🍃 #خاطره |حساس به نظم
🔸زهرا اشراقی روایت میکند: امام در نجف هر وقت میخواستند به حرم مشرف شوند، همیشه کفشهایشان را دستمال میکشیدند. یک آینه هم توی حیاط داشتند که جلوی آن میرفتند و محاسنشان را شانه میزدند. عطر میزدند و از خانه بیرون میرفتند. حتی #مستحبات را هم ترک نمیکردند. همیشه هم این را به ما میگفتند.
🔹بعضی اوقات دو بار در روز منزلشان سر میزدیم، ولی هیچ وقت اینطور نبود که از خیابان یا کوچه مستقیم برویم، چون فکر میکردیم که اگر آقا ما را با این ریخت ببینند، میگویند چرا شماها این طور آمدهاید؟ چرا سر و وضعتان به هم ریخته است؟ باید مرتب و #منظم باشید. همیشه سعی میکردیم که نظم داشته باشیم تا وقتی که خدمت ایشان میرسیدیم، مناسب باشد.
📝 برداشتهایی از سیره امام خمینی(ره)، جلد۲، صفحه ۱۵۶
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | سواد مردم، تسکین امام
🔸فاطمه طباطبایی روایت میکند: وقتی امام در قم بودند دستور تشکیل نهضت سوادآموزی را دادند. من هم در مدرسهای یک کلاس درس داشتم که تعداد زیادی از خانمها در آن ثبت نام کرده بودند. اتفاقاً در همان زمان، امام ناراحتی قلبی اولیه پیدا کردند.
🔹مواقعی که نزد ایشان میرفتم یکی از مسائلی که همیشه خوشحالشان میکرد و میخواستند که در آن رابطه برایشان صحبت کنم، همین کار سوادآموزی بود.
🔸وقتی از برنامههای کلاس میگفتم خوشحال میشدند و چهرهشان باز میشد. این مسأله باعث میشد که من این مدل حرفهایم را برای شادی بیشتر امام تکرار کنم.
📝روزنامه اطلاعات، ۱۴ خرداد ۱۳۶۹
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره |بیرون نمیروم
🔸شهید آیتالله محلاتی روایت میکند: [روز قبل از پیروزی انقلاب]، فرماندار نظامی اعلام کرد هر کس ساعت چهار بعدازظهر بیرون بیاید کشته خواهد شد. امام ما را خواستند و چند جمله مرقوم فرمودند: بر همه لازم است که ساعت چهار بعدازظهر در خیابانها باشند و باید استقامت نمایند.
🔹آخرین جنگ شروع شد. احتمال حمله به جایگاه امام میرفت. مکانی در پشت #مدرسه_علوی برای امام در نظر گرفتیم. از امام عزیز خواستیم که برای استراحت به آنجا تشریف ببرند، [اما ایشان] فرمودند: من از این اتاق خودم بیرون نمیروم. شماها اگر میترسید مرا بگذارید و بروید.
📝نشریه پیام انقلاب، شماره۱۰۴، صفحه ۶۰
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره |بسیج، مدرسه عشق
🔹مرحوم حاج احمد آقا خمینی روایت میکند: امام بیشتر از همه به بسیجیها عشق میورزیدند و همواره با توجه و عنایتی خاص اخبار مربوط به پیشرویهای آنان و دیگر نیروهای اسلام را در جبهههای جنگ پیگیری میکردند. یک گروه از کسانی که در دعاهای امام همیشه مورد توجه بودند، بسیجیها بودند.
📝روزنامه اطلاعات،۱۹ خرداد ۱۳۶۹
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | همراهی با خانواده
🔸زهرا مصطفوی روایت میکند: یک روز مادرم مهمان داشتند. مهمان حالا یا سرزده آمده بود و یا بالأخره کارها درست و آماده نبودند. یادم است خانم با دستپاچگی میخواستند شیرینی و میوه ای جورکنند. آقا گفتند: «نه، شما بروید، شما بروید پیش مهمانها» و پشت سر آن هم به طرف سماور رفتند. آن موقع سماور ذغالی بود و خیلی هم سخت میگرفت. آقا این قدر سماور را تکان دادند تا بگیرد و چایی جور کردند و تشریفات چیدند و نگذاشتند خانم، مهمانها را تنها بگذارند و بیایند اتاق دیگر کارکنند.
📚جلد ۱، برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، صفحه ۶۳
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | دوری از #مرجعیت
🔸آیتالله ربانی املشی روایت میکند: آیتالله #بروجردی که مرحوم شدند همۀ مردم در صدد بودند، ببینند چه کسی مرجع تقلید خواهد شد. ما شاگردان امام درصدد افتادیم که در تشییع جنازه آقای بروجردی از ایشان تجلیل کنیم و از این طریق در عمل بفهمانیم که عده کثیری از طلاب حوزه طرفدار زعامت و مرجعیت امام هستند.
🔹لذا مترصد بودیم اطراف ایشان را در تشییع جنازه هر کجا باشد بگیریم و صلوات و سلامی به راه انداخته، هم ارادت قلبی خود را به امام ابراز نماییم و هم ایشان را به مردم معرفی کنیم. ولی هر چه در تشییع جنازه گشتیم، امام را پیدا نکردیم.
🔸خود امام بعد فرمودند: «من که به تشییع جنازه آقای بروجردی نیامدم، برای این نبود که کسالتم آنقدر شدید بود که نمیتوانستم تشییع جنازه بیایم، بلکه نیامدنم برای این بود که دیدم تشییع جنازه تبعاتی دارد و در آنجا مسائلی مطرح خواهد شد. و من برای آنکه از آن مسائل دور باشم و کنار باشم، از تشییع جنازه صرف نظر کردم». بعد فرمودند: «هر کس که به من علاقه دارد بگذارد آن علاقه در همان محدودۀ قلب او بماند. کسی برای ریاست من حتی یک وجب قدم برندارد».
📚برداشتهایی از سیره ی امام خمینی (ره)؛ جلد ۵، صفحه ۱۴۱
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | رمز موفقیت
🔸فریده مصطفوی روایت میکند: امام نظم خاصی داشتند. کارهایشان در ساعتهایی معین انجام میشد یعنی خیلی دقیق بودند که در ساعت معین غذا بخورند، در ساعت معین بخوابند و راس ساعتی خاص بلند بشوند. اگر کاری داشتند یا با کسی قرار میگذاشتند، از آن هیچ عدول نمیکردند. یک راز موفقیت امام در این بود که در همۀ امور، نظم داشتند و از جوانی به نظافت و منظم بودن معروف بودند.
🔹آن قدر دقیق و منظم بودند که واقعاً وقتی بنا بود ساعت معینی برای ناهار بیایند، اگر پنج دقیقه دیر میشد همۀ اهل خانه نگران میشدند که آقا چرا چند دقیقه دیر کردهاند. یعنی همه بی اختیار به سوی اتاق آقا کشیده میشدیم و میدیدیم مثلاً حاج احمد آقا رسیده و سوالی از ایشان کرده و این باعث شده که آقا دیر برسند.
📚برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد ۲، صفحه ۶
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | یک کیلو را برگردان
🔹حجت الاسلام فرقانی روایت میکند: در نجف که بودیم یک روز امام سرما خورده بودند. دکتر آمد و ایشان را معاینه کرد و به من گفت: دو کیلو لیمو برای امام بخرید. من هم رفتم و فراهم کردم. قیمت آن هم ارزان بود، کیلویی پنجاه فلس. وقتی برگشتیم امام فرمودند: «میوه خریدی؟» گفتم: «بله، دو کیلو خریده ام.» فرمودند: «من گفتم یک کیلو» عرض کردم: «آقا شما سرماخوردگیتان طول می کشد، یک کیلو که چیزی نمیشود.» فرمودند: «نخیر، یک کیلو را برگردان.» گفتم: «آقا، من صندوقهای آن بندۀ خدا را به اسم شما به هم ریختم و او هیچ چیزی نگفت حالا اگر برگردانم عصبانی می شود.» فرمودند: «باید برگردانی.» گفتم: «چشم.»
📚برداشتهایی از سیرهی امام خمینی (ره)، جلد ۲، صفحه ۸۶
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | دستور نمیدادند
🔹حجتالاسلام سید حمید روحانی روایت میکند: امام مقید بودند تا آنجا که امکان دارد کار خود را بر دیگری تحمیل نکنند و کار خودشان را خودشان انجام بدهند. در نجف گاهی اتفاق میافتاد که امام روی پشت بام متوجه میشدند که چراغ آشپزخانه یا دستشویی روشن مانده؛ به خانم و دیگران که طبقه بالا بودند دستور نمیدادند که بروند چراغ را خاموش کنند. خود راه میافتادند و سه طبقه را در تاریکی پایین میآمدند و چراغ را خاموش میکردند و بازمیگشتند.
🔸گاهی قلم و کاغذ میخواستند که در اتاق طبقه دوم منزل بود؛ به هیچ کس، حتی به فرزندان مرحوم حاجآقا مصطفی دستور نمیدادند که برای او بیاورند. خودشان برمیخاستند از پلهها بالا میرفتند و کاغذ و قلم برمیداشتند و بازمیگشتند.
📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد ۱، صفحه ۵۴
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | چمران خمینی
🔹مهدی چمران روایت میکند: یکی از روزها، یادگار گرامی امام، حاج احمد آقای خمینی با ستاد جنگهای نامنظم در اهواز تماس گرفتند و با آقای دکتر چمران کار داشتند. وضعیت ایشان را به عرض رساندیم. ایشان گفتند: «به دکتر بگویید سری به تهران بزند.» پاسخ دادیم که دکتر تصمیم گرفته است که تا یک سرباز عراقی در خاک ایران است در اهواز بماند و بخصوص از درگیریهای سیاسی به دور باشد و به طور کلی دکتر مایل نیست که اهواز و جبههها را ترک کند و معتقد است وقتش را صرف تداوم عملیاتها در محور سوسنگرد بنماید.
🔸حاج احمد آقا گفتند: امام فرمودهاند: «دلم برای آقای چمران تنگ شده است» و امام مایل است که ایشان را ببیند. دکتر پس از استماع این پیام امتثال امر کرده فوراً برای دیدار امام عازم تهران شد.
📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد ۱، صفحه ۲۶۲
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | نظرش را تحمیل نمیکرد
🔹زهرا مصطفوی روایت میکند: اینکه من میگویم امام نصیحت نمیکنند؛ یعنی مثلاً وقتی ایشان به رادیو گوش میکنند و ما با همدیگر در حضورشان صحبت میکنیم امام بلند میشوند و توی حیاط میروند و رادیو گوش میکنند، اما به ما نمیگویند از اتاق من بروید، بلکه خودشان رادیو را برمیدارند و از اطاق بیرون میروند و گوش میکنند.
📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد۱، صفحه۷
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | مسئله اسلام
🔹مرحوم آیتالله ریشهری روایت میکند: یکبار در ارتباط با پرونده مهدی هاشمی خدمت امام رسیدم. شاید مهمترین نکتهای که در این ملاقات مطرح شد و من بر جلب توجه حضرت امام نسبت به آن اصرار داشتم، موقعیت اجتماعی آقای منتظری بود. از نظر من قطعی بود که پیگیری پرونده مهدی هاشمی به وارد شدن لطمهای جدی بر موقعیت آقای منتظری خواهد انجامید.
🔸اگر حفظ موقعیت ایشان به عنوان قائم مقام رهبری ضروری است، آیا نباید این ماجرا هرچه زودتر رها شود. امام در پاسخ فرمودند: «این تکلیف شرعی توست که باید انجام دهی، به هر جا که میخواهد برسد. مسئله، مسئله اسلام است.»
📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد ۴، صفحه ۳۶
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | همسان با مردم
🔹آقای تیموری روایت میکند: شبی که توطئه کودتای نوژه کشف و خنثی شد همۀ مقامات وقت به جماران آمدند. ما همه مسلح شدیم و به کوهها رفتیم. بعداً از حاج آقا انصاری شنیدیم که آن روز به امام گفته بودند: بیایید از اینجا برویم، امکان دارد یک هواپیما بیاید و جماران را بمباران کند. ولی امام گفته بودند: «مگر خون من رنگین تر از خون مردم جماران است؟»
📚 برداشتهایی از سیره ی امام خمینی (ره)، جلد ۱، صفحه ۱۰۴
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | هرچیز سرجای خودش
🔹خانم زهرا مصطفوی روایت میکند
امام وقتی که از حسینیه به اتاقشان میآیند قبایشان جداست، عمامهشان جداست. اگر سه چهار بار حسینیه بیایند با آن لباس در اتاق نمینشینند، بلکه لباسهایشان را در میآورند و تا میکنند، عمامه را رویش میگذارند، یک پارچه سفیدی رویش میکشند و مینشینند. دو مرتبه وقتی به ایشان میگویند آقا جمعیت هست بفرمایید، باز بلند میشوند، لباسها را در میآورند، آنها را میپوشند و میروند؛ یعنی خیلی دقت دارند در اینکه هر چیزی جای خودش باشد.
📚برداشتهایی از سیره ی امام خمینی (ره)، جلد۲، صفحه ۱۵۶
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | تسلیم ناپذیری
🔹 آیتالله خلخالی روایت میکند: در قضیه سلمان رشدی مرتد این امام بود که قبل از تحرک سیاسی بازار مشترک اروپا دستور اخراج نمایندگان و سفیران آنها را از ایران صادر فرمودند؛ چون دست حامیان سلمان رشدی را به خوبی خوانده بودند ولی دانستند آنها به هر طریق ممکن ایران را تحت فشار سیاسی و بین المللی قرار خواهند داد. وقتی خبر روی تلکس رفت آنها نمایندگان سیاسی خود را فراخواندند و بعد با استیصال و شرمساری سفیران و نمایندگان خود را به تهران اعزام کردند.
📚 برداشتهایی از سیره ی امام خمینی (ره)، جلد۴، صفحه۲۴۹
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | استفاده از وقت
🔹دکتر حسن عارفی روایت میکند: امام از همه وقتهای خودشان استفاده میکردند مثلاً اگر به عنوان دستور پزشک به ایشان عرض میشد که راه رفتن برای سلامتی شما مفید است ایشان ضمن انجام این دستور از این قدم زدن استفاده دیگری میکردند مثلاً در راه رفتن صبح با خودشان رادیوی کوچکی داشتند که مجلس را گوش میکردند و یا بعدازظهرها رادیوهای بیگانه را گوش میکردند و یا روزنامههای عصر را میخواندند.
🔹ایشان در یک وقت حداقل دو کار انجام میدادند هم دستور پزشک را اجرا میکردند و هم از اوضاع و اخبار باخبر میشدند.
📚برداشتهایی از سیرهی امام خمینی (ره)، جلد ۲، صفحه ۳۴۸
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | امام و روحیۀ اخلاص
🔹حجتالاسلام و المسلمین محمدرضا ناصری روایت میکند: روش امام با دیگران تفاوت داشت. روش دیگران این بود که هر چه کسی به آنها نزدیکتر بود، به او بیشتر توجه میکردند. اما امام به هر کس که به ایشان نزدیکتر بود، کمتر توجه میکردند
🔹حتی اگر در مجلس طلبهای عادی میآمد، امام برایش احترام بیشتری قائل میشدند، اما اگر مثلاً فرزندشان میآمد یا یکی از ما میآمدیم که خیلی به ایشان نزدیک بودیم، طوری نمیکردند که ما احساس کنیم به ایشان نزدیکیم و در ما توقع ایجاد شود. ایشان سعی میکردند در ما روحیۀ اخلاص ایجاد شود.
📚 برداشتهایی از سیرهی امام خمینی(ره)، جلد ۳، صفحه ۲۱۳
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | همراهی با خانواده
🔸زهرا مصطفوی روایت میکند: یک روز مادرم مهمان داشتند. مهمان حالا یا سرزده آمده بود و یا بالأخره کارها درست و آماده نبودند. یادم است خانم با دستپاچگی میخواستند شیرینی و میوه ای جورکنند. آقا گفتند: «نه، شما بروید، شما بروید پیش مهمانها» و پشت سر آن هم به طرف سماور رفتند. آن موقع سماور ذغالی بود و خیلی هم سخت میگرفت. آقا این قدر سماور را تکان دادند تا بگیرد و چایی جور کردند و تشریفات چیدند و نگذاشتند خانم، مهمانها را تنها بگذارند و بیایند اتاق دیگر کارکنند.
📚جلد ۱، برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، صفحه ۶۳
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | حق ندارم به خانم امر کنم
🔸زهرا مصطفوی روایت میکند: من ندیدم در طول زندگی، امام به خانمشان بگویند در را ببندید. بارها و بارها میدیدم که خانم میآمدند و کنار آقا مینشستند، ولی امام خودشان بلند میشدند و در را میبستند و حتی وقتی پا میشدند به من هم نمیگفتند که در را ببندم. یک روزی من به آقا گفتم خانم که داخل اتاق میآیند همان موقع به ایشان بگویید در را ببندند. گفتند: «من حق ندارم به ایشان امر کنم». حتی به صورت خواهش هم از ایشان چیزی را نمیخواستند.
📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد ۱، صفحه ۷۸
#به_سبک_امام
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | مرا دل نگران کردی
🔸مرضیه حدیدچی (دباغ) روایت میکند: در همان ایامی که در فرانسه بودیم روزی خانم به منزل یکی از فامیلهایشان به مهمانی رفتند، اما موقع برگشتن، دو ساعت از وقتی که به حضرت امام گفته بودند که برمیگردند، دیرتر شده بود و هنوز برنگشته بودند. امام که همۀ کارهایشان را با ساعت و دقیقه تنظیم میکردند، سه بار از اتاق به آشپزخانه آمدند و پرسیدند: «خانم نیامدند؟» دفعۀ سوم فرمودند: «نگران شدهام، شما نمیتوانید وسیلهای پیدا کنید که تماس بگیریم؟» تا اینکه خانم تشریف آوردند، اما وقتی خانم آمدند با یک محبت خاصی روبروی خانم نشستند و فقط گفتند: «مرا دل نگران کردی»!
📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد ۱، صفحه ۷۰
#به_سبک_امام
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | برنامهریزی برای عبادت
🔸حجتالاسلام شاهآبادی روایت میکند: در تمام مدتی که امام در نجف تشریف داشتند من برنامه ای منظم و معین را از ایشان دیدم. مثلاً ساعت خواندن نماز و تشرف به حرم ایشان بسیار دقیق بود و دقیقهای پس و پیش نمیشد. در حرم یک زیارت امینالله از روبرو میخواندند. سلام بالا سر به حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) میدادند و برمیگشتند و مینشستند و زیارت جامعۀ کبیره و دو رکعت نماز میخواندند. این برنامه تا زمانی که ایشان در نجف تشریف داشتند ادامه داشت. هرگز ندیدم امام بگویند که مثلاً امشب مهمان میآید و من نیستم و یا مثلاً جواب استفتائات مانده است و از این دست. همه کارهای ایشان در ساعت مقرر و مخصوص به خود انجام میشد و من هیچ کس را ندیدم که مانند امام بتواند با این نظم و دقت زندگی کند. خود امام در این باره میفرمودند: هر چه هست از اهل بیت (علیهمالسلام) است.
📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد ۳، صفحه ۱۹
#به_سبک_امام
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | اشتباه من
🔸آیتالله مجتبی عراقی روایت میکنند: یکی از ائمه جماعات قم، در مورد مسائل سیاسی یا احیاناً فلسفی، با امام مخالف بود. ولی امام، گاه و بیگاه به نماز ایشان میرفتند و به او اقتدا میکردند. خدا شاهد است که هیچ قصدی در کار نبود. خود ایشان میفرمودند: «فلانی سلیقهاش با من جور در نمیآید. اگر او اشتباه کرده باشد، من که در کارم اشتباه نکردهام، چرا نباید در نماز او شرکت کنم.»
📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد ۳، صفحه ۲۰۷
#به_سبک_امام
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | مسئله اسلام
🔹مرحوم آیتالله ریشهری روایت میکند: یکبار در ارتباط با پرونده مهدی هاشمی خدمت امام رسیدم. شاید مهمترین نکتهای که در این ملاقات مطرح شد و من بر جلب توجه حضرت امام نسبت به آن اصرار داشتم، موقعیت اجتماعی آقای منتظری بود. از نظر من قطعی بود که پیگیری پرونده مهدی هاشمی به وارد شدن لطمهای جدی بر موقعیت آقای منتظری خواهد انجامید.
🔸اگر حفظ موقعیت ایشان به عنوان قائم مقام رهبری ضروری است، آیا نباید این ماجرا هرچه زودتر رها شود. امام در پاسخ فرمودند: «این تکلیف شرعی توست که باید انجام دهی، به هر جا که میخواهد برسد. مسئله، مسئله اسلام است.»
📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد ۴، صفحه ۳۶
✅ @EMAM_COM