eitaa logo
°•♡بـہ‌وقت‌عـٰاشقے♡°•
475 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
326 فایل
﴾﷽﴿ اینجـا دل حڪم میفرماید...⚖️ - از ۲۲/خرداد/هزار سیصد۹۹ و مینویسیم❥︎ - پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/3211552716
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرارِصبح‌مون…(:✨☘️ بخونیم‌دعآی‌فرج‌رآ؟🙂📿 -اِلٰهے‌عَظُمَ‌الْبَلٰٓآ،وَبَرِحَ‌الخَفٰآءُوَانْڪَشِفَ‌الْغِطٰٓآءٌ…!🌱 …!🌸🍃
[♥️] هر زمان... (عج) رازمزمه‌کند... همزمان‌ (عج)‌ دست‌های مبارکشان رابه سوی‌آسمان‌بلندمی‌کنندو‌ برای‌آن ‌جوان‌ میفرمایند؛🤲🏼 چه‌خوش‌سعادتندکسانی‌که‌ حداقل‌روزی‌یک‌بار را زمزمه می‌کنند...:)❤️
🍃حسن مولا حسن سرور حسن عالی حسن دلبر حسن ساقی حسن کوثر حسن اول حسن آخر حسن مُظهر حسن مَظهر🍃
ــــــــــــــــــــ🎨🎙 ''یك‌طرف‌دستِ‌ دعـٰایك‌طرف‌بآرِ‌گناھ این‌تناقض‌ھانمك‌ پآشیدھ‌رویِ‌زخمتـٰان یاصاحب‌زمآن‌[؏ـج]…!'
•🌱✨• °واردات واکسن آمریکایی انگلیسی ایضا فرانسوی است :) سید علی خامنه ای♥️ ۹۹/۱۰/۱۹
چــرا مردم👥 فارسے ‌زبان ⇦برای اعلام رابطه‌شـ∞ـون مےنویسن📝 این ‌ریلیشِن ویت فِلان😒 وقتی ﴿سعدے﴾ با قَند و‌شِکر گُفته‌⇩ مـا بِه |طُو| یِک ‌باره مُقَید شدیم...🙈🍃 😄] . .
🌱 💪🏻ــوےشدن،ڪشورجزوهدف هاےمااست. امروز قوت درفضاے📱حاڪم برزندگےانسان هاست درهمه دنیـ🌏ـا، ویڪ عده اےهمه ےڪارهایشان راازطریق پیش میبرند. قـ💪🏻ـوت دراین زمینه است. 🕊🖤
『🕊🌱 شهیـد‌بیدارت‌میڪند⌚️ شهیـد‌دستت‌را‌میگیرد🤝 شهیـد‌شهیـدت‌مےڪند‌اگرڪه‌بخواهی♥️~/ فرقـی‌نمی‌ڪند...🍭 فڪه"و"اروند"✨ یا"دمشق"و"حلب"🎈 یا"صعده"و"صنعا"☁️ ...و‌این‌رابــدان: 『هرڪسی‌با‌یڪ‌شهیدی‌خو‌گرفت روز‌محــشــــــر‌آبــــرو‌از‌او‌گرفتــ🧡』 🕊:)
دختر سرزمین من🙃 احساس میکنم این روزها معنای زیبایی را گم کرده ای👌 باور کن زیبایی در چشمهای امانتیه رنگ روشن و لب‌های برجسته کرده و سرخ نیست باور کن هر چه قدر هم دماغت را کوچک کنی و سر بالایش کنی زیبا نخواهی شد...🙂 ملاک های زیباییت را تغییر بده😉 زیبایی ظاهری هر فرد همانی است که "خداوند" در وجودش قرار داده...✋🌸
😱 یکی از محافظان آیت الله خامنه ای خاطره ی جالبی از سیلی خوردن خود به دست پیرمردی را اینگونه تعریف می کند: اون روز، بین سخنرانی حضرت آقا، بارها نگاهم به پیرمرد لاغراندامی افتاد که شب‌کلاه سبزی به سر داشت و شال سبزی هم به کمرش.🌸☘️🌸 تا سخن‌رانی آقا تموم شد، بلند شد و خیز برداشت طرف من و بلند گفت: «میخوام دست آقا رو ببوسم» امان نداد و خواست به سمت آقا برود که راه اون رو بستم. عصبی شد و تند گفت:🌸☘️🌸 «اوهووووی....چیه؟! می‌خوام آقا رو از نزدیک زیارت کنم. مثل این‌که ما از یه جد هستیم» صورت پیرمرد، انگار دریا، پرتلاطم و طوفانی می‌زد. کم‌کم، داشت از کوره در می‌رفت که شنیدم آقا گفتن: «اشکال نداره، بذار سید تشریف بیاره جلو» نفهمیدم تو اون جمعیت آقا چطور متوجه پیرمرد شد. خودم رو کنار کِشیدم. پیرمرد نگاهی به من انداخت و بعد، انگار که پشت حریف قَدَری رو به خاک رسونده باشه، با عجله، راه افتاد به سمت آقا.🌸☘️🌸 پشت سرش با فاصله کمی حرکت کردم. هنوز دو سه قدم برنداشته بود که پاش به پشت گلیم حسینیه گیر کرد و زمین خورد.🌸☘️🌸 اومدم از زمین بلندش کنم که برگشت و جلوی آقا و جمعیت محکم کوبید توی گوشم و گفت: «به من پشت پا می زنی؟» سیلی‌اش، انگار برق 220 ولت خشکم کرد.🌸☘️🌸 توی شوک بودم که آقا رو رو به روی خودم دیدم. به خودم که اومدم، آقا دست گذاشت پشت سرم و جای سیلی پیرمرد رو روی صورتم بوسید و گفت: «سوءتفاهم شده. به خاطر جدّش، فاطمه زهرا، ببخش!» درد سیلی همون‌موقع رفع شد.🌸☘️☘️ بعد سال‌ها، هنوز جای بوسه گرم آقا رو روی صورتم حس می‌کنم.» برگرفته از کتاب «حافظ هفت»