#ٺفڪــراݩہ•|••💛••|•
انتخاب ڪرده ام ڪہ ساده باشم و دیگراݩ را دور نزنم...
وگرنہ بد بودݩ و آزار و فریب دیگراݩ آساݩ تریݩ ڪار دنیاسٺ...
بلد بودݩ نمیخواهد...!!!
همہ چیز ڪہ بازیچه نیسٺ....
ایݩ را پروانہ اۍ میگفٺ که بالهایش در دسٺ ڪودڪۍ جا مانده بود!
ڪﻢ ڪﻢ ﯾﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮔﺮﻓٺ باﺁﺩﻣﻬﺎ همانگوﻧﻪ ﺑﺎﺷﻢ ،ڪہ ﻫﺴٺﻨﺪ...
ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ
ﺧـــﻮﺏ........
ﮔـــــــﺮﻡ.........
ﻣﻬـــــﺮﺑﺎݩ.....
ﻭ ﮔﺎﻫۍ ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ
ﺑـد........
ﺳــــﺮﺩ...
ﺗﻠـــــــــﺦ..
آدمهای ساده را نمیتوانی ورق بزنۍ!
ساده اند؛فقط یڪ رو دارند...
↺پست های امࢪوز تقدیم بھ↶
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
شبتونحیدڕ♡
دمتونمهدو♡
#صلواتبفرسمومن🌴
آیہهمیشگےرویادتوننࢪھ👇🏻↯
أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ🖇
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ
أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو
لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا
يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا﴿۱۱۰﴾
#لفتندھࢪفیق!☕️
بزارࢪوبیصدا🚫خوابکربلاببینے🌚
#وضویادتنࢪه🖐🏾التماسدعا…ツ
#یاعلےمدد🕊
[♥️]
هر زمان...
#جوانیدعایفرجمهدی(عج)
رازمزمهکند...
همزمان #امامزمان(عج)
دستهای مبارکشان رابه
سویآسمانبلندمیکنندو
برایآن جوان #دعا میفرمایند؛🤲
چهخوشسعادتندکسانیکه
حداقلروزییکبار #دعایفرج
را زمزمه میکنند...:)❤️
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
➣
۞ #یڪـــآیــهقـــــرآن ۞
🍃وَمَا هَٰذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ ۚ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ ۚ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ🍃
هــمانا زندگــی #دنــیا بازیچه ای
بیش نیست و زندگــی #واقــعی
ســرای آخــرت است.
📒سوره مبارکه العنکبوت آیه ۶۴
قرارِصبحمون…(:✨☘️
بخونیمدعآیفرجرآ؟🙂📿
-اِلٰهےعَظُمَالْبَلٰٓآ،وَبَرِحَالخَفٰآءُوَانْڪَشِفَالْغِطٰٓآءٌ…!🌱
#دعایفࢪج…!🌸🍃
❣سلامارباب❣
🍁🍂در این روزهای آخر #پاییزی که صدای #برگ_درختان به گوش میرسد🍁
🍁🍂 #پاییز امسال برای عاشقان ارباب رنگ #حسینی به خود دارد..
🍁گویی داغ #کربلا بر شانههای فصل نشسته...😭
🌹"السلام علیک یا اباعبدالله"🌹
#پدراݩہ•|••♥••|•
🔹بہ سلامتیـت پدرم ڪہ هزار بار تَرڪ برداشتۍ و یـڪ بـار دم از شڪسٺ نــزدۍ
🔸ڪهنہ را پــوشیــدۍ و ذوق لبـاس نــو رابه من بخشیـــدۍ
غــرورم را خریـــدۍ و یڪ بــار مغــرورم نـگشتۍ
🔹پــرواز یــادم دادۍ و پـــریـــدنــم را نگـریـستـۍ
پـــــدرم
🔸من از تــو من شــدم...
هستیــم از تــــوست...
🔹دستانم را بگیر ڪہ بزرگ ڪودڪت هنوز غرق در نیاز به توسٺ…😇🙃
#گُݪۅݪہ⚫
#تیـــر🚫
+اگرڪرونا خوردنۍ بود
مابچه هیئتۍ ها،
بسیجۍ ها،
راهیانِ نوری ها،
خادم ها،
حاضربودیم بخوریمـ
ولۍیڪ خَش روی مردمموݩ نیوفتہ..🙃
#حاجحسینیکتا🔶
#کرونا🔴
#حرف_دل :) 🌻
| وقتے دلتـ گرفتہ .. خدا بہ
فرشتہ هاش میگہ
نگاهش کنین .. دوباره یادش رفتہ
من هستم🙃♥️ •. |
❨•🐣💧•❩
امامصادق"ع"🌿:
دورکعتنمازیراکهشخصعطرزده
بهجاآوردبرتراز۷۰رکعتنمازیاست
کهشخصعطرنزدهبجایآورد...
📒🖇⸾ثوابالأعمالصفحه۱۰۵
❨•🕊🧕🏻•❩
دختـرشانزدهسالـهایکـهیازدهماه
شکنجهوحشیانهمنافقین،کشیده
شدنتمامناخنها،گَردنداندنباســر
تراشیدهدر؛روستاهاوَزندهبهگـور
شدنرابهاهانتبهارزشهایانقلاب
وَتوهینبهامامرهبرشترجیحداد🚶🏻♀:)"
📒🖇⸾شهیدهناهیدفاتحیکرجو
❨•👌🏻🍿•❩
پیامبراکرم"ص"🌿:
زنیکهبرایحفظغیرت،استقامتورزید
وَبرایخـداوظیفهخودرابهخـوبیانجام
داد،خداوندپاداششهیدرابهاوخواهدداد.
📒🖇⸾نواردراوندی،ص۳٧
📒🖇⸾بحارالانوار،جلد۱۰۳،ص۲۵۰
#بیـــــــᏪــــو
"🦋⚡️''
عطࢪیاسِچـٰادُࢪم .. (:💜
امانتِمادریِما•🌱〗
•
•
🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصیجان این شعرم تمرین کن یاد بگیری:
بسیجیان حیدریم فدائیان رهبریم😉
واسه بعد دستگیری خیلی به دردت میخوره😏🚶♀️
#مسیحپولینژاد🚫
●●●●●
~🕊
نفسم مثِ
[ کانال ڪُمیل🌱 ]
ڪلے شھید گرفته
شهیدایی که فقطــ!
اسمشون تو قلبمه
نهـ عملشونـ😓!
#بیسمچیــ📞
#شهداشرمندهایم💔
.
🍉🍓🍒🍇
به صد یلدا الهی زنده باشی 💯
انار وسیب و انگور خورده باشی 🍎🍇
اگریلدای دیگرمن نباشم 😶
تو باشی و تو باشی و تو باشی 😍
الهی غصه تو قلبت بمیره
الهی دشمنت عقده بگیره
الهی هرکجایی مهربونم
تنت سالم،دلت روزی نمیره
الهی درد و غم از تو جداشه
الهی صاحب قلبت خدا شه
الهی هرکجا،باهرکه هستی
خدا برصحن قلبت گل بپاشه
🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉
🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉
🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉
\ /
😁
( )
/ \
🍉 پیشاپیش شب یلدا مبارک 🍉
برو اونور هندونه ای نشی...😂
شاد باشید😍🌈
ﻣﻨﺎﺟﺎﺕ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ از #ﺩﮐﺘﺮﭼﻤﺮﺍﻥ:
ﺧﺪﺍﯾﺎ ...
ﺍﺯ ﺑﺪ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﺖ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻫﺖ ...
ﺍﻣﺎ ﺷﮑﺎﯾﺘﻢ ﺭﺍ ﭘﺲ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ😓 ...
ﻣﻦ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ...
ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺪﯼ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﯼ ﺗﺎ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﺖ ...
ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺑﻪ #ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﮔﺎﻫﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻨﺎﺭﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ...
ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﻢ ...
ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﺍﯾﻨﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺯﺩﯼ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﺧﻮﺩﺕ ...
ﺑﺎ ﺗﻮ #ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ ...
ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﭼﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ💔 ...
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ؛ ﺧﺪﺍﯼ خوب من 😌
♡🌸🌿♡
خدایاببخش..!
فقطتوناخوشیامونمیایمسراغت
وقتیدݪمونگرفته🙃🥺🍃
میایمگݪہگیپیشت
اماموقعخوشیامونسرمونگرمه🙁🖇
اصݪاخدا
همیناݪانیہویی#شڪرت:)
#یهوییهایمنوخدایمن♥️
الّٰلهُمَعَجِلِوَلیڪالفَرج
⭕️ محل ظهور حضرت مهدی
🔹 درباره نقطه آغاز ظهور حضرت مهدى و پيوستن ياران خاص به ایشان، احاديث فراوانى ذكر شده است. وجه اشتراک اين روايات در بین شیعه و اهل سنت، اين است كه ظهور آن حضرت از مكه (١) و از كنار كعبه خواهد بود.
🔸 رسول گرامى اسلام فرمودند: «دسته هايى از عراق و بزرگانى از شام، به سوى مهدى می آيند و با او ميان ركن و مقام بيعت میكنند...» (٢)
📚 درسنامه مهدویت، ج١ ص٩۴؛ ١-الغيبة نعمانى ص٣١٣؛ ٢-نعيم بن حماد، الفتن، بخش۴ ص٢۴٢
#مهدویت_در_نگاه_اهل_سنت ١١
الّٰلهُمَعَجِلِوَلیڪالفَرج
°•♡بـہوقتعـٰاشقے♡°•
#به_وقت_رمان😉 بـریـم بـرای پــارت هفتاد و هفتم👇 ادامه پارت دیروز
#به_وقت_رمان😉
بـریـم بـرای پــارت هفتاد و هشتم👇
ادامه پارت دیروز
✨دختر بسیجی
°•| پارت هفتاد و هشتم |•°
چند بار گفت ازدواج با شما یک اشتباه بوده!
روزها گذشت و آرام بدون اینکه کلمه ای حرف بزنه یه گوشه می نشست و به یه نقطه خیره می شد و بیشتر وقتا هم فقط اشک می ریخت.
مامان مدام سرش غر می زد که حالا چجوری تو ی چشم مادر شما نگاه کنه و از آرام می خواست براش توضیح بده که چرا شما رو نمی خواد ولی آرام بدون ا ینکه چیزی بگه در جواب مامان با لبخند اشک می ریخت!
بابا هم که اصلا باهاش حرف نمی زد و باهاش سرسنگین بود! جوری رفتار می کرد که انگار اصلا آرام وجود نداره!
می دیدم که آرام روز به روز ضعیف تر می شه و من بدون اینکه بتونم کاری براش انجام بدم شاهد اشک ریختنش بودم و بدون اینکه بدونم دردش چیه سعی داشتم دلداریش بدم.
تا اینکه یه روز مادرتون به خونمون اومد و تازه اونجا بود که دلیل رفتارهای آرام رو فهمیدیم.مادرتون گفت که شما به خاطر پدرتون از آرام گذشتین.....
آرزو که حالا اشکش رو ی گونه اش ریخته بود بی توجه به حال من که به خاطر حرفاش عصبی و ناراحت شده بودم با گریه ادامه داد: خیلی روزای سختی بود!
آرام بدون اینکه با کسی حرف بزنه درداش رو تو ی خودش می ریخت و در سکوت به سر می برد تا اینکه یه روز از حال رفت و ما تازه فهمید یم به جای تنها گذاشتنش باید بیشتر کنارش می بودیم تا کارش به بیمارستان و خوردن قرصای آرامبخش نکشه!
آرزو به من نگاه کرد و گفت : امیدوارم درست حدس زده باشم و شما اومده باشین تا در مورد ازدواج دوباره تون با آرام حرف بزنین؟!
_یعنی ممکنه برگرده...؟!
_درسته که آرام دیگه اون دختر شاد سابق نیست ولی هنوز هم شما رو دوست داره!
این رو به این خاطر می گم چون که خودم شنیدم که تو ی خواب حرف می زد و می گفت : یشتر از زخم زبونای اطرافیان دوری شماست که عذابش می ده.
او از وقتی شنیده اوضاع شرکت مثل قبل شده کلا یه جور دیگه ای رفتار می کنه دیگه نه ناراحته و نه خوشحال! بیشتر تو ی فکر و خیالات خودشه!
دستم رو دور فرمون محکم کردم و غریدم: همه اش تقصیر منه......
عصبی دستام رو به صورتم کشیدم که آرزو گفت : به نظر من هنوز هم دیر نشده و اگه شما بخواین می تونین دوباره با هم باشین.
_برای همین اومدم اینجا که بهت بگم برای برگردوندن آرام به کمکت نیاز دارم.
_من هر کار که بتونم انجام میدم ولی بیشترش بستگی به خودتون داره.
ماشین رو روشن و برای رسوندن آرزو حرکت کردم و در همون حال پرسیدم :
_چرا گوشیش خاموشه؟!
✨دختر بسیجی
°•| پارت هفتاد و هشتم |•°
_چرا گوشیش خاموشه؟!
_دکترش گفته باید از هر چی زی که او رو یاد شما می اندازه دور کنیم برای همین هم مامان گوش یش رو ازش گرفته و یه گوشی دیگه با سیم کارت جدید بهش داده. من شماره اش رو براتون می فرستم.
دیگه چیز ی نپرسیدم و بعد پیاده شدن آرزو جلوی در خونه شون به سمت خونه حرکت کردم.
توی اتاقم و رو ی لبه ی تخت نشسته بودم و تلفنی با آرزو حرف می زدم و ازش درمورد اینکه الان آرام کجاست و چیکار می کنه می پرسیدم که با شنیده شدن صدای در اتاقش گفت : فکر کنم آرام پشت دره، من بعدا باهاتون تماس می گیرم.
_قطع نکنی ها! گوشیت رو بزار رو ی اسپیکر می خوام صداش رو بشنوم.
چیزی نگفت و من از صدای باز و بسته شدن در فهمیدم گوشی رو روی بلند گذاشته.
بی صبرانه منتظر شنیدن صدای آرام بودم و قلبم هم با بی قراری محکم به قفسهی سینه ام می کوبید !
صداش رو شنیدم که به آرزو گفت:آرزو تو یه ساعته اینجا چیکار می کنی؟
آرزو که صداش رو از نزدیک تر می شنیدم به جای جواب دادن گفت :آرام می گم موی کوتاه و مدل پر و فرق کج هم بهت میاد ها!
آرام : آرزو تو حالت خوبه؟ سه ماهه که موهای من این مدلیه ها!
آرزو : چیزه !.... آخه الان باز گذاشتیشون اینه که می گم بی جشتر بهت میاد.
آرام : نه! مثل اینکه تو واقعا یه چیزیت می شه؟
آرزو رو به آرام که حالا صداش خیلی نزدیک تر شده بود گفت : آرام تو خسته نشد ی بس که روی تخت دمر دراز کشید ی و به سقف بیچاره زل زدی!
آرزو خیلی ماهرانه داشت حالت های آرام رو برام توصیف می کرد و می خواست بهم بفهمونه که آرام دمر روی تخت دراز کشیده و موهاش هم کوتاهه!
توی دلم به آرزو آفرین گفتم و به تقلید از آرام دمر روی تخت دراز کشیدم و درحالی که به سقف بالای سرم نگاه می کردم به حرفای آرام و آرزو از پشت تلفن گوش دادم که آرزو بعد سکوتی نسبتا طولانی گفت : آرام اگه یه چیزی ازت بپرسم قول می دی ناراحت نشی و جوابم رو بدی ؟!
صد ایی از آرام نشنیدم و دوباره آرزو گفت: اگه یه روز آراد برگرده و بگه می خواد باهات باشه تو چی جوابش رو میدی؟! باز هم حاضری باهاش ادامه بد ی؟
آرام باز هم جوابی نداد و آرزو بعد مکثی گفت : آرام! تو ی اون سقف بی چاره چی هست که بدون پلک زدن همیشه بهش خیره می شی!
ادامه دارد...
پارت هفتاد و هشتم تقدیم نگاه قشنگتون🌿
بزرگواران همانطوری که اول رمان گفته شد این رمان با پایانی خوش تموم میشه☺️🌹
و نویسنده این رمان : به قلم خانم اسماء مومنی هست✍
#همراهمون_باشید
حاجابراهیمهمتمیفرمایدکه:
{مَنکانَللهکانَاللهُلَه}
قلممیزنیدبرایخداباشد
گامبرمیداریدبرایخدباشد
هرکاریکهمیکنیبرایخداباشد
همهچیز،آنگاهخداعاشقشمامیشود
#ابراهیم_همت🌹