eitaa logo
°•♡بـہ‌وقت‌عـٰاشقے♡°•
474 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
326 فایل
﴾﷽﴿ اینجـا دل حڪم میفرماید...⚖️ - از ۲۲/خرداد/هزار سیصد۹۹ و مینویسیم❥︎ - پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/3211552716
مشاهده در ایتا
دانلود
¹¹⁸ تو ڪہ شیرینےِ مَحضے،سَرِ بازار نَخند تاجران با دلِ خوش بارِ شڪر آوردند |🤍🌿
باخود‌ت‌میگۍ؛ فقط‌یہ‌چتِ‌سادَس؛همین! اما؛حواست‌‌باشہ‌... اون‌لبخندۍ‌کہ‌روۍِ‌لبت‌هست‌' آغازِ‌سرازیرۍِ‌گنآهہ((:🥀 😔| ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسم اللہ الرحمن الرحیم یا حضرت مادر 🚫 یہ داستان واقعے از ڪسے ڪہ حضرت زهرا دستش رو گرفت🚫 «این متن و از قول حاج اقا دانشمند میگم» چند وقت پیش تو تهران ،تو یہ حسینیہ اے منبر میرفتم یہ جوانے امد نزدیڪ سے سالش گفت:حاج اقا من چند دقیقہ باشما ڪاردارم گفتم:اقا بنویس گفت:نوشتنے نیست گفتم:ببین منو قبول دارے ؟گفت:ارہ گفتم: من چند سالہ با جوان ها ڪار میڪنم، تربیتے ،فرهنگے،ڪسے ڪہ نتونہ حرفش رو بنویسہ،بعد هم نمے تونہ بگہ برام ،بنویس بیار. گفت:باشہ فرداشب ڪہ امدیم،یہ نامہ داد بہ ما، من بردم خونہ ،نامہ رو ڪہ خوندم دیدم این همون ڪسیہ ڪہ من دنبالش میگردم فرداشب امد . گفت:چے شد؟ گفتم: اقا من نوڪر شما هستم، بیا باهم چند دقیقہ صحبت ڪنیم گفت:منو چطورے مے بینید شما؟ گفتم: من نہ رمالم!نہ جادوگرم! من چے بگم گفت: نہ ظاهرے گفتم:بچہ هیعتے و... دیدم زد زیر گریہ و گفت خاڪ برسر من گفت:اگہ بدونے من چہ جنایاتے ،چہ گناهانے ڪہ نڪردم فقط خوب خوبہ ڪہ میتونم بگم از گناهام اینڪہ چند بار مادرم و ڪتڪ زدم ،پدرم و زدم ، دیگہ عرق و شراب وڪارهاے دیگہ هم برام معمولے بود. گفتم:الان اینجورے؟ گفت: حضرت زهرا دستم وگرفت گفت:حاج اقا من سرطانے بودم ،سرطانے میدونے یعنے چے؟ گفتم:یعنے چے؟ گفت:بہ ڪسے سرطانے میگن ڪہ نہ زمان حالیش هست،نہ مڪان نہ شب عاشورا حالیش هست ،نہ حسینیہ ،نہ مڪان میفهمہ نہ زمان گفت:من سرطانے بودم گفت یہ خونہ مجردے ،با رفیقامون درست ڪردہ بودیم ،هرڪے، هر ڪے رو جور میڪرد،تو این خونہ مجردے ،اونجا ،رخت خواب گناہ ومعصیت گفت شب عاشورا هرچے زنگ زدم بہ رفیقام،هیچ ڪدوم در دسترس نبودند گفت ماشین وبرداشتم، گفتم برم یہ سرڪے، یہ گشتے بزنم تو راہ ڪہ میرفتم ،یہ خانومے رو دیدم ، چادرے ،داشت مے رفت حسینیہ خلاصہ اومدم جلو سوارش ڪردم با هر مڪافاتے ڪہ بود بعد بردمش تو اون خانہ مجردے این هم مثل بید میلرزید و گریہ میڪرد ومیگفت:بابا مگہ تو غیرت ندارے؟ اخہ امشب شب عاشوراست بیا بخاطر امام حسین ... گفتم:برو بابا امام حسین ڪیہ ،این ها رو اخوند ها در آوردن، دوتا عرب باهم دعوا ڪردن بہ من ربطے ندارہ! تو گریہ ڪردن گفت:خجالت بڪش من اولاد زهرا ام بخاطر مادرم فاطمہ حیا ڪن من این ڪارہ نیستم ، داشتم میرفتم حسینیہ گفتم: من فاطمہ ے زهرا نمیشناسم، من فقط یہ چیز مے شناسم ، جوانے ،جوانے ڪردن ، جوانے ، گناہ، جوانے ، شهوت این ها رو هم هیچ حالیم نیست خانمہ گفت: اگہ تو لاطے ، غیرتے هستے ، غیرت لاطے دارے؟ یانہ؟ گفت:چطور؟ گفت: تو خودت گفتے من از زمین تا آسمون گناہ ڪردم ، مرد باش .بہ حرمت زهرا امشب گناہ نڪن اگہ دستت و مادرم زهرا نگرفت ، برو هر ڪارے میخواے بڪن گفت ما غیرتے شدیم،لباس هم رو پوشیدم ، گفتم: یا اللہ پاشو چادرت رو سرت ڪن ببینم امشب میخوام براے اولین بار بہ حضرت زهرا اعتماد ڪنم ، ببینم این زهرا میخواد چیڪار ڪنہ سوار ماشینش ڪردم ، نزدیڪ حسینیہ پیادش ڪردم ، از ماشین ڪہ پیادہ شد داشت گریہ میڪرد .در ماشین و بست واز پشت شیشہ گفت:انشااللہ مادرم فاطمہ دستت رو بگیرہ ، خداخیرت بدہ آبرومو نبردے، بے عفتم نڪردے میگہ اومدم خونہ، حالا ضد حال خوردیم!! تو صحبت هاش ڪہ داشتم مے بردمش حسینیہ،هے گریہ میڪرد و با خودش حرف میزد هے مے شنیدم چے میگہ ،ولے داشت بہ من میگفت میگفت:این گناہ ڪہ میڪنہ سیلے بہ صورت مهدے میزنے ، چرا اینقدر حضرت مهدے رو ڪتڪ میزنے ؟ مگہ نمیدونے ما شیعہ هستیم ؟ امام زمان دلش میگیرہ . اینها رو مے گفت و من سفت رانندگے میڪردم ، پیادہ ڪہ شد و رفت ماهم رفتیم خونہ . دیدم مادرم ، پدرم ، خواهرم ، داداشم رفتہ بودن حسینیہ ، تو این ها من فقط لاط بودم . گغت:تلویزیون رو ڪہ روشن ڪردم ، دیدم بہ صورت آنلاین ڪربلا رو نشون میدہ صفحہ تلویزیون دو تیڪہ شدہ بود یہ تیڪش بین الحرمین و زندہ پخش میڪرد یہ تیڪش هم تعزیہ خوانے عرب ها ڪہ با چفیہ قرمز و چهرہ هاے خشن ، بچہ هایے ڪہ لباس سبز تنشون بود و میزدن و رو زمین میڪشیدن. میگفت:من تو عمرم گریہ نڪردہ بودم ، یاد حرف دخترہ افتادم گفتم:واااے من یہ عمرہ دارم بہ مهدے تازیانہ میزدم میگفت:پاے تلویزیون دلم شڪست گفتم:زهرا جان دست منو بگیر ، زهرا جان یہ عمرہ دارم گناہ میڪنم دست منو بگیر من میتونستم گناہ ڪنم ولے بہ تو اعتماد ڪردم . ڪسے هم تو خونہ نبود تا تونستم گریہ ڪردم. گریہ هاے چند سالہ ڪہ بغض شدہ بود، گریہ میڪردم ، داد میزدم ، عربدہ میزدم. خجالت نمے ڪشیدم ،ڪسے هم خونہ نبود. میگفت: نزدیڪ صحر پدر مادرم اومدن، تا مادرم در رو باز ڪرد امد تو خونہ تا بہ من نگاہ ڪرد گفت: رضا جان ڪجا بودے؟ گفتم:چطور؟ گفت: بوے حسین میدے، بوے فاطمہ میدے رضا جان ڪجا بودے؟ افتادم دست پدر و مادرم ،گریہ ڪردم گفتم:تو رو بہ حق این شب عاشورا منو ببخش ، منو ببخش ڪتڪ زدم ،اشتباہ ڪردم مادرم گریہ ڪرد ، پدرم گریہ ڪرد ، خواهرم ، داداشام. و خوشحال شدن ڪہ حسینے شدم صبح عاشورا زنجیر ها رو برداشتم ، پیرهن مشڪ
ے پوشیدم و رفتم تو حسینیہ. تو حسینیہ رفتم ، همہ منو میشناختن، میدونستن ڪہ من اینجاها نمیام همہ خوشحال رئیس هیعت ادم عاقلے بود،گفت:امد پیشانے مارو بوسید ما رو بغل ڪرد ، رضا جان خوش امدے ،منت سر ما گذاشتے گفت: من هم زنجیر میزدم بہ یاد سیلے هایے ڪہ بہ امام زمان زدم ،گریہ میڪردم ، زنجیر میزدم ، بہ یاد ڪتڪ هایے ڪہ بہ حضرت مهدے زدم جلسہ تمام ڪہ شد ، نهار ڪہ خوردیم ، رئیس هیعت من رو صدا زد . بہ من گفت: رضا جان میاے ڪربلا؟ گفتم: ڪربلا ؟ من؟ من ڪہ پول ندارم. گفت: خودم نوڪرتم ،پول یعنے چے؟ خودم میبرمت . میگفت:حاج اقا، هنوز ماہ صفر تموم نشدہ بود دیدم بین الحرمین ام رئیس هیعت گفت : رضا جان بیریم تو حرم گفتم :شما برید من یڪم ڪار دارم میام تنها ڪہ شدم گفتم: حسین جان میخواے با دل من چیڪار ڪنے ، زهرا جان من یہ شب تو عمرم بہ تو اعتماد ڪردم ڪربلاییم ڪردے بے بے جان ادمم ڪردے آمدم ضریح امام حسین وگرفتم گریہ ڪردم ،داد زدم گفتم: حسین جان ،حسین جان دستم و بگیر ، حسین جان، پسر فاطمہ دستم و بگیر .نزار بر گردم
🦋 اللّهم إملَا قلبی حبّاً ًلکـ❤️ - خدایا... قلبمونُ پر از محبتِ کن♡•°• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
⟮.▹🌹◃.⟯ رفیقش گفت: حسین! تو کہ پاسدار نیستے نمیترسے بعد از شهادتت فراموش بشے؟!🙂 گفت: وصیٺ کردم روےِ قبرم بنویسند⇩ کـارگر شهید حسین بواس شهادت 1395 خان‌طومانِ سوریہ
بلا فاصله نگاهم 👀به سرابراهیم افتاد🤯 قسمتی از موهای بالای سر او سوخته بود😲 مسیریک گلوله را می شدبرروی موهای اودید🔥 باتعجب گفتم😳: داش ابرام سرت چی شده🤔؟ دستی به سرش کشید🙆‍♂️ بادهانی که به سختی باز میشدگفت😧: میدانی چراگلوله جُرات نکرد وارد سرم بشود💪؟ گفتم چرا🤨؟... ابراهیم لبخندی زدوگفت🙂: گلوله خجالت کشید😓وارد سرم بشود،چون پیشانی بند *یامهدی* به سرم بسته بودم♥️...
•°﴾♥️🛵﴿°• اگه خُـدٰا رو↫♥️|• بیشتَر از خـودِت ‌دوسـت ‌داشتـٰی به ‌شَهید شُدنت‌ شَڪ ‌نڪُن...↜🌿|• 🕊
•¦🙃🖇¦• •|💞🌸|• ....................................................... تۅایݩ‌قرنطینہ...[•😷•] قرآن‌میخونے؟[•📖•] نمازقضاهاٺ‌وچے؟[•📿•] یادتہ‌همیشہ‌میگفتےمن‌فقط‌منتظرفرصٺم! روزاوقٺ‌اینارۅندارم‌چۅن‌همہ‌ش‌بیرۅنم؟ الان‌بهٺرین‌وقٺہ‌ها🙃💞°•° شرۅع‌ڪن🎈🦋°•° ....................................................... 🔗🌸¦●●
مـــــا گــــــــــر ز سر بــــــــــریده میترسیدیم در محفل عـــــاشقانـ نــمــــــــــےرقصـــــیدیـــــمـــــ!
••❥• ﴿دَست‌من‌و‌تونیسټ‌اگࢪنوڪࢪش‌شدیم↯ خیݪےحسین‌زحمټ‌ماࢪا‌ڪشیدھ‌اسټ﴾ 🌿 💙🚙" 🚛🌳"
••• [بــے گُمان زهرا نموده یاورۍ تا کنم شاه نجف را نوکری عشق نوشیدم زِ شیر مادری حمدُلله فاطمـے ام فاطمـے 💚]
😍❤️ میگفـٺ: بےڪلاسـے اسـٺ ڪہ عـڪس یڪ پـیـرمـرد ࢪا بـہ دیـوارتـان زده‌ایـد😒 بیچـارھ نمیـدانسـٺ مـن دیـوار خـانہ‌ام را بہ عڪس سیـد علـے آویـخـتہ‌ام..💛 ____❁‌♡❁___________
|🍓🍀| . . 🍬🍭↜| دلـم رفاقـتے میخـواهد؛ کـہ سـربند یا زهرایـم ببنـدد، کہ دلـم را حُـسینے کـند، کـہ خاکـےباشد، دلـم رفاقـتے میخـواهد؛ کـہ شـهیدم کُـند... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♡•°
بعد زهــــرا بعد زیــنب از همه زن ها سرے جان مــادر به قربــــان تو اے نامــادرے .
『🥀』 : ... جــاے‌زهــرا،بعـد‌زهــرا،مثـل‌زهــرا‌مــادرے .مادر‌هست‌.قربان‌چنیـن‌.نامادرے :
قلــم رو دفتر مینویسه حسن مجنونم حسن درمون دردم حسن 💚|•
دِلتَنگے دَردِ سَختیست! دَردے ڪھ نِمیتوانے آن را براےِ هیچڪَس تعریف ڪُنے...💔 ...
「•°🧡🌱•°」 |•🤲🏻📿•| خدایم!مهربانم!🌱 بـہ‌عشق«حَےعلی‌ٰالصَلوٰة»برمی‌خیزم «حَےعَلیٰ‌الفَلاحْ»راڪہ‌می‌شنوم‌مشتاق ترمی‌شوم‌به«خَیرالعَملْ» مراببخش‌ڪہ‌در«نیت»خلوص‌ڪامل‌نیست. بـہ‌«قیامم»ننگرکـہ‌خودواقفم‌عظمتےندارم🎈 ازتومی‌خواهم‌مرابـہ‌«صراط‌مستقیم» رهنمون‌شوے،باشدکـہ‌آلایش‌درونم‌ پالایش‌یابد...🌿 یاد«منزه بودنت»کـہ‌می‌افتم ‌دربرابر عظمتت‌قامت‌خم‌می‌ڪنم اماخوشاآن‌لحظـہ‌که‌درپیشگاهت‌بـہ‌ خاک‌می‌افتم... بارالها!♥🔗 نقص‌وڪسرےهای‌عبادتم‌رابرمن ببخشاےکه‌توآن‌بی‌نیازے✨ ای‌ستارالعیوبم ای‌غفارالذنوبم ای‌رحمان‌وای‌رئوفم این‌بنده‌متزلزلت‌رادمے،لحظـہ‌ای‌و آنےرهامڪن.🥀 ‹نمازت‌رامتّصل‌ڪن‌بـہ‌نمازِامام‌زمان‹عج› وسجاده‌ات‌راشاهدبگیرکه‌هیچ‌نمازے بدونِ‌دعاےبرفرجش‌نبوده‌است♡ 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙🍃 ویروس کرونا ثابت کرد: خانمی که زیر ماسک می‌تواند نفس بکشد قادر است که زیر حجاب نیز نفس بکشد. و ثابت کرد: کسی که مغازه‌اش را به خاطر ویروسی، سه ماه می‌بندد، می‌تواند آن را برای ادای نماز در مسجد، ۱۵ دقیقه ببندد.
بعضی وقتا که میخوای گناه کنی… یه صدایی از درونت بهت میگه نکن… اون صدارو از درونت تقویت کن… چون اون صدا …صدای خداست…😍
•/مردمی که، بی‌تقواییِ مسئولان‌شان برایشان اهمیت نداشته باشد، باید منتـظر ظلـم‌ها، و ناامنـی‌هاے فـراوان باشنـد! این خلاصه‌ے فریادهاے فاطمه‌ے زهرا سلام‌الله‌علیها است...❣/• "استـادپنـاهیان "
هر وقت خواستے برۍ مرحله بعد ↫ پشت دست مادرتُ ببوس...🌱 ‌ ‌ |مثـل نیتـروژن میمونه...🚀| 😌☝️
📌‏به سربازها احترام بگذارید، سرباز بودن در این مملکت برای خیلی از بزرگان یک افتخار است
✋🏻 روزی استادی در یکی از دانشگاه های خارجی به شاگردانش میگوید:✋🏻 _بچه ها تخته رو میبینید؟🤨 همه میگن: -آره😶 میگه: _منو میبینید؟🤨 همه میگن: -آره😶 میگه: _لامپ رو میبینید؟🤨 میگن: -آره😶 میگه: _خدا رو میبینید🤨 همه میگن: -نه😶 میگه: _پس خدا وجود نداره😏 یه ایرانی بلند میشه میگه: +بچه ها منو میبینید؟🤔 میگن: -آره😶 میگه: +تخته رو میبینید؟🤔 میگن: -آره😶 میگه: +مغز استاد رو میبینید؟🤔 میگن: -نه😶 میگه: +پس استاد مغز نداره👏🏻 •|به افتخار وجود خدا بفرستش به هر کی دوست داری😁🌸|• ●پ.ن:هیچوقت یه ایرانی رو دست کم نگیرین😁✌️ «فرزندان حاج قاسم
😁 . آماده مےشدند توی سنگر بخوابند..🚶🏻‍♂ يكے‌شان گفت:«برادر برای نماز شب بلند شدی، نمے‌خواد ما رو دعا كنی.🖐🏻 فقط دست و پامونو لگد نكن.»🤦🏻‍♂ گفت:«كۍ من؟😯 من اگر بلند بشم، فقط براي آب خوردنہ.»🚰 يك نفر سرش را از زير پتو درآورد و گفت:«دوستان توجه كنند..💁🏻‍♂، ايشون نمازشب هم آب مےكشيده ما خبر نداشتيم.»🤣
تلنگرانه.... یا زهرا حلالمان کن🙏🙏🙏🙏 ☘حلال کن دخترانی را که با زدن رژ های قرمز ………قرمزی چشمهای زینب را فراموش کردند😭😭😭😭 ☘حلال کن دخترانی را که با قهقه های بلندشان صدای زجه های دل فرزاندتان را فراموش کردند😭😭😭 ☘حلال کن دخترانی را که با ادکلن و عطر های تند...تندی رفتار دشمنان را با شما فراموش کردند...... ☘ حلال کن بی بی جان دخترانی را که با لاک های قرمزشان نشان میدهند که چنگ به دل زینب میزند ☘حلال کن که شما از فرد نابینا رو پوشاندید اما دخترانی برای جلب توجه بیشتر دکمه های مانتوهایشان را تحریم کردند ☘حلال کن که مهدی فاطمه از شهر من میگذرد و عبایش را روی صورتش میکشد تا نبیند دخترانی را که سیلی به صورت شما میزنند بی بی جان فقط, میتوان گفت حلالمان کن 😭😭😭 😭😭
از هفته ام سه شنبه اش آقا برای توست روز اش مدینه ای و شب اش جمکرانی ام💔 💚