eitaa logo
علم و سیاست فارسی
116 دنبال‌کننده
27 عکس
0 ویدیو
3 فایل
دیدگاه‌های این کانال برآمده از پژوهش‌های اندیشکده علم و سیاست فارسی است. ارتباط با علم و سیاست فارسی: @mirzayipoor
مشاهده در ایتا
دانلود
📝نواندیشی برای نوسازی ✍️محمد هادی محمودی از میان مردم،‌ کسانی در انتخابات اخیر شرکت کردند و کسانی نیز شرکت نکردند. فهم دیدگاه و درد آن‌ها که شرکت نکردند حتماً کار مهمی است، اما نه بیشتر از فهم دیدگاه و درد آن‌ها که شرکت کردند. به چشم سیاستمدار راستین، آن‌ها که در نقاط خطیر حاضر می‌شوند و غریبانه باری همگانی را به دوش می‌کشند مردمترند تا آنان که چنین نمی‌کنند،‌ گرچه این دو جماعت عرفاً از هم تفکیک نمی‌شوند. شاید دیدگاه و درد این‌ها هم چندان از هم قابل تفکیک نباشد، جز در مرز باریک رابطه‌ای ظریف با حقیقت که به بعضی اجازه نمی‌دهد آنچه به نحوی حماسی ایستاده است را رها کنند تا بیفتد. این‌ها اکنون با چشم‌هایی بازتر از همیشه به وضعی که در آنیم نگاه می‌کنند و نگرانند تا چگونه دِینی به حکومت ادا کنند،‌ اما به راحتی راهی نمی‌یابند. گرگ و میش است،‌ حالا گرگ و میش طلوع است یا گرگ و میش غروب به سختی می‌توان گفت. در چنین شرایطی احتیاط شرط عقل است،‌ عمده‌ی طرف‌های سیاسی این را می‌فهمند. برندگان و بازندگان عرفی انتخابات هر دو می‌دانند چندان وقت ترک‌تازی نیست، باید مترصد و متأمل بود تا چه پیش می‌آید و چه می‌توان کرد. اما کسانی که سال‌ها بود ترصد و تأمل را کنار گذاشته‌ بودند و به آنچه از سیاست می‌فهمیدند چسبیده بودند، دیگر چه می‌دانند ترصد و تأمل چیست و چگونه کاری است؟ مگر این هم کاری است سیاسی و مگر از این هم کار سیاست چندی پیش می‌رود؟ اینگونه است که سیاست محل بازاندیشی قرار گرفته است، اما به ناچار، و البته فضایی هم باز شده است برای آن‌ها که خواسته یا ناخواسته، همواره با فاصله به سیاست نگاه کرده‌اند. وقت نواندیشی است و این هم مردان خودش را می‌خواهد. نواندیشی چیست؟ در سال‌های اخیر اندیشکده‌های فراوانی در اطراف سیاست روئیده‌اند که همه در پی راه حل‌های تازه و ابتکاری برای مسائل قدیمی و جدیدند. روح رانده و رَفته از دانشگاه در این اندیشکده‌ها سرگردان شده تا راهی از علم به سیاست باز کند، اندیشکده‌هایی که در این انتخابات بیش از هر وقت دیگر نقش ایفا کردند،‌ برنامه نوشتند و مشورت دادند، اما کاری در ائتلاف‌های تعیین کننده‌ی سیاست از پیش نبردند و شاید در تشکیل کابینه و برنامه‌های کلان دولت هم نبرند. چرا این اندیشکده‌ها نتوانسته‌اند حضور معناداری در جغرافیای واقعی قدرت در ایران داشته باشند؟ این هم سوالی است که باید خود بپرسند،‌ اما معمولاً به جای پرسیدن با غُرغُر و ناله برگزارش می‌کنند. اینجا دست کم یک چیز معلوم است،‌ آن هم اینکه سیاست چنانکه هست چندان مشتاق راه حل و ابتکار نیست،‌ مادام که اولیات و ضروریاتش فهم نشده باشد. سیاستمداری که در مواجهه با انبوه مسائل و مشکلات سردرگم است، فرصت ارزیابی راه‌حل‌ها و حک و اصلاح آن‌ها و به جریان انداختنشان را ندارد،‌ بلکه دائماً‌ به روابط سیاسی متشبث است تا وقت‌کشی کند و خود را از مخمصه‌ای که در آن است برهاند. پرداختن به مسائل ریز و درشت و کارکردی حکمرانی پیش از توجه به این مسئله‌ی اساسی که سیاستمدار کجای زمین سیاست می‌تواند بایستد و حکم براند مثل آموزش احکام شرعی به ملحد است. نواندیشی در سیاست اولاً‌ درگیر با این مسائل خیلی قدیمی است که: قدرت چیست؟ حکم چگونه شکل می‌گیرد؟ کی قدرتمند و کی ضعیف می‌شود؟ دولت چه حقی دارد؟ مردم چگونه جمع و پراکنده می‌شوند؟ چه چیز در سیاست مهم و ماندگار است و چه چیز بی‌اهمیت و رفتنی؟ و امثال این مسائل که اسم همه را با هم گذاشته‌اند «فلسفه‌ی سیاست» و هُل داده‌اند به دل کتاب‌هایی که کسی لای آن‌ها را در سیاست باز نمی‌کند. نواندیشی اندیشیدن به مسائل خیلی قدیمی است،‌ که از یاد رفته‌اند و اینگونه ما را بی هیچ چراغ راهنمایی برای راهی که می‌رویم رها کرده‌اند. ادامه در👇
ادامه از👆 دولت آینده دولتی نیست که کسی چندان انتظاری از آن داشته باشد،‌ جز دوندگی و صداقت. اما سیاست در ایران محتاج نوسازی است،‌ بیش از هر چیز شخصیت‌های نو می‌خواهد. این دولت شاید نتواند دولت نوساخته باشد،‌ اما دورانش می‌تواند دوران این نوسازی باشد. کسانی که سال‌ها با فاصله به سیاست نگاه کرده‌اند و اندیشکده‌های اقماری سیاست می‌توانند در این دوره به شخصیت‌های نویی برای دولتی دیگر تبدیل شوند که پس از این دولت تشکیل شود،‌ یا از دل همین دولت بیرون بیاید؛‌ اگر بتوانند یک گام بلند از مسائل کارکردی حکمرانی تا مسائل اساسی آن بردارند، نه کارشناس و مدیر و اندیشمند، بلکه شخصیت‌هایی سیاسی باشند،‌ اهدافی عینی در سیاست و گفتاری که آن اهداف را توضیح دهد داشته باشند، که بتواند مردمی را به سیاست امیدوار و متعلق کند و همراهی و هم‌پیمانی به دنبال بیاورد. اگر دوران این دولت چنین دورانی باشد و این دولت به آن خوشآمد بگوید،‌ پس از انقلاب،‌ شیرین‌ترین دوران تاریخ جمهوری اسلامی خواهد بود و نوید روزهایی بسیار درخشان به همه ما خواهد داد،‌ ان‌شاءالله. این هدف را باید در دید نگه داشت و برای آن برنامه ریخت و با خود تکرار کرد: زمان خوشدلی دریاب و دُر یاب،‌ که دائم در صدف گوهر نباشد. ▪️ امروز فرصت ماست 🔸علم و سیاست فارسی🔸 @elmosiasatfarsi
📝اگر مشاركت بخواهد برنامه دولت باشد یکم ✍️محمدمهدی میرزایی‌پور دولت جدید در موقعیت خاصی از تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی به قدرت رسیده، و درست همین موقعیت هم دولت را قضاوت خواهد کرد. اما این موقعیت چیست و در کجای این تاریخ قرار داریم؟ نخستین یافتی که دولت پس از روی کار آمدن دارد احساس تنهایی است. زمین سرد سیاست را افراد و گروه‌هایی اشغال کرده‌اند که حاضر نیستند در کشیدن بار دولت شریک شوند. آن‌ها که حاضر به همکاری‌اند هم نه دولت را که اهداف خودشان را می‌خواهند و به دولت به چشم بستر و سکویی برای فعالیت یا حتی رحم اجاره‌ای نگاه می‌کنند. انصراف از همکاری با این گروه‌ها یا تجاهل نسبت به اهداف‌شان خیلی زود موجب بروز اختلاف و زمین‌گیری دولت می‌شود. راه دیگری که در سیاست ایران تجربه شده هم فراخواندن نیروهای به اصطلاح جوانی است که تاکنون در حاشیه سیاست بوده‌اند و تعلق خاطری به ساختارهای عقلانی موجود ندارند، نتیجتاً می‌آیند تا اهداف دولت را صرفاً به اجرا برسانند. تاریخ دولت را در ایران باید با ماهیت نیروهایش و مشارکت‌کنندگانش بازخوانی کرد. دولت جدید نیز تنها وقتی می‌تواند تاریخ جدیدی بسازد که بتواند دعوتی جدید مطرح کند. این دعوت چگونه ممکن است؟ در حال حاضر صحنه سیاست، اقتصاد، هنر، علم، مدیریت -و بلکه همه عرصه‌های زندگی ما ایرانیان- گروهی صاحبانِ از پیش معلوم دارد. آن‌ها خود را تنها گروه ذی‌صلاح برای بازی می‌شمارند، و متکی به قاعده و قانون بازی‌اند، طوری که تازه‌واردان برای آنکه وارد بازی بشوند باید با تعهد به این قواعد عملاً بازیگری همان نیروهای پیشین را امضا کنند، و اگر نه، حفظ بازی اقتضاء می‌کند این بی‌تجربگان از صحنه بیرون شوند. این بازیگر پیشینی ممکن است سیاستمداری باسابقه، بازرگانی بزرگ، استادی کهنه‌کار یا ریش‌سفید یک قوم باشد. تقلیل قدرت آن‌ها به سودجویی شخصی ساده‌سازی مسأله است. آن‌ها قبل از آنکه از منافع خودشان، یا حتی منافع حوزه بازی‌شان حفاظت کنند حامی این «شیوه‌ی بازی» هستند. این شیوه‌ی بازیْ دولت مخصوص به خودش را هم اقتضاء می‌کند. دولتی که اولویتش نگه داشتن حوزه‌های مختلف به عنوان حوزه‌های خاص و تخصصی است و در این راه مهم‌ترین کاری که می‌کند ورود نکردن «به عنوان بازیگر» در این حوزه‌هاست. دولت خود را در مرز حوزه‌ها، یعنی موقعیت‌های اضطراری -مثل مسائل مربوط به امنیت ملی- تعریف می‌کند و خود را به عنوان «تنظیم‌گر» می‌فهمد. در حقیقت این ورود نکردن کاملاً غیر مسئولانه نیست، بلکه متکی بر عقلانیت خاص خود است. توضیح جوهره و تبعات این سیاست فرصت مستوفایی می‌طلبد، ولی به هر حال آنچه از عبارت «اقتصاد وابسته به نفت» و دولتِ سهامیِ رانتی می‌شنویم به این شیوه سیاسی ارجاع دارد. دولت برجام و خود برجام را باید حاصل توافق همه این گروه‌ها برای تثبیت بازی دانست. مشخص است که دولت جدید ما نمی‌خواهد و بلکه دیگر حتی نمی‌تواند به این شیوه ادامه دهد. رویکرد دوم پیرو این احساس عمومی است که این ساختارهای عقلانی موجب معطلی اراده سیاسی دولت شده و اهداف روشن و انتظارات عمومی را موقوف منافع عده‌ی قلیلی کرده است. نتیجتاً دولت باید خود به نحوی مستقیم و بلاواسطه مسئولیت اهداف کشور را بر عهده گیرد و آن را برآورده کند. در این راه دولت از نیروهای تازه‌واردی استفاده می‌کند که بازیگران باسابقه را به رسمیت نمی‌شناسند. این نیروهای تازه‌وارد ممکن است حتی سال‌ها در عرصه‌ای فعال بوده باشند و عرفاً جوان محسوب نشوند، ولی همواره از موضع بر هم زدن بازی حاضرند. حرکت مستقیم و بی‌معطلی به سوی اهداف به اصطلاح «واقعی» چراغ راه فعالیت آن‌ها در سیاست است. با وجود آن‌ها فرم سیاسی به شکل خاصی تغییر می‌کند؛ فرایند مداومی جهت تفسیر خواسته‌های سیاسی مردم به خواسته‌های نامشروط و ابتدایی به کار می‌افتد. ادامه در 👇
ادامه از 👆 اما این نیروها از آنجا که خصیصه‌ای جز انبوهی فعالیت ندارند -چنان که همواره خواستار پروژه‌های بزرگ‌اند تا به جریان بیفتند- نتیجتاً قادر به احراز صلاحیت‌شان در باب مهم‌ترین عطیه‌ای که از دولت دریافت می‌کنند نیستند؛ آن عطیه جایگاه رسمی در قدرت است؛ آن حساس‌ترین دارایی دولت که به واسطه معنای فوق‌العاده نمادینش انتظار می‌رود آن را پاس بدارد. خیلی زود دولت چشم باز می‌کند و مناصبش را مجدداً در اختیار گروه‌هایی می‌بیند که نمی‌شناسدشان، راه رشد آن‌ها در سیاست را نمی‌تواند توضیح دهد و مسئولیت حضورشان را بر عهده گیرد. به واقع به کارگیری نیروهای پر سر و صدای امتحان‌پس‌نداده نهایتاً نه فقط منجر به بلند شدن بار دولت نمی‌شود که بالعکس باری برای دولت می‌تراشد. دولت نهم و دهم از هر جهت دوره تجربه این شیوه سیاسی است. البته این شیوه به سادگی از عرصه قابل حذف نیست، چه اینکه خودْ بیرون زده از همان عقلانیت متصلّبی است که همواره نامعقولیت را در صحنه سرکوب می‌کند، و درست به همان میزان در سیاست قدرت دارد. به هر ترتیب اما مجدداً دولتی رانتی و متعاقباً اقتصادی وابسته به نفت تثبیت می‌شود. تاریخ دولت در ایران را این دو سیاست کلی در قبال ماهیت نیروهای مشارکت‌کننده در آن مي‌سازد؛ دو طرحی که به یکدیگر راه دارند و یکدیگر را فرا می‌خوانند. در حقیقت سیاست به گردونه بسته‌ای تبدیل شده که هر بار روی یک دنده می‌خوابد و از آن دنده دیگر دوباره بر می‌خیزد. خلأیي در این میان شکل گرفته كه نیروهای سابقه‌دار سیاسی را وامانده كرده. در عين حال از دولت انتظار مي‌رود نقطه‌ي به هم رسيدن کسانی باشد که حوزه‌های عقلانی سیاست را به مثابه طریق مشارکت عمومی حقیقتاً مي‌فهمند، مي‌خواهند و دوباره طرح مي‌کنند. اين‌ها مي‌توانند تعيين‌كننده‌ي شيوه‌ي خاص «مردم» بودن در يك دولت خاص باشند. اگر قرار باشد مشاركت برنامه دولت آينده باشد به چنين عناصري نياز است و ما گمان مي‌كنيم نيروهاي جواني كه در سال‌هاي اخير هر يك به نحوي در راه دولت گام برداشته‌اند (خوانده‌اند و نوشته‌اند و چاره‌‌جويي كرده‌اند و خود را در معرض انتخاب قرار داده‌اند) حالا مي‌توانند در درون دولت باشند و مهمترين كار دولت، يعني مردم داشتن را ممكن كنند. تقسيم مناصب موجود ميان اين جوانان شايد ساده‌انگارانه‌ترين راه حضور اينان در دولت باشد و گرچه در مواردي مي‌تواند درست باشد،‌ بعيد است بتواند راه حلي فراگير باشد. بيشتر بايد به فكر طراحي ساختارهايي مناسب و متناسب با حضور اينان در دل دولت بود، درست با نظر به همين مهمترين رسالتي كه مي‌توانند بر عهده بگيرند. امروز فرصت ماست 🔸علم و سیاست فارسی🔸 @elmosiasatfarsi
📝حکمرانی و فضای مجازی به مناسبت تصویب طرح صیانت از حقوق کاربران و خدمات پایه کاربردی فضای مجازی ✍️ محمدمهدی میرزایی‌پور برای آنکه بفهمیم طرح جنجالی صیانت از کاربران فضای مجازی حقیقتاً چیست و با تصویب آن چه اتفاقی افتاده باید آن را در شئون مختلفش بسنجیم. این قانون می‌خواهد راهی برای مواجهه جمهوری اسلامی با فضای مجازی باز کند. این راه ظاهراً مسدود است و احساس می‌شود به تدارکی نیاز دارد که هنوز ساختار فکری و اجرایی کشور آماده آن نیست. دلیل آنکه به وضوح فضای مجازی در حال رقم زدن تاریخی است که در آن مناسبات در ساحات مختلف تغییر می‌کنند و این تغییر از جمله به تحول در جایگاه کشورها در جهان می‌انجامد. ایران هم که پس از قرن‌ها حاشیه‌نشینی و مصرف با انقلاب اسلامی عزم کرده تا در تاریخ خودش حاضر شود و زندگی کند باید بتواند با این پدیده رویارو شود. معنای اصیل تولید را باید کسب این موقعیت تاریخ‌سازی و تاریخ‌داری دانست. شیوه ورود فضای مجازی به کشور ما به گونه‌ای است که باز احساس می‌کنیم در قبال آن منفعل و ناتوانیم، چرا که تا درونی‌ترین ساحات فرد فرد مردم‌مان می‌رود و با ما کاری می‌کند که نمی‌خواهیم و بلکه نمی‌دانیم. همچنین احساس می‌کنیم فرصت‌هایی نهفته دارد که هنوز به آن‌ها دست نیافته‌ایم و عزم‌های صرفاً هیجانی برای دستیابی به آن‌ها کفایت نمی‌کند. نتیجتاً این احساس عمومی مطالبه‌ای عظیم بوجود آورده و می‌طلبد که به شیوه‌ای پاسخ گیرد. حال باید این قانون را از این منظر بسنجیم: ما ایرانیان چطور می‌توانیم به شیوه خودمان در تاریخی که فضای مجازی می‌سازد مشارکت داشته باشیم و از این طریق موقعیت خویش را ارتقاء دهیم؟ آیا تشکیل ستادی تحت عنوان «کمیسیون تنظیم مقررات» برای تمرکز شأن قانون‌گذاری و شأن اجراییِ فضای مجازی می‌تواند به ورود فضای مجازی به جهانِ ایرانی بینجامد؟ مواجهه‌ای اصیل با فضای مجازی -که عالی‌ترین انتظار ما از دولت است- چقدر ضروری است و چگونه مهیایش می‌شویم؟ برای پاسخ به این سؤالات باید مناسبت حکمرانی و فضای مجازی را در سه سطح بررسی کنیم. نخستین سطح «حکمرانی بر فضای مجازی» است. مهار پدیده و به خدمت درآوردنش، دوری از آسیب‌ها و بهره‌مندی از فوایدش، از طریق مداخله مستقیم در عوارض آن، دم دست‌ترین انتظار حکمرانی از خودش در قبال فضای مجازی است. دولت لازم نمی‌بیند که با پدیده‌ای واحد طرف باشد، بلکه از فواید بهره می‌برد و از مضرات دوری می‌کند. ما اینگونه مقاومتی عرفی با فضای مجازی می‌کنیم و از بعضی فرصت‌های ابتدایی آن نیز بهره می‌بریم. مضرات فرهنگی و اقتصادی و سیاسی دفع می‌شوند و بعضی فرصت‌های داخلی و خارجی که برای ما ایجاد کرده مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرند. ولی به وضوح اگر فضای مجازی صرفاً مجموعه‌ای از اهداف و مضرات بود نمی‌توانست تا این حد محل مناقشه سیاسی قرار گیرد. برای یافتن نقطه حساس فضای مجازی باید به آن با دقت بیشتری بنگریم. دومین سطح مواجهه حکمرانی و فضای مجازی، رویکرد «حکمرانی با فضای مجازی» است. فضای مجازی می‌تواند ابزار باشد. ابزاری که گستره و عمق امکانات دولت را تغییر می‌دهد و افق‌های ظاهراً دست نیافته‌ای برایش می‌گشاید. حجم و ابعاد اطلاعات و تحلیل‌هایی که امروز دولت‌ها از طریق فضای مجازی درباره شهروندان‌شان بدست آورده‌اند بی‌سابقه است. همچنین ادعای فضای مجازی این است که پلتفرم‌هایش توانسته‌اند با نوعی قاعده‌گذاری. میان کاربران‌شان، با قبول حداقل مسئولیتِ رسمی، در حوزه‌های مختلف عمومی اقتدار پوشیده اما همزمان تعیین‌کننده‌ای بدست بیاورند؛ قدرت و نفوذی که ظاهراً رو به فزونی است، آن هم در حالی که دولت ظاهراً مجبور است قدرتش را با این پلتفرم‌ها قسمت کند. اما دولت که ذاتاً نیاز دارد همواره بازیگر نخست باشد می‌تواند سعی کند به جای ستیزه با فضای مجازی اتفاقاً حکمرانی‌اش را از طریق پلتفرم‌ها اعمال کند. گویا کافی است دولت پشت این «ابزار» بنشیند تا اراده‌اش این بار از راه جدیدی محقق شود. در این صورت تنها مسأله حساس این است که چه کسی پشت این ابزار قرار گیرد. مناقشات سیاسی که برای حکمرانی از طریق فضای مجازی رخ می‌دهند را می‌توانیم تحت عنوان «اقتصاد سیاسی فضای مجازی» دسته‌بندی کنیم. اقتصاد سیاسی مناقشه بازیگران بزرگ اقتصاد و سیاست بر سر اشغال نقاط ظاهراً حساس فضای مجازی (مانند زیرساخت یا گیت‌وی) است. ولی اگر بازی صرفاً مربوط به بازیگران بزرگ است چرا فضای مجازی همچون یک طرح سیاسی تمام عیار در داخل و خارج از کشور با اقبال عموم مواجه شده و پیگیری می‌شود؟ آیا این شیوه مواجهه اتفاقاً پشت گوش انداختن چیزی نیست که در برابر ماست و برایمان تاریخ می‌سازد؟ ادامه در 👇
ادامه از 👆 اما سطح سوم «حکمرانیِ فضای مجازی» است. فضای مجازی در این سطح دیگر نه حوزه‌ای برای اعمال حکمرانی و نه ابزاری برای آن است، بلکه تبدیل به الگوی حکمرانی می‌شود. وقتی فضای مجازی به عنوان ابزار به کار برده می‌شود تبدیل به راه و رسم حکمرانی می‌شود و به این طریق درک دولت و مردم از ماهیت قدرت را دگرگون می‌کند. مهم‌ترین خصوصیت این تغییر آن است که دولت در جای پلتفرم می‌نشیند و شهروندان در مقام کاربر. منشأ نظم سیاسی از تصمیم عمومی به ساز و کار شبکه‌ای دولت-ماشین مبتنی می‌شود. دیگر قانون‌گذاری معنا ندارد، بلکه موضوع تعیین مقرراتی برای برقرار ماندن روابط در شبکه است. وظیفه و نقش شهروندان هم نه مشارکت در بار و موقعیت دولت بلکه سنجش سطح خدمات آن است. فضای مجازی این فرصت را می‌دهد که دولت و مردم در بیگانگی همیشگی از هم باشند و فاصله‌ای پرناشدنی را با رضایت طرفینی حفظ کنند. شهروندِ جهانی به این ترتیب پدید می‌آید؛ شهروندانی که اساساً جهانی‌اند و اتفاقاً از طریق کاربری در پلتفرم‌های به اصطلاح داخلی و از طریق قرار گرفتن در معرض جهتِ نمادینِ رفتارهای دولتِ خودشان این بی‌تعلقی را به نحو درونی آموخته‌اند. اتفاقاً این کار دولت جهانی را هم موجب می‌شود؛ دولتی که از اساس می‌آید تا به ساختار عرفیِ جهانی بپیوندد. این وعده اصلی فضای مجازی است که آن را همچون یک جهت عمومی تمام عیار مطرح می‌کند و به آن قدرت سیاسی می‌دهد. حال باید پرسید که تشکیل یک ستاد عملیاتی متمرکز -به عنوان ابتکار اصلی طرح صیانت- با این وضع چه می‌کند. در بخش نخست این قانون قرار است کمیسیون عالی تنظیم مقررات به تهیه و تصویب ضوابط در همه حوزه‌های مربوط به فضای مجازی بپردازد. در بخش دوم هم اختیارات مختلف اجرایی به این کمیسیون محول شده. اجرایی بودن و متمرکز بودن دو خصوصیت عمده این طرح است. به فضای مجازی همچون یک «صنعت» نگریسته شده که باید داخلی‌سازی شود و برای این کار نیاز به اختیارات متمرکز عملیاتی است. به این ترتیب فضای مجازی نهایتاً سلسله‌ای از مسائل پراکنده است که نیازمند رسیدگی موردی و عملی‌اند، نه آنکه وضعیتی جدید و بدواً نامأنوس باشد که هنوز مهیایش نیستیم. به تبع آنچه که تحت عنوان تهیه و تصویب ضوابط ذکر شده وضعیت قانون ندارد، به این معنی که بتواند مناسبات بین مردم و دولت را بر پا کند، بلکه صرفاً تنظیم روابط موجود است. به این ترتیب این طرح به ما می‌گوید قرار نیست برای فضای مجازی قانونی نوشته شود و اصل قانون‌نویسی در این متن طرد شده. ضرورت یک نظام حقوقی تفصیل یافته و پژوهشی از همکنون کنار گذاشته شده، کما اینکه شورای عالی فضای مجازی در طی سال‌ها این ضرورت را طرد کرد. این دقیقاً پیروی از همان تحولی است که فضای مجازی در مفهوم قانون ایجاد کرده. خارج شدن شأن و اختیار قانون‌گذاری از مجلس شورای اسلامی بدست خود مجلس نیز اعلام نمادین این مطلب است که اصلاً در شرایط کنونی کشور و جهان نمی‌توان «قانون» واقعی وضع کرد. این در حالی است که دولت توسط متون قانونیِ پرورده درک مشترک ملی از مفاهیمی مانند حقوق مالکیت، حریم خصوصی، منافع ملی و مانند آن را طرح می‌کند و از این طریق سیاست را به جریان می‌اندازد. می‌بینیم که برنامه این کمیسیون از همکنون ذیل «حکمرانیِ فضای مجازی» تدوین شده و به همین دلیل نسبت به امکانات اصلی و قدرتمند «سنت سیاسی جمهوری اسلامی» در مواجهه با این پدیده پیشاپیش نابینا و غافل است. هرگونه پیشنهاد اصلاحی که بخواهد راه را برای مواجهه محتوایی و تفصیلی با فضای مجازی در این قانون واقعاً باز کند عدول از روح اجرایی و عملیاتی آن خواهد بود و از همکنون معلوم است وعده اصلاح متن هرگز به این مطالبه اصلی نزدیک نخواهد شد. به این ترتیب مواجهه اصیل جمهوری اسلامی با فضای مجازی مجدداً قرار است سال‌های سال به تعویق بیفتد. این برنامه جدید نیست، بلکه شیوه مدیریت مرکز ملی فضای مجازی تاکنون پیروی از همین طریقه بوده و این قانون جدید را هم باید بیشتر نشانه عدم بازبینی طریقه گذشته و نوعی فرار به جلو به حساب آورد. امروز هرچند تصور می‌شود با رفتن دولت اعتدال ایده نرمالیزاسیون تمام شده اما نگاهی به صحنه سیاست و خصوصاً قلب آن یعنی وضع قانون به ما نشان می‌دهد که آن طرح هنوز قدرت بالقوه زیادی دارد؛ تا هنگامی که پیشنهادی برای مواجهه با حکمرانی فضای مجازی ارائه نشده و مخالفان سیاسی دولت اعتدال نیز از همان شیوه‌ی حکمرانی او پیروی می‌کنند، سیاستی نظیر سیاست دولت اعتدال قدرت دارد و به زودی و دوباره ولو به شکلی جدید سر بر خواهد آورد. این موضوع فارغ از هرگونه دستاورد فیزیکی است که دولت جدید می‌تواند داشته باشد. چرا که این شیوه مواجهه با فضای مجازی است که راه ارزیابی و ماندگاری هرگونه دستاوردی در خاطره‌ی سیاسی مردم را تعیین می‌کند. ▪️ امروز فرصت ماست 🔸 علم و سیاست فارسی🔸
🔸حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِيُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ: كَانَ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع خَاتَمَانِ نَقْشُ أَحَدِهِمَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عُدَّةٌ لِلِقَاءِ اللَّهِ وَ نَقْشُ الْآخَرِ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ وَ كَانَ نَقْشُ خَاتَمِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع خَزِيَ وَ شَقِيَ قَاتِلُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع. ترجمه: 🔸حضرت صادق از پدرش علیهما السلام نقل میکند که فرمود: حسین ابن علی علیهما السلام دو خاتم داشت، بر یکی نقش بسته بود: «لا إله إلا الله عدة للقاء الله» [کلمه ی لا إله إلا الله توشه دیدار خدا است] و بر دیگری نقش بسته بود: «إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ» [همانا خدا امر خود را به کمالِ انجام می رساند]؛ و بر خاتم علی ابن الحسین علیهما السلام نقش بسته بود: «خَزِيَ وَ شَقِيَ قَاتِلُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ» [خوار و شوم بخت باد کشنده حسین ابن علی] 🔸مأخذ: الامالی (للصدوق) . المجلس السابع و العشرون. حدیث هفتم . در آغاز محرم سال 368 پس از بازگشت شیخ از مشهد ▪️ 🔸علم و سیاست فارسی🔸
📝افغانستان،‌ مسئله ملی ایرانیان ✍️محمد هادی محمودی 1. نگاه علمی به سیاست بایست بتواند از دو نمای همزمان بسیار نزدیك و بسیار دور به مسائل نگاه كند. محدوده‌ای كه در میان این بسیار نزدیك و آن بسیار دور گشوده می‌شود، عرصه‌ای است كه می‌تواند جولانگاه سیاستی علمی باشد. در تحلیل سیاسی شرط اول قدم آن است كه این عرصه را بیابیم و در آن جای بگیریم. از نمایی بسیار نزدیك، حقوق بسیاری در زندگی هست كه نمی‌توان به راحتی به حكم هر ایدئولوژی مذهبی و قومی و ملی آن‌ها را نادیده گرفت؛ كودك گرسنه و زن بی‌پناه و دسترنج ایام و خون بی‌گناه چندان مهم و حیاتی هستند كه هر سیاست كلانی را حد بزنند. اینها اما شاید برای آن‌ها كه از نمایی دور به افغانستان نگاه می‌كنند چندان ملموس و محسوس نباشد. از نمایی بسیار دور افغانستان كشوری با بحران سرنوشت است،‌ محصورشده در میان قدرت‌هایی به مراتب بزرگتر از خویش. سرنوشت افغانستان همواره بیش از آنكه مسئله‌ی افغانان باشد،‌ مسئله‌ی دیگران است و به تبعِ مناسبات آنان تعیین تكلیف می‌شود. آیا در میان دو نمای بسیار دور و بسیار نزدیك از افغانستان، عرصه‌ای باز می‌ماند كه بتواند سیاستی و دولتی در آن وجود داشته باشد؟ 2. چرا افكار عمومی ما ایرانیان در روزهای اخیر نسبت به مسئله افغانستان چنین حساس شده است؟ این حساسیتی است بزرگتر از صِرف همسایگی، حتی بزرگتر است از تسویه حساب نیابتی روشنفكران ایرانی با جمهوری اسلامی ایران یا آوردن شاهدی دیگر برای شكست امریكا در غرب آسیا؛ شاید اینبار خاطره‌ای از عمق حافظه‌ی تاریخی ایرانیان سربرآورده باشد كه در سكوت زمزمه می‌كند: ما همه‌ی مائیم. اگر حمل بر اهداف موهوم و گذشته‌گرایانه نشود، این حساسیت می‌تواند گواه آن باشد كه سرزمین پاره‌پاره شده‌ی تاریخ ایران دوباره ایرانیان را به همگرایی در خویش فرا می‌خواند. اما در پاسخ به این فراخوان و به موازات آن، باید دید ما ایرانیان به چه عنوان، از چه رو و چگونه می‌توانیم امروز ایرانی باشیم؟ 3. آنچه تاكنون در افغانستان شكست خورده است، انواع پروژه‌های مدرن دولت‌ملت‌سازی است. اگر دولت‌ملتی بخواهد در افغانستان مستقر شود،‌ بایست بتواند در عرصه‌ی گشوده شده میان دو نمای بسیار نزدیك و بسیار دور از افغانستان خود را بیابد. بدون چنین عرصه‌ای نمی‌توان جایی بود. این عرصه شاید ایران باشد؛ نه ایران همسایه و نه حتی ایران گذشته‌ی تاریخ،‌ بلكه ایران امروز و اینجایی كه افغانان می‌توانند بیش از هر جای دیگری از جهان بشناسندش و فرصتی برای خویش در افق آن بیابند. این نه تنها رسالتی بلكه همزمان فرصتی برای ایرانیان است كه بتوانند ایران را نه همچون كشور و دولتی بسته، بلكه همچون جهانی باز، اولاً برای خود بیابند، تا خود بتوانند در ایران جایی داشته باشند و به جای مهاجرت از آن، تازه به افق آن مهاجرت کنند. آنچه این عرصه‌ی تاریخ و جغرافیا را، ایران را، پذیرای زیستن تازه‌انسانی می‌کند چیست؟ 4. برای سال‌ها، زبان فارسی در مناقشات داخلی افغانستان مسئله‌ای مهم و تعیین‌کننده بوده است. آیا زبان فارسی می‌تواند مقوم ایران امروز باشد، یا خاطره‌ای است از تاریخی دور که چندان بعضی افغانان و ایرانیان را وابسته به خود کرده است که نمی‌توانند در امروز خود حاضر باشند؟ آیا زبان فارسی حقی قومی است که نمی‌توان و نباید از آنان سلب کرد یا تفسیری عمومی و اساسی و قدرتمند است از موقعیت انسان در زمین که می‌توان با این و آن در میان گذاشت و به اتفاق آنان زندگی را ساخت؟ آیا زبان فارسی ابزاری رام و خنثی برای اظهار مافی‌الضمیر است که می‌توان با ابزاری دیگر، زبانی دیگر جایگزینش کرد یا یافتی یگانه است از آنچه که انسان می‌خواهد بگوید، به گفتنش نیاز دارد و شایسته‌ی گفتن می‌داند؟ پاسخ همه‌ی این سؤال‌ها بسته به آن است که زبان فارسی را زبان گویندگان بزرگ قدیم بدانیم، یا به یاد داشته باشیم که این گویندگان هم روزی و روزگاری نبوده‌اند و حاضر کنیم روح زبانی را که روزی آن گویندگان را به گفتن فراخوانده است، و امروز ما را فرا می‌خواند تا به گفتگویی اندیشمند با روح زبان فارسی در آییم و معنای آنچه بر سرمان می‌رود و چند و چونش را، بپسندیم یا نه، بپرسیم و بپذیریم. تنها اینگونه هم می‌توانیم میراث بزرگ زبان فارسی را بخوانیم و مدعی نسبتی با گویندگان بزرگش باشیم. افغانستان امروز و ایران امروز به این گفتگو نیاز دارند. سیاست حاصل از این گفتگو وابسته به یک قوم و یک زبان نخواهد بود و بر سر آن نخواهد جنگید، در میانه‌ی هر قوم و زبانی خواهد ایستاد و مناسبتشان با زمینی که بر آن نشسته‌اند را بر عهده خواهد گرفت. در این پذیرایی و خاکساری است که زبان فارسی عمومی و بلکه شرط عمومیت خواهد بود و ملتی خواهد ساخت. ما، همه‌ی ما عموماً، به چنین سیاستی محتاجیم. ▪️ امروز فرصت ماست 🔸علم و سیاست فارسی🔸
📝با جوانان دولت ✍️محمدمهدی میرزایی‌پور تشكیل دولت سیزدهم زمینه‌ساز ورود جوانان بسیاری به دولت شده است، از وزیر گرفته تا مدیر جزء، جوانانی عمدتاً تحصیلكرده و خوشنام، كه در مجموع می‌توانند چهره‌ای باز و امیدوار به آینده برای دولت سیزدهم بسازند، مگر كه فراموش كنند در چه موقعیت نمادینی قرار دارند و چه انتظار خاصی از آن‌ها می‌رود. این است كه لازم می‌دانیم این موقعیت نمادین را به دوستان و برادران خود یادآوری كنیم و امیدوار باشیم از این بابت، خود را پیوسته رویاروی مطالبه‌ای عمومی از سوی جامعه‌ی جوانان علم و سیاست ببینند. دوستان عزیز شما در لحظه‌ی خطیری به عرصه مدیریت كشور وارد شده‌اید، متفاوت از همه‌ی جوانگرایی‌های پیشین؛ نیاز دولت به شما نه از باب تجدید نفس در راهی است كه به درستی می‌رود، بلكه این راه خود نیازمند ترمیم و تصحیح است، این هم چیزی نیست كه با ابداع و ابتكارِ كور بشود به تحققش امیدی داشت، نیازمند تصمیم جازم و خردمندانه است، اما لازمه‌ی چنین تصمیمی و چنان ترمیمی چیزی است كه امروز در دولت بس اندك داریم و ناگزیر باید آن را فراهم كنید: مشاركت. برنامه‌ی نوسازی اقتصاد و سیاست ایران حتماً بایست برنامه‌ای عمومی باشد تا به نتیجه برسد، وگرنه عزم‌های شخصی شما در هم خواهد شكست و اصلاحات جزئی‌تان به عقبتر از قبل برخواهد گشت. بدون نیرویی كه برآمده از یك قبول عام باشد ره به جایی نمی‌بریم. كار اول و اصلی شما رقم زدن این قبول عام است،‌ باید دید برای این درد شیرین چه درمانی می‌توان یافت؟ رسیدن به یك قبول عام به ویژه در شرایط ما، نه محصول جانبی یك برنامه‌ی موفق، بلكه لازمه‌ی اصلی و پیشران چنان برنامه‌ای است. برای ایجاد یك اجماع یا قبول عام بایست برنامه‌ای ویژه غیر از برنامه‌های جاری و تخصصی حیطه‌ی خودتان داشته باشید و حتماً‌ داشته باشید. عرف چند ساله‌ی سیاست ما این است كه چنین برنامه‌ای را به رسانه و فضای مجازی بسپارند؛ رسانه و فضای مجازی بی‌اثر نیستند، اما اولاً اثری مقطعی و محدود دارند و ثانیاً از آنجا كه قبول عام را دست كم می‌گیرند و كارشان متضمن تحقیر مردمی است كه مخاطب خود می‌دانند، اشتباه زیاد می‌كنند و در بلند مدت به ضد اهداف اولیه می‌رسند. ایجاد یك قبول عام در حیطه‌ی كاریتان بایست در قلب برنامه‌ی شخص شما باشد. هر گامی از برنامه‌ی شما، از ایده تا عمل بایست قابل اجماع باشد و به آن نزدیك شود،‌ ولو در عمل نتوان چنین اجماعی را اثبات كرد. این،‌ همانطور كه گفتم نیازمند یك برنامه‌ی شخصی است و بیش از همه چیزی از شخص شما می‌طلبد. مردم، در دسته‌بندی‌ها و طبقات مختلف، که به هر طریق از تصمیم شما اثر می‌پذیرند احوالی دارند. آن‌ها عمرشان را با دوران مدیریت شما تجربه می‌کنند. در عرف مدیران پرداختن به این احوال و روزگار چیزی جز اتلاف وقت نیست؛ اتلافی که مانع رسیدن مدیر به اهداف کلان و بزرگی که سیاست به او تکلیف کرده می‌شود. شما که به تحولی سریع می‌اندیشید احتمال بیشتری دارد که از این احوال صرف نظر کنید و به جای آن بخواهید به دستاوردهای حیطه تخصصی‌تان تکیه کنید. اما قرار گرفتن در معرض گفتگویی نزدیک و مجال دادن به دیگران برای بازگویی آنچه ابتدائاً پنهان می‌کنند و ظاهراً قابل عرض نیست برای شما هم فرصتی برای سخن گفتن باز می‌کند و چیزی برای گفتن پیشنهاد می‌دهد. شما هم در این لحظه، که البته به دشواری و با صرف حوصله بسیار بدست می‌آید، می‌توانید مسائل‌تان را باز بگوئید و حال و روزگاری که در مسئولیت‌تان دارید را در میان بگذارید. حفظ فضا برای بیان عمومی مسائل مشترک، که ضرورت مدیریتی یکپارچه و هماهنگ است، از این طریق میسر است. ادامه در 👇
ادامه از 👆 این عرصه‌ای که برای دوستی باز می‌کنید مجال غلبه بر مشکلات دشوار را فراهم می‌کند. حتی با ظرافتی که پیش‌تر رسیدن به آن ناممکن می‌نمود برنامه حیطه کاری و تخصصی شما را هم جهت‌دهی می‌کند و به آن برنامه‌ها محتوا و جزئیات ضروری‌اش را می‌دهد. با امکانی که برای سخن گفتن‌تان پدید می‌آید شخصیت شما هویدا و دیدنی می‌شود. مشارکت قبل از آنکه در کار و بار شما باشد در سرنوشت شماست. شمایی که به واسطه جوانی سرنوشتی برای شریک شدن دارید و شوقی می‌انگیزید. دیدارهای مردمی البته مفید است، ولی نمی‌تواند جای آن گفت و شنود اساسی و نزدیک را بگیرد. حتی از این طریق تازه امکان گفتگویی با مسئولان بالادست فراهم می‌شود. مسئولانی که تحت فشار فضای عمومی سیاست، در تلاش و آرزوی غلبه‌ای جهشی بر همه مشکلات مجالی برای توقف و بازبینی برای خویش باز نکرده‌اند اینجا فرصت پیدا می‌کنند نخستین لحظات ورودشان به عرصه سیاست و مدیریت را به یاد بیاورند. بی‌برنامگی کلی سیاست در کشور اتفاقاً در اثر انبوه برنامه‌هایی است که روی میز سیاستمداران قرار می‌گیرند ولی توضیحی انسانی از کارشان ندارند. گفتگو با اهل علم و اهل سیاست البته از رنگی دیگر ضروری است. این گفتگوها اگر به صورتی نزدیک و شخصی پیگیری شوند شخصیت‌هایی را به چشم شما می‌آورند که ای بسا بی وابستگیِ تشکیلاتیِ مستقیم به شما، کارتان را بفهمند و در دورترین نقاط از شما دفاع کنند و بار سختی‌هایتان را سبک نمایند. بیشتر زمان گفتگویی چنین جدی و راستین با اهل علم و اهل سیاست به سکوت و تأمل سپری می‌شود و پرگویی جایگاهی ندارد. امکان دارد به عنوان مثال مدیر مؤسسه‌ای مالی با سیاست‌های اقتصادی شما مخالف باشد، ولی این مخالفت را تبدیل به خصومت نکند و بلکه نتواند چنین کند و تنها راهی که در برابر خود ببیند توضیح عمومی و استوار موضعش باشد. توضیحی که درست در این نقطه او را وارد گفتگویی علمی کند. برای این گفتگو نیاز به تکیه بر یک سنت علمی زایاست. اینکه کدام سنت‌های علمی در ایران ریشه‌دارند و سیاستمدار ایرانی را نیرو و امید ایستادن می‌دهند مطلبی است که باید در مجال دیگری به آن بپردازم. تصویر مدیری مطلقاً پیروزمند و غالب دیگران را از شما دور می‌کند. ای بسا مشکلی باشد که نتوان حل کرد و تنها بتوان در میان گذاشت؛ در میانه‌ای که خود شما میان خودتان و دیگران پدید آورده‌اید. آنوقت حتی می‌توان بر مشکلات غلبه‌ناشدنی خندید. این یک برنامه سیاسی است. بازسازی شاکله عمومی وابسته به همین است که شما -جوانان دولت- خود را در موقعیت چنین جمع‌کردنی ببینید. این قبول عام که پس هر برنامه‌ای پیگیری می‌شود می‌تواند نیرویی همگانی و فراگیر برای شما فراهم کند. سنجش اثر تصمیم‌های شما هم تنها از طریق یافت معنای انسانی‌اش ممکن است. در حقیقت آن حق اصلی که مردم نمی‌گویند ولی می‌جویند دستاوردهای بزرگ و آمارهای پر طمطراق نیست؛ بلکه حقی به کلی بالاتر و دیگر است: حق دوستی. ▪️ امروز فرصت ماست 🔸علم و سیاست فارسی🔸
📝روح زبان ما، عرصه‌ی امر ملی ✍️محمد هادی محمودی در یادداشت پیشینم، «افغانستان، مسئله‌ی ملی ایرانیان»، با اشاره به وضع حاضر، گفتم که انواع پروژه‌های دولت‌ملت‌سازی در افغانستان با ندیدن و ندیده گرفتن عرصه‌ی ملی به شکست انجامیده است. کوشیدم ایرانِ زبان فارسی را در مقام عرصه‌ی ممکن سیاست ملی در افغانستان پیشنهاد دهم و در عین حال توضیح دادم چنین سیاستی «وابسته به یک قوم و یک زبان نخواهد بود و بر سر آن نخواهد جنگید، در میانه‌ی هر قوم و زبانی خواهد ایستاد و مناسبتشان با زمینی که بر آن نشسته‌اند را بر عهده خواهد گرفت». این پیشنهاد اما نه پیشنهادی جدید، بلکه پیشنهادی قدیمی است که امروز دیگربار از نو پیش روی همه مردم اطراف ما قرار گرفته است. ایران، از همان لحظه که کشورهایی مثل افغانستان و ترکیه و عراق و پاکستان، با ترک جغرافیای سنت پیدا شده‌اند، همچون یکی از مهمترین مؤلفه‌های تعیین‌کننده‌ی آن جغرافیای سنت و برای بعضی‌شان مهمترین مؤلفه‌ی آن جغرافیا بوده است. دیگری‌سازی از ایران که هر یک به نحوی از انحاء به آن تعلق داشته‌اند، بخش مهمی از پروژه‌ی ساخت این دولت‌ملت‌های جدیدالحدوث بوده است. در این میان اما آن‌هایی موفق‌تر بوده‌اند که کوشیده‌اند نسخه‌ای متناسب با خویش از این دیگریِ قدرتمند دست و پا کنند، مثل ترکیه که چنان در ترکی کردن مولوی فارسی پیش رفته که مردم ترک دیگر باور نمی‌کنند مثنوی معنوی هرگز به فارسی سروده شده. به هر حال این دیگریِ ساخته شده از ایران، ایرانی که از ستون‌های جهان سنت در همه‌ی این کشورها بوده است، حالا دوباره همچون پیشنهادی برای امروز و فردا پیش روی این‌ها قرار گرفته است. این هم اتفاقی است که با جمهوری اسلامی افتاده و اگر ایرانیانی به ایران می‌اندیشند، نباید این را انکار کنند، بلکه بایست ببینند جمهوری اسلامی چگونه توانسته است بر خاک ایران بایستد و امکان امر ملی را در این عرصه زنده كند. اصلاح ممكنِ جمهوری اسلامی نیز از طریق همین بازبینی می‌گذرد: ایستادن در عرصه‌ی امر ملی. سیاست خارجی جمهوری اسلامی را اجمالاً‌ می‌توان در راستای احیاء امر ملی در هر جا كه بتواند دانست. متقابلاً وضعیت منطقه‌ی ما هم روز به روز بیشتر به صف‌آرایی صریح جبهه‌ی دولتملت‌های ساختگی به نمایندگی اسرائیل در برابر ایران و دولت‌های ملی نزدیك می‌شود. اینكه این سیاست اینجا و آنجا فراز و فرود داشته و موفقیت‌ و شكست‌، خود مسئله‌ای است،‌ اما به هر روی،‌ این سیاستی آگاهانه و اعلام شده است. امر ملی در این سیاست آگاهانه، نه همان ملی‌گرایی ناسیونالیزم، بلكه درست مقابل آن است. امر ملی امكان «عمومی» زندگی در یك موقعیت «خاص» است و به این اعتبار در مقابل انواع ملی‌گرایی‌های قومی،‌ مذهبی و زبانی است كه از ابتدا ملیت را همچون امری اختصاصی فهمیده‌اند. تكیه بر عنصر «عمومیت» امكانات ویژه‌ای برای حضور جمهوری اسلامی در خارج از مرزهایش فراهم كرده است كه مجال گفتنش اینجا نیست، اما باید ببینیم جمهوری اسلامی ضمن سلب ملی‌گرایی‌های اختصاصی، ایجاباً چه فهمی از عمومیت دارد و چگونه اتفاق این فهم با زبان فارسی فرصتی به هر دو داده است؟ ادامه در 👇
ادامه از 👆 تاریخ و جغرافیای معاصر ایران تا آنجا تاریخ و جغرافیای «معاصر» است که ایده‌ی تکوین دولتی ملی در آن به زبان آمده، یعنی از پیش از جنبش مشروطه تا امروز. جنبش مشروطه خواستِ چنین دولتی را به صراحت به زبان آورد و گام مهمی در این راه زد، همه‌ی حرکت‌های بعدی به نحوی از پسِ آنند، اما نمی‌توان به سادگی از کنار این واقعیت تاریخی گذشت که تا پیدایی جمهوری اسلامی دولت یا وضعیت قانونی مشروطه مستقر نشد و نتوانست شود و با جمهوری اسلامی توانست و شد. چندان که آن امتناع تا پیش از جمهوری اسلامی را به صدفه حواله کنیم یا به گردن این و آن بیندازیم این امکان گشوده در جمهوری اسلامی را نمی‌فهمیم و بالعکس. باید دید چطور با حلوا حلوا کردن امر ملی، از باستان‌گرایی‌های امثال کسروی و فرهنگ‌پروری امثال فروغی بگیر تا ملی‌مذهبی‌های دهه‌ی سی به بعد و مجاهدین «خلق» دهه‌ی پنجاه و شصت، دهان ما به حلوای دولت ملی شیرین نشد، بلکه با شکست پشت شکست، ایده‌ی هضم و محو در ناکجاآباد جهانی صورت غالب افکار ملی‌گرایان شد. و باز چطور جمهوری اسلامی بی مئونه‌ی ایران ایران کردن، بار دیگر توانست امر ملی را نمایندگی کند و أصالتاً «ایرانی» باشد. اینجا چیزی است که احیاناً کُمِیت حقوق و تاریخ و علوم سیاسی در دیدن و دریافتن آن لنگ است و آن چیزی است که می‌تواند نیروی ملتی را در تاریخش آزاد کند، بودنش را برای خودش معنا و برای دیگران الهام‌بخش کند و یا به تعبیری که پیشتر کردم عمومی کند. از ابتدای تاریخ معاصر تا جمهوری اسلامی، دستمان درست از همین «چیز» کم بود و همه‌ی ملت‌ها‌ی دست و پا شده‌ی اطراف ما هم چنین چیزی را کم دارند که نمی‌توانند دولتی ملی باشند. این چیز گرانبها و نادر که به راحتی در دکان نظریه‌پردازی ساخته و پرداخته نمی‌شود، بلکه همواره همچون امری پیشینی یافت می‌شود که ما را به رویارویی و تعیین نسبتی با خویش می‌خواند، حق است. چندان که ملتی بتوانند حق را مطلق و مجرد و بی‌تعارف و بی‌شائبه و پاک و آزاد بیابند و بپذیرند و میزبانی کنند، فرصت می‌یابند علمی و سیاستی و از پی آن حقوق و قوانینی داشته باشند و عملاً ملتی باشند. جمهوری اسلامی با طرحی از «حق» برپا شده که اینجا و آنجا در زبان رهبرانش آمده و نقاطی خاص از تاریخ تشیع و تفقه را گواه خویش گرفته، توانسته تقریری به اجمال از تاریخ انحطاط ایران و مبارزه‌ی ایرانیان بدهد که در جغرافیای ایران معاصر بنشیند و سرانجام ایرانی باشد. این ربطی دارد به ایرانِ زبان فارسی و این ربط و نسبت هرچند ابتدای تاریخ جمهوری اسلامی تار بود، هرچه پیش آمده‌ایم و فرصت یافته‌ایم از نو در آینه‌ی آثار زبان فارسی بنگریم آشکارتر شده است. اگر این آثار را وابنهیم تا همان چیزی باشند که هستند و نخواهیم برای صورت ایدئولوژی‌های مدرن موادی از آن‌ها دست و پا کنیم، می‌بینیم که ایرانی‌ترین این آثار هم – مثلاً شاهنامه – بیش و پیش از آنکه مسئله‌ی «ایران» داشته باشند، مسئله‌ی حق دارند و ماجراها‌ی رقم خوردنش در زمین، که در تعابیر پر تکراری همچون «قضا» یا «بودنی» در این آثار آمده است. ایران البته نه جایی میان جای‌ها بلکه درست «در میان» آن‌ها است و این در میان بودنش را مدیون راست‌ترین و سرآغازین‌ترین پذیراییش از حق است. اینجا است که حق نسبتی با خاكی كه برآنیم می‌یابد، «تاریخ و جغرافیا» پیدا می‌كند و ایران‌ جایی می‌شود، و درست از آن رو که ایران تاریخ و جغرافیای حق است، نه با مرز و زمان، بلکه با سنت حکومتی که حق را در زمین برپا کند و نگاه دارد شناخته می‌شود. این پذیرایی انسانی از حق در زمین روح زبان فارسی است و از همین رو است که زبان فارسی بیش از آنکه زبان روزمره باشد زبان علم و سیاست است. جمهوری اسلامی با یادآوری حق توانسته ایرانی باشد و ایران را نمایندگی کند. این حق نه حقی اختصاصی، که حقی مطلق است؛ نه حقی اخلاقی و فردی که حقی حقیقی و عام است؛ می‌آید که در زمین بماند و زمین را جای زندگی انسان کند، پس وضعیت حقوقی/ دولت می‌سازد و از آن پس می‌توان حکومت و حقوق داشت. اینجا ایران است و جمهوری اسلامی تنها همینجا می‌توانست بایستد و چندانکه توانسته ایستاده است. بر این اساس پیشنهاد ایران به هر جایی اولاً پیشنهاد یافتن اساسی برای زندگی و جایی بودن در تاریخ و جغرافیای انسان است. همه‌ی این کشورهای اطراف ما می‌توانند از این دست و پای بی‌سرانجام رهایی یابند و ایرانی باشند، بی آنکه نامشان ایران باشد یا ذیل حکومت جمهوری اسلامی ایران و در مرزهای رسمی آن تعریف شوند. می‌توانند بایستند و ایرانی باشند و با جمهوری اسلامی ایران بر سر مصالحشان دوست و احیاناً بر سر منافعشان دشمن باشند. در عین حال، ایران هنوز پیشنهادی به جمهوری اسلامی است، پیشنهادی که بایست اولاً خود در درون مرزهایش بشنود. ▪️ امروز فرصت ماست 🔸علم و سیاست فارسی🔸