eitaa logo
°•♡بـہ‌وقت‌عـٰاشقے♡°•
477 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
326 فایل
﴾﷽﴿ اینجـا دل حڪم میفرماید...⚖️ - از ۲۲/خرداد/هزار سیصد۹۹ و مینویسیم❥︎ - پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/3211552716
مشاهده در ایتا
دانلود
-『بادبانےڪہ‌بَࢪَد‌قایق‌من‌رابہ‌بھشت پࢪچم‌درتب‌و‌تاب"حَرَم‌ارباب" است . . ؛!'°』_
⟮ آنچہ‌هسٺێ‌نَماݩ، بھتࢪ‌شـۆ :)🌱⟯
-『صدحیف‌نشد‌بماندوࢪشدڪند مےمانداگࢪزینب‌ڪبࢪےمےشد . . ؛!'°』_🍃
-『سوگندبہ‌نامت‌ڪہ‌تو،آࢪامِ‌منے . . ؛!』_
مداحی آنلاین - نسیم رحمت میرسه دوباره - سیدمجید بنی فاطمه.mp3
9.08M
-〖نسیمِ‌ࢪحمت‌میࢪسہ‌دوباࢪه یڪےازآسمون‌خبࢪمیاࢪه . . ؛!🌱•'〗_ • 🦋`
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨دختر بسیجی °•| پارت سی و سوم |•° ولی من ازتون می خوام خودتون از مادرتون بخواین..... بغض تو ی صداش نگذاشت حرفش رو ادامه بده و قطره ی اشکی از گوشه ی چشمش رو ی گونه اش جاری شد که بی اراده بهش نزدیک شدم و گفتم : اگه تو اینطور می خوای باشه! من همین الان به مادرم زنگ میزنم و میگم همه چی رو کنسل کنه. ولی تو بگو من باید چیکار کنم که دنیامون یکی بشه و تو رو داشته باشم؟!وقتی جوابی ازش نشنیدم ادامه دادم: آرام من دوستت دارم و برای به دست آوردنت هم هر کاری می کنم تو فقط کافیه بهم بگی دنیات چه رنگ یه تا هم رنگ دنیات بشم. ازم فاصله گرفت و گفت : شما که نمی دونین دنیای من چه رنگ یه چجور دم از عشق می زنین؟! _فقط می دونم که قشنگه! _چی؟! _دنیایی که تو توش باشی، من فقط می دونم که می خوام تو و دنیات رو مال خودم کنم. نفسش رو حرصی بیرون داد و با قدمای بلند خودش رو به در رسوند ولی قبل از خارج شدن به طرفم برگشت و گفت: این علاقه ی اشتباه هر چه زودتر از بین بره بهتره. خودم رو بهش رسوندم و با گذاشتن دستم رو ی در مانع باز شدنش شدم و با عصبانیت گفتم : این علاقه درست ترین چیز توی زندگی منه و به این راحتی هم از بین نمیره، من تا همین الان هم، به خاطر تو خیلی چیزا رو کنار گذاشتم پس می تونم بشم همون کسی که تو می خوای. _ شما که انقدر راحت از همه ی باور هاتون به خاطر یه عشق دو روزه دست می کشین از کجا معلوم.... _تا حالا باوری توی زندگی من وجود نداشته که بخوام ازش دست بکشم و تو اولین باور منی. به دستم که روی در و تکیه گاهم بود نگاه کرد و با التماس گفت : لطفا بزارین من برم! _ بودن با من اذیتت می کنه؟ _اگه بگم آره ناراحت میشین؟! _آره! دستم رو از رو ی در برداشتم و ادامه دادم :ولی راضی به اذیت شدن تو نیستم. ازش فاصله گرفتم که از اتاق خارج شد و در رو پشت سرش بست. خودم رو روی مبل انداختم و به تغییر بزرگی فکر کردم که برای به دست آوردن آرام با ید توی زندگیم ایجاد می کردم. تغییر برای یکی شدن دنیام با دنیای قشنگ و آرومِ آرام! فردای اون روز رو به خاطر نداشتن ماشین به شرکت نرفتم و به مامان گفتم قرار خاستگاری رو کنسل کنه که حسابی هم سین جینم کرد و سرم غر زد که چرا به حرفش گوش ندادم و قبل فکر کردن و مطمئن شدن از خواسته ام ازش خواستم قرار خاستگاری رو بزاره و خلاصه اینکه تا شب کلی سرم غر زد و سر زنشم کرد. شبش توی حال نشسته بودم و به نماز خوندن بابا نگاه می کردم. یادم نمیومد آخرین بار ی که نماز خونده بودم کی بوده. بابا همیشه سرم غر می زد که چرا نماز نمی خونم ولی گوش من از غر زدناش پر بود و به روی خودم نمیاوردم که اصلا داره به جون من غر می زنه، بابا هم وقتی دید من به قول خودش آدم بشو نیستم دیگه من رو به حال خودم گذاشت و بهم گیر نداد. محو تماشای بابا بودم و به این فکر می کردم که آیا آرام هم نماز می خونه؟ او از اعتقادات با من حرف زده بود پس نه تنها خودش نماز می خوند که انتظار داشت همسر آینده اش هم به نماز پایبند باشه. بابا که نفهمیده بودم کی نمازش تموم شده در حالی که سجاده اش رو جمع می کرد بهم نگاه کرد و گفت : می دونی الان یک ربعه بهم زل زد ی و پلک نمی زنی!؟ نفسم رو حرصی بیرون دادم که بابا کنارم نشست و گفت : حالا که مادرت نیست نمی خوای بگی چرا یهویی گفتی نریم خاستگاری!؟ بدون اینکه به بابا نگاه کنم گفتم : شما از کجا آرام و خانواده اش رو میشناسین؟ _آرام رو یکی از آشناها به من معرفی کرد و در موردش باهام حرف زد که یه کاری توی شرکت بهش بدم و من هم که دیدم تو توی شرکت نیرو لازم داری استخدامش کردم. _راستش رو بخواین من امروز با آرام حرف زدم و این آرام بود که نخواست ما امشب بریم خونشون. به بابا که ذره ای نشانه از تعجب توی چهره اش نبود نگاه کردم و ادامه دادم: او گفت بهم علاقه داره ولی اعتقاداتی هم داره که نمی تونه راحت ازشون بگذره، اعتقاداتی که انتظار داره همسر آینده اش هم بهشون پایبند باشه. _انتظار همچین چیزی رو ازش داشتم! _سر در گمم نمی دونم دقیقا باید چیکار کنم و چطور ی بشم کسی که او می خواد.
✨دختر بسیجی °•| پارت سی و سوم |•° _آراد تو باید خودت باشی و به خاطر خودت خیلی چیزا رو کنار بزاری و خیلی کارها رو انجام بدی. تو باید به خاطر خودت نماز بخونی و دور دورهمی های نا مشروع رو خط بکشی و اولین کار برا ی خوب تر شدن ابراز پشیمونیه. در سکوت به حرفای بابا که برای اولین بار بدون غر زدن راهنماییم می کرد گوش می دادم و به این فکر می کردم که چجور باید کارهایی رو انجام بدم که اعتقادی بهشون ندارم. اون شب تا دیر وقت سرم تو ی لب تاپ و اینترنت بود چی زایی رو سرچ می کردم که به مسائل دینی مربوط می شد، چیزهایی که من خیلی ازشون فاصله گرفته بودم و به کوچکتری نشون نه تنها عمل نمی کردم که اهمیت هم نمی دادم. آرام با رفتارش به من فهمونده بود توی دنیا چیزای بهتر ی از هوس و دورهمی و تفریح هم وجود داره! چیزایی به نام عشق و غیرت که من به کلی از یاد برده بودمشون و یادم رفته بود که من هم می تونم عاشق بشم. من آرام رو می خواستم نه به خاطر حجابش چون من چیزی از حجاب سرم نمی شد و اون رو چیز مسخره و دست و پا گیری می دونستم بلکه آرام رو می خواستم به خاطر شخصیتش،به خاطر اینکه براش مهم نبود که من رئیسشم و نه تنها مثل بقیه‌ی دخترای دور و برم که همیشه آویزونم بودن نبود که بر عکس به من جواب رد داده بود و ازم فاصله می گرفت. من همیشه ازدواج رو چیز مسخره ای می دونستم و می گفتم چرا آدم باید خودش رو متعهد به یک نفر کنه وقتی می تونه هر بار با یک دختر خوشکل تر از دیگری باشه، دخترایی که هیچ چیز براشون مهم نبود و به اسم به روز و با کلاس بودن خودشون رو راحت در اختیارم می ذاشتن و هر وقت ازشون خسته می شدم می تونستم خیلی راحت کنار بزارمشون ولی حالا با وجود آرام دلم می خواست زودتر باهاش ازدواج کنم و تا آخر عمر کنارش بمونم، آرامی که نه برای من آرایش می کرد و نه محلم می ذاشت ولی من عاشقش شده بودم و می خواستم به خاطرش از خودم که خیلی هم بهش افتخار می کردم فاصله بگیرم و بشم کسی شبیه کسی که او می خواد. صبح روز شنبه به خاطر جلسه ای که قرار بود با مدیر عامل و مهندسین شرکت داشته باشم آژانس گرفتم و زودتر از همیشه خودم رو به شرکت رسوندم. نیم ساعتی از ورود من به شرکت گذشت که جلسه رو با اومدن آقای سعیدی و توی اتاق پرهام شروع کردیم و دو ساعت در مورد بالا بردن آمار تولید و استخدام نیروی جدید حرف زدیم. سعیدی و پرهام معتقد بودن که باید با همین تعداد کارگر آمار تولید رو بالا ببریم تا بدون هیچ هزینه ی اضافه ای به خواستهامون برسیم و بتونیم آمار توی قردادها رو تولید کن یم. ولی من می گفتم اینجوری به کارگرا فشار میاد و می خواستم نیرو ی بیشتری استخدام بشه تا هم به کارگرا فشار نیاد و هم یه فکری به حال جونای بیکار کرده باشم. نه تنها پرهام که برای خودم هم این حس نوع دوستی یهو ییم عجیب بود ولی هر چه که بود و با وجود مخالفت بقیه حرفم رو به کرسی نشوندم و قرار شد در عرض یک هفته نیروهای جد ید استخدام بشن. با تموم شدن جلسه جلوتر از بقیه و درحالی که با سعید ی حرف می زدم از اتاق خارج شدم و به همراه او و پرهام وسط سالن به حرف زدن وایستادیم. نگاه و حواسم به سعید ی در حال حرف زدن بود که با صدای آرام نگاهم رو از سعید ی گرفتم و به او چشم دوختم که گفت: ببخشید آقای رئیس این آقا از خیلی وقته که منتظر شماست و با شما کار داره. با این حرفش به حمید ی که با یه جعبه ی شیرینی تو ی دستش و با فاصله از ما وایستاده بود نگاه کردم که سعیدی رو بهش گفت: حمیدی! تو اینجا چیکار می کنی؟! حمید ی جلو اومد و من خیلی گرم و صمیمی باهاش دست دادم و دومادیش رو بهش تبریک گفتم. جعبه ی شیرینی رو مقابلم نگه داشت و گفت:راستش آقا! اومدم اینجا تا هم شیرینی عروسیم رو بهتون بدم و هم ازتون بابت ماشین تشکر کنم با اینکه می دونم کاری از دستم براتون بر نمیاد ولی امیدوارم بتونم توی شادیاتون جبران کنم. با اینکه شیرینی نمی خواستم ولی یه دونه برداشتم و خواستم چیزی بگم که پرهام با طعنه گفت : ایشون جدیدا دست و دل باز شدن و بخشندگی می کنن! ادامه دارد..‌.
بفرمایید اینم از پارت امروز😍
😍 ولــــآدت_پــــیــــامـــبـــر👑
mohamadhoseinhadadian-@yaa_hossein.mp3
3.93M
🌷سرود 🍃محمدٌ رسول الله ، وعلیٌ ولی الله 🎙محمدحسین حدادیان 🌷میلاد پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
5f981345ed640ca421090c60_682328328151893225.mp3
7.35M
از حامد زمانی پیشنهاد دانلود👌👌 🌺من_محمد_را_دوست_دارم 🌸پیامبر_رحمت لبیک_یا_رسول_الله
7167065_451.mp3
4.5M
🎙سید مجید 🔘مدح رسول الله صلےالله علیہ و آلہ ز دل بیࢪون نخواهم ڪࢪد ســوداے محــمد(ص) ࢪا❤️
مداحی آنلاین - قسمتِ ما میشه که میخونیم - محمود کریمی.mp3
17.6M
🌺میلاد_پیامبر_اکرم (ص) 🌺میلاد_امام_جعفر_صادق(ع) 💐قسمتِ ما میشه که میخونیم شبی 💐نمازمون رو توی مسجد النبی 🎤 سید_رضا_نریمانی 👏 سرود شہداےِ امـامـ حسـنـے🌙
hassankhalaj-@yaa_hossein.mp3
1.81M
میلاد پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله وسلم 🍃🌺حبیبی یا محمد، طبیبی یا محمد 🎤حسن خلج 🌼🍃سرود
Banifatemeh-MiladPayambarImamSadegh1397[02].mp3
3.51M
🍃به بهار گفتم ثمرت مبارک مجید فاطمه🌼
مداحی آنلاین - در روى تو ميبينم مهر رخ سرمد را - محمود کریمی.mp3
5.88M
🌸 (ص) 💐در روی تو میبینم 💐مهر رُخ سرمد را 🎤 👏 سرود😍 🌺 ولادت با سعادت پیامبر اکرم (ص)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 خواندن مدح پیامبر توسط گروه همخوانی و تواشیح محمدرسول الله(ص) در مقابل سفارت فرانسه 🌼لبیک_یا_رسول_الله 🌺پیامبر_اعظم(صل الله علیه و آله) 🌸پیامبر_رحمت
Amir Kermanshahi - Karbalai Shodan.mp3
13.29M
🎙امیر زیبــا 🔘کربلایــے شــدن بہ ڪربلا ࢪفتن نیستــ‌ـ •°
2633409.mp3
7.28M
تبت یدا ابی لهب وتب... مداحی حاج میثم مطیعی در پی اهانت به حضرت رسول(ص) 🌱👌 شہداےِ امـامـ حسـنـے🌙