eitaa logo
عماد دولت‌آبادی
79.7هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
940 ویدیو
7 فایل
نویسنده‌هه به نخست‌وزیر گفت؛ شماها دو روز پشت این میز می‌شینین ولی قلم همیشه دست ما نویسنده‌ها می‌مونه💪 عمادم، یه نویسنده تبلیغات: @ads100 ارتباط با خودم: @edolatabadi دو تا تیک نمی‌خوره ولی می‌خونم امکان پاسخ‌گویی ندارم💔 ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب داستانِ دلخراشِ قحطی رو داریم؛ ساعت ده قرارمون😒
🌱تشریف دارین؟؟ پیشاپیش بابت مکدر شدن اوقات شریفتون، عذر می‌خوام؛ دوستانِ دل‌نازک، از داستان امشب بگذرن. عضو کانال بشین 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/623706320C1d9f760b11
▫️۱۰۵ سال پیش، یعنی در زمانِ پدربزرگِ باباهامون؛ کشورهای اروپایی با هم درگیر شدن، این درگیری بزرگترین جنگ تاریخ رو رقم زد و طرفینِ جنگ، کم‌کم پای ایران رو هم کشیدن وسط. ▫️جنگ بین اروپایی‌ها بود؛ ایران نه سرِپیاز بود نه تهِ‌پیاز، ولی دست‌آخر بیشترین قربانی رو همین ایران داد.😔 ▫️در جریان این جنگ، قحطیِ بزرگی، دامن‌گیرِ ایران شد. فاجعه‌ای که خوندنش تنِ آدمو می‌لرزونه. ▫️تلفات قحطی اونقدر زیاد بود که میگن جنازه‌های مردم توی کوچه و خیابون، روی هم تلمبار می‌شد.
🔺پدربزرگم از قول پدرشون می‌گفتن؛ ▫️قحطی به شکلی بود که مردم از شدتِ گرسنگی‌ می‌مردن، و خیلی‌ها چون می‌دونستن به زودی می‌میرن، خودشون رو به قبرستون می‌رسوندن، تا اونجا جون بدن؛ اینطوری احتمال دفن شدنشون بیشتر بود.
دکتر محمدقلی مجد توی کتاب «قحطی‌ بزرگ» ابعاد این فاجعه رو بررسی کرده، کتاب حدودا ۳۵۰ صفحست و من خلاصش رو در شش‌هفت صفحه توی کتابم آوردم. در ادامه گزارشی از این قحطی رو از زبون افراد مختلف می‌خونیم؛
یکی از دیپلمات‌های آمریکایی میگه؛ ▫️خرداد ۱۲۹۷ به ایران رفتم، قحطی بیداد می‌کرد. از مرز که رد شدیم، روی یکی از کامیون‌ها مشغولِ ناهار شدم. غذا کنسرو لوبیا بود، درِ قوطی‌ رو باز کردم و یه قاشق از روش برداشتم و انداختم دور. چون به‌نظرم مناسبِ خوردن نبود. ▫️یک‌دفعه مردم گرسنه‌ای رو دیدم که دورمون جمع شدن. ده‌ها زن و مرد به‌طرف همون یه قاشق لوبیا هجوم بردن. هر کدوم مشتی از خاک که فکر می‌کردن داخلش لوبیاست رو بر می‌داشتن و دهن میذاشتن. ▫️اونا مثل حیوونای وحشی به غذای ما نگاه می‌کردن، باهم می‌جنگیدن تا بتونن قوطی‌ِ کنسروِ خالیِ مارو به چنگ بیارن. بعد انگشت و زبونشون رو مثل دیوونه‌ها داخل قوطی می‌کردن تا شاید یه چیزی گیرشون بیاد. غالبا دست و زبونشون رو هم می‌بریدن، ولی براشون مهم نبود. ▫️به چشم خودم افرادی رو دیدم که تو جاده‌ها جون دادن، آدمایی رو دیدم که سِرگین حیوونات و علفای صحرا رو میخوردن. ▫️آزار دهنده‌تر، پیکرهای نیمه‌جونی‌ بود که کنار جاده‌ها زیرِ آفتابِ داغ افتاده بودن، مگس‌ها دور چشماشون جمع شده بودن و از دهان‌هاشون برگ و علف بیرون مونده بود. حتی توان خوردن هم نداشتن.
سفیر آمریکا میگه: ▫️توی کرمانشاه کمبود غله اون‌قدر شدید بود که خاک سفید رو با آرد قاطی می‌کردن تا حجم بیشتری پیدا کنه.
خبرنگار روزنامه‌ی رعد میگه؛ ▫️با چشم خودم دیدم توی تهران، مردم از قصابی، خونِ گوسفند می‌گیرن برای خوردن. حتی گوشت و پوست و استخونِ شترِ مرده هم دور ریخته نمیشه. دستکم روزی صدنفر تو معابر تلف میشن.
روزنامه‌ی ستاره‌‌ی ایران می‌نویسه: ▫️بسیاری از مردم روستا به امید غذا و سرپناه به شهر اومدن. اینجا به عاشورای تمام عیاره. هزاران زن گرسنه با کودکانی لرزان، جلوی نونوایی‌ها جمع میشن، بدون اینکه چیزی‌ دستشون رو بگیره میرن و با وجود این سرمای گزنده، توی خیابون‌هایی که مملو از اجساد مردگان هست به جستجوی خودشون ادامه میدن.
یه دیپلمات انگلیسی میگه؛ توی انزلی، تکه نونی به یه پسربچه دادم، مردمِ گرسنه طوری بهش حمله کردن که نزدیک بود زیر دست و پا بمیره. میشه گفت وحشیانه، ولی صد رحمت به وحشی‌ها! ▫️اجساد چروکیده‌ی مردم از زن و مرد توی معابر افتاده، میون انگشتانشون علف‌هایی پیداست که از کنار جاده کندن، چهار دست و پا به‌طرف ماشینا می‌خزن و برای یه لقمه نون التماس می‌کنن. ▫️مردم فلان روستا، مثل کوتوله‌هایی‌ان که ماه‌ها گرسنگی اونارو به مشتی گرگ وحشی و ‌بی‌تاب تبدیل کرده. توی چشماشون، برق حیواناتِ وحشیِ به‌دام‌افتاده رو میشه دید. زنده‌ها گیاه‌خوار شدن و مثل حیوونات، علف‌های روزی زمین رو میخورن.
یکی دیگه از خبرنگارهای خارجی میگه؛ ▫️بعضی از مردم حتی به خوردن گوشت آدم رو آوردن. قربانی‌ها، کودکانی هستن که از بازار دزدیده میشن، مادرها می‌ترسن بچه‌هاشون رو تنها بذارن و برن دنبال نون. مامورای دولتی مادر و دختری رو گرفتن که دختر هشت‌ساله‌ای رو کشتن و حالا داشتن می‌پختنش.