•💙🌨•
هواےِ جهآن بےتو
خسخس میکند؛
تو را بہجانِ نفسهاےِ
بےکسآن ، زودتر برگرد.. :))
#جمعہهاےانتظار
” مارانگاهیازتو💔🔗 “
« فرماندهقلوبـ🍃 »
#هواۍشهادتـ✋🏼
روزتون منور به نگاه شهدا🌱
˘˘
آرامشسھماوناییهکهـ
بهـخدااعتمادمیکنن
وَتَوَکَّلْعَلَـےاللّهِوَکَفیٰبِاللّهِوَکِیلا
وبهـخداتوکلکن [...]
#آرامش
#حضرتآقا🌀
ورود #واکسن آمریکایی و انگلیسی به کشور ممنوع است❌
اگر #آمریکاییها توانسته بودند واکسن تولید کنند، این #افتضاح کرونایی در کشور خودشان پیش نمیآمد😊
#ورودواکسنممنون🖐🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دروسطکوچهتورامیزدند:/💔
#آیمادر . . .
•| #غریبمادرحسن 🥀~
یا زهـرا سلام الله علیها..؛
این پسرت چه دیده⇓
که هی زار میزند..؛
هی دست مشت کرده
⇚و به دیوار میزند..؛
#حرفدل ♥️
شهـــــادت یعنے؛
زنـــــدگے ڪـــن ، امــا!
فقط برای خدا...
اگـــــر شهـــــادت میخواهید
زنـــــدگے ڪنـــــید فقط برای خدا...
ᷝᷡᷝᷝᷝ
"اسیربازےدنیانشیم!
بخندیمبھاینبازۍوباصاحببازےمعاملھڪنیم ؛کھمعاملہاےسراسرسوداست..."
#شهیدمجیدقربانخانی🌱
#پارت_سیو_دو🌹
•{حــجـآبـــ مــن}•🤩
مریم_ باشه دستت طلا. خب دیگه مزاحمم نشو خدافظ
خندیدم _ خداحافظ
گوشیو قطع کردم گذاشتم تو کیفم
داشتم از جلوی یه مغازه کاموا فروشی رد میشدم که ه*و*س کاموا زدن به سرم زد
رفتم نگاهشون کردم کامواهای دو رنگش قشنگ بودن یکیشون که طوسی مشکی بود خوشم اومد چندتا برداشتم دوتا
میل هم گرفتم و بعد از حساب کردنشون رفتم ایستگاه
یه تاکسی اومد نشستم رفتم خونه
دینگ دینگ. زنگ زدم
_ سلام من اومدم کسی خونه نیست؟
دستشو گذاشت رو بینیش یعنی ساکت شو.داشت با تلفن حرف میزد_ چشم چشم من با آقام صحبت میکنم اگه شد
مزاحمتون میشیم
پشت خط _ ........
مامان_ چشم بهتون خبر میدم شما هم به خانواده سلام برسونین. خداحافظ
گوشیو قطع کرد
_ مامان کی بود؟
مامان_ مامان رئیس بیمارستانی که توش بودی! فرداشب، شام دعوتمون کردن خونشون. آخه ما که اینارو نمیشناسیم
چطور بریم خونشون
_ منم الان رفتم بودم بیمارستان بهم گفت. خودش که آدم بدی نیست خانوادشو نمیدونم
مشکوک پرسید_ چند سالشه؟نمیدونم بهش میخوره 28 یا 29 باشه
مامانم خیلی مشکوک نگاهم میکرد
_ وا چیه مامان؟
مامان_ راستشو بگو
چشمام درشت شدن
_ راست چیو بگم؟
مامان_ پسره بهت حرفی زده؟
_ اا مامان؟ این آقا خیلی نجیبه بعدشم 10 سال از من بزرگتره من جای خواهرشم
مامان_ امیدوارم همینطور که تو میگی باشه
_ همینطوره. حالا میریم؟
مامان_ بزار به بابات بگم
_ باشه
رفتم تو اتاقم لباسمو عوض کردم وضو گرفتم نماز ظهر و عصرمو خوندم
خیلی آروم شدم. کلا نماز آرومم میکنه خصوصا وقتی سجده میرم حس خیلی خوبی بهم دست میده که قابل وصف نیست
طاها
یه نیم ساعتی میشه اومدم خونه و داریم نهار میخوریم
به قلم : zeinab.z
ادامه دارد....
#پارت_سیو_سه🌹
•{حــجـآبـــ مــن}•🤩
یه نیم ساعتی میشه اومدم خونه و داریم نهار میخوریم همینکه زینب رفت زنگ زدم به مامان شماره ی خونه ی زینب اینارو دادم اونم زنگ زد با مامانش صحبت کرد گفت فردا
شب شام بیان خونمون الانم منتظریم ببینیم بابای زینب چی میگه
تلفن زنگ زد. مامان بلند شد برداشت
مامان_ بله بفرمایید؟
.........
مامان_ سلام خانم زارعی خوب هستین؟
.........
مامان_ خیلی ممنونم. بله بله پس میاین دیگه
.........
مامان_ خواهش میکنم این چه حرفیه شما مراحمین. تشریف بیارین
.........
مامان_ پس، فردا شب میبینیمتون. خداحافظ شما
گوشیو قطع کرد
_ پس میان!
با لبخند_ آره. خیلی دلم میخواد زودتر ببینمش. وای فردا شب چی درست کنم؟
خندیدم _ تا جایی که من میدونم زینب هر غذایی رو نمیخوره. اگه نظر منو میخوای دوست داری شادش کنی براش
ماکارانی درست کن و نگو زشته با ذوق
_ باشه پس برای اون ماکارانی درست میکنم برای بقیه هم یه چیزه دیگه
هممون از اینهمه ذوق مامان خندیدیم اخه تو حالت عادی اگه بهش بگیم برای مهمون ماکارانی درست کن میگه زشته
بعد میخوان بگن برامون ماکارانی درست کرده
مامان_ آقایون بیاین بهم کمک کنین باید کل خونرو گردگیری کنیم بعدم برین خرید برای فردا
منو محمد و بابا_ وای نه
مامان_ وای مای نداره آش کشک خالته بخوری پاته نخوری پاته.
خم شد رو شکمش_ آخ دلم
مامان_ اصلا راه نداره هیچ جور نمیتونین از زیرش در برین
_ محمد جان بلند شو باید بریم خونرو گردگیری کنیم
محمد با لبو لوچه ی آویزون راست وایساد و اومد دنبالم
کل خونرو تمیز کردیم از حالو پذیرایی بگیر تا اتاقامون دیگه از کتو کول افتادیم
آخیش بالاخره اتاق هم تموم شد
هردومون هم زمان ولو شدیم رو تختمون
کمرشو گرفته بود و ناله میکرد_ آی مامان کمرم آی خدا دارم میمیرم وای
_ اه چته محمد هرکس ندونه فکر میکنه حامله ای که اینجوری کمرتو گرفتی ناله میکنی
حواسش کال نبود_ آره آره
برگشتم سمتش یکی زدم تو سرش.....
به قلم : zeinab.z
ادامه دارد.....
#بدونتعارف🖐🏻‼️
توهنوزبهمادرتمیگیتو!
باخواهربرادرکوچکتریابزرگترت
نمیسازی!
مایهیافتخارِپدرتنیستی!
تویدرسایمدرسهیادانشگاهتنفرِاول
نیستی!
امربهمعروفونهیازمنکرنمیکنی!
هنوز
ازخیلیاحلالیتنگرفتی!
لابدانتظارداریشهیدمبشی...💔(:
#رومونچقدرزیادهحقیقتا...
#حاجاسماعیلآقادولابۍ:
هرگاه مؤمن #طغیان ڪند و گلآلودشود
خداوند گودالے سد راه او قرار میدهد
تا گِلهایش تہنشیݩ شده و دوباره مثل روز اول #صاف شـــود.
#بہمشکلاتاینطورےنگاهڪݧ:)
#زاویہدیدتوتغییربده!
⊰•💍°👫•⊱
#زوجاݩہ
.
〖میگمادلبَـــر!
اینصَمیمِ « قَـلـ♥️ـب» کہمیگنكجاميشہ؟!
دقیقاًازهمونجامیخوامـت🙊💛😌〗
.
━━━━⪻✿⪼━━━━
#شماهم؟!~~🦞🌎
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
• شماهم بچه بودین پلاستیک فریزر میکردین پاتون و رو فرشا سر میخوردین؟⛷🤍
• شماهم وقتی میخواین با کفش از روی فرش رد بشین تند تند رد میشین که مثلا فرش کثیف نشه؟:|🥾🌼
• شماهم معلماتون به پدر و مادرتون میگفتن "این بچه هوشش زیاده ولی درس نمیخونه"؟📚🔥
• شماهم تو مدرسه تا کتاب قرآنتون میافتاد زمین سریع برمیداشتین و شروع میکردین به بوس کردنش؟🍒
• شماهم وقتی یکی بهتون میگه یه سوال میپرسم راستشو بگو یاد تمام کارای بدتون میوفتین?😐😂
•••
هرکسعباداتوکارهای
خودراخالصانهبرایخداانجامدهد،
خداوندبھترینمصلحتهاوبرکاتِخود
رابرایاوتقدیرمینماید.
حضرتزهراءسلاماللهعلیها🖤’
#ٺفڪرانہ|•°♥°•|
دیدیـن🤔
یهوقتاییاینقـدریهبچـهکوچیـکرودوستداری
بغلشمیکنـی محکمبوسشمیکنـی دستشومیگیری
ھمینطوریمحکمتوبغلخـودتفشارشمیـدی ...
ایـنمواقـعبچـهگریـهمیکنـه
ولینمیفهمـهاینرفتاراتازدوستداشتنزیـاده 🥰👌🏼
میخوامبگـم :
خـدا مـن و تـورو اوناندازهدوستدارهکهاندازهشتوذھنمونجانمیشه 😌
سختـی هارو ، گرفتاری هارو ، امتحـان ھارو ، غمهارو بزاربهحسـابدوستداشتـنزیـااااد 💛
•°♥•°
•
بچھ ها
سابقھ نشوݩ دادھ برای تمناۍشهادٺ
نباید بھ سابقھ خودٺ نگاھ کنے!
-راحــٺ باش :)
مواظب باش شیطوݩ
نگہ بهٺ تو ݪیاقٺ ندارۍ..🌱🙃
+حاجاقاپناهیاݩ👤
🌸🌿
#فاطمیه🕊
🍃
🌹🍃
از شهید بابائے پرسیدند:
+عباس چخبر ، چڪار میڪنے!؟
_گفت: "بہ نگهبانے دل♥️مشغولیم
تا ڪسے جز خدا وارد نشود"
#شهیدعباسبابائی:)
#بـیسـیمچــے.عشـق.🥀
#فاطمیه🕊🖤
#ایستگاه_نیایش
╔══•🍃💌🍃•══╗
[ماجَعَلَاللَّهُـلِرَجُلٍمِّنقَلْبَیْنِفـےجَوْفه]
↻
منکهـدوقلبدرسینهـهایتانقرارندادهام؛ کهـجزمندلبرۍداشتهـباشید♥️'!
•
╚══•🍃💌🍃•══╝
#خدایادوسٺ_دارم♥
#فاطمیه🕊🖤