eitaa logo
°•♡بـہ‌وقت‌عـٰاشقے♡°•
477 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
326 فایل
﴾﷽﴿ اینجـا دل حڪم میفرماید...⚖️ - از ۲۲/خرداد/هزار سیصد۹۹ و مینویسیم❥︎ - پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/3211552716
مشاهده در ایتا
دانلود
💙🍃 🍃 . . 💛•| روایتےازتو |•💛 . . خواهر شهید هادے مےگفت، اخرین بارے ڪہ ابراهیم بہ تهران آمده بود ڪمتر غذا میخورد وقتے با اعتراض ما مواجہ مےشد مےگفت باید این بدن را آماده ڪنم. . در شب‌ هاے سرد زمستان بدون پتو و بالش میخوابید و مےگفت این بدن باید عادت ڪند روزهاے طولانے در خاڪ بماند مےگفت من از این دنیا هیچ نمیخواهم حتےیڪ وجب خاڪ دوست دارم انتقام سیلے حضرت زهرا (س) را بگیرم دوست‌دارم بدنم در راه خدا قطعہ‌قطعہ شود و روحم در جوار خانم حضرت زهرا(س) آرام بگیرد. . . •||•
خداحافظ مُحَرَّم 『نمى دانم سال دیگر دوباره تو را خواهم ديد يا نه؟!... اما اگر وزيدى و از سَرِ كوى من گذشتى، سلامَم را به اربابم برسان... بگو هميشه برايَت مشكى به تَن مى كرد و دوست داشت نامَش با نام تو عجين شود!... 😞 بگو گرچه جوانى مى كرد، اما به سَرِ سوزنى ارادتش هم كه شده، تو را از تَهِ دل دوست داشت... ♥️ با چاى روضه تو و نذری ات، صفا مى كرد و سَرَش درد مى كرد براى نوكرى... مُحَرَّم جان؛ تو را به خدا مى سپارم... و دلم شور مى زند براى "صَفر"ى كه‌دارد از "سَفَر" مى‌رسد..🥀』 مُحَرَّم جان؛ خدانگهدارت ...!
✍️مذهبی بودم شده بود چیک و چیک! 📸 و یهویی.. 🎞 های مختلف با و روسری لبنانی! من و دوستم توی کافی شاپ من و زهرا یهویی گلزار شهدا من و خواهرم یهویی سرخه حصار 📸عکس لبخند با ریز دخترکانه.. 😊دقت میکردم که حتما چال لپم نمایان شود در تمامی عکسها.. 💌 یک در میان احسنت و فتبارک الله احسن الخواهر! پرشده بود از تعریف و تجمید ها 🍀از نظر خودم کارم چرا که داشتم ؛حجاب برتر! 📸کم کم در رنگ و لعاب ها بالا گرفت 📌تعداد هم خدا بدهد برکت! کلافه از این صف طویل مزاحمت… یکبار از خودم جویا شدم ⁉️ 📗 .. رویش نشسته بود خروارها ..🍁 🍀هاا ڪردم.. و خاڪها پرید از هر طرف.. ” ” بود عنوان …🍂 –هادی خودمان.. همان گل پسر .. چارشانه و هیڪل روی فرم و ورزشے.. 👌 خود را.. را بوسید و گذاشت خانه.. ساڪ ورزشی اش هم تبدیل شد به پلاستیڪی! 📱رفتم سراغ و پستـها نگاهی انداختم به 💢۸۰ درصدش بود‼️ با و درودهای فراوان! لابه لای ڪامنتها چشمم خورد به نسبتا بـرادرها! دایرڪت هایم ڪه بماند! عجب لبخند ملیحی.. عجب حجب و حیایی… 💢انگار پنهان شده بود پشت این حرفهای نسبتا ساده هلویی.. عجب قند و نباتی ای جان! از خودم امد😔 شدم از اینهمه و دلبـرے..😔 🌹شهید هادی ڪجا و من ڪجا! باید .. پا گذاشتم روی نفس و خواستم ڪمی بشوم و ابرهیم ها…
پرسیدند: به چه علت بیداری؟ نگاهش کرد و گفت: اگر می‌دانستی درد یعنی چه،این را نمی پرسیدی! پرسید: یعنی چه؟! آهی کشید و گفت: ارباب داشته باشی و از حرمش دور بمانی....💔
برادر شهیـدم! وقتی نگـاه تـو بہ من دوخته شده، نبــاید دست از پــا خطا کنـــم تــــو هـم هـم و هـــم سنگ صبــور بـے قرارے هـای من...
ما قوت پرواز نداریم وگر نھ عمریست ڪه صیاد شکستھ است قفس را..💔 @emam_hasani_ha
دارم‌ بھ‌ این‌ فکر میکنم احیاناً اگه کربلا دعوتم‌ ڪنے با کدوم‌ لباس‌ بیام‌ کھ ... ؛ باهاش‌ گناه‌ نکرده‌ باشم؟!💔
... غصـــه چرا ...🥀 آیا خـــدا برای بنــده اش كـــــافی نیســـت ...🌸🌿 @emam_hasani_ha
ما نَمٌـــردیـــم که.... حــــ🖤ــــرم .... جـــای حـــرامـــی بشود .... @emam_hasani_ha
🛑 گفت: راستی جبهه چطور بود؟ گفتم : تا منظورت چه باشد .🙃 گفت: مثل حالا رقابت بود؟🤔 گفتم : آری. گفت : در چی؟ 😳 گفتم :در خواندن نماز شب.😊 گفت: حسادت بود؟ گفتم: آری. گفت: در چی؟ 😮 گفتم: در توفیق شهادت.😇 گفت: جرزنی بود؟ 😳 گفتم: آری. گفت: برا چی؟ گفتم: برای شرکت در عملیات .😭 گفت: بخور بخور بود؟😏 گفتم: آری .☺ گفت: چی میخوردید؟ 😏 گفتم: تیر و ترکش 🔫 گفت: پنهان کاری بود ؟ گفتم: آری . گفت: در چی ؟ گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها .👞 گفت: دعوا سر پست هم بود؟ گفتم: آری . گفت: چه پستی؟؟ 🤔 گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین .💂 گفت: آوازم می خوندید؟ 🎙 گفتم: آری . گفت: چه آوازی؟ گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل . گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ 🌫 گفتم: آری . گفت: صنعتی یا سنتی؟؟ 😏 گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب💀☠ گفت: استخر هم می رفتید؟ 💧 گفتم: آری ... گفت: کجا؟ گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون .🌊 گفت: سونا خشک هم داشتید ؟ گفتم: آری . گفت: کجا؟ گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه. گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟ 🙄 گفتم: آری گفت: کی براتون برمی داشت؟😏 گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه .😞 سکوت کرد و چیزی نگفت... 🌹ياد و خاطره بسیجیان بی نام و بی ادعای دفاع مقدس گرامي باد @emam_hasani_ha
😐 بچہ‌هاکسل‌شده‌بودن‌حوصلہ‌نداشتن😕 حاجےدرگوش‌یکےداشت‌پچ‌پچ‌میکرد📞 زیر‌چشے‌بقیه‌رومےپایید👀 انگارشیطنتش‌گل‌کرده‌بود حاجےرفت‌بیرون🚶 بایہ‌عراقےبرگشت‌تو بچہ‌هادویدن‌دورحاجےوعراقے🏃 حاجےعراقےروسپردبہ‌بچہ‌ها خودش‌رفت‌کنار⛓ اونام‌انگاردلشون‌مےخواست🗜⃟...-¡!"› عقهد‌ه‌‌هاشون‌روسریکےدیگہ‌خالےکنن🔨 ریختن‌سرعراقےشــروع‌کردن‌بہ مشت‌لگدزدن‌بہ‌اون👊🏾 تاخوردزدنش😶 حاجیم‌هیچےنمےگفت فقط‌نگاه‌مےکرد👀 یکےرفت‌تفنگش‌آورد گذاشت‌کنارسرعراقے عراقےرنگش‌پرید🔫 زبون‌بازکردکہ«بابانکنیدنکشیدم!من‌ازخودتونمـ🔦 وشروع‌کردتندتندلباسایےروکہ‌کش‌رفتہ بودکندنـ🗝 وغرزدن‌کہ‌: « حاجےجون‌توهم‌بااین‌نقشه‌ هات‌نزدیک‌بودمارُبہ‌کشتن‌بدے حالاقیافم‌شبیہ‌عراقیاس‌دلیل نمےشه‌کہ بچه‌‌ها‌همہ‌زدن‌زیر‌خنده حاجیم‌میےخندید😂 🕊 @emam_hasani_ha
😂🤣 🌸 شفاعت🤲 خیلی شوخ و با روحیه بود.[😉😍] وقتی مثل بقیه دوستان به او التماس دعا[🤲] می‌گفتیم یا از او تقاضای «شفاعت» می‌کردیم[👇👇👇] می‌گفت[👈] مسئله‌ای نیست دو قطعه عکس[🧔🏻] سه در چهار و یک برگ فتوکپی شناسنامه[📄] بیاور ببینم برایت چکار می‌توانم بکنم.[🤷🏻‍♂] در ادامه هم توضیح می‌داد که حتماً گوشهایت پیدا باشد[🤭😄] عینک هم نزده باشی[👨🏻‍🏫] شناسنامه هم باید عکس‌دار باشد![😅] @emam_hasani_ha