eitaa logo
°•♡بـہ‌وقت‌عـٰاشقے♡°•
476 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
326 فایل
﴾﷽﴿ اینجـا دل حڪم میفرماید...⚖️ - از ۲۲/خرداد/هزار سیصد۹۹ و مینویسیم❥︎ - پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/3211552716
مشاهده در ایتا
دانلود
↺پست های امࢪوز تقدیم بھ↶ شبتون‌حیدڕ؁♡ دمتون‌مهدو؁♡ 🌴 آیہ‌همیشگے‌رو‌یادتون‌نࢪھ👇🏻↯ أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ🖇 قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا﴿۱۱۰﴾ !☕️ بزارࢪو‌بیصدا🚫خواب‌کربلا‌ببینے🌚 🖐🏾التماس‌دعا…ツ 🕊‌∞♥∞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[♥️] هر زمان... (عج) رازمزمه‌کند... همزمان‌ (عج)‌ دست‌های مبارکشان رابه سوی‌آسمان‌بلندمی‌کنندو‌ برای‌آن ‌جوان‌ میفرمایند؛🤲🏼 چه‌خوش‌سعادتندکسانی‌که‌ حداقل‌روزی‌یک‌بار را زمزمه می‌کنند...:)❤️
قرارِصبح‌مون…(:✨☘️ بخونیم‌دعآی‌فرج‌رآ؟🙂📿 -اِلٰهے‌عَظُمَ‌الْبَلٰٓآ،وَبَرِحَ‌الخَفٰآءُوَانْڪَشِفَ‌الْغِطٰٓآءٌ…!🌱 …!🌸🍃
رفیق . . .☝️🏿 در‌"فضاے‌مجازۍ" نبرد‌سنگین‌شدھ امروزه‌هر‌ڪسے‌یڪ‌گوشۍ‌دارد مانندِ‌ڪسۍ‌اسٺ‌ڪہ‌سݪاحۍ‌در‌دسٺ‌دارھ پس‌باید‌بداند‌ڪہ‌چگونہ‌از‌این‌سلاح‌استفاده ڪند‌؛ و‌‌چہ‌چیزۍ‌را‌با‌آن‌"هدف"‌بگیرد(:🌼!. . -تقواے‌مجازۍ🦋✨
❣سلام‌امام‌زمانم❣ من‌اینجا‌مـےنشینم، انقدرشکستھ‌میشوم پیر‌می‌شوم، تایڪ‌عصربیایـے‌؛ مگرزلیخاچهـ‌کرد‌؟ توبرای‌من‌کمتراز‌یوسف‌نیستے! :) 💔🥀 اݪلّہُمَـ عَجِّݪ ݪِوَݪیڪ اݪّفَرَج
°🌺🍃🌺° بزرگی‌میگفت: به‌خــدا‌وابسته‌شو پرسیدم‌:چگونه؟ گفت:چگونه‌به‌دیگران‌وابسته‌می‌شوی؟ گفتم:باحرف‌زدن، رفت‌وآمدودیدارهای‌مڪرر... گفت: پس‌با‌خُدا‌هم‌زیاد‌حرف‌بزن، رفت‌و‌آمدڪُن‌و‌زیاد‌ببینش...! !✨
بِسْمِ رَبِّ الحُسینْ والمَهدي💚🌹 سلام علیکم جمیعا و رحمة الله🦋 درودخدمت دوستان عزیز باشیم🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫 من متوجه شدم که شبکه یک صداوسیما برای ماه رمضان سریالی آماده پخش کرده وتبلیغاتش رومیتونیدازالان ببینید ومتاسفانه متاسفانه این سریال بانام ""احضار""فوق العاده منفی بوده وعلاوه براینکه ژانرترسناک داره وازاحضارروح وجن و...درآن به نمایش گذاشته میشه حاوی علامتهای شیطان پرستی ،تسخیروطلسمهای سنگین میباشد وچقدرآگاهانه برای مردم ناآگاه ما این مجموعه درماه رمضانی پخش میشودکه بخاطرقرنطینه وشرایط کرونایی محدودبه ترددهستندوبه ناچاردرزمان افطاری وگذران زمان پای تلویزیون ذهن وروان مردم راآلوده ،تسخیرودچارطلسم میکنند ویکی ازعلامتهای بزرگ نشان دهنده این سریال منفی نمادی که روی لغت این سریال حک شده یعنی احضارکه به جای نقطه ض ،علامت تک چشم داخل مثلث کشیده شده که فوق العاده سنگین ومنفی هست وتنهابادیدن این کلمه تمامی طلسمهای منفی خودرابرذهن وروان بینندگان جاری میکنندتابه اهداف ننگین ومنفی خودبرسند لطفالطفاخواهش میکنم به هیچ وجه این سریال راتماشانکنیدحتی برای یکباروبه عزیزان خوداطلاع دهیدوداخل تمامی گروههای خودبه اشتراک بگذارید🚫🚫🚫🚫🚫 باشیم برای اینکه جلوی پخش فیلم احضار رو بگیریم باید سریع اقدام کنیم صدا و سیما فیلم ترسناک گذاشته برای بعد از افطار که خانواده جمعن فیلمی بدون محتوای معنوی ترسناک با موضوع جن تا الان ممنوعیت گذاشتن تا تفریح و صله رحم و زیارت نداشته باشیم این خودش باعث تضعیف روحیه مردم شده الان میخوان با روان مردم بازی کنن و رنگ و بوی معنویت رو از ماه مبارک رمضان بگیرن لطفا (۳۰۰۰۰۱۶۲) به این شماره پیام بدید و خواستار لغو این سریال نامناسب بشید.
🤓 سـلام‌علیڪم🙂|•• امیدواریم حال دلتون خوب باشه/-🌹 ماه مهمانی خدا بر شما دوست داران مبارک|°🦋 و طاعات عباداتتون مورد قبول درگاه حق ان‌شاءالله|~🌿 خب دیگه امیدواریم از رمان‌هایی که در کانال گذاشته شده لذت کافی را برده باشید😁 الان هم اومدیم با یه رمان قشنگ😌👇 هرروز هم ان‌شاءالله حوالی سه پارت گذاشته میشود😊☝️ ¹📚🌿«رمان پلاک پنهان» 📚🌿«فاطمه امیری زاده» 📚🌿«۱۰۸قسمت »
ــ سمانه بدو دیگه سمانه در حالی که کتاب هایش را در کیفش می گذاشت، سر بلند کرد و چشم غره ای به صغرا رفت: ــ صغرا یکم صبر کن ،میبینی دارم وسایلمو جمع میکنم ــ بخدا گشنمه بریم دیگه تا برسیم خونه عزیز طول میکشه سمانه کیفش را برداشت و چادرش را روی سرش مرتب کرد و به سمت در رفت: ــ بیا بریم هر دو از دانشگاه خارج شدند،امروز همه خونه ی عزیز برای شام دعوت شده بودند دستی برای تاکسی تکان داد که با ایستادن ماشین سوار شدند، سمانه نگاهی به دخترخاله اش انداخت که به بیرون نگاه می کرد او را به اندازه ی خواهر نداشته اش دوست داشت همیشه و در هر شرایطی کنارش بود و به خاطر داشتنش خدا را شکر می کرد. ــ میگم سمانه به نظرت شام چی درست کرده عزیز؟ سمانه ارام خندید و گفت: ــ خجالت بکش صغرا تو که شکمو نبودی!! ــ برو بابا تا رسیدن حرفی دیگری نزدند سمانه کرایه را حساب کرد و همراه صغرا به طرف خانه ی عزیز رفتند. زنگ در را زدند که صدای دعوای طاها و زینب برای اینکه چه کسی در را باز کند به گوشِ سمانه رسید بالاخره طاها بیخیال شد و زینب در را باز کرد با دیدن سمانه جیغ بلندی زد و در اغوش سمانه پرید: ــ سلام عمه جووونم صغرا چشم غره ای به زینب رفت و گفت: ــ منم اینجا بوقم وبه سمت طاها پسر برادرش رفت سمانه کنار زینب زانو زد و اورا در آغوش گرفت و با خنده روبه صغرا گفت: ــ حسود بعد از کلی حرف زدن و گله از طاها زینب از سمانه جدا شد، که اینبار طاها به سمتش آمد و ناراحت سلام کرد: ــ سلام خاله ــ سلام عزیزم چرا ناراحتی؟؟ ــ زینب اذیت میکنه سمانه خندید و کنارش زانو زد ؛ ــ من برم سلام کنم با بقیه بعد شام قول میدم مشکلتونو حل کنم!! ــ قول ؟؟ ــ قول! از جایش بلند می شود وبه طرف بقیه می رود. به بقیه که دورهم نشسته بودند نزدیک شد، صدای بحثشان بالا گرفته بود،مثل همیشه بحث سیاسی بود و آقایون دو جبهه شده بودند، سید محمود،پدرش و آقا محمد و محسن و یاسین یک جبهه و کمیل وآرش جبهه ی مقابل.. سلامی کرد وکنار مادرش و خاله سمیه و عزیز نشست و گوش به بحث های سیاسی آقایون سپرد. نگاهی گذرایی به کمیل و آرش که سعی در کوبیدن نظام و حکومت را داشتند انداخت،همیشه از این موضوع تعجب می کرد، که چگونه پسردایی اش آرش با اینکه پدرش نظامی و سرهنگ است، اینقدر مخالف نظام باشد و بیشتر از پسرخاله اش که فرزند شهید است و برادر بزرگترش یاسین که پاسدار است، به شدت مخالف نظام بود و همیشه در بحث های سیاسی در جبهه مقابل بقیه می ایستاد. •«به قلم فاطمه امیری زاده»•