هدایت شده از خبرگزاری فارس
سلام فرمانده همچنان خار چشم بدخواهان
🔹به تازگی یک خبرنگار حوزه موسیقی با انتشار یک فیلم مدعی شده که این اثر، نسخه کپی شدهای از یک اثر عربی است.
🔹بررسیها نشان میدهد این تصاویر مربوط به مراسم جشن تکلیف دختران عراقی در کربلا در دو هفته پیش است که روی آن صدا گذاری شده در حالی که سرود سلام فرمانده به مناسبت نیمه شعبان در روزهای آخر سال گذشته منتشر شده است.
@Farsna
هدایت شده از بیسیمچی مدیا 🎬
ماجرای نقش دو شیر در حال بلعیدن یک مرد در بالای ایوان نقارهخانه در صحن انقلاب (صحن عتیق) حرم رضوی
🔸در این صحنه مردی با ریش و سیبیلی بلند، سری تراشیده و لباس سفید بر زمین افتاده و دو شیر بر او مسلط شدهاند. یک شیر سر او را در دهان دارد و شیر دیگر کمر و پهلوی مرد را میدرد. چشمان و دهان مرد از وحشت باز مانده است.
🔸اما ماجرای این شیرها: بعد از جریان اقامه نماز باران در مرو توسط حضرت رضا علیه السلام و بارانی که بلافاصله باریده شد آن هم در فصل تابستان محبوبیت امام چندین در بین مردم چندین برابر شد و مامون تلاش کرد در مجلسی این ابهت امام را بشکند
🔸نقل شده است که فردی به نام حمید بن مهران در مجلسی که مأمون عمدا ترتیب داده بود، امام را به بی ادبی به سحر و عوام فریبی متهم کرد و طلب معجزه زنده کردن شیرهای روی پرده و خوردنش را کرد.
🔸امام بلافاصله به نقش شیرهای روی پردهای اشاره کردند که پشت سر مأمون قرار داشت و فرمودند: این ملعون را ببلعید. بیدرنگ، تصاویر به صورت دو شیر زنده ظاهر شدند (خلق شدند) و او را بلعیدند، به طوری کوچکترین اثری از او هم باقی نماند و دوباره با اشاره امام، به جای خود برگشتند.
🔸مأمون که از این صحنه به شدت ترسیده بود، گفت: الحمد لله که خداوند ما را از شر حمید بن مهران نجات داد! سپس گفت: یابن رسول الله؛ خلافت متعلق به جد شما رسول الله است و بعد از او شما سزاوار آن هستید. اگر میخواهید، من اکنون خلافت را به شما واگذار کنم.
امام فرمود: من اگر خلافت را می خواستم، به تو مهلت نمیدادم. ولی خداوند به من امر فرموده که تو را به حال خود رها کنم.
عیون الاخبار الرضا(ع) شیخ صدوق ج ۲، ص ۱۶۷
@BisimchiMedia
هدایت شده از بیسیمچی مدیا 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حاج آقا قرائتی: زیادی گوش کنید این تیکه از خودم نیست، از امام رضا (علیه السلام) هست.
پاسخ به کسانی که منکر واجبات روزه و... هستند
@BisimchiMedia
هدایت شده از ندبه های انتظار
🍀ندبه های انتظار🍀
🔴مطلبی که امام رضا علیه السلام به آیت الله بهجت ره فرمود!
♻️آیتالله فِهری زنجانی که ساکن سوریه بودند،
در تهران برایم گفت: «در مشهد، آیتالله بهجت را دیدار کردم.»
✨پرسیدم: «یادتان هست پنجاه و پنج سال قبل، نجف با هم در مدرسۀ سید بودیم؟»
دوست بودیم، اگرچه همدرس نبودیم.
شما پرواز کردید و ما را جا گذاشتید.
🍃ما که سید بودیم. چه میشد دست ما را هم میگرفتید؟!
اکنون که مهمان شما هستم، تا عنایت خاصی از امام رضا علیهالسلام برای من نگویید، از اینجا نمیروم!»
💠سرشان را پایین انداختند.
ناراحتی در ایشان ندیدم.
سر را بالا آورد و گفت: «یکبار که به حرم مشرّف شدم،
حضرت مرا به داخل روضه نزدشان بردند؛ ده مطلب فرمودند.
🔷یکی این بود:
«مگر میشود، مگر میشود، مگر ممکن است کسی به ما پناه آورد و ما او را پناه ندهیم؟!»
🔘در سخنرانی مجلس روضه که با حضور آقا برگزار میشد، این خاطره را تعریف کردم؛
و گفتم: «اگر کموزیاد دارد، آیتالله بهجت تذکر دهند.»
پایان سخنرانی خدمتشان رسیدم، اما تذکری ندادند...
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸
📗این بهشت، آن بهشت، ص۶٨و۶٩؛ بر اساس خاطرۀ حجتالاسلام والمسلمین صدیقی
هدایت شده از ندبه های انتظار
🌸ندبه های انتظار🌸
🔴شب اول قبر آیتالله حائری و عنایت امام رضا علیه السلام
🍀بعد از مرگ آیت الله حائری شبی اورا در خواب دیدم.
کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟!
پرسیدم:
آقای حائری، اوضاعتان چطور است؟
💠آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر میآمد، شروع کرد به تعریف کردن:
✨...وقتی از خیلی مراحل گذشتیم،همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت.
🌿درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل میدیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشهای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم.
🍁ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی میآید. صداهایی رعبآور وحشتناک!
💥به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود!
🔘بیابانی بود برهوت با افقی بیانتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک میشدند.
🔥تمام وجودشان از آتش بود.
آتشی که زبانه میکشید و مانع از آن میشد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف میزدند و مرا به یکدیگر نشان میدادند.
🔰ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم فریاد بزنم ولی صدایم در نمیآمد. تنها دهانم باز و بسته میشد و داشت نفسم بند میآمد.
🌑بدجوری احساس بیکسی غربت کردم: خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم….همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم.
🌺صدایی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین!
🔷سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من میآمد.
☀️هر چقدر آن نور به من نزدیکتر میشد آن دو نفر آتشین عقبتر و عقبتر میرفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم.
✨آقایی را دیدم از جنس نور. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمیتوانستم حرفی بزنم و تشکری کنم،
🌸 اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید:
🌟آقای حائری! ترسیدی؟
💠من هم به حرف آمدم که:
بله آقا ترسیدم، اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ترک میشدم و خدا میداند چه بلایی بر سر من میآوردند.
🔅راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید.
🌹وآقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من مینگریستند فرمودند:
🌺من علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) هستم.
آقای حائری! شما ۳۸ مرتبه به زیارت من آمدید من هم ۳۸ مرتبه به بازدیدت خواهم آمد، این اولین مرتبهاش بود ۳۷ بار دیگر هم خواهم آمد...
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
📘ناقل آیتالله العظمی سیدشهابالدین مرعشی نجفی(ره)
هدایت شده از ندبه های انتظار
♦️ندبه های انتظار♦️
🌺جواب زیبا و محکم امام رضا علیه السلام
♨️جاثلیق می گفت :عیسی خداست. و بر عقیده اش پافشاری میکرد.
🌹امام رضا(علیه السلام)فرمود:ما به عیسی ایمان داریم،او فقط یک عیب داشت!کاهل نماز و کم روزه بود!
⚡️جاثلیق برآشفت:چه میگویی؟! او حتی یک روز افطار نکرد وشبها تا صبح در نماز بود!!
🌺امام با آرامش فرمود :عیسی برای چه کسی نماز می خواند و روزه می گرفت؟! مگر او خدا نبود؟
♨️جاثلیق که جا خورده بود سرش را انداخت پایین.
گنگ شده بود انگار...
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
📘منبع:
برگرفته ازمجموعه کتب ۱۴ خورشیدو یک آفتاب
💢 حکم نگهداری سگ
💠 سوال:
حکم شرعی نگهداری سگ های خانگی یا زینتی چیست؟
✍🏻 پاسخ:
نگهـداری سـگ در منزل (غیر از سـگ نگهبـان) ناپسنـد اسـت و اگـر این کار تشبـه به غیر مسلمانان باشــد و باعـث ترویـج فرهنگ آنان گــــردد و یـا باعــث آزار و اذیــت همسایگان گردد، حرام است.
توجه: در قوانین قضایی نگهداری سگ و گربه در خانه و محیطهای مسکونی به دلیل سر و صدا و مزاحمتی که برای همسایگان دارد، مصداق سلب آسایش عمومی محسوب شده و قایل پیگرد قضایی است.
🔺 استفتا از سایت آیت الله خامنه ای / شماره استفتاء: zkyzpy۲
📎 #احکام
📎 #احکام_حیوانات
📎 #احکام_سگ
@ejta_ir
هدایت شده از ندبه های انتظار
🌸ندبه های انتظار🌸
🔴راه رسیدن به حاجت های مهم و بزرگ!
🌹توصیهی حضرت آیتالله بهجت ره:
✅باید بدانند کسانی که حاجت مهمی دارند در یکی از همین نمازها، از این عبادتهایی که برای حاجت ذکر شده..
💥گر بخواهند برسند به حاجت خودشان بدون شک،پس بعد از طلب حاجت و دعاها و نمازها بروند به سجده.
🔮در سجود سعی کنند اندازه بال مگسی تر بشود چشم (یعنی به مقدار اندک هم شده اشک بریزند)
🌸(این آمدن اشک)علامت این است که مطلب تمام شد
(بدین معنا که این دعا و مناجات مورد قبول قرار گرفته است).
🌾بله، چیزی که هست عینک ما درست و صاف نیست(کنایه از گناه و تاریکی قلب)، ما نمیفهمیم...
♻️ ما از خدا فرض کنید خانه میخواهیم، خدا مصلحت نمیداند برای ما خانهای را که ما میخواهیم، چکار میکند؟!
📒 باطل میکند دعای این را؟! نخیر! بالاتر از خانه به آن میدهد!
💥 [مثلا] به ملک میفرماید چندسال بر عمر این بیفزا !
[اما] این بیچاره فکر میکند این همه زحمت کشیده آخر اثری (نتیجهای) از خانه و از دعای خودش ندید!! و دعایش مستجاب نشد؛
❄️نمیفهمد بالاتر از استجابت این دعا را به او دادهاند.
.
☘حین اجابت، حسنظن به خدا باید داشته باشید عینکت باید واسع باشد، صاف باشد، کدورت نداشته باشد.
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
☘☘☘☘🌸🌺☘☘☘☘
📕مؤسسه نشر آثار حضرت آیتالله بهجت(ره)
هدایت شده از کانال سخنرانی دلنشین
4_5967692474645219587.mp3
2.96M
🎥ماجرای عجیب تیر زدن به امام رضا علیه السلام
حجتالاسلام والمسلمین رفیعی
کانال سخنرانی دلنشین
@sokhanrani313
هدایت شده از ندبه های انتظار
🌹ندبه های انتظار🌹
🔴تو برای خدا باش خدا و همه ملائکه اش برای تو خواهند بود!
☘آیت الله شیخ محمدتقی بهلول میفرمودند:
💠ما با کاروان و کجاوه به«گناباد» میرفتیم.وقت نماز شد.
مادرم کارواندار را صدا کرد و گفت:
کاروان را نگهدار میخواهم اول وقت نماز بخوانم.
🌾کاروان دار گفت:
بیبی!دوساعت دیگر به فلان روستا میرسیم.
آنجا نگه میدارم تا نماز بخوانیم.
مادرم گفت:نه!
میخواهم اول وقت نماز بخوانم.
💥کارواندار گفت:
نه مادر.الان نگه نمیدارم.
مادرم گفت:نگهدار.
💥کاروان دار گفت:
اگر پیاده شوید، شما را میگذارم و میروم.
مادرم گفت:بگذار و برو.
✨من و مادرم پیاده شدیم.کاروان حرکت کرد.وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟
🌘من هستم ومادرم.دیگر کاروانی نیست. شب دارد فرا میرسد وممکن است حیوانات حمله کنند.
💫ولی مادرم با خیال راحت با کوزهی آبی که داشت،وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد،رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند.
🍂لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر میشد.
در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم.
دیدم یک دُرشکه خیلی مجلل پشت سرمان میآید.
🍀کنار جاده ایستاد و گفت:بیبی کجا میروی؟
مادرم گفت:گناباد.
او گفت:
ما هم به گناباد میرویم.بیا سوار شو.
🔮یک نفس راحتی کشیدم.گفتم خدایا شکر.
مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده.
به سورچی گفت:
من پهلوی مرد نامحرم نمی نشینم.
📔سورچی گفت:
خانم! فرماندار گناباد است.
بیا بالا. ماندن شما اینجا خطر دارد. کسی نیست شما را ببرد.
🔅مادرم گفت:
من پهلوی مرد نامحرم نمینشینم!
💠در دلم میگفتم مادر بلند شو برویم.
خدا برایمان درشکه فرستاده است...
🔅ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح میگفت!
آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست. گفت مادر بیا بالا.اینجا دیگر کسی ننشسته است.
🌾مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم و رفتیم.
دربین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم...
❤️اگر انسان بندهٔخدا شد و در همه حال خشنودی خدا را در نظر گرفت،بيمه مىشود و خداوند تمام امور اورا كفايت و كفالت مىكند.
🌼«أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ» زمر/۳۶ آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
🌺🌾🌾🌺🌾🌾🌺🌾🌾🌺