خوبىها مىرساند. ١
📚 روابط متکامل زن ومرد ص ۲۲
@einsad