eitaa logo
°•♡بـہ‌وقت‌عـٰاشقے♡°•
478 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
326 فایل
﴾﷽﴿ اینجـا دل حڪم میفرماید...⚖️ - از ۲۲/خرداد/هزار سیصد۹۹ و مینویسیم❥︎ - پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/3211552716
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*•🌿• حضرت‌آقا‌به‌سید‌حسن‌نصراللہ ‌گفتن‌که‌هروقت‌دلت‌گرفت... دنیابهت‌سخت‌فشارآورد برویه‌اتاق‌خالی‌گیربیار. بشین‌نمازبخون‌بزن‌زیرگریہ؛ حرف‌بزن‌باصاحبت.. مشکلت‌حل‌میشھ :) پ. ن: واقعا حل میشه... حداقلش اینه خیلی حالتون بهتره
°🦋 • . ↺متن دعای عهد↯❦.• . «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم» . °↵❀اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. . °↵❀اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. . °↵❀اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِکَ . °↵❀حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. . •.✾اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ . •.✾اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ . •.✾اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
*•🌿• حضرت‌آقا‌به‌سید‌حسن‌نصراللہ ‌گفتن‌که‌هروقت‌دلت‌گرفت... دنیابهت‌سخت‌فشارآورد برویه‌اتاق‌خالی‌گیربیار. بشین‌نمازبخون‌بزن‌زیرگریہ؛ حرف‌بزن‌باصاحبت.. مشکلت‌حل‌میشھ :) پ. ن: واقعا حل میشه... حداقلش اینه خیلی حالتون بهتره
✍🏻ده چیز ده چیز دیگر را مےخورد : ➊نیکے بدی را ➋تڪبر علم را ➌توبه گناه را ➍دروغ رزق را ➎عدل ظلم را ➏غم عمر را ➐صدقه بلا را ➑خشم عقل را ➒پشیمانے سخاوت را ➓غیبت حسن عمل را
~🕊 🌸 ▫️يه روز ميرسه 🔸فقط ميــان بالا سرت ▫️فاتـــحه ميدن و مــيرن... 🔸ولے شايد.. ▫️يه‌روزۍباشہ‌ڪه‌جا‌فاتحھ 🔸دادن‌و‌رفتن ▫️بيان‌براى‌رفاقت كردن.. :) 🔸اينو‌تـــــو‌ميتونے‌تعيين‌كنی ▫️منتہا بـــــا‌شهادت:) ❤️🕊
رایحہ !': می‌گفت: مِهر اربابم حسین؏ بپاشید بهـ زخم‌‌های زندگی‌تون؛ خشک می‌کنه ریشهٔ هر چی درد و غمِ روحیهـ ! 『کتاب‌ِحسین‌اززبانِ‌حسین』‌
اول‌به‌خودم(: توفضای‌مجازی‌کـھ‌ماشاءاللـھ‌ بچـھ‌حزب‌اللھےو فدایـےرهبروافسرجنگ‌نرم‌زیاده... اماتوفضای‌واقعـےنمازصبح‌پر..!💔 نمازکـھ‌ردبشـھ‌وقبول‌نشـھ، همـھ‌اعمالت‌ردمیشہ رفیق..!🙂🖐🏽 ؟
°°|🥀|°° آدم ها دو دسته اند: 1⃣یا با توبه می میرند 2⃣یا با گناه دفن میشن ⚠️‼️دوست عزیزی که گناه شده برات نقل و نبات🍭 مرگ خبر نمیکنه شاید فردا نباشی
- دیگه نمیخوام برم هنرستان + آخه برای چی؟ - معلم‌ها بی‌حجابن! انگار هیچی براشون مهم نیست میخوام برم قم، حوزه.
‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ازنیروهاےحشدالشعبےبود، بهش‌گفتم:«حاج‌قاسم‌رودریک‌ جمله‌تعریف‌کن..!» باصداےبلندفریادزد: «حاج‌قاسم،عباس‌العراق ...💔!» 🌙 ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
~🕊 🌿💌 "نمیشه"‌تویِ‌کارنیارید! زمین‌باتلاقه‌،که‌باشه، برید‌فکر‌کنید‌چطور‌میشه‌ازش‌رد‌شد..! هرچیزۍ‌یه‌راهـےداره.. ♥️🕊
🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷 🌷🌷 🌷 ✍ مــیــم ســادات هــاشـمــے ۱۰ صدای بوق آزاددرگوشم می پیچد شماره راعوض میڪنم... خاموش! ڪلافه دوباره شماره گیری میڪنم بازم خاموش... فاطمه دستش رامقابل چشمانم تڪان میدهد: _ چی شده؟جواب نمیدن؟ _ نه!نمیدونم ڪجا رفتن ...تلفن خونه جواب نمیدن...گوشےهاشونم خاموشه،ڪلیدم ندارم برم خونه چندلحظه مڪث میڪند: _ خب بیافعلا خونه ما ڪمےتعارف ڪردم و " نه " آوردم... دودل بودم...اما آخرسردربرابراصرارهای فاطمه تسلیم شدم واردحیاط ڪه شدم،ساڪم راگوشه ای گذاشتم و یڪ نفس عمیق ڪشیدم مشخص بودڪه زهراخانوم تازه. گلهاراآب داده. فاطمه داد میزند:ماااماااان...ما اومدیمم... وتویڪ تعارف میزنےڪه: اول شما بفرمائید... اما بـےمعطلےسرت راپائین مےاندازی ومی روی داخل. چنددقیقه بعد علےاصغرپسرڪوچڪ خانواده وپشت سرش زهرا خانوم بیرون می آیند... علےجیغ می زند و می دود سمت فاطمه ..خنده ام میگیرد چقدر شیطون! زهراخانوم بدون اینڪه بادیدن من جابخورد لبخندگرمی میزند و اول بجای دخترش بمن سلام میڪند! این نشان میدهد ڪه چقدرخون گرم و مهمان نوازند.. _ سلام مامان خانوم!...مهمون آوردم... " و پشت بندش ماجرای مرا تعریف میڪند" - خلاصه اینڪه مامان باباشو گم کرده اومده خونه ما! علےاصغربالحن شیرین و ڪودڪانه میگوید:اچی؟خاله گم چده؟واقیهنی؟ زهراخانوم می خندد و بعد نگاهش را سمت من میگرداند _ نمی خوای بیای داخل دخترخوب؟ _ ببخشیدمزاحم شدم.خیلےزشت شد. _ زشت این بود ڪه توخیابون میموندی!حالا تعارفو بزار پشت درو بیا تو...ناهارحاضره. لبخند می زند ،پشت بمن می کند ومی رود داخل. خانه ای بزرگ،قدیمےودوطبقه ڪه طبقه بالایش متعلق به بچه هابود. یڪ اتاق برای سجاد و تو،دیگری هم برای فاطمه و علےاصغر. زینب هم یڪ سالےمیشودازدواج ڪرده وسرزندگےاش رفته. ازراهرو عبورمی ڪنم وپائین پله ها می شینم،ازخستگےشروع می ڪنم پاهایم رامی مالم. ڪه صدایت ازپشت سروپله های بالابه گوش میخورد: _ ببخشید!.می شه رد شم؟ دستپاچه ازروی پله بلند می شوم. یڪےاز دستانت رابسته ای،همانےڪه موقع افتادن ازروی تپه ضرب دیده بود علےاصغرازپذیرایـےبه راهرومےدود و آویزون پایت میشود. _ داداش علے.چلا نمی یای کولم کنے؟؟ بےاراده لبخند می زنم،به چهره ات نگاه میڪنم،سرخ می شوی و ڪوتاه جواب می دهے: _ الان خسته ام...جوجه من! ڪلمه جوجه را طوری گفتےڪه من نشنوم...اما شنیدم!!! یڪ لحظه از ذهنم میگذرد: "چقدرخوب شد ڪه پدر و مادرم نبودن ومن الان اینجام". ادامه دارد... 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید
🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷 🌷🌷 🌷 ✍ مــیــم ســادات هــاشـمــے ۱۱ مادرم تماس گرفت: حال پدربزرگت بد شده...مامجبورشدیم بیایم اینجا (منظور یڪےازروستاهای اطراف تبریز است)... چندروز دیگه معطلےداریم... بروخونه عمت!... اینها خلاصه جملاتےبودڪه گفت وتماس قطع شد... چادررنگـےفاطمه را روی سرم مرتب می ڪنم وبه حیاط سرڪ می ڪشم. نزدیڪ غروب است وچیزی به اذان مغرب نمانده.تولبه ی حوض نشسته ای،آستین هایت رابالازده ای ووضومیگیری.پیراهن چهارخانه سورمه ای مشڪےوشلوار شیش جیب! می دانستم دوستت ندارم فقط...احساسم بتو،احساس ڪنجڪاوی بود... ڪنجڪاوی راجع به پسری ڪه رفتارش برایم عجیب بود... "اما چراحس فوضولےاینقدبرام شیرینه مگه می شه ڪسے اینقدرخوب باشه؟" مےایستے،دستت رابالا مےآوری تامسح بڪشے ڪه نگاهت بمن مےافتد.بسرعت روبرمی گردانےواستغفرالله می گویـے.... اصلن یادم رفته بود برای چڪاری اینجا آمده ام... _ ببخشید!...زهراخانوم گفتن بهتون بگم مسجدرفتید به آقا سجاد گوشزد ڪنید امشب زود بیان خونه... همانطور ڪه آستین هایت راپایین می ڪشے جواب میدهے:بگیدچشم! سمت درمی روی ڪه من دوباره می گویم: _ گفتن اون مسئله هم ازحاجـے پیگری ڪنید... مڪث میڪنـے: _ بله...یاعلــے! زهراخانوم ظرف را پراز خورشت قرمه سبزی میڪند ودستم میدهد _ بیادخترم...ببربزار سرسفره... _ چشم!...فقط اینڪه من بعد شام میرم خونه عمه ام!...بیشترازین مزاحم نمیشم. فاطمه سادات ازپشت بازوام را نیشگون میگیرد _ چه معنےداره!نخیرشماهیچ جانمیری!دیروقته... _ فاطمه راس میگه...حالافعلا ببرید غذاهارو یخ ڪرد.. هردوازآشپزخانه بیرون و به پذیرائےمیرویم.همه چیزتقریباحاضراست. صدای یاالله مردانه ڪسےنظرم راجلب میڪند. پسری باپیرهن ساده مشڪے،شلوارگرم ڪن،قدی بلند وچهره ای بینهایت شبیه تو! ازذهنم مثل برق میگذرد_اقاسجاد_! پست سرش توداخل می آیے وعلےاصغر چسبیده به پای تو کشان کشان خودش رابه سفره می رساند. خنده ام میگیرد!چقدراین بچه بتو وابسته است... نکند یک روز هم من ماننداین بچه بتو.... ادامه دارد... 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید
🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷 🌷🌷 🌷 ✍ مــیــم ســادات هــاشـمــے ۱۲ پتوراڪنارمی زنم،چشمهایم راریزوبه ساعت نگاه میڪنم."سه نیمه شب!" خوابم نمی برد...نگران حال پدربزرگم.. زهراخانوم آخرکارخودش را کرد ومراشب نگه داشت... بخود می پیچم... دستشویـےدرحیاط ومن ازتاریڪـےمی ترسم! تصورعبورازراه پله ورفتن به حیاط لرزش خفیفـےبه تنم می ندازد.بلندمی شوم ،شالم راروی سرم میندازم وباقدمهای آهسته ازاتاق فاطمه خارج می شوم.دراتاقت بسته است.حتما آرام خوابیده ای! یڪ دست راروی دیوار وبااحتیاط پله هاراپشت سرمیگذارم. آقاسجادبعدازشام برای انجام باقـےمانده ڪارهای فرهنگےپیش دوستانش به مسجدرفت.تووعلےاصغردریڪ اتاق خوابیدید و من هم همراه فاطمه. سایه های سیاه،ڪوتاه وبلنداطرافم تڪان میخورند.قدمهایم راتندترمیڪنم ووارد حیاط میشوم. چندمترفاصلس یاچندکیلومتره؟؟ زیرلب ناله میڪنم:ای خداچقد من ترسوام!... ترس ازتاریڪےراازڪودڪےداشتم. چشمهایم رامی بندم و می دوم سمت دستشویـےڪه صدایـےسرجا میخڪوبم می ڪند! صدای پچ پچ...زمزمه!!... "نکنه...جن!!!" ازترس به دیوارمی چسبم وسعےمی ڪنم اطرافم رادرآن گنگـےوسیاهـےرصدڪنم! اماهیچ چیزنیست جزسایه حوض ،درخت وتخت چوبـے!! زمزمه قطع می شودوپشت سرش صدایـےدیگر...گویـےڪسےداردپاروی زمین میڪشد!!! قلبم گروپ گروپ میزند،گیج ازخودم می پرسم:صدا ازچیهه!!!! سرم رابـےاختیاربالامیگیرم..روی پشت بام.سایه یڪ مرد!!! ایستاده و بمن زل زده!!نفسم درسینه حبس میشود. یڪ دفعه می نشیند ومن دیگر چیزی نمی بینم!!بـےاختیاربایڪ حرکت سریع ازدیوارڪنده می شوم وسمت درمی دوم!! صدای خفه درگلویم رارهامیڪنم: دززززدددد...دزد رو پشت بومهه..!!!دزدد..!! خودم راازپله هابالامیڪشم !گریه وترس باهم ادغام می شوند.. _ دزد!!! دراتاقت باز میشود وتوسراسیمه بیرون مـےآیـے!!! شوڪه نگاهت رابه چهره ام می دوزی!! سمتت می آیم ودیوانه وارتڪرارمیڪنم:دزددد...الان فرااارمیڪنههه _ کو!! به سقف اشاره میکنم وبا لکنت جواب میدهم:رو...رو...پش...پشت...بوم..م.. فاطمه وعلـےاصغرهردوباچشمهای نگران ازاتاقشان بیرون مـےایند.. وتو باسرعت ازپله ها پایین میدوی... ادامه دارد... 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید
3 پارت رمان تقدیم به شما🍁🌹
از این به بعد ساعت 21 رمان رو میذارم💫🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••<✨🦋>• ⚠️ چهار چیز در گناه وجود دارد که از خودِ گناه بــد تر است: 1_ کوچک شمردن گناه 2_ افتخار کردن به گناه 3_ شادمانی کردن به گناه 4_ اصـــــــرار بــــــــر گــناه مراقب اعمالمون باشیم ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ <✨🦋>ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ❥ 💙⃟🕊||↣ 💙⃟🕊|↣
[📝🖇] این‌گفتہ‌حسین‌پناهے‍‌فوق‌العاده‌است↯ 📍پیرے بھ جوانے گفت: ڪچل ڪن💇🏻‍♂️ ●برو بالا شهـر همه فڪر مےڪنن مُده!💥 ●برو وسط شهـر فڪ مےڪنن سربازی!⚡️ ●برو پایین شهـر همه فڪر مےڪنن زندان بودے!⛓ 📊▍⇜اینهمہ اختلاف فقط در شعاع چند ڪیلومتر!! 【مـردم آنطور ڪہ تربیت شده اند مےبینند از قضاوت مـردم نترس!】🤞
❣️ تفحصم کنید 😭😭 ‍ ‍ گاهے باید آدم خودش را تفحص ڪند ... پیدا ڪند خودش را ... دلش را ... عقلش را ... گاهے در این راه پر پیچ و خم مردانگے ، غیرتــ ، دین ، عزتــ ، شرفـــ ، تقــوا را گم مےڪنیم ... خودمان را پیدا ڪنیم ببینیم کجاے قصہ ایم ڪجاے سپاه مهدی عج هستیم ڪجا بہ درد آقا خوردیم ڪجا مثل آقا عمل ڪردیم ڪجا مثل ❤️شہید دستواره❤️ اینقدر ڪار ڪردیم تا از خستگی بیهوش شویم ڪجا مثل شهید❤️ ابراهیم_هادی❤️ برای فرار از گناه چهره مان را ژولیده ڪردیم بہ قول بچہ هاے تفحص نقطه صفر صفر و گِرا دست مادرمان زهراستـــ (س) خودمان را دودستے بسپاریم به دست بے_بے پهلو شڪسته قسمش بدهیم بہ مولاے غریبمـــــان علے تا دستمان را بگیرد نگذارد در این دنیاے پر گناه غافل بمانیم ‌ غافل بمیـــــریم گاهی نگاهی ..
‌ انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم ... 👤 فاضل نظری 💔
. وقتـے‌بـ‌مـ‌یـ‌رم،تـ‌لگرامـ‌م‌آفلـایـ‌ن‌میـشہ🔕 دیگہ‌تو‌صفحـہ‌ام‌عڪس‌نمی‌زارم📲 ڪہ‌لـایڪ‌بشہ‌و‌ڪامنٺ‌بـ‌خورھ ⌨️ گـوشۍ‌ام‌‌خامـوش‌میشہ‌و‌هیچ‌پیامے; از‌دوسـٺ‌و‌آشـ‌نا‌نمۍ‌یاد📬🍂 پـس‌چـے‌مـیمـ‌ونہ؟؟🤔 ←قرآنـے‌ڪہ‌وقتـۍ‌زنـ‌‌دھ‌بـ‌ودم‌خـ‌وندم📓🌿 ←پنـج‌وعـ‌ده‌نمـازۍ‌ڪہ‌میخونم🐚🌷 ←‌احترامے‌ڪہ‌بہ‌پـ‌در‌و‌مـادرم‌گـ‌ذاشتـم🌸🤍 ←حجابۍ‌کہ‌رعـایـ‌ٺ‌ڪردمـ🧕🏻💐 ←دࢪوغ‌نگفـ‌تم‌و‌تـہمـت‌‌نـ‌زدمـ💛🌱 ←ڪار‌هـاۍ‌خـ‌وبۍ‌ڪہ‌ڪردم🎨🥇 همـہ‌ڪار‌هایـے‌ڪہ‌اینـجا‌انجامـ‌‌ دادم... در‌قـ‌بر‌آنـلـایـ‌ن‌خواهـ‌د‌بـ‌ود⏳ چقـدرحواسـ‌موݩ‌بہ‌لحظاٺ‌توایـ‌ن‌🎈 دنـیـامـون‌هـسـٺ‌رفیق؟⁉️🔗
یه استاد داشتیم میگفت رفقا یه روز میاد انقدر میخوابید که از خوابیدن خسته بشید... الان موقعِ خواب نیست... وصیت‌نامه