❣سلامامامزمانم❣
مناینجامـےنشینم،
انقدرشکستھمیشوم
پیرمیشوم، تایڪعصربیایـے؛
مگرزلیخاچهـکرد؟ توبرایمنکمترازیوسفنیستے! :)
#امام_غریبـــم💔🥀
اݪلّہُمَـ عَجِّݪ ݪِوَݪیڪ اݪّفَرَج
#فاطمیه🕊🖤
#اندکےتفکر🌱
ٺخریب چے در میدان جنگ؛
اول نفس خود را تخریب میڪرد
بعد مین را. . !(((:♥️
#فاطمیه🕊🖤
ساعتکهحتمانبایدرندباشد...✋🏻
گاهےثانیهبهثانیهآرزویچیزیرامیکنی؛
مثلِ#شھادت...🥀🍃(:💔
#ایستگاه_نیایش
╔══•🍃💌🍃•══╗
حسابِش اَز دَستَم دَر رفته
کِ چَند بار قول دادَم بَنده
خوبِت میشَم...
ببَخش بارِآخَرهایی کِه بارِ
آخَر نبود...
#الهی_العفو...🥀
╚══•🍃💌🍃•══╝
#فاطمیه🕊🖤
{♥🖇}
#بیو_مذهبۍ|•°💌°•|
اَللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي
مُطْمَئِنَّهً بِقَدَرِكَ
خدایا
نفسم را در برابر
تقدیرت، آرام قرار بده...🙃☕
#فاطمیه🕊🖤
"خدآیِجآن"
•
خدا مۍتواند خرابۍهاۍ بندهاش را جبراݩ ڪند وݪۍ غیر خدا نمۍتوانند !
•
خدا مۍفرماید:
مݩ میتوانم سیئاٺ را به حسناٺ تبدیل ڪنم؛
تو خراب کردی؛
من درستش میکنم :)♥️🙃
•
#حاجآقاپناهیان👤
#فاطمیه🕊🖤
#پارت_بیستو_هشتم🌹
•{حــجـآبـــ مــن}•🤩
ولی و اما و اگر نداره خواهشا تا ده دقیقه ی دیگه فرم رو میزم باشه هنوز تو شُک بود ولی بلند شد_ چشم
منتظر بودم هرچه سریعتر اون برگرو بیاره ولی طبق معمول که آدم هروقت منتظره زمان زودتر بگذره! عقربه های ساعت
اصلا از جاشون تکون نمیخوردن
به هر زور و زحمتی که بود 10 دقیقه رو دووم آوردم ولی تقوی هنوز نیومده بود دو دقیقه دیگه صبر کردم بازم نیومد
خیلی عصبی بودم زنگ زدم دفتر پرستاری
یه خانمی برداشت
_ دفتر پرستاری بفرمایید
_ شمس هستم بگید خانم تقوی زودتر بیان اتاق من
خانمه_ چشم چشم آقای شمس
با عصبانیت گوشیو گذاشتم سر جاش
5 دقیقه ی بعد در زدن
باعصبانیت_ بفرمایید
تقوی_ ببخشید آقای شمس داشتم دنبالش میگشتم، برگرو گرفت سمتم _ بفرمایید
برگرو تقریبا از دستش کشیدم، یه نگاه کردم وقتی اسم زینب، شماره و آدرسو دیدم خیالم راحت شد
_ ممنون میتونید
برید
درو بست و رفت
هجوم بردم سمت گوشیم. سه تا شماره بود: شماره ی خونشون، مبایل باباش و موبایل خودش
اول همه ی شماره ها و آدرسو هر اطلاعاتی که ازش بودو توی یه برگه نوشتمو گذاشتم تو کیف پولم. هر سه تا شمار رو
تو گوشیم سیو کردم شماره ی زینبو گرفتم. یه آهنگ شروع کرد به خوندن
آهنگو شناختم. بغض از مرتضی پاشایی مرحوم بود
با شنیدن این آهنگ بیشتر مصمم شدم که بفهمم این دختر چشه
یکم که آهنگ خوند گوشیو جواب داد
صدای نازک و آرومش پیچید تو گوشی. خودش بود زینب بود
زینب_ الو...
آب دهانمو قورت دادم و لبمو با زبونم خیس کردم _ سلام
زینب_ سلام بفرمایید
_ زینب خانم نشناختید؟
زینب_ خیر بجا نمیارم
_ طاها هستم. طاها شمس
بعد از چند لحظه مکث صداش دوباره پیچید تو گوشی
با تعجب پرسید_ آقا طاها شما شماره ی منو از کجا آوردین؟ اتفاقی افتاده؟
_ از دفتر پرستاری گرفتم. نه نه اتفاقی نیفتاده فقط میخواستم ببینمتون
باز هم صداش متعجب شد
_ منو ببینین؟ چرا؟ مگه چیشده؟
_ بابا به خدا هیچی نشده چرا همش منتظرین اتفاقی بیفته. امروز میتونین بیاینبیمارستان؟
زینب_ بیمارستان؟ چرا؟ چیشده؟
به قلم : zeinab.z
ادامه دارد........
#پارت_بیستو_نهم🌹
•{حــجـآبـــ مــن}•🤩
زینب_ بیمارستان؟ چرا؟ چیشده؟خندم گرفت. فهمیدم باز هم گیج شده. آخه تو این یک دقیقه سه بار پرسید مگه چیشده. هروقت گیج میشه اینجوری
حرف میزنه
_ گفتم که میخوام ببینمتون! آخه چون میدونم اگه بگم جای دیگه، نمیاین گفتم بیاین بیمارستان
زینب_ آهان باشه پس امروز میام. ساعت چند؟
طاها_ الان ساعت 30:8 تا یک ساعت دیگه میتونین بیاین؟
زینب_ سعی میکنم تا یک ساعت دیگه اونجا باشم
با شیطنت ادامه داد_ ولی میدونید که من همش دیر میکنم
بازهم خندم گرفت. راست میگفت همیشه تاخیر داره اگه بگه فغالن ساعت میام یعنی یک ساعت یا ته تهش خیلی زحمت
بکشه نیم ساعت بعد از ساعت مقرر میرسه
با خنده_ بله میدونم 30:10 اینجایین
خندید_ پس من سریعتر حاضر بشم. یاعلی
گوشیو قطع کرد
با چشمای از حدقه بیرون زده به گوشی نگاه کردم
حتی مهلت نداد خداحافظی کنم
گوشیو گذاشتم رو میز و شروع کردم به قدم زدن تو اتاق، داشتم فکر میکردم...فکر میکردم که چطور باید ازش بپرسم!
چطور سر بحثو باز کنم! چطور باهاش صحبت کنم که ناراحت نشه! که بهم نگه زندگیه خصوصیه من به تو چه ربطی داره!
خیلی فکر کردم. همینجور راه رفتمو فکر کردم و گذر زمانو اصلا حس نکردم تا اینکه با صدای در به خودم اومدم
یه نگاه به ساعت کردم یه ربع به 10 بود بفرمایید
زینب در حالی که چادرش مثل همیشه سرش بود و یه شال مشکی گذاشته بود با سر پایین اومد داخل، یه تکونی به
خودم دادم و یقه ی پیراهنمو صاف کردم. یه پیراهن مردانه ی کرم که آستیناشو تا روی آرنج بالا زده بودم و یه شلوار
کتان قهوه ای پوشیده بودم. کت اسپرت کرم قهوه ایمم پشت صندلیم بود
زینب_ سلام
_ سلام بفرمایید بشینید
همونجور که سرش پایین بود اومد نشست. حالا چرا سرشو بلند نمیکنه؟
_ خوب هستین؟
با گفتن این جمله سرشو بلند کرد و یه نگاه فوق العاده غمگین بهم انداخت
یهو قلبم یه جوری شد
خدای من چه بلایی سر این دختر اومده ؟ چرا رنگش اینقدر پریده ؟ چرا اینقدر غمگینه؟
متعجب داشتم نگاهش میکردم
فکر کنم خیلی بهش خیره شدم که معذب شد و سرشو انداخت پایین
دیگه نتونستم طاقت بیارم شروع کردم به حرف زدن. هرچیزی که میخواستم بگمو بدون برنامه ریزی قبلی به زبون
آوردم چون از اون قدم زدن و فکر کردن هیچی عایدم نشده بود و یا اگرم شده بود الان اصلا تمرکز نداشتم
_ زینب خانم شما چتون شده؟ چرا رنگتون اینقدر پریده؟ چشماتون چرا اینقدرغمگینن؟ چرا همیشه حس میکنم یه غمه
بزرگ پشت خنده هاتون پنهانه؟ اون چیه که شما سعی دارین پنهانش کنین؟ چرا اونروز تو بارون قدم میزدین که
آخرش منجر به اون حال وحشتناکتون بشه؟ دلیل حال اونروزتون چی بود؟ اصلا... اصلا عرفان کیه؟ عرفان کیه که قبل از
بیهوش شدن تمام تلاشتون فقط به زبون آوردن اسمش بود؟ هان؟
به قلم : zeinab.z
ادامه دارد......
دلتنگےمگھزمان میفھمہ؟!🤕
+کربلاۍِحسین؏...🥺
+فاطمیھ...😔
+دلتنگےِعلے؏...😞
+یتیمیِما...🥀
_واژههایاینایامچہدلگیراست!💔(:
#فاطمیه🕊
ــــــــــــــــــــ<⛱>
هـرگاهبہهـرامامـۍ
سـلامدهـید؛
خـودِآنامـامجـواب
سـلامِتانرامیــدهد..:)
ولـۍاگـرکسـیبگوید:
"السلامعلیکیافاطمہالزهرا"
همـهامامانجـوابمیدهنـد!
مۍگوینـدچهشدهاسـتکہایـن
فردنام مـادرمان رابـردهاسـت؟🙂🖤
#فاطمیه...💔
⚠🍃
🍃
📌| #تلنگرانهـ
-گفتم: از حسیݩ چہ میدانے؟!
-گفٺ: ڪربلا و عاشورا و سر بریده و اسارٺ...
-گفتم: از راهش چہ؟!
-گفٺ: راهش بماند براۍاهلش،
ماییم و ذڪرجنونمان!
-گفتم: شمر هم اگر در صفیݩ زخم عمیقترۍ میخورد شهید مےشد و شاید الگوۍ ما قرار میگرفٺ..
اماراهش گم گشٺ و مسیرش به ڪربلا رسید
و دستانش به خون آݪ الله آغشتہ شد ...
-اگر راه را نشناسےجنون تو را آخرڪار
به امامڪشے وا میدارد...!
#شورحسینۍکافۍنیست🙃
#فاطمیه🕊🖤
♥•| #پاےدرسدل |•♥
- چرا هر روز #زیارٺعاشورا میخونۍ؟
حتماخیݪے"عاشقِامامحسیݩ«؏»"هستۍ!؟
+ نہنہ اتفاقا اینطور نیسٺ...
چون میخوام عاشقِ امامحسیݩ«؏» #بشم ؛ هر روز میخونم... :)
#استادپناهیان👤
+عاشقحسیݩ«؏»شویم😍
#فاطمیه🕊🖤
#شهیدانه[🥀]
سواربلدوزربودیم.مےرفتیمخط.
عراقےهاهمہجارامےکوبیدند. 💥
صداےاذانراکہشنیدگفت:🗣
[ نگہدارنمازبخونیم. ]🙂
گفتیم:
[ توپوخمپارمیآد،خطرداره. ]🙄
گفت:
[ کسےکہجبهہمییاد،نمازاول
وقت رانبایدترک کنه. ]✋🏼😊
#شهیدحسنباقرے🌱
- نمازت سرد نشه رفیق😉•.
#فاطمیه🕊🖤
چند وقتی است که افتاده به بستر مادر
روز و شب گریه کند بعد پیمبر مادر
کند هر دم طلب مرگ ز داور مادر
دور او ذکر لب ما شده مادر مادر
#فاطمیه
【السلامعلیکیافاطمةالزهـــۜــرا♥️✋🏻】
#مابچههایمادرپھلوشکستهایم
#فاطمیه🖤
نانجیبی دید زهرا بی خیالِ یار نیست
تازیانه زد به مادر ، بین معبر بیشتر
در شلوغی ناگهان با ضربه ی سخت غلاف
ریخت بر روی زمین ، آیات کوثر بیشتر
°•🌱✨🥀✨🌱•°
مےپرسید:« بنظرت وقتےشہیدشدم🕊🥀
ڪےمیادبراممداحےمےڪنهـ؟🤔»🎤
باغیظمےگفتم:« هیچڪے😤،
همین مداحهاے
الڪےپلڪےرومیاریم.»😬😑
مےرفتتوےفڪر:
«یعنےمیشهـحاجمحمودڪریمےوسیدرضا نریمانےبیان؟»🤔
مےگفتم:«دلتخوشهـ 😐! اینابیڪارنبراے مجلستوبخونن؟!»😐
باحسرت مےگفت:
«ولےمنآرزومهـ !»❤️
#شہید_محسن_حججے♥️
═══༻❄️☃❄️༺═══
『 #تلنگر 🍂🍊 』
‴هر وقٺ احساس ڪردید ✨
‴ از امامـ زمان دور شدید...(:💔
‴ و دلتوڹ واسہ آقـا تنگـــ نیسٺ...🥀
‴ این دعاے ڪوچیڪ ڕو بخونید 📿
‴ بخصوص توے قنوٺ هاتون 🤲🏻
《 لـَیِّـنْ قَـلبے لِـوَلِـیِّ أَمـرِڪْ 🍃 》
خداجوݧ دلموواسہاماممنرمڪݧ...|'♥️'|
#السلامعلیکاےدݪبࢪبینشانم...
#تلنگرانہ🍃
شخصی به نزد آیت الله شاه آبادی ،
استاد حضرت امام آمد و گفت:
_من از نماز خواندن لذت نمیبرم😞 ،
به برخی از گناهان هم علاقه دارم،
آیا ذکری هست که.....📖
آیت الله شاه آبادی بلافاصله گفت:
_شما موسیقی حرام گوش میکنی؟🤔🎶
طرف یکباره جا خورد و حرف ایشان را تائید کرد.😑➖
آیت الله شاه آبادی فرمودند:
_ذکر لازم نیست،موسیقی حرام را ترک کنید😊🍃
صدای حرام انسان را به گناه علاقمند
ودر نتیجه از نماز دور و بی علاقه کرده
و راه حضور شیطان را فراهم میکند.💔
#گوش_دادن_به_موسیقی_حرام_ممنوع🚫
═══༻❄️☃❄️༺═══
💛•| #خـٰادِمٌاݪـزَّھـࢪا•❥
↺پست های امࢪوز تقدیم بھ↶
#شهیدعباسدانشگر
شبتونحیدڕ♡
دمتونمهدو♡
#صلواتبفرسمومن🌴
آیہهمیشگےرویادتوننࢪھ👇🏻↯
أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ🖇
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ
أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو
لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا
يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا﴿۱۱۰﴾
#لفتندھࢪفیق!☕️
بزارࢪوبیصدا🚫خوابکربلاببینے🌚
#وضویادتنࢪه🖐🏾التماسدعا…ツ
#یاعلےمدد🕊
[♥️]
هر زمان...
#جوانیدعایفرجمهدی(عج)
رازمزمهکند...
همزمان #امامزمان(عج)
دستهای مبارکشان رابه
سویآسمانبلندمیکنندو
برایآن جوان #دعا میفرمایند؛🤲🏼
چهخوشسعادتندکسانیکه
حداقلروزییکبار #دعایفرج
را زمزمه میکنند...:)❤️
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
قرارِصبحمون…(:✨☘️
بخونیمدعآیفرجرآ؟🙂📿
-اِلٰهےعَظُمَالْبَلٰٓآ،وَبَرِحَالخَفٰآءُوَانْڪَشِفَالْغِطٰٓآءٌ…!🌱
#دعایفࢪج…!🌸🍃
❣سلامامامزمانم❣
مناینجامـےنشینم،
انقدرشکستھمیشوم
پیرمیشوم، تایڪعصربیایـے؛
مگرزلیخاچهـکرد؟ توبرایمنکمترازیوسفنیستے! :)
#امام_غریبـــم💔🥀
اݪلّہُمَـ عَجِّݪ ݪِوَݪیڪ اݪّفَرَج
#فاطمیه🕊🖤