eitaa logo
°•♡بـہ‌وقت‌عـٰاشقے♡°•
475 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
326 فایل
﴾﷽﴿ اینجـا دل حڪم میفرماید...⚖️ - از ۲۲/خرداد/هزار سیصد۹۹ و مینویسیم❥︎ - پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/3211552716
مشاهده در ایتا
دانلود
ارسال شده توسط اعضای گرامی :)🌹
☘️امام عݪے(؏): اجر شهید بیشتر از کسی نیست که قدرت گناه دارد اما عفت می ورزد! 📚 نهج البلاغه/ حکمت۴۷۴
°•♡بـہ‌وقت‌عـٰاشقے♡°•
『 چشم‌آسمونی‌تو ؛ اهل‌روضھ‌حسینه ! توی‌ِدست‌زخمی‌تو ، پرچم‌ِپیرِخمینھ✌️🏼' 💛((:
سه‌ماه پیکر مطهرش بر روی زمینی از جنسِ نمک، که معروف به کارخانه نمک بود ماند‌((: و تنش کبود شده‌بود .. وقتی دفترچه‌ای که همیشه همراهش بود را پیداکردند، معلوم شد با دست‌خط خودش روی اولین صفحه نوشته بود خدایا ..! دوست دارم آنقدر بدنم روی زمین بماند تا مرا پاک گردانی ..✌️🏽 💙.
توی‌وصیت‌نامه‌اش‌نوشته‌بود‌ اگربهشت‌نصیبم‌شد؛ منتظرت‌میمانم‌باهم‌برویم ..♥️! 🌿 (اینجوری‌عاشق‌باشید! صرفاجهت‌اطلاع😕)
#شهیدانہ یکےنوشتہ‌بود': سهم‌من‌ازجنگ‌پدرے‌بودکہ هیچ‌وقت‌درجلسہ‌ےاولیاومربیان شرکت‌نکرد . . .
🌷 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕 پسر عمه م بود😊 با هم و تو یه محله بزرگ شده بودیم... مثه برادرم بود...❤ سرمو مینداختم پایین و تند تند از مدرسه میومدم خونه... زیر چشمی میدیدمش... که موقع برگشتنم از مدرسه... ایستاده کنار کوچه...دم در خونه شون...منتظر... کوچه رو قرق میکرد تا کسی مزاحمم نشه😡 صبر میکرد تا من بیام و رد شم...❤ بی هیچ حرفی... به خونه که میرسیدم خیالش راحت میشد... ۱۶سالم بود که اومد با پدر مادرم صحبت کرد... اومده بود خواستگاریم🙈💕 مادرم بهش گفته بود: با ازدواج فامیلی... با زود ازدواج کردن و... با نظامی ازدواج کردن من مخالفه... بابامم تبعا مخالف بود... ولی اون سمج گفته بود... "اگه این کار نشه،خودمو از هواپیما میندازم پایین😡!" مادرم گفت: "اگه خود ملیحه نخواد چی🤔؟!" گفت: "اگه خودش نخواست... همسرشو باید خودم انتخاب کنم😔😓 جهیزیه شم خودم تهیه میکنم😥 بعدشم میرم ناپدید میشم😓💔 وقتی دیدن به هیچ صراطی مستقیم نیست... گفتن برو با ننه بابات بیا... قبل رفتن گفت: "پس شمام قبلش با ملیحه صحبت کنید... ببینید اصلا خودش میخواد...💕" وقتی فهمیدم شوکه شده بودم😦😳...یه باره ازش متنفر شدم😡😣... مهری که بعنوان پسر عمه بهش داشتم هم از دلم پاک شد😒 ازش بدم اومده بود... مادرم سعی میکرد متقاعدم کنه واسه این ازدواج...💕 گفتم:"مگه من تو این خونه اضافه م که میخواید ردم کنید...💔 شما که همش با زود ازدواج کردنم مخالف بودید...نمیخواااام😡 هر طوری بود متقاعدم کرد... آخرشم گفتم: "هر چی شما و بابا بگید..." بعله رو گفته بودم دیگه😊 بخاطر خاطرات دوران بچگی👧👦 تصورش بعنوان شوهر آیندم کمی وقت میبرد ناراحتیم زیاد طول نکشید... گمونم تا غروب همون روز😌!!! تازه فهمیدم چقد دوسش دارم😍😍😍 با پدر مادرش رسماً اومد خواستگاری☺️💍 ...
🌷 همسرشهید زهره وند: مدت دوسال از زندگی شیرین من و عاشقانه من و محمد گذشته بود که خداوند به ما هدیه کوچکی به نام ریحانه را بخشید. زمانی که محمد فهمید پدر شده برق خوشحالی در چشمانش موج می زد و خدارا به سبب عطا کردن فرزندی سالم شکر گذار بود که بعد از مشخص شدن جنسیت فرزندمان از خوشحالی دیگر نمی‌دانست چه کند و هر لحظه حمد وثنای خدا را به‌خاطر ریحانه می گفت. با همفکری هم تصمیم گرفتیم که نام نیک ریحانه از القاب حضرت زهرا(س) را بر آن بگذاریم. تنها سفارش همسرم برای بزرگ کردن ریحانه ام این بود که او را با حجاب تربیت کنم و این موضوع را بسیار به من سفارش می کرد و در وصیت نامه‌اش هم به این مطلب اشاره داشت.
سلآم‌علیکم بزرگواران هرکسی از «حاج‌احمدمتوسلیان» چیزی می‌دونن یا اطلاعاتی یا.... بیزحمت پیوی بنده بگن نیاز دارم🙂🦋 @khadem_alshohadaa تشکر اجرتون با آقا امام زمان ان‌شاءالله
•🎴⃢🧡• شھدا اِصرار داشٺند هرچہ‌زودتر،دربهترین‌حالت خداروملاقات‌ڪنند...(:" دنیایےنبودند! اماماتازه‌میخوایم سعۍڪنیم‌ڪه گناه‌نڪنیم . . :)!💔 ❥❁•
‹❤️🚗› سرسفره عقد‌ میخواست بہم‌ چیزےبگہ‌ اما جمعیت‌ زیاد‌ بود خجالت‌ میڪشید‌. تو دستمال ڪاغذے نوشت‌ داد‌ بهم باز ڪردم دیدم‌ نوشتہ‌‌ دعا کن شهید بشم. راوے:همـســر‌شـہیــد🎈 شهیدعبدصالح‌زارع♥️ 📕⇠