✨ قسمت #سی_و_سوم
📗 #چند_دقیقه_دلترا_آرامکن
آرو آروم رفتم و
چند ردیف عقب تر نشستم و به حرفهاش گوش دادم😔دیدم با بغض داره درد دل میکنه 😢
ــ شهدا چی شد؟!😞
مگه قرار نبود منم بیام پیشتون؟!😢
الان زنده موندم که چی بشه؟!😢 که هر روز یه زخم زبون بشنوم؟! بیمعرفتا چرا من رو یادتون رفت و شروع کرد گریه کردن و گریه کردن 😭😫
دلم خیلی براش میسوخت😢
منم گریم گرفته بود ولی نمیتونستم گریه کنم... آروم رفتم پشت سرش...
نمیدونستم چی بگم و چیکار کنم...
فقط آروم گفتم :
ــ سلام آقاسید😞
آروم سرش رو برگردوند
و سریع اشکاش رو با گوشه آستینش پاک کرد و داد زد : 🗣
ــ زهراااااااا
مگه نگفتم کسی اومد خبرم کن
ــ آقاسید حالادیگه ما هرکسی هستیم؟!😢
ــ خانم بین من و شما هیچ نسبتی نیست.
نه ثبتی نه دینی و نه...
لاالهالاالله
ــ قلبی چطور؟!😟
اینقدر راحت جا زدید؟!😕
من رو تا وسط میدون آوردید و حالا میخواین که تنها بجنگم؟؟😔 یعنی حتی اون گفتن عشق دوم و اینا همه دروغ بود؟!😞 چون برای رسیدن به عشق اولتون اینقدر تلاش کردید ولی عشق به ظاهر دومتون چی؟! این شهدا اینطوری پای حرفاشون وایمیستادن؟!😢
ــ من چیکار باید میکردم که نکردم؟!😔
ــ چرا دیشب جواب بابامو ندادید و از خودتون دفاع نکردید؟؟
ــ چه جوابی؟!چه دفاعی؟!
مگه دروغ میگفت؟! من فلجم.😢
حتی خودمو نمیتونم نگه دارم چه برسه شما رو... جای حرفهاش غلط بود؟!😞
ــ اون روز تو دفترتون گفتین این اتوبان دو طرفست...😒ولی الان با این حرفاتون دارم میفهمم نه ... این اتوبان همیشه یه طرفه بوده...😣شما فکر میکنید نظر من راجب شما عوض شده؟! حق هم دارید فکر کنید... چون عاشق نشدید تا حالا😢و نمیدونید عشق یعنی چی.خداحافظ✋
بلند شدم و به طرف در مزار رفتم که از پشت سر آروم گفت :
ــ ریحانه خانم!😶(دومین بار بود که اسمم رو صدا میزد) این اتوبان همیشه دوطرفه بوده😞ولی وقتی کوه ریزش کنه دیگه راهی باقی نمیمونه😔😢
برگشتم و باز باهاش
چشم تو چشم شدم و گفتم : 👀💕
ــ اگه صدبار هم کوه ریزش کنه باید وایساد و جاده رو باز کرد نه اینکه...😒
خداحافظ...
و از محوطه بیرون اومدم...
چند روز گذشت و از آقاسید هیچ خبری نداشتم💔روزها برام تکراری و بیخود میگذشت😔فکر به اینکه آینده و سرنوشتم چجوریه دیوونم میکرد..
دلم میخواست یه کاری کنم ولی کاری از دستم بر نمیومد... هر بار درباره سید با بابا حرف میزدم بحث رو عوض میکرد😐تا اینکه یه شب نزدیک صبح دیدم صدای جیغ زدن های مامانم میاد😯😨
سریع خودمو رسوندم بالاسرش😯
دیدم رو تختنشسته داره گریه میکنه😭
ــ چی شده مامان؟!😟
ادامه دارد...
📚 نویسنده : سیدمهدیبنیهاشمی
⚠️ #کپی_فقط_با_ذکر_نام_نویسنده
و #آیدی_کانال_مجاز_می_باشد
✨ قسمت #سی_و_چهارم
📗 #چند_دقیقه_دلترا_آرامکن
-ریحانه...ریحانه...
این پسره اسمش چیه؟؟😢
ــ کدوم پسره؟! چی میگید؟!😯
ــ عههه...
همین که اومده بود خواستگاری😢
ــ آها...آها
اسمشون سید محمدمهدی هست
ــ با گفتن اسمش
گریههای مامان بیشتر شد😭بابام هم کمکم نگران شده بود و میخواست اورژانس خبر کنه
ــ حالا چی شده مامان؟!😯
ــ خواب خانم جون رو دیدم😢(مادربزرگم و همون که اولین بار بهم نماز خوندن یاد داده بود) با همون چادری که همیشه میزاشت😔توی خونه قدیمیمون بودم😔دیدم در باز شد اومد تو😢ولی به من هیچ توجهی نمیکرد و ناراحت بود😢گفتم مامان چی شده؟!
گفت : تو ابروی منو پیش حضرتزهرا بردی😔
گفتم : چرا؟! 😯
گفت : خانم میگه برای خواستگاری نوهاش اومده خونه شما ولی بیرونشون کردین😢😭
گفت : به دخترت بگو تو که میترسی محمد مهدی نتونه از دخترت مراقب کنه... این پسر از حرم دخترمن مراقبت کرده چطور از مراقبت دختر تو برنمیاد👌
خانم جون اینارو توی
خواب گفت و پا شد و با گریه رفت😭
بابام گفت : ــ این حرفها چیه زن...
حتما غذای سنگین خورده بودی😐🙄
که مامان با گریه میگفت :
ــ من هیچوقت خوابهام غلط نیست
مامانم بعد مدتها اومده تو خوابم😔و از من دلگیر بود😢ما بد کردیم...نباید بیرونشون میکردیم😭
ــ ولمون کن خانم...
میخوای دخترتو بدبخت کنی که چی؟!
یه مُرده خوشحال بشه😐
ــ تو ازکجا میدونی بدبختمیشه مرد؟😢
ــ از اونجا تو جامعه به اون آقا نه کار میدن نه پست اجتماعی میدن نه میتونه رانندگی کنه نه میتونه گلیم خودشو از آب بکشه بیرون... بازم بگم؟!😑
ــ تو هم خوشبختی رو چه چیزهایی میدونی😔خوشبختی یعنی دلت کنار یکی آروم باشه چه تو خرابه باشین چه تو کاخ
ــ این رمانتیک بازیا مال یه سال اول زندگیه✨وقتی قسط بانک و اجاره خونه و اسبابکشی و در به دری شروع شد اونموقع میفهمی دلت پیش کی آروم بود و آروم میشه😐
یک هفته همین بحث تو خونه ما بود
و منم هم غذام کم شده بود و هم حرف زدنم و فقط غصه میخوردم😢مامانمم که وضع روحیش خوب نبود😔 و کلا وضعیت خونمون ریخته بود بهم... یه روز صبح دیدم بعد مدتها از مینا برام یه پیام اومد
ــ سلام ریحانه خوبی؟!☺️
ــ سلام مینا
چه عجب یادی از ما کردی؟!😊
ــ همونقد که شما یاد میکنی ماهم یاد میکنیم😐میخواستم بگم آخر هفته بله برونمه😊
ــ اِاااا.. به سلامتی☺
چطور بی خبر؟! حالا آقا داماد کیه؟😯
ــ میشناسیش😊
ادامه دارد...
📚 نویسنده : سیدمهدیبنیهاشمی
⚠️ #کپی_فقط_با_ذکر_نام_نویسنده
و #آیدی_کانال_مجاز_می_باشد
#تلنگر
شـــــهدایـــــے زندگـــــے ڪـــــردن بـــــه؛↓
←پـــــروفایل شهدایـــــے
نیستــــــــــ...
اینڪـــــه همون شـــــهیدے ڪـــــه مـــــن
عڪـــــسشو پـــــروفایلمو📲 گـــــذاشتم↓
🌱 چـــــے مـــــیگه مهمـــــه...
🌱چـــــے از مـــــن خـــــواستـــــه مهمـــــه
🌱راهـــــش چـــــے بـــــوده مهمـــــه
🌱چـــــطورزنـــــدگےمیڪرده مهمـــــه
🌱بـــــاڪے رفیـــــق بـــــوده مهمـــــه
🌱دلـــــش ڪـــــجاگـــــیربـــــوده مهمـــــه
🌱چـــــطورحرفــــــــــ مـــــیزده
🌱چـــــطورعبادتــــــــــ میڪرده
#تلنـگرانـــــہ✨🥀
#شهیدانه🥀
از-شیخانصآرۍ"پرسیدند↓
چگونہمیشودیڪساعت"فکرکردن"
برترازهفتادسال"عبادت"باشد ؟!
فرمودند↓
«فڪرۍمانندفکرِ
جنابِحُردرروزِعآشورا💔»
#تلنگرانه!!
#طنز_جبهه
#طنز😆
یه نفر نام خانوادگیش: “ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ” ﺑﻮﺩﻩ!
ﻣﯿﺮﻩ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ: ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ، بنده خدا ﺩﺳﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ: ﺣﺎﺿﺮ ﻗﺮﺑﺎﻥ! ✋️
ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻫﻢ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ: ﺑﺎ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩﻡ 😠 ﺻﺎﻑ ﺑﺎﯾﺴﺖ 😡
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﻫﯿﺄﺕ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﺑﯿﺎﻥ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ، ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺁﺑﺮﻭﺵ ﻧﺮﻩ ﺑﻬﺶ ﯾﮏ ﻣﺎﻩ ﻣﺮﺧﺼﯽ ﻣﯿﺪﻩ 😎
ﻫﯿﺄﺕ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﻭﻣﺪﻧﺪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ 👮
همه ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻧﺪ : ﺭﻓﺘﻪ ﻣﺮﺧﺼﯽ … 😂😂
•🖤⚡️•
#طنز_جبهھ😂🌙
شبعملیات بود..✋🏽
حاجاســـماعیلحقگو بھ علیمسگری گفت:⚡️
ببینتیـربارچیچہ ذکرےمیگه...🤨
کهاینطوراستوارجلوی تیروترکش وایسادھ
و اصلاترسیبهدلشراهنمیده🌱
فضولیشگلڪرد..
نزدیکتیرباچےشد🚶🏿♂
ودیددارهباخودشزمزمھمیکنه :🍂
دِرِن ، دِرِن ، دِرِن ،... 😧
(آهنگ پلنگ صورتی!)😂
رو بھ داشعلی ڪردوگف :
معلوم بود این آدم قبلا ذکرشو گفته...😐😂
الاندارھ اثراتشو میبینھ..🔫😑😂
°•♡بـہوقتعـٰاشقے♡°•
۱:سلام علیکم🌾
خواهش میکنم
چـشـم
۲:سلام علیکم
خیلی ممنون🍀
پیوی مدیری که رمان رو میزارن مراجعه کنید.
۳:سلام😁
°•♡بـہوقتعـٰاشقے♡°•
سلام علیکم
الحمدالله که تونستیم با کمک شما کانال رو برگردونیم
اما ما هیچ وقت ازش نمیگذریم!!!
°•♡بـہوقتعـٰاشقے♡°•
۱:سلام علیکم.
خواهش میکنیم🌷
نظر لطفتونه
خیلییی ممنوووون
چـشـم حـتـمـا مـیـذاریم😊
۲:سلام علیکم
ان شاءالله که مشکل رفع شده باشه
۳:سلام علیکم
چندتا مثلا؟
۴:سلام علیکم
خیلی ممنووون
نظر لطفتونه🌿
مچکرم🍂
۵:سلام علیکم.
ممنون
خواهش میکنم
الحمدالله که خوشتون اومده.
بله با اجازتون😊
۶:سلام علیکم
الحمدالله
چشم
°•♡بـہوقتعـٰاشقے♡°•
۱:سلام علیکم.
خیلی ممنووون
بله چشم گذاشته میشه.
۲:سلام علیکم.
هیچ مشکلی نداره😊
۳:سلام علیکم.
ما اصلا اسم کانالو داخل عکس نمینویسیم😐 چون میخایم بقیه هم استفاده کنن.
دیده شد😶
۴:سلام علیکم
بابا به خدا وقت نمیشه😫
ولی چشم از این ب بعد زود به زود میذاریم.
۵:سلام علیکم.
چـشـم
۶:سلام علیکم
اتفاقا شرایط رو درست به جا آوردید
التماس دعا.
۷:سلام علیکم.
پیشنهاد خوبیه😃
حالا با مدیرا صحبت میکنم دربارش😊
۸:سلام علیکم
شما لطف دارید🌱
°•♡بـہوقتعـٰاشقے♡°•
۱:ممنونم بابت حمایتتون
خیلییییییی ممنون🌹🌹
۲:بزرگوار میتونید اینو پیوی هم بگید.
و حمایتی نداریم
°•♡بـہوقتعـٰاشقے♡°•
۱:پیوی لطفا
۲:سلام علیکم
چشممممم
۳:شما که سوالی نپرسیدید😐
۴:سلام علیکم
اگر موافقت شد چشم
#امـام_زمـانی_ام🍃🙂
و قسم بـه قنوت و رکوع و سجود زیبایت،
ما بی شکیب تیغه ي ذوالفقار توییم اي امیر ظهور و قیام!
ما «لثار» حسینیم و دل بـه راه تو نثار کرده ایم.
اي تکسوار سمند سعادت،
اي تنها ترین شمشاد شرافت!
#حضور_تا_ظهور
#تلنگرانہ⚠️
داشتمجدول📰حلمےکردم✍🏻، یکجاگیرکردم🧐 "حَلّٰالمشکلاتاست؛ سہحرفی"
پدرم👨🏻💼گفت: معلومہ، «پول💸»
گفتم: نه،جوردرنمیاد🤷🏻♂
مادرم🧕🏻گفت: پسبنویس «طلا💎»
گفتم: نہ،بازمنمیشہ . .😕
تازهعروس👰🏻 مجلسگفت: «عشق❤️»
گفتم : اینمنمیشہ😊
دامادمون🤵🏻گفت: «وام📨»
گفتم : نہ .
داداشمکہتازهازسربازی👮🏻♂آمدهگفت: «کار👨🏻🔧» گفتم : نُچ🙄
مادربزرگم👵🏻گفت: ننه،بنویس«عُمْر»
گفتم: نه، نمیخوره
هرکسےدرمانِ💊💉دردِخودشرامیگفت،
یقینداشتمدرجواباینسؤال،
▪️پابرهنهمیگوید «کفش👟»
▪️نابینامیگوید «نور☀️»
▪️ناشنوامیگوید «صدا🗣»
▪️لالمیگوید «حرف💭»
▪️و . . .
🔺 اماهیچکدامجوابکاملےنبود :)💔!
جواب«فَرَج»بودوماهنوزباورماننشده:
تانیاییگِرهازکارِبشروانشود 😔✋🏼
اللهم؏ـجللولیڪالفرج💚
#اندڪیصبرفرجنزدیکاست⛅️
الّٰلهُمَعَجِلِوَلیڪالفَرج
[بیقرارِشهادت]💔
گمنامی را دوست داشت . . .
در وصیت نامه اش به این نکته صریح اشاره کرده بود که:🗣
"مرا غریبانه تحویل بگیرید🖐🏻
غریبانه تشییع کنید(:
و غریبانه در بهشت معصومه(س) قطعه 31 به خاک بسپارید!👀
برای #گمنام ماندنش تدبیری هم اندیشیده بود؛
وصیت کرده بود که چیزی روی قبرش ننویسیم....
فقط بنویسیم:
پر کاهی تقدیم به پیشگاه حقتعالی...🤲🏻
{#شهید_احمد_مکیان #مدافع_حرم}
🌻|
✨🌱|•
ــشڪرڪه #خدا هست
اوجبــراڹ تمـام دلتنگی ها
ومرهــم تمام زخمهاست🌱
هــروقـت دلــت خواست
مهمـانش ڪڹ در #بهتـریڹ
جـایی ڪھ او می پسنـدد...
درقـلبت.... ✨
شبتون امام زمــانی 🌿
یادتون نره برا ظهور دعا کنین🖇💌
#حضور_تا_ظهور
#طنز_جبهھ😂🌙
شبعملیات بود..✋🏽
حاجاســـماعیلحقگو بھ علیمسگری گفت:⚡️
ببینتیـربارچیچہ ذکرےمیگه...🤨
کهاینطوراستوارجلوی تیروترکش وایسادھ
و اصلاترسیبهدلشراهنمیده🌱
فضولیشگلڪرد..
نزدیکتیرباچےشد🚶🏿♂
ودیددارهباخودشزمزمھمیکنه :🍂
دِرِن ، دِرِن ، دِرِن ،... 😧
(آهنگ پلنگ صورتی!)😂
رو بھ داشعلی ڪردوگف :
معلوم بود این آدم قبلا ذکرشو گفته...😐😂
الاندارھ اثراتشو میبینھ..🔫😑😂
[•🧡🤲•]
+وعده دل نشین #شکر_گزاری🧡
#خدایا
از تو بخاطر داشتن سرپناهی برای زندگی سپاس گزارم🧡🌿
رفیق یادت نره تو هم تکرارش کنی؟! 🌱🕊☝️
دلم به ” مستحبی ” خوش است که جوابش ” واجب ” است
السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه...
#حضور_تا_ظهور
°•♡بـہوقتعـٰاشقے♡°•
سلام علیکم الحمدالله که تونستیم با کمک شما کانال رو برگردونیم اما ما هیچ وقت ازش نمیگذریم!!!
اگه غریبه بود شاید میبخشیدیم اما...
میسپاریم به خدا😌
الحمدلله که همتون پشتمون بودین و حمایت کردین🙃
دوستتون داریم🌹🌹
💔
#شهید_سیدمرتضی_آوینی:
دست ما با قلم سازگارتر است تا با تفنگ؛
اما آنجا که شیطان و اولیای او با تفنگ بر جهان و جهانیان حاکمیت یافته اند، ما را چاره ای دیگر نیست مگر آنکه تفنگ برداریم، و از حق و عدالت و مظلومین دفاع کنیم.
#شهید_جواد_محمدی