قرارِصبحمون…(:✨☘️
بخونیمدعآیفرجرآ؟🙂📿
-اِلٰهےعَظُمَالْبَلٰٓآ،وَبَرِحَالخَفٰآءُوَانْڪَشِفَالْغِطٰٓآءٌ…!🌱
#دعایفࢪج…!🌸🍃
[♥️]
هر زمان...
#جوانیدعایفرجمهدی(عج)
رازمزمهکند...
همزمان #امامزمان(عج)
دستهای مبارکشان رابه
سویآسمانبلندمیکنندو
برایآن جوان #دعا میفرمایند؛🤲🏼
چهخوشسعادتندکسانیکه
حداقلروزییکبار #دعایفرج
را زمزمه میکنند...:)❤️
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
🍃حسن مولا حسن سرور
حسن عالی حسن دلبر
حسن ساقی حسن کوثر
حسن اول حسن آخر
حسن مُظهر حسن مَظهر🍃
#بےپلاڪ
#امامحسنےامـ
ــــــــــــــــــــ🎨🎙
''یكطرفدستِ
دعـٰایكطرفبآرِگناھ
اینتناقضھانمك
پآشیدھرویِزخمتـٰان
یاصاحبزمآن[؏ـج]…!'
#اَینَصاحِبَنا
•🌱✨•
°واردات واکسن
آمریکایی
انگلیسی
ایضا فرانسوی
#ممنوع است :)
سید علی خامنه ای♥️
۹۹/۱۰/۱۹
چــرا مردم👥 فارسے زبان
⇦برای اعلام رابطهشـ∞ـون مےنویسن📝
این ریلیشِن ویت فِلان😒
وقتی ﴿سعدے﴾ با قَند وشِکر گُفته⇩
مـا بِه |طُو| یِک باره مُقَید شدیم...🙈🍃
😄] #زبانفارسیراپاسبداریمـ
.
.
#مقام_معظم_رهبرۍ🌱
#قــ💪🏻ــوےشدن،ڪشورجزوهدف هاےمااست.
امروز قوت درفضاے#مجازے📱حاڪم برزندگےانسان هاست درهمه دنیـ🌏ـا،
ویڪ عده اےهمه ےڪارهایشان راازطریق #فضاےمجازے
پیش میبرند.
قـ💪🏻ـوت دراین زمینه #حیاتے است.
#فاطمیه🕊🖤
『🕊🌱
شهیـدبیدارتمیڪند⌚️
شهیـددستترامیگیرد🤝
شهیـدشهیـدتمےڪنداگرڪهبخواهی♥️~/
فرقـینمیڪند...🍭
فڪه"و"اروند"✨
یا"دمشق"و"حلب"🎈
یا"صعده"و"صنعا"☁️
...واینرابــدان:
『هرڪسیبایڪشهیدیخوگرفت
روزمحــشــــــرآبــــروازاوگرفتــ🧡』
#شَھیدانہ🕊:)
#چـادرانه
دختر سرزمین من🙃
احساس میکنم این روزها معنای زیبایی را گم کرده ای👌
باور کن زیبایی در چشمهای امانتیه رنگ روشن
و لبهای برجسته کرده و سرخ نیست
باور کن هر چه قدر هم دماغت را کوچک کنی و سر بالایش کنی
زیبا نخواهی شد...🙂
ملاک های زیباییت را تغییر بده😉
زیبایی ظاهری هر فرد همانی است که "خداوند" در وجودش قرار داده...✋🌸
#سیلی_خوردن_محافظ_رهبر😱
یکی از محافظان آیت الله خامنه ای خاطره ی جالبی از سیلی خوردن خود به دست پیرمردی را اینگونه تعریف می کند: اون روز، بین سخنرانی حضرت آقا، بارها نگاهم به پیرمرد لاغراندامی افتاد که شبکلاه سبزی به سر داشت و شال سبزی هم به کمرش.🌸☘️🌸
تا سخنرانی آقا تموم شد، بلند شد و خیز برداشت طرف من و بلند گفت: «میخوام دست آقا رو ببوسم» امان نداد و خواست به سمت آقا برود که راه اون رو بستم. عصبی شد و تند گفت:🌸☘️🌸 «اوهووووی....چیه؟! میخوام آقا رو از نزدیک زیارت کنم. مثل اینکه ما از یه جد هستیم» صورت پیرمرد، انگار دریا، پرتلاطم و طوفانی میزد. کمکم، داشت از کوره در میرفت که شنیدم آقا گفتن: «اشکال نداره، بذار سید تشریف بیاره جلو» نفهمیدم تو اون جمعیت آقا چطور متوجه پیرمرد شد. خودم رو کنار کِشیدم. پیرمرد نگاهی به من انداخت و بعد، انگار که پشت حریف قَدَری رو به خاک رسونده باشه، با عجله، راه افتاد به سمت آقا.🌸☘️🌸
پشت سرش با فاصله کمی حرکت کردم. هنوز دو سه قدم برنداشته بود که پاش به پشت گلیم حسینیه گیر کرد و زمین خورد.🌸☘️🌸
اومدم از زمین بلندش کنم که برگشت و جلوی آقا و جمعیت محکم کوبید توی گوشم و گفت: «به من پشت پا می زنی؟» سیلیاش، انگار برق 220 ولت خشکم کرد.🌸☘️🌸
توی شوک بودم که آقا رو رو به روی خودم دیدم. به خودم که اومدم، آقا دست گذاشت پشت سرم و جای سیلی پیرمرد رو روی صورتم بوسید و گفت: «سوءتفاهم شده. به خاطر جدّش، فاطمه زهرا، ببخش!» درد سیلی همونموقع رفع شد.🌸☘️☘️
بعد سالها، هنوز جای بوسه گرم آقا رو روی صورتم حس میکنم.»
برگرفته از کتاب «حافظ هفت»