■ #وصیت_نامه_شهدا💛🖇
________
اگر درد دل داشتید و یا خواستید
مـشورت بگیرید بیایید سر مزارم،
به لطف خداوند حاضر هستم
#شهید_سجاد_زبرجدی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#فداییمهدی💕
#شهیدانہ
ظلمیعنئ
برائشھیدشدنآفریدهشدیم
ولیمیمیریم (:💔"!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگرمیخواهے
گناھومعصیتنڪنۍ،
همیشھباوضوباشچون
وضوانسانراپاڪنگھمیدارد
وجلومعصیترامۍگیرد ..🦋
#شهید_عباس_علی_کبیری :)♡
#تقواےِمجازۍ…
ــــــــــــ
رفیق ..!
درفضاےِمجازۍ
نبردسنگینشدھ!
امروزههرکسےیکگوشےدارد
مانندِکسےاستکہسلاحےدردستدارد ..
پسبایدبداندکہچگونہ
ازاینسلاحاستفادھکند؛
وچہچیزےراباانهدفبگیرد🌿'!
#شهیدانه🌿
روخودتونجوریکارکنید
کہاگریڪگناههم
کردیدگریتون
بگیرھ...
-شہیدجہادمغنیه
#اللهمفرجناالمهدی
گل نرگس!
چه شود بوسه به پايت بزنـيم
تا به کی، خستـه دل از دور، صـدايت بـزنيم...🙃🍃
گل نرگس!
نکند مهر زما برداری،
داغ ديدار رخت را بردل من بـگذاری💔
#اللهمعجللولیکالفرج
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#فداییمهدی💕
﷽...✨
#شھـیدانـهـ⚘✿
در لشـگرِ²⁷ محمدرسولاللّٰہ 'ص'
برادر بود کہ عادت داشت
پیشانـیِ شهدآ ࢪا ببوسد🍃•
وقتے خودش شهید شد✨•
بچہ ها تصمیم گرفتند
بہ تلافےِ آن همہ محـبت
پیشانےِ او ࢪا غࢪق بوسہ کنند°°°😓💔•
پارچہ را کہ کنار زدند🏳
جنازه ےِ
بـی سرِ او😔
دل همہ شان را آتش زد..💔🍂•
#شهیدانه⟮.▹🌹◃.⟯
دلم براۍ شہادٺ پر میزند🕊
آۍ رفقـا دعا کنید…
ساقے جبہه سبو بر لب هر مسٺ،نداد🌱
نوبٺ ما کھ رسید مِیْکَده را بسٺ،نداد
حال خوش بود کنار شہدا آه دریغ✨
بعد یاراڹ شہید حال خوشے دسٺ،نداد…
ٵللِّھُمَ؏َـجِّݪلِوَلیڪَالفَࢪج°•🌱📿•°
•『🌱』•
.
الایاایھاالحاجےچھهاکردیتوبادلھا
کھبالبخندتوگیجندتوضیحالمسائلها..
#تولدتونمبارڪحاجے(:🌱
#حاج_قاسم
دلبران دل میبرند
اما "تو"
جان هم برده ای...
میلادت مبارک بابا قاسم❤️
#بابای_مهربون
#سردارقلبها•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولدت مبارک سردارم♥️🙃
•
.
#احلےمنالعسل🌻
بعد از شھادت علی خوابش رو دیدم
بهم گفت:
_اگه می دونستم این دنیا به خاطر
#صلوات این همه ثواب و پاداش میدن؛
حالا حالاها آرزویِ شھادت نمی کردم !
می موندم تویِ دنیا و صلوات
می فرستادم.. (:🌿
#شهیدعلیموحددوست♥️
.
🦋
#بدونتعارف🖐🏻‼️
نهبهجمهوریاسلامی !
بعددیسلایک؟!
واتدپرابلمیااخی؟!
لایكیعنیتاییددیسلایکیعنیتکذیب
یعنیشما
اینجملهروقبولنداریدراصل ...
#شاهیههمچینطرفدارایباهوشیداره
#دلتـڹــڱـے ❣🍃
ٺاریخ بیحضؤر تو یعنے دࢪوغ محـض
ساݪ هزار ؤ چــند... کھ فرقۍ نمیڪند !
وقتے از همین الان
ماهواره و بےبے سے دارن براے سعید محمد «کاندیدریاست جمهوری»میزنن....
یعنی همین اقا خوبه😏
خواهشا خواهشا خواهشا امسال دیگه گول این چیزارو نخورید❌
برای دوره ے قبلم گفتن اقای رئیسی میخواد دیوار بڪشه بین دانشگاه ها😏
چیشد؟!
روحانی ازادی داد بهتون؟!
الان خیلی آزادین؟!
#باچشم_باز_انتخاب_کنید🍃
#نشرحداکثری
•『🌱』•
.
الایاایھاالحاجےچھهاکردیتوبادلھا
کھبالبخندتوگیجندتوضیحالمسائلها..
#تولدتونمبارڪحاجے(:🌱
#حاج_قاسم
دوستان از این به بعد تصاویر و فیلم های مفید و مهم را در کانال بارگزاری میکنیم تا راحت تر بتونید رای بدید🌹
+کسانی که امر به معروف و نهی از منکر می کنند نجات می یابند و گناهکاران و نیکوکاران بی تفاوت عذاب می شوند.
📖 (اعراف 165)
پس دست به کار بشیدو مطالب رو فراورد کنید❤️
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#ما_به_هم_مربوطیم
#بی_تفاوت_نباشیم
#حرف_حساب
🔘وقتے بیرون میرے چادر و حجاب و سربه زیری😄🌸
توے دنیاے مجازے ولے...
توی گروه مذهبے با نامحرم چت میڪنے😕
اونم با لقب "برادر"🙁
بقیہ نمیبینن..درست✅
ولے خدا ڪہ میبینہ!😓
اسم خودتو گذاشتے مذهبے؟!😕💔
اینو یادتوڹ باشھ همیشھ:
مذهبے بودن مهم نیست!!
"مذهبے موندن مهمھ!!!
با یه برادر یا خواهر گفتن هم
نه کسی به ادم محرم میشه و نه گناه ادم توجیه....
#حواسمون_جمع_باشه
.
.
رفتہبودیممشهد...
میخواسترضایتمادرشروبراےسوریہ
بگیره... یڪبارڪہازحرمبرگشت،
همانطورڪہعلےدربغلشبود،
موبایلروبرداشتموشروعڪردمبہفیلم
گرفتن...:)🌱
ازاوپرسیدم:
_ چہآرزویےدارے؟
+یہآرزوۍخیلےخیلےخوببراۍخودم
ڪردم؛انشااللھ ڪہبرآوردهبشہ...
_چہآرزویے؟
+حالادیگہ...
-حالابگو
+حالادیگہ...نمیشہ!
_یہڪمشوبگو
با ادا واصولگفت:
+شِداره،شِ...
_ بعدشچے؟
+شِداره...هِ داره...الفداره...تِداره...
_ شهادت؟
.
#شهید_محسن_حججے
#بہروایتهمسرشهید
#رمان_حورا
#قسمت_بیست_و_پنجم
تا نیمه هاے شب، خیابان ها را طے ڪرد و به دستان یخ زده اش، ها مے ڪرد.
وقتی به خانه رسید ڪه ڪفش هاے غریبه اے را پشت در دید.
حدس زد چه ڪسے به خانه شان آمده براے همین خونش به جوش آمد.
_مرتیکه پیر خجالت نمیڪشه میاد خاستگارے حورا. الان حسابشو میرسم.
اےن بار خیلے جدے وارد خانه شد و قدم هاے محڪمش را سمت پزیرایے به زمین ڪوباند.
مادر، پدرش و سعیدے از جا پریدند و به مهرزاد عصبانے خیره شدند.
_اینجا چه خبره؟
_صداتو بیار پایین مهرزاد. چه خبرته؟
رو ڪرد به پدرش و گفت:دیگه اون مهرزاد همیشه مطیع و فرمان بر مُرد. من مے خوام بدونم این مرتیڪه اینجا چه غلطے مے ڪنه.
ابروهای هر سه نفر بالا پرید و صداے در اتاق آمد.
مهرزاد فهمید ڪه مونا و مارال بیرون امدند و حورا از پشت در شاهد گفتگوے او هست بنابرین تمام جرات و جسارتش را یک جا جمع ڪرد و گفت: چرا خشڪتون زده؟ دارم میگم این مرتیڪه اینجا چه غلطے مے ڪنه؟
سعیدی با چشماتچن از خشم قرمزش او را نگاه مے ڪرد و پدرش جلو امد.
_حرف دهنتو بفهم پسره بے خاصیت. صداتو بیار پایین واسه من صدا بلند مے ڪنه. احترام خودتم نگه دار. یڪم شعور خوب چیزیه آقاے سعیدے مهمون ما هستن.
به اخم پدرش توجهے نڪرد و گفت:من بے شخصبتم، بے خاصیتم، بے شعورم، اصلا من خود ڪثافتم اما شما ڪه پاک و طاهرے چشمات ڪور شده از ثروت این مرتیڪه. براے همین راضے شدے ڪه حورا رو دو دستے تقدیمش ڪنے بره.
صدای سیلے ڪه به گوشش خورد نه تنها او را ساڪت نڪرد، بلڪه جرے تر شد و ادامه داد:خوبه آفرین.. باریڪلا پدر نمونه. جلو مهمون میزنے تو گوش پسرت.. پاره تنت.. هه
_تو..
_آره من تن پرورم و هیچ ڪارے بلد نیستم. بے عرضه و تنبلم میدونم اما دیگه تحمل رفتاراتون رو ندارم.
برگشت سمت مادرش و گفت:حورا به ما هیچ بدے نڪرده مامان ڪه این جورے باهاش رفتار مے ڪنے. یا اینڪه خوشحالے از این ڪه اون به زودے از این خونه بره.
چرا؟ چون دختر خواهرشوهرته.. اگه دختر خاله ام بود رو چشمات میزاشتیش.
مرےم خانم به اوج انفجار رسیده بود اما مهرزاد به ڪسے حق حرف زدن نمے داد.
باز برگشت سمت پدرش و گفت:شما چرا به دختر خواهرت بد ڪردی...نمیدونم..
چرا گذاشتے زن و دخترت این همه ازارش بدن.. برام سواله..
ڪاش یڪم.. فقط یڪم احساس مسئولیت میڪردے و میفهمیدے حورا جز ما ڪسے رو نداره.
صورتش را ڪج ڪرد و با چشمان خیسش گفت:اگه مے خواے بازم بزن.. بزن دیگه.
ڪاش به جاے ڪتک زدن اون دختر بے چاره منو میزدین..
داد زد:انقدر میزدین ڪه بمیرممم چون حقم بود.
عقب عقب رفت و گفت:اما..اما حق حورا.. نه ڪتک بود نه توهین نه تهمت نه تحقیر..
حقش آرامش بود
با دل دریایے ڪه اون داره
با خداے مهربونے ڪه اون داره
لیاقتش بهترین هاست..
#نویسنده_زهرا_بانو
یڪ صلوات به نیت فرج اقا امام زماݩ الزامیست"
#رمان_حورا
#قسمت_بیست_و_ششم
همان طور ڪه عقب عقب مے رفت خندید و گفت:من..من همینم..ےه پسر لاابالے و بے ڪار ڪه همش الاف ڪوچه و خیابونه..
لیاقت من ڪتک و توهینه نه حوراے پاک و مظلومے ڪه زبون جواب دادنم نداره..
من باید تنبیه مے شدم هر دفعه اے ڪه مامانم بخاطر پاره شدن دفتراے مونا، حورا رو مے زد..چون من پارشون مے ڪردم.
من باید ڪتک میخوردم وقتے از سیب زمینے سرخ ڪرده ها ڪم میشد چون من میخوردمشون.
من باید توهین میشدم وقتے نمره هام ڪم میشد نه حورایے ڪه همه نمره هاش بیست بود و مایه افتخار معلما و مدیرا..
هر وقت نمره اش خوب مے شد ڪتک مے خورد.. هه چرا؟ چون به مونا ڪمک نڪرده بود تا اونم بیست شه.
همیشه مامان بهش مے گفت بے همه چیز.. در صورتے ڪه نمے دونست پسر خودش از همه بے همه چیز تره..
اشڪهاےش را پاک ڪرد و با خنده گفت: نه پدر و مادر به فڪرے داشتم نه مهر و محبتے دیده بودم. اما..اما حورا پدر و مادرش.. حتے اگه مرده بودن.. دوسش داشتن.
بلند داد زد:من بے همه چیزم..من
من احمقے ڪه هیچوقت نتونستم مردونگے ڪنم و جلوے ڪتک زدناے مامانمو بگیرم.
من بے همه چیزم..
با چشمان سرخش قدم برداشت سمت سعیدے. او هم ترسید و عقب رفت.
شانه اش را گرفت و گفت:نترس ڪاریت ندارم. فقط مے خوام دو تا چیز بهت بگم.
اولے این ڪه راه دادنت تو این خونه و این همه عذت و احترام بخاطر مال و منالته. عاشق چشم و ابروت نیستن ڪه دختر جوون رو بهت بدن... هرچند بدشونم نمیاد حورا رو از سرشون باز ڪنن.
دوم اینڪه.. حورا ازت متنفره مثل من. حتے اگ بمیره هم زن تو نمیشه برو پے زندگیت. بالا سر این قبرے ڪه تو دارے فاتحه میخونے مرده اے نیست عمو.
راه افتاد سمت در ولے برگشت و رو به همه گفت:بابامو اخراج نڪن مگر نه منو از خونه اش اخراج میڪنه.. بزار به پاے دیوونگے هاے من..
با پوزخند از خانه بیرون زد و آن شب تا صبح در خیابان ها قدم مے زد و سیگار مے ڪشید.
نمی دانست ڪے سیگار به دست گرفت اما دیگر دست خودش نبود.
انگار تب داشت، حالش خوب نبود و نمے دانست چه ڪند آن هم تنها!؟
شب برفے و عرق پیشانے و تب سرد..
چقدر حس مے ڪرد در این دنیا اضافے است.
ڪاش مے توانست شر خود را از زندگے حورا و بقیه ڪم ڪند.
ناگهان به یاد چادر سفید حورا و جانماز گل گلے و سخن گفتنش با خدا افتاد.
برای اولین بار روے برف ها زانو زد و مقابل خدا صورتش را خم ڪرد.
زار زد و داد زد و تمام غرور مردانه اش را شڪست.
_خدااااا
دیگه نمیتونم بدون حورا.. دیگه نمیتونم ببینم دارم هر روز ازش دور میشم و از دستش میدم.
برام نگهش دار.. اصلا من ڪه به درک براے خودت نگهش دار.
من بنده خوبے نبودم اما براے اولین بار دارم جلوت زانو میزنم و ازت مے خوام حورا رو حفظش ڪنے از تمام بدے هاے دنیاے بے رحمت.
"زندگی ڪردن در این دنیاے بے رحم مانند داد زدن درون چاه است.
ڪسی صدایت را نمیشنود.
تو را نمے بیند.
فقط گلویت از داد پاره میشود.
اما ڪاش همه ما بفهمیم،خداےی هم هست.
که میان تمام نادیدنے ها و ناشنیدنے ها
ما را مے بیند و صدایمان را مے شنود."
#نویسنده_زهرا_بانو
یڪ صلوات به نیت فرج اقا امام زماݩ الزامیست"