قرارِصبحمون…(:✨☘️
بخونیمدعآیفرجرآ؟🙂📿
-اِلٰهےعَظُمَالْبَلٰٓآ،وَبَرِحَالخَفٰآءُوَانْڪَشِفَالْغِطٰٓآءٌ…!🌱
#دعایفࢪج…!🌸🍃
[♥️]
هر زمان...
#جوانیدعایفرجمهدی(عج)
رازمزمهکند...
همزمان #امامزمان(عج)
دستهای مبارکشان رابه
سویآسمانبلندمیکنندو
برایآن جوان #دعا میفرمایند؛🤲🏼
چهخوشسعادتندکسانیکه
حداقلروزییکبار #دعایفرج
را زمزمه میکنند...:)❤️
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
❣سلامامامزمانم❣
مناینجامـےنشینم،
انقدرشکستھمیشوم
پیرمیشوم، تایڪعصربیایـے؛
مگرزلیخاچهـکرد؟ توبرایمنکمترازیوسفنیستے! :)
#امام_غریبـــم💔🥀
اݪلّہُمَـ عَجِّݪ ݪِوَݪیڪ اݪّفَرَج
#فاطمیه🕊🖤
#سـردارقاآنے|👤●•
.
ۺــاگـرداڹِ مڪٺبِـ
شــہٻدسلٻمانے🌿
اۅڶ اسٺخۅان آمرٻکایےۿا را
خُــرد خۅاۿندڪرد
ۏ
بعد از مـــنطقہـ🗺
بٻرۅنشـــاڹخۅاۿند ڪـرد(:✌️🏼🇮🇷
.
#دَمِۺُـماحٻدرۍسَردار|🌙✋🏼
🙃♥️ #حـاج_قاڛـم
در گمنامی هم مشترکیم
تو پلاکت را گم کرده ای و من هویتم را ...
ای شهید گمنام ...
''🌷💭''
تاحالادلتونبرایخودتونسوخته...؟!
سختیبرایروحمومنمفیده
امابراینفسمفیدنیست
وقتینفستمجروحشدهباشه
دنبالیهمرهممیگرده
اینموقعشروعمیڪنهبهمظلومنمایی
وترحممیطلبهازانسان...!!
بعدهینفستشروعمیڪنهخوبیاتو
بزرگڪردمومعصومنشوندادنتو...
ازخدایواشیواشطردمیشی
اخرشمباخداقهرمیڪنی
چونطلبڪاری...!🖇
[﷽♥️]
#تَــݪَنـگُــر...🚧🚦
👌گاهے نباید بہ هر قیمت رنگ جماعت شد...
حتے اگر من تنھا محجبہ ے
خیابانے ڪہ رد مےشوم هم باشم؛👤
✌بازهم دلخوشم
بہ همین ڪہ رنگ تیره عشقِ مادر
نشانِ قامتم باشد...♥️
بہ همین ڪہ در این زمان ڪہ نگاھ
رابہ هرقیمت خریدارند،
👌معرف من یادگار او باشد...
✖گاهے شکل جماعت شدن قیمت زیادی دارد...
پریشانے بسیار و دنیایے پر تلاطم بہ همراه دارد...
حجاب یعنی "به جای شخص شخصیت را دیدن"
نـݜـر_پیـام_صدقہ_جاریہ🌿
#اللهمعجللولیڪالفرج
#ظهورنزدیڪاست
#منتظـر🌙♥️
🌐 #توییت_گشت🌪✨
بازم به بصیرت مردم آمریکا
ترامپ رو یه دوره بیشتر انتخاب نکردن:)
گرفتین چی شد که؟
👤مرتضۍقربانۍ
#اللهمعجللولیڪالفرج
#ظهورنزدیڪاست
#منتظـر🌙♥️
#تعارفڪہنداریـم🖐🏻‼️
شماوقتی
خیلیوبلهرومینویسیخعلیوبعله
اونوسطهایهفکریهمبهفردوسیکنید
کهسیسال
پدرشدراومدهکهمانیایم
ازروبنویسیمعز:/
#اینجورمواقعنمیگنطرفشاخه
#میگنسوادشنمکشیده(:😑
یڪمفڪرڪنیم🤔
شـاخاونجوونـاۍرعنـایۍ
بودنڪہبۍادعـازدنـدتــو
دݪِدشمـنوپـرپـرشـدنــد🥀
تاآبتودلِمنوتوتڪوننخوره👌
#اللهمعجللولیڪالفرج
#کلام_شهدا🌱🌻
🕊❤️ شهید ابراهیم هادی:
خدایا عشق به انقلاب اسلامی و رهبر کبیر انقلاب چنان در وجودم شعلهور است که اگر تکهتکهام کنند و یا زیر سختترین شکنجهها قرار گیرم، او را تنها نخواهم گذاشت.
#ولایت_فقیه
______________
∞❤️∞
🔔 { #تلنگر}
🦋〖 هرگاھپرچمِمحمدرسولاللهﷺرادر
افقعالمزدۍ، حقدارۍاستراحتڪنۍ!..〗🕊
•.
#حاجاحمدمتوسّلیان•🌈
#زندگیبہسبکشہدا
اولین غذایی که بعداز عروسیمان درست کردم استانبولے بود👌🌹
از مادرم تلفنی پرسیدم!
شد سوپ..🍲😢😅
آبش زیاد شده بود ...
منوچهر میخورد و به به و چه چه میکرد...☺️❤️
روز دوم گوشت قلقلی درست کردم!
شده بود عین قلوه سنگ...😐🤦🏻♀😅
تا من سفره را آماده کنم منوچهر چیده بودشان روی میز و با آنها تیله بازی میکرد قاه قاه میخندید...😶😂
❤️👈🏻و میگفت : چشمم کور دندم نرم
تا خانم آشپزی یاد بگیرن هر چه درست کنن میخوریم حتی قلوه سنگ👩🏻🍳😌🌹
#همسࢪشہیدمنوچہرمدق
#یادشهیدباصلوات
#تلنگر🖇
- گفت:مگه امام زمان(عج) امامجمعه است؟!
+ نه! امامِزمانه! (:
- پس چرا فقط جمعه ها به یادش میاُفتید ؟!..
+ سکوت💔:)
#روایٺتعقل
توی کلاس درس خدا♥~
اونی که ناشکری میکنه رَد میشه!
اونی که ناله میکنه تجدید میشه!
اونی که صبر میکنه قبول میشه!
اونی که شکُرمیکنه شاگردممتازمیشه!
دعا میکنم شاگردان ممتاز خدا باشید.😉🌱
#پارت_پنجاهو_شش🌹
•{حــجـآبـــ مــن}•🤩
که سریع سرمو برگردوندم جلو
بعد از هر 4 سیکل باید مجدد وضعیت بیمار بررسی بشه ولی اینجا بحث ایست قلبی نیست
صدای طاها پیچید تو گوشم
طاها_ 1001 . 1002 . 1003 بعد که دورش دستش اومد شمردنشو عادی کرد. 4 . 5. 6 و تا 30 ادامه داد. بلافاصله
صدای تنفس دادن نازنین اومد
خیلی ترسیده بودم
حال هممون بد بود
امیدم فقط به خدا بود. چشمامو بسته بودم یکسره داشتم دعا میکردم
که یه دفعه صدای نفس نفس زدن اومد
با حیرت برگشتم به عقب نگاه کردم
خدایا شکرت وای خدا تو چقدر بزرگواری آخه
به طاها و نازنین نگاه کردم خوشحال شده بودن نازنین که همش داشت قربون صدقش میرفت
نازنین_ وای زینبی الهی من قربونت برم آجی. الهی من فدات شم عزیز دلم تو خوب شدی
و پشت سرش خدارو شکر میکرد. طاها هم از کارش دست کشید چون ادامش ضرر داشت
گوشیم زنگ خورد از جیبم درش آوردم
اوه اوه باباست
به ساعت نگاه کردم 5 دقیقه ی پیش بود که زینب تنگیه نفس گرفت و از اونموقع ما اینجا موندیم و بابا اینا رفته بودن
مثل اینکه تازه فهمیدن ما پشتشون نیستیم
جواب دادم_ سلام بابا
بابا_ سلام پسرم. شما کجا موندین نکنه باز مارو دور زدین خودتون رفتین گردش و صدای خنده ی خودشو مامان اومد
_ آره. ببخشید بابا شما مامان اینارو ببرین یه جای خوب ما هم یکم میگردیم بعد میایم
بابا_ از دست شماها. باشه باباجون میبرمشون یه جای خوب بعد آدرسشو برات میفرستم
_ خیلی ممنونم بابا. کاری ندارین؟
بابا_ نه فقط مواظب باشین
_ چشم خداحافظ
بابا_ خداحافظ
گوشیو قطع کردمو دوباره به زینب نگاه کردم
نازنین به زینب کمک کرد بشینه و بعد کولشو برداشت ازش پرسید قرصش تو کدوم زیپه اونم گفت و نازنین قرصو پیدا
کرد، در آورد گذاشت تو دهنش و خودشم بهش آب داد
طاها در ماشینو باز کرد که زینب هوا بخوره
_ داداش باید ببریمش بیمارستان یه چکاپ بشه
طاها سرشو تکون داد_ آره الان میریم
بعد همه ی شیشه های ماشینو پایین داد خواست بشینه پشت فرمون که نزاشتم چون ماساژ قلبی خیلی به دست فشار
میاره میدونستم دستاش درد میکنن
_ من رانندگی میکنم....
یه قلم : zeinab.z
ادامه دارد.....
#پارت_پنجاهو_هفت🌹
•{حــجـآبـــ مــن}•🤩
_ من رانندگی میکنم
طاها_ باشه
نشستم پشت فرمون و راه افتادم سمت نزدیکترین بیمارستان
بعد از اینکه رسیدیم نازنین به زینب کمک کرد
منم سریع ماشینمو پارک کردم دویدم پشت سرشون و با هم رفتیم تو بیمارستان
زینبو بردنش اورژانس گفتن یه دکتر میاد معاینش کنه
هر سه تامونم رفته بودیم تو کنار تختش بودیم
یه دکتر نسبتا مسن که میخورد خوش اخالق باشه اومد تو
دکتر_ سلام علیکم احوال شما چطوره فرزندانم؟ مثل اینکه مریضمون خیلی عزیزه که هر سه تاتون اینجا موندین
هیچکس حال حرف زدن نداشت فقط یه لبخند بهش زدیم
رفت سمت زینب نبضشو گرفت گوشیو گذاشت رو قلبش و بعد که گفتیم ضعف قلبی داشته و بیهوش شده گفت حتما
همین الان باید برین نوار قلب و اکو بگیرین
دکتر_ دخترم هنوزم درد داری؟
سرشو تکون داد و به زور زمزمه کرد_ بله یکم
دکتر_ خیلی خب به پرستار میگم برات یه مسکن بزنه. با اجازه
و رفت بیرون
زینب برگشت سمت طاها
زینب آروم و با بغض_ داداشی؟
طاها رفت نزدیکش_ جون داداشی؟
مظلوم گفت_ من بازم شیطونی کردم؟
طاها_ نه عزیز داداش شیطونی نکردی
زد زیر گریه_ پس چرا بازم آمپول
قلبم داشت آتیش میگرفت نمیدونم چرا رو گریش اینقدر حساسم
طاها_ آبجی جونم تو رو خدا گریه نکن به خاطر خودته اگه نزنی که خوب نمیشی
با گریه داد زد_ نمیخوام اصلا من میخوام بمیرم تو چرا نگرانی؟ چرا باید زنده باشم ها؟ برای چی؟ مگه زنده بودنو مردن
من برای کسی مهمه؟ اصلا کی گفت جونمو نجات بدی؟
شدیدا هق هق میکرد
زینب_ آخه دردمو به کی بگم؟ به کی بگم که درکم کنه؟
با لحن خیلی دردناک که حالمو بدتر کرد ادامه داد_ به کی بگم چندوقت دیگه عقده عشقمه؟ اخ خدا
طاها از جاش بلند شد اومد اینور دیدم چشماش اشک افتاده سرشو انداخت پایین رفت کنار ایستاد. نازنین رفت زینبو
بغل کردو گذاشت تو بغلش خودشو خالی کنه
یه پرستار اومد داخل
پرستار_ چه خبرتونه بیمارستانو گذاشتین رو سرتون
_ ببخشید خانم دیگه تکرار نمیشه
با اخم رفت بیرون...
به قلم : zeinab.z
ادامه دارد....
#پارت_پنجاهو_هشت🌹
•{حــجـآبـــ مــن}•🤩
با اخم رفت بیرون
همینکه رفت پشت سرش یه پرستاره دیگه اومد داخل
پرستار با خوشرویی_ سلام من اومدم مسکنه مریضمونو بزنم
زینب سرشو بلند کرد و با ترس به پرستاره نگاه کرد. دوباره بغض کرد. چسبید به نازنینو خودشو تو بغلش قایم کرد
خندم گرفت اون وسط. معلومه خیلی از آمپول میترسه
طاها به شوخی_ خانم پرستار این آبجی کوچولوی من خیلی از آمپول میترسه حالشم بهتر شده لطفا بهش آمپول نزنین
وگرنه دوباره با من قهر میکنه
پرستار _ اا دختر به این بزرگی از این آمپول کوچولو میترسه؟ آخه اینکه ترس نداره عزیزم
زینب_ نمیخوام خوبِ خوب شدم اصلنشم دیگه درد ندارم
چشماشو مثل گربه ی شرک کرد و به نازنین نگاه کرد آجی جونم؟ زن داداش جونم؟ بگو آمپول نزنه بعد دوباره محکم
بغلش کرد
نازنین خندش گرفت شروع کرد به خندیدن
نازنین_ خانم پرستار مگه از رو جنازه ی من رد بشی بزارم به خواهر شوهر عزیزم آمپول بزنی
پرستار_ نمیشه که آقای دکتر گفته بزنم
زینب_ خب دکتر گفت درد داری؟ منم گفتم آره ولی الان کاملا خوب شده. آجی؟ داداش؟ بریم؟ حوصلم سر رفت
هممون خندیدیم
طاها پرستارو صدا کرد بُرد بیرون و راضیش کرد که بهش آمپول نزنه
طاها اومد تو یه ویلچر هم همراهش بود
طاها_ خب خب آبجی خانم باید بریم نوار قلب و اکو هم بدی اگه خوب بودی مرخص میشی
زینب_ آخ جون ویلچر سواری
منو طاها زدیم زیر خنده این دختر چقدر شیطونه آخه
تند از جاش بلند شد که نازنین کمکش کرد
با کمک نازنین نشست رو ویلچر
با مظلومیت_ آجی جونم منو هُل میدی؟
نازنین_ چرا که نه فدات شم. بزن بریم
و شروع به حرکت کرد
زینب خیلی خوشش اومده بود همینجور میخندید نازنین هم که از خنده ی زینب ذوق کرده بود سرعتشو بیشتر کرد
_ چقدر ساده و بی آلایشه. دقیقا مثل بچه ها پاک و معصومه با کوچیکترین چیزی راحت میشه خندوندش
طاها برگشت سمتم و لبخند زد_ آره درست میگی. ولی به همون نسبت که با چیزای کوچیک میشه خندوندش، با
کوچیکترین چیزی هم ناراحت میشه. اون خیلی دل نازکه کاش دیگه هیچوقت دلش نشکنه به خاطر عرفان خیلی داغون
شد. سعی میکنه قوی باشه، بخنده ولی از چشماش معلومه همه ی خنده هاش الکین و از درون نابوده
برگشتم به زینب نگاه کردم داشت سرفه میکرد
از خنده ی زیاد نفس کم آورده بود
یه فکری از ذهنم گذشت
سرمو محکم تکون دادم و بهش نهیب زدم. این امکان نداره...
به قلم : zeinab.z
ادامه دارد....
•••°°°
🙃♥️ #شہـیدانھ
یک روز که وارد دفتر فرماندهی شدم دیدم عباس سرگرم تماشای یک کلیپ است👨🏻💻
تا من را دید گفت:«تو هم بیا ببین!»
در آن فیلم تکفیریها فردی را دستگیر کرده بودند و به طرز فجیعی به شهادت رسانده بودند😣
من به عباس گفتم:«وقتی این کلیپها رو نگاه میکنیم ترس و دلهرهمون زیاد میشه!»
گفت:«درسته ولی ما باید نقاط ضعف و قوت دشمن رو توی این صحنهها بررسی کنیم»🧐🔎
بعد از شهادتش با خودم میگفتم شاید کسی که نداند تکفیریها چقدر وحشی هستند به راحتی راهی سوریه شود؛ اما کسی که میداند آنجا چه میگذرد و داوطلبانه پا در این راه میگذارد، اجری مضاعف دارد و عباس اینگونه بود🌱
#شهید_عباس_دانشگر🌸🌷
🗣راوی:سهراب محمودی(همکارشهید)
#طنز_جبهه😄
#کی_سردشه؟
یه روزفرماندهگردانمون به بهانه دادن پتو
همهبچههاراجمعڪردوباصدایبلند گفت:
ڪۍخستهاست؟
گفتیم:دشمن
صدا زد:ڪۍناراضیه؟
بلند گفتیم:دشمن
دوبارهباصدایبلندصدازد:ڪیسردشه؟
ما همبا صدایبلندترگفتیم:دشمن
بعدشفرماندمونگفت:خوب دمتونگرم،
حالاڪهسردتوننیستمیخواستم بگم
ڪهپتوبهگردانمانرسیده😄😅
#شادۍروحشهداصلوات
『✨͜͡♥️』
بزرگۍمیگفٺ↓
تڪیهڪنبهشہـداء🖐🏼'
شہـداءتڪیهشانخداست ؛
اصلاڪنارگݪبنشینۍبوۍگلمیگیرۍ'
پسگݪستانڪنزندگیترابایادشہـدآ (:♥️
#شھیدآنہ...
«💛🛵»
⇠|ـیھسیدۍمیگفتـ🌱
⇠|ـتومہدۍبآڪرۍباش🌧
⇠|ـشہادتخودشمیاد👀
⇠|ـوبغلتمیڪنھ🙃
[ #مـعلمـــانپـــرواز🕊 ]
از شهیــ🌱ـــد بـابـائـے پرسیـدند:
عباس چہ خـبـر چـــکار میکنے..!؟
➕گـفــت:
"بــہ نگهبانے دل مشغولیمـ👌❤️
تا کسـے جـز [ #خدا ] وارد نشـود"
[ #شـهـیــ.عبــاسبابائـے.ــــد🌱 ]
•🍃⇩ #منبر_آنلاین ⇩
•|💚•|ممکن نیست کسے لذت مناجات
حق را بچشد و به دنبال لذت غیر حق برود..
•|🌷•|این همان «کَمالاِنقِطاعاِلےاللّه» است.
#آیتالله_جوادے_آملے
#دوست_شهید میدونی یعنی چی؟!
یعنی...↓
•|وقتی گناه درِ قلبت رو میزنه
•|یاد نگاهش بـی افتی...
•|و درو باز نڪنی...🍃
•|یعنی محـــرم اسرار قلبت باشه
•|اون اسراری ڪه هیچڪس نمی دونه...
•|بین خــودت و...
•|خـــــــدا و...
•|دوست شهیــــــدت
یاد شهدا با صلوات🌹