eitaa logo
علم و سیاست فارسی
116 دنبال‌کننده
27 عکس
0 ویدیو
3 فایل
دیدگاه‌های این کانال برآمده از پژوهش‌های اندیشکده علم و سیاست فارسی است. ارتباط با علم و سیاست فارسی: @mirzayipoor
مشاهده در ایتا
دانلود
📝انتخابات 1400؛ فرصت شکوفایی نیروهای مولد ✍️ محمد مهدی میرزایی پور همه دولت‌های پس از جنگ برای تعبیر و بلکه تحقق یک رؤیا روی کار آمدند؛ هر بار دولتی که روی کار می‌آید چیزی از خواستِ مردم را برآورده نشده باقی می‌گذارد، آن خواست به تدریج تجمیع می‌شود، تبدیل به آرزویی نجات‌بخش شده و نهایتاً همچون نیرویی شگفت‌انگیز و با ابعادی پیش‌بینی نشده فوران می‌کند. نامش رؤیاست چرا که همواره چیزی را طلب می‌کند که اساساً از عهده دولت مستقر بیرون است؛ خواستار امکانات به کلی تازه و مناسبات به کلی متفاوتی است که به سختی در دایره‌ی عقلانیتِ مسئولان وقت می‌گنجد. این نامعقولیت و محاسبه‌ناپذیری درست چیزی است که رؤیا می‌جوید و می‌یابد. دولت‌ها خودشان والد آن چیزی هستند که علیه‌شان وارد صحنه می‌شود و کنارشان می‌زند؛ رؤیای جدید طی سال‌ها پرورده و تثبیت شده، کسی را می‌خواهد که آن را در کالبد دولت بدمد؛ او می‌تواند رئیس‌جمهور شود. این رؤیا به سیاست نیرو می‌دمد و با این نیرو است که انجام کار امکان‌پذیر می‌شود. این نیروها «مولد» هستند به این معنی که در کار خلق امکانات تازه‌اند، امکاناتی که تا پیش از وجود آن‌ها چندان قابل تصور نبود. در حقیقت محصول اصیل نیرو خود تجربه امکان برای یک کشور است. آن‌ها معمولاً هسته‌های جوانی‌اند که از پایگاهی دانشگاهی برخاسته‌اند، چندان تازه‌وارد نیستند که از اوضاع بی‌خبر باشند، با نسیمی بشکنند یا با دیدن کژی‌های کوچک از جای‌شان بِدَر شوند، بلکه نظرگاهی کلان درباره شرایط دارند، منعطف و استوارند. چندان هم پیر نیستند که شکست‌ها به کلی فرسوده‌شان کرده باشد. حرف ناگفته‌ای دارند و مصمم‌اند در کنار یکدیگر بمانند تا آن سخن را به عرصه بیاورند. بار سخن را با خود حمل می‌کنند؛ آن را به این محفل و آن موقعیت می‌برند تا در معرض سنجش دیگران بگذارند. عمرشان را پای حرف‌شان گذاشته‌اند و جویای نام و بخت خویش‌اند. نقطه‌ی اساساً بالقوه‌اند و بیم و امید همه معطوف به آن‌هاست. صاحبان امر از نیروی جوانی آن‌ها می‌ترسند؛ آن‌ها کارهای بزرگ را کوچک می‌شمرند و ای بسا راست بگویند؛ شاید راه هفتاد ساله را یک شبه بپیمایند. ابعاد و همزمان اساسِ امور به دست آن‌ها به چالش کشیده می‌شود. ممکن است در علم، در سیاست، در اقتصاد یا فرهنگ و عرصه‌های دیگر باشند، ولی اگر پرورده شوند تبدیل به شخصیت‌های آن عرصه می‌شوند. اما همواره، خصوصاً طی ده سال اخیر، اصل نیاز سیاست به نیرو ذیل سیاستی واحد، به صورت همه‌جانبه‌ای زیر سؤال برده شده است. جهت اصلی سیاست در طول دهه‌ی منتهی به این انتخابات را باید رؤیازدایی از زندگی و از سیاست دانست. فضای مجازی به عنوان روح حاکم بر این دوره قدرت گرفت تا نوید تحقق رؤیای پایان همه اسارت‌های بشر را بدهد؛ رؤیای پایان اخلاق، پایان دین، پایان فلسفه و پایان هر چیز که میان شخصیتِ روزمره ما با هم فاصله بیندازد و مردم را در مناسباتی وارد کند. در اضطراب این لحظه پایان دیگر اما با هیچ رؤیایی نمی‌توان زندگی کرد و زمان و عمر به پایش گذاشت. برنامه‌های سیاسی و اقتصادی دیگر باید کاملاً واضح و بدور از رؤیاپردازی باشند تا در این فضا جریان پیدا کنند. وضوحی که پیشاپیش امکان و بلکه نیاز به مشارکت اساسی نیروهای فعال و مولد را رد می‌کند. این برنامه‌ها فقط واضح نیستند، بلکه برای جنگ با هرگونه ابهام در زندگی بشری طراحی شده‌اند، به این امید که بتوانند با مردم سخن بگویند. موکول کردن عزم ملی به مذاکره و توافق، در کنار احاله امور به بازار و واگذاری مسئولیت‌های اساسی دولت همگی جلوه‌های مختلف تلاش پنهان و آشکار علیه نیروهای امیدوار در این دوران بود. ادامه در 👇
ادامه از 👆 حالا اما چیزی که امروز انباشت شده و قصد دارد در این انتخابات به عرصه بیاید نه نیرویی در جهتی خاص بلکه خودِ نیرو-بودگی و تولید است. خود این است که هنوز می‌شود و می‌توان دست به خلق و خلاقیت زد و امکان‌های تازه‌ای ایجاد کرد. ممکن است حتی هیچ‌یک از نامزدهای مطرح نتوانند این نیرو را به تمامه نمایندگی کنند، و از اینجا برخی بیرون افتادگان به فکر بیفتند تا آن نیروی هنوز آزاد نشده را تبدیل به نیرویی مخرب و کور کنند، ولی ای بسا آن‌ها ذات جوان و طراوت سازنده و صبور این نیرو را نشناخته‌اند که به هر ترتیب راه خود را باز خواهد کرد. نیرویی که یک بار خود را در شهادت سردار سلیمانی نشان داد و منتظر فرصت است. کاری که از این نیروها ساخته است آن است که یکدیگر را پیدا کنند و عزم‌های پراکنده‌شان را تجمیع نمایند. دولت را این بار نمی‌توان به متصدیان رسمی و برنامه‌های از پیش طراحی شده‌اش وا نهاد، بلکه باید از این فرصت برای تعمیق تلاش‌ها و تبدیل کردن آن به صفی واحد بهره جست. فشار روحی و مادی فراوانی که امروز ایرانیان متحمل می‌شوند پاسخ پرسشی است که جهانیان از آنان درباره صدق مدعا و مسیرشان در تاریخ می‌پرسند. این فشار عظیم و حقیقتاً بی سابقه جز با زایشی جدید پاسخ نمی‌گیرد. این زایش را تنها و تنها همین نیروها هستند که می‌توانند محقق کنند و نوید فضای به کلی تازه‌ای بدهند. پیشنهادی که در این شرایط می‌توان برای این نیروها ارائه داد حضور واقع‌بینانه ولی مصمم در انتخابات و معطوف به پس از انتخابات است. به این ترتیب ای بسا بتوانیم در انتظار اتفاقی نامنتظره در «زندگی عمومی» ایرانیان باشیم. ▪️ امروز فرصت ماست 🔸علم و سیاست فارسی🔸 @elmosiasatfarsi
⬅️اشاره: انتشار فایل صوتی گفتگوی محمد جواد ظریف که مربوط به گذشته و اکنون سیاست خارجی دولت اعتدال بود در آستانه‌ی انتخابات ریاست‌جمهوری دریچه‌ای به اصلی‌ترین مباحث سیاسی کشور گشود. مباحثی که پشت تعارفات و مصلحت‌سنجی‌ها پوشانده شده بودند تا در وقت مناسب به عرصه بیایند و خرج اتفاق‌های آینده شوند. ظریف در حالی این سخنان را ایراد کرده که پس از هشت سال وزارت نمادین‌ترین چهره یکی از دو جریان اصلی سیاسی کشور محسوب می‌شود و قرار بود در انتخابات ریاست‌جمهوری هم این جریان را نمایندگی کند. محتوا و موقعیت سخنان او نیز وضعیت کاملاً نمادینی دارد و عصاره و خلاصه ایده سیاسی جریان نیرومندی در سیاست کشور را دوباره در معرض دید می‌آورد. جریانی که تبار آن فراتر از دولت حاضر است. عکس العمل به یاد ماندنی رهبر انقلاب به این سخنان نیز نشان حساسیت این اتفاق است. همه این شرایط گواهی می‌دهد با اتفاقی تاریخی فراتر از مسائل روزمره سیاسی مواجهیم و نباید از کنار آن به سادگی بگذریم. اما در عین حال رسیدن به تحلیلی اساسی درباره این اتفاق مشکل می‌نماید. دوگانه‌ی دیپلماسی در برابر میدان به درستی به عنوان کانون اظهارات ظریف شناسایی شد و بیشترین نقد را به خود معطوف کرد. مسائلی که درباره مذاکرات و مسائل منطقه طرح شد را باید فرع بر این موضع دانست. دفاع از اصالت میدان در برابر میز مذاکره، خصوصاً هنگامی که نام سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به عنوان نماد میدان طرح و نقد شد، سرفصل انتقادها از ظریف درباره این فایل صوتی بود. می‌توانیم میدان و دیپلماسی را مکمل یکدیگر بدانیم ولی موضوعی که کمتر بحث شده این است که این دوگانه چگونه بوجود آمده و مقام نخست دیپلماسی کشور را نهایتاً به اتخاذ چنین مواضعی کشانده است. صورت‌بندی این دوگانه -و دوگانه‌های مشابهش- از سرچشمه کدام طرح سیاسی آب می‌خورد؟ ای بسا انتقاداتی با ناتوانی از بیان مسأله اصلی عملاً همراه و همکار جهات اصلی این اظهارات باشند. آیا باید ریشه این صورت‌بندی از مسائل کشور را در تحلیل شخصی وزیر بجوئیم یا در اصل ایده دولت اعتدال؟ چنین رویکردی با سیاست ایران چه کرده و چه برنامه‌ای برای آینده آن دارد؟ از سوی دیگر خود شیوه‌ی تحلیل وزیر باید مورد توجه قرار گیرد. تحلیل‌هایی که او درباره رابطه ایران با غرب، با روسیه و حرکت جمهوری اسلامی در منطقه بدست می‌دهد تا چه اندازه استوار است؟ به جای آنکه بخواهیم از موضعی پیشینی از سیاست‌های جمهوری اسلامی در برابر رویکرد ظریف دفاع کنیم باید ببینیم خود ظریف در گفته‌هایش و نیز در ندامت‌نامه‌های پس از آن تا چه حد به عنوان یک شخصیت سیاسی ظاهر شد. نمی‌توان مشکل اصلی این اظهارات را افشای اسرار دانست و بدنبال مقصر این افشا گشت، بلکه باید به آن شیوه سیاسی رایج تأمل کنیم که موجب شده مسائل اساسی کشور به مواضع شخصی و غیر عمومی و پشت پرده واگذار شوند تا آنجا که به محض آشکار شدن موجب خجلت آن مسئول درجه اول در برابر حتی حامیانش شود. آیا این گفتگو می‌تواند برآوردی از وضعیت رجال و روندهای سیاسی کشور بدست دهد؟ 🔸علم و سیاست فارسی🔸 @elmosiasatfarsi
❗️دعوت به جلسه آنلاین گفتگو با موضوع انتشار فایل صوتی وزیر امور خارجه در کانال علم و سیاست فارسی در بستر تلگرام امشب ساعت 22 الی 24 قصد داریم به عنوان نویسندگان کانال علم و سیاست فارسی میزبان جلسه گفتگوی آنلاینی در این کانال با حضور و مشارکت شما مخاطبان محترم باشیم. در این جلسه نویسندگان و اعضای کانال با یکدیگر تلاش می‌کنند درباره فایل صوتی منتشر شده از محمد جواد ظریف به تحلیلی قابل اتکا برسند. دکتر جلیل محبی -معاون مطالعات حکمرانی مرکز پژوهش‌های مجلس- هم به عنوان مهمان در جلسه حاضر می‌شوند. موارد مطرح در اشاره‌ای که گذشت در کنار بررسی اثرات مستقیم این اتفاق بر انتخابات ریاست‌جمهوری، مذاکرات وین و دیدگاه عمومی در قبال دولت اعتدال موضوع گفتگوی امشب را شکل خواهد داد. علاقمندیم در طول این گفتگو از نظرات شما مخاطبان محترم کانال بهره ببریم. رسیدن به تحلیلی استوار در قبال اتفاق راهی است که با کمک یکدیگر باید بپیمائیم. 🔸علم و سیاست فارسی🔸 @elmosiasatfarsi
📝شب‌های روشن ✍️مریم جایروند شهر آنقدر روزهای شلوغ و پر سر و صدایی دارد که فرصت چندانی برای فکر کردن به شب‌های شهر باقی نمی‌گذارد. همینکه همه در شب آرام و خوابند خیالمان را راحت می‌کند که شهر بدون نگرانی برقرار است. در مقابل اخبار و تکاپوهای روزانه، شب نقطۀ خاموش شهر است؛ آیا در تاریکی مطلق شب می‌توان شهری داشت؟ اگر زیست عمومی ما مردم به معنای تجربه‌مان از امری مشترک باشد باید گفت هیچ چیز از خاموشیِ شب عمومی‌تر نیست. اما اتفاق ما در خاموشیِ شب را لابه‌لای اخبار هیچ‌کدام از رسانه‌ها اعلام نمی‌کنند. حق دارند، تیرگیِ شب با اینکه همه را در خود می‌بلعد، نمی‌توان به راحتی چیزی درباره‌اش گفت. این شب عمومی که داریم فقط ساعاتی از شبانه روز نیست، بلکه هر زمان و مکان خاموش است؛ طبیعت است که به آرامی پیرامون‌مان استقرار دارد و انگار زیر پاهایمان خفته است، عاداتی است که شبیه خوابگردها هر روز طبق آن‌ها رفتار می‌کنیم، تکراری است که در آن گرفتاریم. مسئولیت یا تقصیر شب را نمی‌توان متوجه کسی خاص دانست، چه کسی می‌داند از کجا می‌آید و چگونه می‌گسترد؟ اما با همۀ بی‌تفاوتی نخستینی که دارد، آن‌گاه که به نام وضع روزمره از آن چشم می‌پوشیم روزی می‌آید که می‌بینیم چیزی در خود انباشته و جایی که انتظارش را نداریم خود را تخلیه می‌کند. سیاستمداران باتجربه احتمالا با این چهرۀ شب آشنا هستند، برای همین می‌خواهند قلمرو نظارتشان را تا تاریک‌ترین خلوت‌خانه‌ها بکشانند که مبادا جایی شر و جنونی شبانه در حال رشد باشد. شب چیست که وقتی در آن نگاه می‌کنیم چیزی نمی‌بینیم و آنگاه که از آن چشم می‌گیریم چنین مرموز می‌شود؟ اگر خاموشی عمیق‌ترین اتحاد ما باشد، بنیاد شهر در شب خودش را نشان می‌دهد. هر کدام از ما بی آنکه به خاطر بیاوریم در یکی از شهرها یا روستاهای ایران به دنیا آمده‌ایم، همۀ شهرهای ایران هم هر کدام در روزهایی بسیار دور تاسیس شده‌اند. سرآغازهای بودنِ ما در شهر به این ترتیب شاید چندان به اختیارِ خودمان نبوده باشد، با چنین نگاهی شهر هم ضروریاتِ زیستِ یک انسان را برایمان فراهم می‌کند. با چنین نگاهی شهر هم ضرورتی است در ادامۀ اضطراری دیگر. اگر در لحظۀ تاسیس شهر غایب بوده باشیم هرگز شهر نمی‌تواند جایی برای ما باشد تا در آن آزاد زندگی کنیم. با اینکه شهرها در طول و عرضی جغرافیایی مستقرند ولی تاسیس می‌شوند، دروازه‌ای دارند که باید پیدا کنیم. ما همه در شهریم ولی شاید همه از دروازه‌های شهر وارد نشده‌ایم، همه ریشه‌های پنهان در خاکِ شهر را نمی‌بینیم. ورود به شهر خواستنِ زندگی‌ای است که خالی و بدون توضیح به ما داده شده است، پیمانی است دوباره با بودنمان روی کرۀ خاکی. کسی از دروازۀ شهر وارد می‌شود که در خاموشی چشم می‌دوزد، در خاموشی چراغی روشن می‌کند، چراغی نه برای از بین بردن تاریکی، برای دیدنِ خود خاموشی. خاموشی شب با سکوت فضایی خالی فرق دارد. خاموشی شب را احساس می‌کنیم، حتی می‌شنویم، نمی‌توانیم بگوییم پوچ است. می‌دانیم خاموشی در دل هر کدام از ما چیزی می‌گذارد، به گوشه‌ای می‌کشدمان و رویایی پیش چشممان می‌آورد. تصویر مردمی غوطه‌ور در افکار و خیالات، تصویر شهر پریشانی است، اما آن روی اجتماع آرام و بی‌صدای شبانۀ ما این شوریدگی است. در تاریخ تفکر ایرانی، شهروند شهر شب یک زن است، زنی که در شعر فارسی رخ نشان داده است. شاعران فارسی که برجسته‌ترین چهره‌های زیست عمومی ایرانیان هستند هر کدام او را به نحوی خواسته و توصیف کرده‌اند. درازا و وسعت شب در شعر فارسی در کالبد نحیف این زن جمع شده است. او در غزلی میپذیرد و در غزلی پس میزند، در غزلی آری گو و در غزلی نه گو است، پاسخ نهایی او هرچه باشد او در شعر زنده است، شاعران او را می‌یابند و گوش به سخنش دارند، با شعر میتوان به او نزدیک شد. شهر شب، شهر مردم، شهر زن است. آن شهری است که زنی بتواند در آن زندگی کند، دیده و خواسته شود. ادامه در 👇
ادامه از 👆 امروز ما مردم ایران در آستانۀ یک انتخابات هستیم. برای سیاستمداران انتخابات نقطه‌ای است که مردمِ همواره خاموش فرصت سخن گفتن پیدا می‌کنند. نه فقط در این انتخابات، مدت زیادی است که دیگر نمی‌دانیم آیا خاموشی تعبیری دارد؟ آیا می‌توانیم آن را بشنویم؟ امروز می‌خواهیم صدای همۀ اقشار محروم و بی زبان باشیم، اما در حرف کشیدن از اقلیت‌های فراموش شده چقدر موفق بوده‌ایم؟ آن خاموشی که داریم می‌شنویم در گزارش‌ها و تریبون‌ها و مصاحبه‌ها به صدا در نمی‌آید. خاموشی شاید انتخاب خاموشی داشته باشد. ما شاید می‌خواهیم شب زنده‌ای داشته باشیم، نمی‌خواهیم شب را به زور نورافکن ها روز کنیم. کدام یک از نامزدهای انتخابات می‌تواند چیزی از خاموشی مردم را در خود جمع داشته باشد؟ کدام یک می‌تواند شاعر شهر ما باشد؟ شهر اگر آسمان پرستاره ای نداشته باشد اما شب‌های روشنی دارد. شب را چراغی کوچک در تاریکی روشن می کند. این چراغی نیست که کهکشان تاریک را برایمان آشکار کند، اما خود شهر را درخشان می‌کند، خود شهر با این چراغ کوچک دیده می‌شود. زندگیِ عمومی ما زیر نورِ چراغ شبانۀ شهر ساخته می‌شود. بسیاری از ما با چراغ‌های شبانۀ شهرمان خاطرات شیرین و تلخی داریم، غم سنگین یا سرمستی شادمان را زیر این نور برده و ابراز کرده‌ایم. در روشنایی‌های شبانۀ شهر آزادانه و فارغ در خیابان حاضر بوده‌ایم، نه به اضطرار کارهای روزانه، نه به مقصدهای معلوم، در شب از راه هایی رفته‌ایم که دوست داریم و خاطره ساخته‌ایم. تاریکی مطلق شب زیر نور چراغی ما را گرد می آورد، نه اینکه همه در مکان و زمانی خاص حاضر شویم، هر کدام با آن نور کوچک رازی در میان گذاشته‌ایم، زیر آن نور به دل های یکدیگر راه یافته‌ایم. روشنایی شبانه چراغی است برای دیدن در تاریکی، برای خواندن راز تاریکی، خاموشی تاریکی. امروز اتفاق زندگی ما مردم ایران شاید رخدادی با پرچم علم کرده نباشد، اتفاق زندگی ما شاید همین شب تاریک باشد، همین خاک، همین که هستیم. اگر اینطور باشد در شبی روشن یکدیگر را باز خواهیم یافت. ▪️ امروز فرصت ماست 🔸علم و سیاست فارسی🔸 @elmosiasatfarsi
📝هنوز هم مشارکت مسئله اصلی ما است ✍️محمد هادی محمودی روند انتخابات پیش رو، چه روا بدانیم و چه ناروا، ضربه‌ای به درک عمومی نخبگان سیاسی وارد آورده است. این ضربه را سیاستمداران به زودی و عامه‌ی مردم زودتر از یاد می‌برند، اما از یادِ نخبگان که میان این دو ایستاده‌اند و وظیفه‌ی ساخت یک تفسیر عمومی از سیاست را متقبل شده‌اند به این زودی‌ها نمی‌رود. چه بسا اثر این ضربه در دراز مدت به دمل چرکینی بدل شود که کل پیکره‌ی نخبگانی ما را فرابگیرد و آن‌ها را بیش از پیش به خروج از صحنه‌ی سیاست راهنمایی کند؛ مهاجرت، کناره‌گیری‌های منفعل و فعال و در بهترین حالت ستیزه‌گری انحاء ممکنی از این خروجند. این خروج به آینده‌ی سیاست در ایران لطمه می‌زند. نباید گذاشت این ضربه به دمل تبدیل شود. نباید جای این ضربه را ولو روا بوده باشد، با انواع روایت‌های سیاسی فشار داد، در عوض بایست رها کرد و راه داد تا فشار این ضربه تخلیه شود و نخبگان سیاسی بار دیگر روی پای خویش بایستند و سر نخ ماجرا را به دست بگیرند. اقدام شورای محترم نگهبان در رد صلاحیت‌های دور از انتظار این دوره، ولو به دلایل و مصالحی هنوز نامعلوم روا بوده باشد، روایت‌هایی که در روزهای اخیر در راستای توجیه این اقدام ارائه شد بعضاً ناروا است. اینکه عده‌ای همین که گمان بردند مشارکت در انتخاباتِ پیش رو کمتر از انتظار است، اصل مشروعیت‌بخشی مشارکت را زیر سؤال بردند، قطعاً با گفتار رسمی جمهوری اسلامی ایران متغایر است. این قرائتِ ترویج شده از بیانات اخیر رهبر انقلاب هم، که مشارکت فرع بر کارآمدی است، قرائت نادرستی بود. ایشان با تأکید بر اهمیت و ضرورت مشارکت، آن را منوط به این دانستند که نامزدهای انتخاباتی در فرآیند انتخابات مردم را قانع کنند که کارآمدند، نه اینکه مشارکت برای کارآمدی کنار گذاشته شود. جریان‌هایی که سال‌ها است مشارکت را به کارآمدی احاله می‌کنند، نه تنها از جلب مشارکت واقعی مردم بازمانده‌اند، بلکه راهی به کارآمدی نیز باز نکرده و دورنمای امیدبخشی هم ندارند. کارآمدی در حکمرانیِ ماشینی‌نشده‌ی ایران نیازمند همان چیزی است که مشارکت را تضمین می‌کند: گفتار عمومی جهت‌بخشی که نخبگان و مردم را هر چه گسترده‌تر و عمیقتر با برنامه‌ی خود همراه کند و با همراهی آنان پیش برود. جایگاه شورای نگهبان نیز با این روایت‌ها قدری خدشه‌دار شد. اینکه گفته شد شورای نگهبان وظیفه‌ای در قبال مشارکت ندارد و باید به مُرّ قانون توجه کند، اولاً راجع به قانون و نحوه‌ی جریان آن در سیاست سوء تفاهم دارد. قانون همواره از طریق تفسیری در لحظه اعمال می‌شود، به ویژه در نهادی مثل شورای نگهبان که طبق قانون اساسی وظیفه‌اش تفسیر قانون است. ثانیاً چنان گفته‌ای با همان مُرّ قانون در تعارض است. بند 11 سیاست‌های کلی انتخابات، ابلاغی رهبر معظم انقلاب به تصریح وظایف شورای نگهبان را در راستای سه هدف «تأمین سلامت انتخابات، "جلب مشارکت حداکثری" و تأمین حقوق داوطلبان و رأی‌دهندگان» صورتبندی کرده است. گرچه این نه به معنای جواز قصور شورای نگهبان از انجام وظایفش در راستای فرضیات جلب مشارکت است، اما روایت فوق هم که بار مشارکت را از دوش شورای نگهبان برمی‌دارد یکسره و بی‌اعتبار است. مسئله‌ این است که با چه سازوکارهایی انجام وظائف قانونی شورای نگهبان به مشارکت حداکثری ختم خواهد شد. سازوکارهایی که یکی از آن‌ها ممکن است تبیین معقولیت عمومی تصمیم‌های شورای نگهبان باشد. سرانجام، می‌نماید انتخابات پیش رو آغاز تغییری در فرم سیاست ایران باشد. محتوای این تغییر چه بسا پیشتر در جهت «گام دوم» و با توجه به موقعیت منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران فی‌الجمله تعیین شده باشد، اما فرم این تغییر هنوز در نیامده است. همینجا نقطه‌ی مشارکت است. اینکه فرم تعیین‎کننده‌ی این تغییر چه باشد برآیند تصمیم و رفتار جمعی نخبگان ایرانی است. این مشارکتی است که خواه ناخواه و به انحاء گوناگون همه داشته‌ایم و هنوز هم داریم. مشارکت در انتخابات رُکن مشارکت سیاسی است؛ جمهوری اسلامی مدیون مشارکت مردم است و باید زیر این دین بماند، بعید است حکومت به کسی که مدیونش نیست مجال هیچ «اصلاحات»ی بدهد. با این حال نباید همه مشارکت سیاسی را به مشارکت در انتخابات –با همه اهمیتش- فروکاست، بلکه باید متوجه مسیری بود که حدود سه دهه است در سیاست ایران آمده‌ایم و طی آن، حتی با وجود انتخابات‌های پرشور و حضور طیف‌های سیاسی گوناگون، کیفیت مشارکت و معنا و اثر آن را از دست داده‌ایم. امروز فرصت ماست 🔸علم و سیاست فارسی🔸 @elmosiasatfarsi
📝مشارکت علیه مشارکت ✍️محمدمهدی میرزایی‌پور کاهش مشارکت در انتخابات حاضر را نمی‌توان به سادگی به عملکرد نهادهای مسئول انتخابات نسبت داد؛ باید این اتفاق را ضمن روندِ دامنه‌داری نگریست که طی آن اساس مشارکت توسط خود جریان‌های سیاسی در طی سال‌ها تضعیف شده است. در حقیقت موضوع مشارکت در سطوح مختلفی قابل بررسی است؛ برای بررسی وضع مشارکت در انتخابات نیاز داریم تا مشارکت در معنای اصیل آن یعنی وضع شراکت دولت و مردم در سرنوشت یکدیگر را بررسی کنیم. چه بسا افراد و جریان‌هایی که نسبت به کاهش مشارکت نگرانی حقیقی دارند اما خودشان از شریکان اوضاع هستند. نمی‌توان با اراده و تصمیمی یکباره در برابر روند کنونی فرسودگی مشارکت ایستاد. حتی دولت آینده که امیدوار است با کارآمدی‌اش مشارکت عمومی را افزایش دهد ممکن است در انتهای دوره‌ی خود از مجموع تلاش‌هایش نتیجه عکس بگیرد. درست آن است که در بحبوحه‌ی نگرانی‌ها برای تعداد آراء بپرسیم مشارکت چیست و چگونه به اینجا رسیده‌ایم. مقدم بر هر هدف سیاسی طرحی است که از نحوه رابطه دولت و مردم در تعیین آن هدف نهفته است. طرح‌های مختلف اقتضاء اهداف متفاوتی دارند؛ مدت‌هاست دولت‌ها تمایل دارند گونه‌ی خاصی از اهداف را برای حرکت‌شان تعیین کنند. این اهداف باید بتواند مجموعه انتظارات مردم از دولت را به سلسله‌ای از خواسته‌های محدود و معین تبدیل کند؛ مردم نباید بتوانند خودِ دولت را از دولت بخواهند، بلکه همواره فقط حق دارند فعالیت‌های دولت را بخواهند؛ فعالیت‌هایی که منافع آن‌ها را تأمین می‌کند و زندگی شخصی‌شان را سامان می‌دهد. دولت خواست مردم را برآورده می‌کند تا از بار رابطه با مردم شانه خالی کند. ممکن است اهداف دولت در زمینه سیاست، اقتصاد یا اجتماع اهدافی عرفاً ضروری باشند، اما آنچه واقعاً دنبال می‌شود تعیین محدوده انتظارات مردم از دولت باشد. مردم هم گرایشی به پذیرش این پیشنهاد دارند؛ علاقه‌ای ابتدایی به پذیرش مسئولیت یک قضاوتِ راستین درباره دولت ندارند و به سوی پیشنهادی که این وظیفه را از دوش آن‌ها بردارد تمایل پیدا می‌کنند. تاریخ سیاسی پس از جنگ حکایت دولت‌هایی است که حاضر شدند فعالیت‌های انبوه و به لحاظ آماری بزرگی انجام دهند تا مدعی شوند هر انتظاری که از یک دولت موفق می‌توان داشت را برآورده‌اند. معمار و چهره نمادین این طرح سیاسی هاشمی رفسنجانی است و دولت‌های پس از او هر یک خوانشی از طرح او بوده‌اند، هرچند گاه با شخص او دچار تعارض شدند. این روند فرم سیاسی ما را تغییر داده تا آنجا که رفته رفته مردمی بوجود آمده‌اند که هرچند شاید رأی هم بدهند اما لزوماً تعهدی به کلیتِ سیاست و دولت در کشور ندارند. این شیوه سیاسی زائیده و ابتکار هاشمی بود که از سال 88 به این سو رسماً آن را متولد کرد. حتی دولت‌هایی از این روند برآمدند که در فرایند سیاسی حاضر می‌شوند ولی فرصتی برای مشارکت نمی‌سازند، بلکه آن را علناً به مصرف اهداف شخصی و گروهی می‌رسانند؛ هرگاه هم که چرخ به سود آن‌ها نچرخید به سهولت از زیر بار مسئولیت عمومی خویش کنار می‌کشند. حال آنکه همگی این دولت‌ها اتفاقاً مدعی «مشارکت» هم بوده‌اند. این اتفاق البته مخصوص سیاست ایران نیست، بلکه سازگار با طرح دامنه‌دار تضعیف جایگاه دولت به عنوان نقطه مرجع مشارکت در سیاست معاصر جهان است. ادامه در 👇
ادامه از👆 هر موهبتی که ممکن است دولت برای مردم به ارمغان بیاورد فرع بر مسأله مشارکت است. این موهبت ممکن است بهبود شاخص‌های اقتصادی، کارآمدی دستگاه اداری، تأمین امنیت، کاهش فاصله طبقاتی، اقتدار نظامی، احداث پروژه‌های عظیم عمرانی، آزادی در شئونات شخصی، حق رأی مطلق در تمام امور، توسعه دایره مالکیت برای بخش خصوصی، دسترسی به مناصب دولتی و اجرایی، شور انتخاباتی، رابطه با کشورهای منطقه و جهان، مبارزه با مفاسد اقتصادی، ترویج هنجارهای فرهنگی، دسترسی به فناوری‌های نوین و هر دستاورد به اصطلاح «واقعی» دیگر باشد، اما در اصل برای پوشاندن و پنهان نگه داشتن مسأله مشارکت طرح شده باشد. این اهداف حتی اگر بدون نیاز به مشارکت عمومی قابل دستیابی باشند، بدون مشارکت خواستنی نیستند. مشارکت هدف یگانه سیاست است، اما تاکنون هیچ برنامه سیاسی صریح و مستقیمی مطرح نشده که بتواند آن را چنان یک برنامه همه‌جانبه سیاسی بفهمد و به عنوان هدف یگانه‌اش اعلام و پیگیری کند. به این ترتیب همواره نزدیک انتخابات‌ها نگرانی‌هایی درباره مشارکت مطرح می‌شود که کمتر مسئولانه‌اند. در شرایط کنونی که مشارکت به یک چالش جدی تبدیل شده، دیگر مشارکت نمی‌تواند محدود به انداختن رأی در صندوق شود. هم خواستِ مردم از دولت آینده و هم مطالبه دولت آینده از مردم باید برنامه همه‌جانبه‌ای در حوزه‌های مختلف حکمرانی با محوریت مشارکت سیاسی باشد. اینکه مشارکت چه اقتضائی برای شیوه‌ی اداره کشور دارد خود پژوهش اصلی دولت آینده و موضوع محوری حکمرانی جمهوری اسلامی است. در غیر این صورت گرفتار شدن سیاست در وعده‌های انتخاباتی چیزی جز تداوم روند بیگانه‌ساز پیشین نخواهد بود. نه باید از کاهش میزان رسمی مشارکت در انتخابات پیش رو ناامید شد و نه آن را دست کم گرفت، بلکه باید مسیر احیاء مشارکت را با جدیت پیمود و از زیر بار آن شانه خالی نکرد. این مشارکت علیه آن «مشارکتی» که تا امروز به سیاست ایران پیشنهاد شده. تنها با در نظر گرفتن این شرط و عهد طرفینی است که حق می‌یابیم به دولت آینده رأی بدهیم و شرکت خود در انتخابات را مشارکت بدانیم. امروز فرصت ماست 🔸علم و سیاست فارسی🔸 @elmosiasatfarsi
📝نواندیشی برای نوسازی ✍️محمد هادی محمودی از میان مردم،‌ کسانی در انتخابات اخیر شرکت کردند و کسانی نیز شرکت نکردند. فهم دیدگاه و درد آن‌ها که شرکت نکردند حتماً کار مهمی است، اما نه بیشتر از فهم دیدگاه و درد آن‌ها که شرکت کردند. به چشم سیاستمدار راستین، آن‌ها که در نقاط خطیر حاضر می‌شوند و غریبانه باری همگانی را به دوش می‌کشند مردمترند تا آنان که چنین نمی‌کنند،‌ گرچه این دو جماعت عرفاً از هم تفکیک نمی‌شوند. شاید دیدگاه و درد این‌ها هم چندان از هم قابل تفکیک نباشد، جز در مرز باریک رابطه‌ای ظریف با حقیقت که به بعضی اجازه نمی‌دهد آنچه به نحوی حماسی ایستاده است را رها کنند تا بیفتد. این‌ها اکنون با چشم‌هایی بازتر از همیشه به وضعی که در آنیم نگاه می‌کنند و نگرانند تا چگونه دِینی به حکومت ادا کنند،‌ اما به راحتی راهی نمی‌یابند. گرگ و میش است،‌ حالا گرگ و میش طلوع است یا گرگ و میش غروب به سختی می‌توان گفت. در چنین شرایطی احتیاط شرط عقل است،‌ عمده‌ی طرف‌های سیاسی این را می‌فهمند. برندگان و بازندگان عرفی انتخابات هر دو می‌دانند چندان وقت ترک‌تازی نیست، باید مترصد و متأمل بود تا چه پیش می‌آید و چه می‌توان کرد. اما کسانی که سال‌ها بود ترصد و تأمل را کنار گذاشته‌ بودند و به آنچه از سیاست می‌فهمیدند چسبیده بودند، دیگر چه می‌دانند ترصد و تأمل چیست و چگونه کاری است؟ مگر این هم کاری است سیاسی و مگر از این هم کار سیاست چندی پیش می‌رود؟ اینگونه است که سیاست محل بازاندیشی قرار گرفته است، اما به ناچار، و البته فضایی هم باز شده است برای آن‌ها که خواسته یا ناخواسته، همواره با فاصله به سیاست نگاه کرده‌اند. وقت نواندیشی است و این هم مردان خودش را می‌خواهد. نواندیشی چیست؟ در سال‌های اخیر اندیشکده‌های فراوانی در اطراف سیاست روئیده‌اند که همه در پی راه حل‌های تازه و ابتکاری برای مسائل قدیمی و جدیدند. روح رانده و رَفته از دانشگاه در این اندیشکده‌ها سرگردان شده تا راهی از علم به سیاست باز کند، اندیشکده‌هایی که در این انتخابات بیش از هر وقت دیگر نقش ایفا کردند،‌ برنامه نوشتند و مشورت دادند، اما کاری در ائتلاف‌های تعیین کننده‌ی سیاست از پیش نبردند و شاید در تشکیل کابینه و برنامه‌های کلان دولت هم نبرند. چرا این اندیشکده‌ها نتوانسته‌اند حضور معناداری در جغرافیای واقعی قدرت در ایران داشته باشند؟ این هم سوالی است که باید خود بپرسند،‌ اما معمولاً به جای پرسیدن با غُرغُر و ناله برگزارش می‌کنند. اینجا دست کم یک چیز معلوم است،‌ آن هم اینکه سیاست چنانکه هست چندان مشتاق راه حل و ابتکار نیست،‌ مادام که اولیات و ضروریاتش فهم نشده باشد. سیاستمداری که در مواجهه با انبوه مسائل و مشکلات سردرگم است، فرصت ارزیابی راه‌حل‌ها و حک و اصلاح آن‌ها و به جریان انداختنشان را ندارد،‌ بلکه دائماً‌ به روابط سیاسی متشبث است تا وقت‌کشی کند و خود را از مخمصه‌ای که در آن است برهاند. پرداختن به مسائل ریز و درشت و کارکردی حکمرانی پیش از توجه به این مسئله‌ی اساسی که سیاستمدار کجای زمین سیاست می‌تواند بایستد و حکم براند مثل آموزش احکام شرعی به ملحد است. نواندیشی در سیاست اولاً‌ درگیر با این مسائل خیلی قدیمی است که: قدرت چیست؟ حکم چگونه شکل می‌گیرد؟ کی قدرتمند و کی ضعیف می‌شود؟ دولت چه حقی دارد؟ مردم چگونه جمع و پراکنده می‌شوند؟ چه چیز در سیاست مهم و ماندگار است و چه چیز بی‌اهمیت و رفتنی؟ و امثال این مسائل که اسم همه را با هم گذاشته‌اند «فلسفه‌ی سیاست» و هُل داده‌اند به دل کتاب‌هایی که کسی لای آن‌ها را در سیاست باز نمی‌کند. نواندیشی اندیشیدن به مسائل خیلی قدیمی است،‌ که از یاد رفته‌اند و اینگونه ما را بی هیچ چراغ راهنمایی برای راهی که می‌رویم رها کرده‌اند. ادامه در👇
ادامه از👆 دولت آینده دولتی نیست که کسی چندان انتظاری از آن داشته باشد،‌ جز دوندگی و صداقت. اما سیاست در ایران محتاج نوسازی است،‌ بیش از هر چیز شخصیت‌های نو می‌خواهد. این دولت شاید نتواند دولت نوساخته باشد،‌ اما دورانش می‌تواند دوران این نوسازی باشد. کسانی که سال‌ها با فاصله به سیاست نگاه کرده‌اند و اندیشکده‌های اقماری سیاست می‌توانند در این دوره به شخصیت‌های نویی برای دولتی دیگر تبدیل شوند که پس از این دولت تشکیل شود،‌ یا از دل همین دولت بیرون بیاید؛‌ اگر بتوانند یک گام بلند از مسائل کارکردی حکمرانی تا مسائل اساسی آن بردارند، نه کارشناس و مدیر و اندیشمند، بلکه شخصیت‌هایی سیاسی باشند،‌ اهدافی عینی در سیاست و گفتاری که آن اهداف را توضیح دهد داشته باشند، که بتواند مردمی را به سیاست امیدوار و متعلق کند و همراهی و هم‌پیمانی به دنبال بیاورد. اگر دوران این دولت چنین دورانی باشد و این دولت به آن خوشآمد بگوید،‌ پس از انقلاب،‌ شیرین‌ترین دوران تاریخ جمهوری اسلامی خواهد بود و نوید روزهایی بسیار درخشان به همه ما خواهد داد،‌ ان‌شاءالله. این هدف را باید در دید نگه داشت و برای آن برنامه ریخت و با خود تکرار کرد: زمان خوشدلی دریاب و دُر یاب،‌ که دائم در صدف گوهر نباشد. ▪️ امروز فرصت ماست 🔸علم و سیاست فارسی🔸 @elmosiasatfarsi
📝اگر مشاركت بخواهد برنامه دولت باشد یکم ✍️محمدمهدی میرزایی‌پور دولت جدید در موقعیت خاصی از تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی به قدرت رسیده، و درست همین موقعیت هم دولت را قضاوت خواهد کرد. اما این موقعیت چیست و در کجای این تاریخ قرار داریم؟ نخستین یافتی که دولت پس از روی کار آمدن دارد احساس تنهایی است. زمین سرد سیاست را افراد و گروه‌هایی اشغال کرده‌اند که حاضر نیستند در کشیدن بار دولت شریک شوند. آن‌ها که حاضر به همکاری‌اند هم نه دولت را که اهداف خودشان را می‌خواهند و به دولت به چشم بستر و سکویی برای فعالیت یا حتی رحم اجاره‌ای نگاه می‌کنند. انصراف از همکاری با این گروه‌ها یا تجاهل نسبت به اهداف‌شان خیلی زود موجب بروز اختلاف و زمین‌گیری دولت می‌شود. راه دیگری که در سیاست ایران تجربه شده هم فراخواندن نیروهای به اصطلاح جوانی است که تاکنون در حاشیه سیاست بوده‌اند و تعلق خاطری به ساختارهای عقلانی موجود ندارند، نتیجتاً می‌آیند تا اهداف دولت را صرفاً به اجرا برسانند. تاریخ دولت را در ایران باید با ماهیت نیروهایش و مشارکت‌کنندگانش بازخوانی کرد. دولت جدید نیز تنها وقتی می‌تواند تاریخ جدیدی بسازد که بتواند دعوتی جدید مطرح کند. این دعوت چگونه ممکن است؟ در حال حاضر صحنه سیاست، اقتصاد، هنر، علم، مدیریت -و بلکه همه عرصه‌های زندگی ما ایرانیان- گروهی صاحبانِ از پیش معلوم دارد. آن‌ها خود را تنها گروه ذی‌صلاح برای بازی می‌شمارند، و متکی به قاعده و قانون بازی‌اند، طوری که تازه‌واردان برای آنکه وارد بازی بشوند باید با تعهد به این قواعد عملاً بازیگری همان نیروهای پیشین را امضا کنند، و اگر نه، حفظ بازی اقتضاء می‌کند این بی‌تجربگان از صحنه بیرون شوند. این بازیگر پیشینی ممکن است سیاستمداری باسابقه، بازرگانی بزرگ، استادی کهنه‌کار یا ریش‌سفید یک قوم باشد. تقلیل قدرت آن‌ها به سودجویی شخصی ساده‌سازی مسأله است. آن‌ها قبل از آنکه از منافع خودشان، یا حتی منافع حوزه بازی‌شان حفاظت کنند حامی این «شیوه‌ی بازی» هستند. این شیوه‌ی بازیْ دولت مخصوص به خودش را هم اقتضاء می‌کند. دولتی که اولویتش نگه داشتن حوزه‌های مختلف به عنوان حوزه‌های خاص و تخصصی است و در این راه مهم‌ترین کاری که می‌کند ورود نکردن «به عنوان بازیگر» در این حوزه‌هاست. دولت خود را در مرز حوزه‌ها، یعنی موقعیت‌های اضطراری -مثل مسائل مربوط به امنیت ملی- تعریف می‌کند و خود را به عنوان «تنظیم‌گر» می‌فهمد. در حقیقت این ورود نکردن کاملاً غیر مسئولانه نیست، بلکه متکی بر عقلانیت خاص خود است. توضیح جوهره و تبعات این سیاست فرصت مستوفایی می‌طلبد، ولی به هر حال آنچه از عبارت «اقتصاد وابسته به نفت» و دولتِ سهامیِ رانتی می‌شنویم به این شیوه سیاسی ارجاع دارد. دولت برجام و خود برجام را باید حاصل توافق همه این گروه‌ها برای تثبیت بازی دانست. مشخص است که دولت جدید ما نمی‌خواهد و بلکه دیگر حتی نمی‌تواند به این شیوه ادامه دهد. رویکرد دوم پیرو این احساس عمومی است که این ساختارهای عقلانی موجب معطلی اراده سیاسی دولت شده و اهداف روشن و انتظارات عمومی را موقوف منافع عده‌ی قلیلی کرده است. نتیجتاً دولت باید خود به نحوی مستقیم و بلاواسطه مسئولیت اهداف کشور را بر عهده گیرد و آن را برآورده کند. در این راه دولت از نیروهای تازه‌واردی استفاده می‌کند که بازیگران باسابقه را به رسمیت نمی‌شناسند. این نیروهای تازه‌وارد ممکن است حتی سال‌ها در عرصه‌ای فعال بوده باشند و عرفاً جوان محسوب نشوند، ولی همواره از موضع بر هم زدن بازی حاضرند. حرکت مستقیم و بی‌معطلی به سوی اهداف به اصطلاح «واقعی» چراغ راه فعالیت آن‌ها در سیاست است. با وجود آن‌ها فرم سیاسی به شکل خاصی تغییر می‌کند؛ فرایند مداومی جهت تفسیر خواسته‌های سیاسی مردم به خواسته‌های نامشروط و ابتدایی به کار می‌افتد. ادامه در 👇