eitaa logo
°•♡بـہ‌وقت‌عـٰاشقے♡°•
476 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
326 فایل
﴾﷽﴿ اینجـا دل حڪم میفرماید...⚖️ - از ۲۲/خرداد/هزار سیصد۹۹ و مینویسیم❥︎ - پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/3211552716
مشاهده در ایتا
دانلود
•°💛 •° هر ظهر با سلام دلم جان گرفتہ اسٺ خونم پس از سـلام تو جریـان گرفتہ اسٺ اے فاتـح القلـوبِ دلم ختم جملہ ے ما اَعرفُ بغیرڪ سلطان گرفتہ اسٺ🕊🍃 🌤 ♥️ بہ وَقت عاشِقے🥀
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 سُئِلَ الإمام حسن مجتبى (عليه السلام) عَنِ الْبُخْلِ؟ فَقالَ: هُوَ أنْ یَرىَ الرَّجُلُ ما أنْفَقَهُ تَلَفاً، وَما أمْسَکَهُ شَرَفاً. از امام حسن مجتبی علیه السلام پیرامون بُخل سؤال شد؟ حضرت فرمودند: معناى آن چنین است که انسان آنچه را به دیگرى کمک و انفاق کند فکر نماید که از دست داده و تلف شده است و آنچه را ذخیره کرده و نگه داشته است خیال کند برایش باقى مى ماند و موجب شخصیّت و شرافت او خواهد بود. أعیان الشّیعه: ج ۱، ص ۵۷۷، بحارالأنوار: ج ۷۵، ص ۱۱۳، ح ۷٫ بہ وَقت عاشِقے🥀
. 🔰 امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود: ⭕️ خداوند كه ستایش از آن او است ما را از همان امتیازاتی كه برای پیامبرش كه سلام و درود خدا بر او و اهل بیت او باد، قائل شد،‌ بهره ‌مند ساخت‌ و ما را از آنچه او را از آن پاك و منزه نمود، پاك و منزه ساخت. و این كرامتی است كه خدای عز و جل ما را به آن اختصاص داده است و فضیلتی است كه به وسیله آن ما را بر سایر بندگانش برتری داده است. ⭕️ خدای عز و جل هنگامی كه كافران اهل كتاب او را انكار كردند و با او به محاجه پرداختند، به محمد صلی الله علیه و آله و سلم چنین فرمود: ☀️ «فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَی الْكَاذِبِینَ» (آل عمران/۶۱.) «بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خویشان نزدیك و شما خویشان نزدیك خود را فرا خوانیم. سپس كنیم و لعنت‌ خدا را بر دروغگویان قرار دهیم» ☀️ پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از میان مردان، پدرم و از میان فرزندان، من و برادرم را، و از میان زنان، مادرم فاطمه سلام الله علیها را با خود برد و از بین همه مردم،‌ (ما را برگزید). پس ما اهل بیت و گوشت و خون و جان او هستیم و ما از او هستیم و او از ما است. ☀️ و خدای عز و جل فرمود: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا» (احزاب/۳۳.) «و زكات بدهید و خدا و فرستاده ‌اش را فرمان برید. خدا می ‌خواهد آلودگی را از شما خاندان (پیامبر) بزداید و شما را پاك و پاكیزه گرداند». ☀️ ⭕️ هنگامی كه آیه تطهیر نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ما را یعنی من و برادرم و پدر و مادرم را گرد هم آورد، پس كسای خیبری ام سلمه را در اتاقش و در روزی كه نزد او بود بر ما انداخت و فرمود: خدایا اینان اهل بیتم و خانواده و عترتم هستند. پلیدی را از آنان دور ساز و آنان را به نیكی پاكیزه كن. ❓ام سلمه كه خدا از او خشنود باد عرض كرد: می ‌توانم به آنان بپیوندم ای رسول خدا؟ ❗️رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: رحمت خدا بر تو باد، تو در راه راست هستی و عاقبتت خیر است،‌ و من از تو راضیم! اما این (كرامت) مخصوص من و آنان است. ⭕️ سپس رسول خدا صل كه سلام و درود خدا بر او و او باد، ما بقی عمرش را گذراند تا این كه خداوند، او را به نزد خویش فرا خواند و هر روز در هنگام طلوع فجر نزد ما می ‌آمد و می ‌فرمود: (وقت نماز است) رحمت خدا بر شما باد ☀️ «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا»☀️ 📚 امالی / شیخ طوسی / ج2 / ص 174 (بخشی از خطبه امام حسن مجتبی علیه السلام بعد از صلح با معاویه) بہ وَقت عاشِقے🥀
ﺣَـــﺮﻡِ‌ﻛَــﺮﺏُ‌ﻭﺑَلـاﺟِﻠﻮِﻩ‌ے‌ﺑِﻴﺖُ‌ﺍﻟﺤَﺴَـ💚ـﻦ‌ﺍﺳﺖ ﺣَﺴَﻨﻴــﻪ‌ﺳﺖ‌ﺑِــﻪ‌ﻫَﺮﺟــﺎﻛـِـﻪ‌ﺣُﺴِﻴﻨﻴــﻪ‌ﺑـِـﻪ‌ﭘـاﺳﺖ ﻃﺎﻟِﻊِﻫَــﺮﻛِــﻪ‌ﺣُﺴِﻴﻨـــے‌ﺳﺖ‌ﻳَﻘﻴﻨــﺎًﺣَﺴَﻨـ💚ـے‌ﺳﺖ ﻛِــﻪ‌ﺣُﺴِﻴــﻦ‌ﺍِﺑﻦِ‌ﻋَﻠـــے‌ﻫَــﻢ‌ﺣَﺴَـ💚ـﻦ‌ِﺩﻭّﻡِ‌ﻣـﺎﺳﺖ ﺣَﺴَﻨـ💚ـے‌ﻫَﺴﺘَــﻢ‌ﻭﺍﺯﺣَﺸــﺮﭼِــﻪ‌ﺑﺎﻛـے‌ﺩﺍﺭﻡ ﻛِــﻪﺳَـﺮﻭﻛـﺎﺭ ِﻏُﻼ‌ﻣـﺎﻥ‌ﺣَﺴَـ💚ـﻦﺑﺎﺯَﻫـ💚ـﺮﺍﺳﺖ 😍
♥️ چه دهم شرح جمال توکه درمعنے حُسن آیتے نیست که درشـأن رخت نازل نیست
پروردگارا؛ . . آنڪھ‌تورانیافت، چھ‌یافت ‌؟ و‌آنڪِھ‌تورایافت، چھ‌ازدست‌داد ؟ - حسین‌؏ ! 🦋🍃
دنیاهمہ‌هیچ‌ومالِ‌دنیـٰا‌همہ‌هیچ ؛ ای‌هیـچ،براۍهیچ، برهیچ‌‌مپیـچ! :)🌱`
〖ازهࢪچھ‌دَم‌زدیم،آنھادیدند〗:)🌿`
(:🌱 عزیزۍمیگفت: هروقت‌احساس‌ڪردید از‌امام‌زمان(عج)دورشدیدو دلتون‌واسہ‌آقاتنگ‌نیست... این‌دعاۍڪوچڪ‌رو‌بخونید بخصوص‌توۍ‌قنوت‌هاتون↶ [لَـیِّـن‌ْقَلبےلِوَلےِّأمرِڪ] یعنے‌⇇خداجون دلموواسہ‌امامم‌نرم‌ڪن(:🧡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨دختر بسیجی °•| پارت پنجاهم |•° ولی دیگه نگفتیم همه اش رو بخور! چنگال توی دستم رو تو ی بشقاب انداختم و گفتم : تو هنوز هم خسیسی بهزاد! کنار پرهام و مهرداد نشسته بودم که بهزاد بهم نوش یدنی تعارف کرد ولی من دستش رو پس زدم که پرهام بازم با طعنه گفت : آراد دیگه شراب نابش رو پیدا کرده و از این چیزا ی الکی نمی خوره. خواستم به بهزاد که هنوز لی وان تو ی دستش رو به سمتم گرفته بود چیز ی بگم که عالوه بر سر گیجه ا ی که آزارم می داد خیلی ناگهانی حالم بد شد و من با احساس حالت تهوع از جام برخاستم و به قصد خارج شدن از خونه چند قدمی برداشتم که دختر ی بهم نزدیک شد و لیوانی رو به سمتم گرفت که من بهش توجهی نکردم و خواستم از کنارش رد بشم ولی او خیلی سریع خودش رو توی بغلم انداخت و سرش رو رو ی سینه ام گذاشت. با تعجب و نفرت از خودم دورش کردم و با قدمای بلند و بدون توجه به پرهام که صدام می زد و می خواست بدونه ی هو چم شده از خونه بیرون زدم و وقتی دیدم هوای سرد ب یرون هم نمی تونه حالم رو عوض کنه، تو ی ماشین نشستم و به سمت خونه ی آقای محمد ی حرکت کردم. حالم هر لحظه بد و بدتر می شد و نمی تونستم خوب رانندگی کنم ولی بدون توجه به حال بدم می روندم و طولی نکشید که دیدم دیگه نمی تونم ادامه بدم و پام رو روی ترمز فشار دادم و ماشین که با سرعت در حرکت بود با صدای کشیده شدن چرخهاش روی آسفالت متوقف شد و ماشین عقبی بهش برخورد کرد. حالم بدتر از اونی بود که از ماشین پیاده بشم و جواب غرغرهای راننده ی عصبانی رو بدم که خودش در ماشین رو باز کرد و خواست با دعوا من رو از ماشین بیرون بکشه ولی با دیدن رنگ پریده ی من با نگرانی گفت :آقا شما حالتون خوبه؟به کمک مرده از ماشین پیاده شدم و کنار جدول نشستم. با خالی شدن محتویات معدهام تو ی جوب کنار خیابون و آبی که به دست و صورتم زدم حالم کمی بهتر شد و تازه تونستم ببینم چه بلایی سر ماشین بیچاره آوردم. رو به مرده که با بطر ی آب تو ی دستش بالای سرم وایستاده بود گفتم : من همه ی خسارت ماشینتون رو میدم. _چی چی رو خسارت میدم؟ تو می دونی من چقدر باید خرج این ماشین بکنم تا مثل قبلش بشه؟ _گفتم که هر چی خرجش بشه من میدم تا حتی بهتر از قبلش بشه. یه نگاهی به وضعیت رخت و لباسم و ماشین مدل بالام انداخت و گفت : من کجا باید بیام و خسارت بگیرم؟ آدرس شرکت رو بهش دادم ولی او دوباره با شک و تردید گفت :باشه قبوله! فقط داداش اگه میشه یه کارت ملی ای چیز ی بده که خیالم راحت باشه این شرکت الکی نیست البته قصد توهین ندارم ها! فقط میگم کار از محکم کاری عیب نمی کنه! توی ماش ین نشستم و کارت ملیم رو بهش دادم و گفتم :هر وقت ماشینت درست شد با رسید هزینه ای که کردی بیا و خسارتت رو بگیر. لبخند پت و پهنی گوشه ی لبش نشست و من که دیدم حال زیاد خوبی ندارم بی خیال رفتن به خونه ی آقای محمد ی شدم به سمت خونه روندم.با رسیدنم به خونه جواب مامان رو که پرسیده بود چرا نرفتم پیش آرام رو دادم و بعد گرفتن دوش به آرام پیام دادم که امشب نمی تونم برم اونجا. روی تخت دراز کشیدم و مدت ی رو منتظر موندم تا آرام بهم پیام بده ولی او پیامی نداد و من هم خیلی زود خوابم برد. با صدای باز شدن در چشمام رو باز کردم و به مامان که جلوی در وایستاده بود و با نگرانی نگاهم می کرد سالم کردم و پرسیدم :چیزی شده؟ مامان که تازه متوجه شده بود من بیدارم جلوتر اومد و با نگرانی پرسید :آراد! تو تصادف کردی ؟ سر جام رو ی تخت نشستم و گفتم :آره! ولی می بینی که سالمم و فقط ماشین یه مقدار ضرب دیده. _اون که خدا رو شکر! ول ی طرفی که بهت زده چی اونم سالمه؟ اصلا چی شد که تصادف کردی ؟ _او هم سالمه، دیشب حالم خوب نبود و وسط خیابون ترمز زدم و او هم از پشت بهم زد ولی خب خیابونه خلوت بود و مشکل چندانی پیش نیومد . _خب شکر خدا به خیر گذشته الان حالت خوبه؟