چادرش قدری بتابد آب میگردد زمین
روزها در سایهاش خورشید پنهان میشود
خم نشد زانوی عباسش بجز در پای او
تا به محمل میرود اکبر شُتربان میشود
یک قدم خانم بیاید کوفه میپیچد بهم
یک قدم بیبی بکوبد شام ویران میشود
واژههایش خطبه شد نهجالبلاغه جمع شد
خطبه نه تیغِ علی انگار عریان میشود
کیست این؟ زهرا؟ علی؟ شاید حسن شاید حسین
حق بده آئینه از این اوج حیران میشود
گفت حسین جان ،
خواستگاران من که یادت هست ؟
بینشان عشقِ به تو مقدم بود .
با حُسین بودن همیشه و همهجا ،
شرط اصلی ازدواجم بود !
از همان کودکی اسیرِ توام ،
بیجهت اسوهی وفا نشدم .
بهخدا بعد ازدواجم نیز ،
لحظهای از شما جدا نشدم .
شب عقدم به شوهرم گفتم :
از حُسینم مرا جدا نکنی .
غیر أُخت الحسین ، ای عَبدالله
اسم دیگر مرا صدا نکنی 💔 !
این شعر حکم ِمقتل رو داشت برام ..
#سیدهزینب .
السَّلامُ عَلی مَن تَهَیَّجَ قَلبُها لِلحُسَینِ ..
سلام بر بانویی که قلبش از جا کنده شد ،
برایِ حسین🖤..
🇮🇷@elizabetiat