eitaa logo
°•♡بـہ‌وقت‌عـٰاشقے♡°•
477 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
326 فایل
﴾﷽﴿ اینجـا دل حڪم میفرماید...⚖️ - از ۲۲/خرداد/هزار سیصد۹۹ و مینویسیم❥︎ - پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/3211552716
مشاهده در ایتا
دانلود
در زمان امام هادی عليه‌السلام شخصی نامه‌ای نوشت از يكی از شهرهای دور ... نوشت كه آقا من دور از شما هستم گاهی حاجاتی دارم ، مشكلاتی دارم ، بهرحال چه كنم؟ حضرت در جواب ايشان نوشتند: "إنْ كانَت لَكَ حاجةٌ فحرِّكُ شَفَتيكْ" لبت را حرکت بده،حرف بزن، بگو ... ما دور نیستیم بحار الانوار |ج۵۳ ، ص۳۰۶ اگر تویی که کسی گُم نمی‌شود ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 رو همه میکشن...!! 🍃بذار طعم مهربانی رو بچشه تا مهربانی خدا رو راحت تر باور کنه...
من اعتقاد دارم که خدایِ بزرگ انسان را به اندازه درد و رنجی که در راه خدا تحمل کرده است پاداش میدهد.. [شهید چمران🌱✨]
✨شــــ🌷ــهيد شدن يك نيست شـــ🌷ــــهادت گلےست كه برای شكوفا شدنش بايد بخوری.... به بی دردها به بی غصه ها به عافيت طلبها که شهادت نمےدهند..🥀 به آنكه يك شب برای اسلام نكشيده، يك روز وقتش را برای تبليغ دين نگذاشته، شهادت نخواهند داد.... شهـــ🌷ــــادت به حرف نيست قلبــــ❤️ــــت را بو مےكنند اگر بوی دنيا داد رهايت مےكنند..... اگر عاشق شهادتی .... اول بايد سرباز خوبی باشی خوب مبارزه كنی مجروح  شوی، اما .... كم نياوری درست مثل ياران عاشورايی حسين ابن علی(ع)،مثل زینب کبری(س) آری برادر... درد اینجاست که شهادت را به تماشاچےها نمےدهند... و ما فقط ادعای داریم
🚶🏻‍♂💕 میگما.. نمیدونم‌این‌چہ‌دردیہ !! هم‌دلت‌واسہ‌کربلا‌تنگہ‌و‌فکر‌و‌ذکرش‌ ناراحتت‌میکنہ؛هم‌هـےزل‌میزنـےبہ عکساۍ‌حرم‌و‌خاطراتِتو‌واسہ‌خودت یادآورۍ‌میکنی‌که‌ - بیشتر‌دلتنگ‌شے(:🥀 - ! 🖐🏻👀
🍃 به‌همه‌مقدساتتون‌قسم هرچادری‌بهشتی‌نیست؛ هرریشویی‌حزب‌اللهی‌نیست؛ هرآخوندی‌انقلابی‌نیست؛ هرسپاهی‌سلیمانی‌نیست: )🖐🏼 ! :/
🍃 ﻋﺎﺷﻘـے💔 ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﭼﻨﺪ ﺑﺨﺶ ﺍﺳتـــ؟ ڱفت: ﺩﻭ ﺑﺨﺶ، ڪودڪے ﻭ ﭘﯿﺮے ڱفتند : ﭘﺲ ﭼﻪ؟ ڱفت : ع💚
اگہ واقعا عاشقشۍ‌ یہ دستہ گل بگیر با خانواده مزاحمشون شو/: دیگہ بیشتر از این گناه خودتو سنگین نڪن🖐🏼 !!
ببینم مامانت خارجیہ یا بابات/:🙄 ڪه چپ میرے راست میاے میگے :مرسے نگو «مرسے» بگو «خدا پدرتو بیامرزه» 🌱
هیئت‌میریم؛ پروفایلامونم‌خفن یآتسبیح‌داریم‌یاانگشـترِعقیق‌ودُر یہ‌عڪسم‌داریم‌توسنگرآۍراهیآن‌نور ! عڪس‌بین‌اݪـحرمین ... نزدیڪ‌اربعین‌استوریاۍحسرت ... وڪلےنشونہ‌كِہ‌باعث‌شده‌بہ خودمون‌میگیم "حــــــــــزب‌اللهــے" وݪےحآجے‌یِ‌نگاه‌بندازببین‌معرفت‌دارۍکه؛ !💛🖐🏽 بہ خودمون بیایم🖐🏿
می‌دونی‌‌"شھید"یعنی‌چـے؟! یَعنۍ : بهـ‌خیر‌گُذشت!نَزدیك‌بود‌بِمیرھ!((:🖐🏼💔'
😊🌱 من می گویم نباید به دل گرفت طعنه های از روی جهل آنانی را که از دیدن ها منزجر می شوند و ما را می انگارند و نمی دانند، هر که قلبش بیشتر به طومار و اولیایش پیچیده باشد ظاهرش آرام تر و ساده تر خواهد شد
🚶‍♂ داداش مذهبی ، آقای طلبه شما دیگه چرا برادر من شماکه خودت باید الگوی بقیه باشی😐 یه حرفایی و یه پروفایل هایس میزارن اصلا در شأن یکی نیست😐 .تفکر
چند‌‌شب‌پیش..یه‌چی‌یه‌جا‌خوندم.. هنوزم‌پریشونم🖐🏻🚶🏻‍♂️- نوشته‌بود: ... یه‌شب‌خواب‌شهیدرومیبینه...🌱 بهش‌میگه: +روح‌الله‌ازاونورچه‌خبر!؟ شهید‌میگه: _خبرای‌خوب... تاسال‌۱۴۰۰ ظهور‌انقدر‌نزدیک‌میشه‌که‌ دیگه‌نمیگین‌آقا‌کدوم‌جمعه‌میاد؟ میگین‌آقا‌چند‌ساعت‌دیگه‌میاد...🌿 💕 خلاصه‌که: اگه‌مجازی‌نمیذاره‌خودسازی‌کنی... یه‌مدت‌نباش‌اصلا! هرچیزی‌که‌تورو‌از‌مولات‌دور‌میکنه‌، بریز‌دور🎼🖐🏻
°•♡بـہ‌وقت‌عـٰاشقے♡°•
#تفڪرانہ چند‌‌شب‌پیش..یه‌چی‌یه‌جا‌خوندم.. هنوزم‌پریشونم🖐🏻🚶🏻‍♂️- نوشته‌بود: #رفیقِ‌شهید‌روح‌الله‌قرب
ببینید بنده مطلب بالا را صبح ارسال کردم... و قبول دارم اشتباه بود و تقصیر کار بنده هستم.... تشکر میکنم از عزیزانی که اومدن پیوی و تذکرات لازم را دادن... از همین تریبون از همه عذرمیخوام قبول دارم این مطلب درست نیست..... حلال کنید در پست گذاری بیشتر دقت میشه شرمنده...
همہ‌ے‌زندگیِ‌مآهست! اباعبداللہ‌الحسێݩ؏ جآن‌را‌باید‌فدآیش‌کرد💔:) :)
باز دلم یاد تو افتاد شکستــ💔😞
فاصلھ‌شـان‌یڪ‌وجب‌است👌🏽 ولادت‌تاشهـٰادت‌رامۍگویمـ .. اگراین‌یڪ‌وجب‌را باولایت‌پرڪنۍ :)♡ قطعاشهیدخواهۍشد ..🌿 وبھ‌راستۍرازشهیدخلیلےرامۍتوان‌از ڪلمات‌آخرش‌فهمید‌ڪھ‌میگفت : فقط‌براےلبخندآقاجـلورفتمヅ 🌸💞
•دوشنبه‌ها‌حسنیه‌بپاست‌در‌قلبم❤️• •سلام‌میدهم‌از‌عمقِ‌‌جان‌به‌سمت‌بقیع🕌• 🌸
•🖇• •🎈• رفتند..؛ شهید شدند پیکرشون موند توی سوریه. بعد چند سال اومدند..! ماهنوز درگیر اینیم که چجوری کمتر گناه کنیم چقدعقبیم..! 💞
اوووج‌خوشبختۍ‌بعضۍ‌وقتا‌فقط‌شھر‌بازیہ😻😂 🍇⃟🎡¦⇢ #نیازمندےها
ـــــــــــــــــــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ🌿•• ⸤ خواهشااینباردیگه برای‌انتخاب‌رییس‌جمهورملاك‌هاتون رنگ‌ریش‌وطلبه یارییس‌جمهورمثلاروشنفکرنباشه!! دیگه‌بیخیال ‌اجازه‌ورودبه‌استادیوم‌برای‌خانوما وفیلترتلگرام‌بشید... خواهشااااااا یکم‌سطح‌توقعات‌وآرزوهاتون روارتقاءبدین:))) ⸣ ـــــــــــــــــــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ🌿••
❕ _تـو موبآیلـش یہ عآلمہ عڪس و بقیہ شـهدا رو دآره، امآنـمازش قضآ میشہ...🚶‍♀💔 عڪس شهدآ رومے بینیمـ،ولے عڪس شهدآ عمل مےڪنیم.!🖐
بهـ‌این‌عڪسھاخیره‌شو.. بھ‌اون‌روزهای‌پرازخاطرھ ؛ نخواگرمیہ‌خوابِ‌چشمِ‌کسی، بزاره‌کھ‌بیداری‌یادت‌برھ((:🖐🏻💔'! 🖇¦⇢ #شهیدآنہ 📘••
❣👭 اینکہ‌بفهمم‌حتےیک‌لحظہ✨❤️ حتی‌شایدکمترازیک‌لحظہ😕💛 بہ‌من‌فکرکرد‌ه‌اۍ ؛ برایم‌بس‌است !🖐😌
🐣💕 تا‌زمانـےکهـ⏳•• خورشید☀️•• بےنورشھ🖤•• دوستت‌دارم😍•• رفیـق‌جانم💞🍃•• نقطهـ‌سرھ‌خَـط🤞🏻••
مهرزاد در راه مغازه دعا می کرد امیر رضا مغازه باشد تا بتواند سوال هایش را از او بپرسد. داخل مغازه شد و خوشبختانه امیر رضا هنوز نرفته بود . _سلام داداش. _سلام داداش صبحت بخیر خوش اومدی _قربانت _مهرزاد جان من باید برم کار دارم اینم کلید مغازه. _نه یه لحظه صبر کن ازت سوال دارم. _جانم بگو _راستش.. _خب بگو چیشده _درمورد نماز میخوام بدونم براچی مردم نماز میخونن ؟ _خب اول برای آرامش دلشون و این که با نماز خوندن آدم به خدا هم نزدیک تر میشه. اگر می خوای بهتر و مفهومی تر بدونی باید بری کتاب بخونی داداش من دیرم شده باید برم خوشحالم شدم شنیدم دنبال نماز خوندن ‌و فلسفه نمازی. _مرسی داداش برو خدافظ. _یاعلی امیررضا که رفت، مهرزاد داده همراهش را روشن کرد و در گوگل سرچ کرد:تاریخچه نماز . اولین مطلبی که بالا امد را خواند. "همواره در طول تاريخ، نيايش و نماز سرلوحه آيين‌هاي ريشه‌دار و عميق در زندگي انسان‌ها بوده است. با اين كه نيايش جنبه عمومي و فراگير داشته، با اين حال صورت و كيفيت و اوصاف آن در همه جا يكسان نبوده است. ولي يك امر در همه عبادت‌ها مشترك است و آن اعتقاد به مخاطبي برتر از بشريت كه نيايشگر با او سخن مي‌گويد و براي نيازش، دست به دامان او مي‌زند. بررسي و مطالعه تاريخ آفرينش انسان، نمايشگر اين حقيقت است كه همزمان با آفرينش و پيدايش انسان، نيايش و نماز نيز تولد يافته است. ازاين رو، هميشه در ضمير ناخود آگاه و فطرت خداجوي انسان، به يك كانون معنوي و روحاني معتقد و متصل شده و در برابر آن منبع نور وقدرت به نيايش دست زد. ماكس مولر خاورشناس آلماني و استاد دانشگاه آكسفورد مي‌گويد: «اسلاف و گذشتگان ما از آن زمان به درگاه خداوند سر فرود آورده بودند كه، حتي براي خدا هم نتوانسته بودند نامي بگذارند.» در رابطه با سابقه تاريخي نماز در روايتي مي‌خوانيم:«هي اَخُر وصايا النبياء» از اين روايت مي‌توان فهميد كه تمامي يك‌صد و بيست و چهار پيامبر الهي با نماز مأنوس و سفارش كننده به آن بوده‌اند." وقتی متنش تمام شد در فکر فرو رفت و با خود گفت: حالا باید طریقه نماز خوندن را یادبگیرم.     یڪ صلوات به نیت فرج اقا امام زماݩ الزامیست"
 او باید با فردی مشورت می کرد که برای پیداکردن راهش به او کمک کند. پس به سمت همان جایی که دیشب خوابیده بود، رفت. آن مرد به نظرش فردی خوب برای راهنمایی می آمد. بعد از اتمام کارش رفت به سمت مسجد رفت. پیرمرد بادیدن مهرزاد باروی خوش گفت:سلام جوون. خوبی؟ سرکارت به موقع رسیدی؟ _سلام حاجی خداروشکر خوبم. آره رسیدم. شما خوبی؟ دلم هوای اینجا رو کرد اومدم یکم انرژی بگیرم. _خوش اومدی جوون.قدمت روچشم.. گفتم اینجا خونه خداست و همیشه درش به روی همه بازه... بیا بریم داخل. _بریم حاجی باهات حرف دارم. _ نوکرتم هستم‌پسرم. بیا یک چایی هم بخور به قیافت می خوره ک خیلی خسته باشی... رفتند داخل مسجد و مهرزاد اتاقک کوچکی که مال پیرمرد بود را دید. چه حال و‌هوایی داشت. چه بوی خوبی می داد. چه معنویت و روحانیتی فضای اتاق کوچکش را پر کرده بود. پیر مرد گفت: میبینی پسرم؟ زمستون گذشت و کرسی رو جمع نکردم. راستش بهش عادت کردم‌ شبا زیر کرسی می خوابم. مهرزاد لبخندی زد و گوشه ای نشست. پیرمردم لیوان چایی ریخت و برایش آورد. _خب بگو ببینم جوون چه کاری از دستم برمیاد برات انجام بدم؟ _راستش من دنبال تحقیق درباره دین و مذهب و نمازم. دلم میخواد بدونم که اصلا چرا باید نماز خوند یا روزه گرفت؟دلیلش چیه؟ _پسرم برای جواب به این سوالات باید سراغ یک ادم متخصص یا یک کتاب درست و حسابی من می تونم چیزایی رو که می دونم بهت بگم... قبل از نماز و ارکانش باید مقلد یه آدم متخصص علوم دینی بشی و برای اصل و فرع دینت از اون تقلید کنی و کمک بگیری... ولی درباره اعلم بودنشان خودت باید تحقیق کنی. این قدم اوله. حالا قدم به قدم برو تا به معشوق حقیقی برسی پسرم.   یڪ صلوات به نیت فرج اقا امام زماݩ الزامیست"
حورا آیفون را گذاشت. دلش می خواست امروز کمی بیشتر به خودش برسد . روسری ساتن ارغوانی اش را سرش کرد، چادری که از مادرش بهش رسیده بود را از بقچه اش خارج کرد. هنوز هم ‌بوی او را می داد... در حیاط را که بست، امیرمهدی را دید که به ماشینی تکیه داده و به رزهای در دستش خیره شده. به سمتش آرام قدم برداشت. _سلام. _عه سلام اومدین؟ خوب هستین؟ _متشکر شما خوبین؟ _بله عالی. و حورا خوب می دانست این عالی چه معنایی دارد. _خب من ماشین ندارم با چی بریم؟ _مهم نیست من همیشه پیاده میرم‌. _عه؟ چه بهتر پس بریم. به راه افتادند. هر دو در سکوت قدم برمی داشتند‌. انگار نه انگار قرار بود امیر مهدی این خبر را به او بدهد؛ حالا چه شده بود که این سکوت انقدر برایشان مهم شده بود؟ شاید نمی خواستند آرامش بینشان بهم بخورد. اما بالاخره امیر مهدی به حرف آمد. _اول این گل مال شماست. حورا ذوق زد و گل را گرفت. _ وای ممنونم لطف کردین _من امروز مزاحم شدم که جواب اون حرف دیشبتونو بگم! _خب بفرمایید چیشد؟ _راستش... دادم حاج اقا مسجد برام استخاره گرفت. گفت عالی اومده برم که قسمت منتظرمه... حورا لپ هایش گل انداخته بود. باورش سخت بود. وقتی فکر می کرد به امیر مهدی خواهد رسید. به مرد رویاهای دورش‌. به دانشگاه رسیدند. اما امیر مهدی هنوز حرف اصلی اش را نگفته بود. شاید رویش نمی شد. حق هم داشت. امیر مهدی مانند مهرزاد پسر راحتی نبود. نمی توانست راحت حرف دلش را بگوید. تصمیم گرفت به محمدرضا بگوید شاید از طریق او و همسرش میشد حرف دلش را به حورا برساند. از هم خدافظی کردند. اما روحشان همچنان برای باهم بودن بی تابی میکرد. امیر مهدی راه مغازه را در پیش گرفت. از شانس خوبش امیر رضا در مغازه بود. انگار که از دیشب تا به الان شانس با او بوده. یڪ صلوات به نیت فرج اقا امام زماݩ الزامیست"