eitaa logo
°•♡بـہ‌وقت‌عـٰاشقے♡°•
477 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
326 فایل
﴾﷽﴿ اینجـا دل حڪم میفرماید...⚖️ - از ۲۲/خرداد/هزار سیصد۹۹ و مینویسیم❥︎ - پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/3211552716
مشاهده در ایتا
دانلود
صغری با حالت گریه کنان لبه ی چادر زهره را گرفت و با التماس گفت: ــ زهره جونم توروخدا نگو،من به امید پسرت دارم نفس میکشم سمانه و فریبا با صدای بلند میخندیدند،که کمیل یا الله گویان به آشپزخونه آمد. با تعجب یه صغری و سمانه نگاهی انداخت: ــ چی شده؟به چی میخندید شما دو نفر سمانه از اینکه کمیل توجهی به نیلوفر نکرد خوشحال شد و با خنده گفت: ــ از خواهرتون بپرسید کمیل سوالی به صغری نگاهی انداخت،که صغری با گریه گفت: ــ داداش ببین زندایی میخواد اکسیژنمو ازم بگیره زهره که دیگر نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد ظرف خورشت را به کمیل داد وگفت: ــ خدا نکشتت دختر کمیل سرس به علامت تاسف تکان داد: ــ ما که ندونستیم چی شد ولی خدا شفاتون بده و تا سمانه و صغری می خواستند لب به اعتراض باز کنند کمیل از آشپزخانه بیرون رفت. کمیل با کمک محسن و یاسین مشغول چیدن سفره بودند ،با شنیدن خنده های سمانه خوشحال شده بود،دوست داشت هر چه زودتر سمانه این روزها را فراموش کند و زندگیش را شروع کند. خانما بقیه غذاها را آوردند و در سفره چیدند با صدای محمود آقا که همه را برای صرف غذا دعوت می کود کم کم همه بر روی سفره نشستند... *** همه دور سفره نشسته بودند و مشغول غذا خوردن و تعریف از دستپخت زهره بودند. صغری دست از غذا خوردن کشید و با صدای بلندی که نگاه همه را به سمت سمانه کشاند گفت: ــ سمانه سمانه لیوان دوغ را برداشت و قبل از اینکه بنوشد گفت: ــ جانم ــ اینی که ازت بازجویی کرد،چطوری شکنجه ات کرد ،حتما آدم بی رحمی بود. دوغ در گلوی سمانه پرید و شروع کرد به سرفه کردن،سمیه محکم بر کمر سمانه می زد ،محمد که خنده اش گرفته بودبه داد سمانه رسید. ــ سمیه خواهر جان ول کن دخترو کمرش داغون شد. سمانه که بهتر شده بود ،نفس عمیقی کشید و نگاهی به کمیلی که سعی می کرد خنده اش را جمع کند،انداخت. ــ چی میگی صغری،مگه ساواک گرفته بودم؟ صغری بیخیال شانه ای بالا انداخت و گفت: ــ از کجا میدونم،یه چیزایی شنیده بودم ــ از تو دیگه بعیده،هر چیزی که میشنوی باید باور کنی اینبار سمیه خانم لب به اعتراض گشود؛ ــ بگم خدا چیکارشون کنه،خاله جان یه نگاه به خودت بنداز رنگ و رو نمونده برات،معلومه چه آدمایی بودن خدا به خاک سیاه بنشونتشون سمانه که خنده اش گرفته بود"خدا نکنه ای "آرام گفت. ــ خاله باور کن اینجوری که شما فکر میکنید نیست محمد به داد سمانه و کمیل رسید و با صدای بلندی گفت: ــ میزارید غذا بخوریم یانه؟؟خانمم این همه زحمت کشیده ها قدر نمیدونید چرا؟ زهره با اعتراض محمدی زیر لب گفت وخجالت زده سرش را پایین انداخت دیگر کسی حرفی نزد،سمانه نگاهی به قیافه ی سرخ از عصبانیت کمیل انداخت و ریز خندید ،کمیل سر را بلند کرد و با سمانه چشم در چشم شد ،خودش هم خنده اش گرفت،بیچاره مادرش نمی دانست دارد پسرش را نفرین می کند. سمانه که خنده ی کمیل را دید هر دو خندیدند ،همه با تعجب به آن ها نگاه می کردند،اما آن ها سر به زیر میخندیدند. ــ به چی می خندید مادر؟ کمیل با اخمی روبه مادرش گفت: ــ هیچی مادر ،شما به نفرین کردنتون برسید سمانه اینبار نتونست نخندد برای همین اینبار برنج در گلویش پرید،که یاسین لب به اعتراض باز کرد: ــ ای بابا،بزارید این دختر غذاشو بخوره سمانه با دست اشاره کرد که چیزی نیست ،کمیل لیوان آبی را جلویش گرفت که با تشکر از او گرفت. دیگر کسی حرف نزد به قَلَــــم فاطمه امیری زاده
سه پارت رمان زیبای تقدیمتون☘
همیشه‌لباس‌کهنه‌می‌پوشید . سرآخراسمش‌پای‌لیست‌دانش‌آموزان‌ کم‌بضاعت‌رفت .🚶🏿‍♂ مدیرمدرسه‌دایۍاش‌بود .✨ همان‌روزعصبانی‌به‌خانه‌خواهرش رفت‌. مادرعباس،برادرش‌راپای‌ڪمدبردو‌ردیف لباس‌هاوکفش‌های‌نورانشانش‌داد .!' گفت‌عباس‌مےگویددلش‌راندارد پیش‌دوستان‌نیازمندش‌اینهارابپوشد💔((: 🍃
بعدازمراسم‌تشییع‌شهدایِ‌غواص که‌ساعت‌هادرکنارآن‌هابود ؛ گفت : - ‌اول‌شهادت‌وبعد‌سلامتی‌خانواده‌را ازشهدایِ‌غواص‌خواستم وبه‌هردوخواسته‌نیزخواهم‌رسید ! همواره‌میگفت‌آرزودارم‌ باگلوله‌یِ‌مستقیمِ‌دشمن‌شهیدشوم. وبه‌من‌نیزتاکید‌کرداگردیدی ســَربرتن‌من‌نیست گلوگاهم‌راببوس‌وبگو خدایااین‌قربانی‌راازمابپذیر… !'💚
چه‌زیباست‌که‌در‌این‌موهبت‌بزرگِ الهی‌که‌‌نامش‌غم‌ودرداست، شیعه‌ٔ‌تمام‌عیارعلی‌شدن‌˘˘‌! - !💙
حمیدآقابیشتربادستش‌بعدازنماز تسبیحات‌میگفت ‌! وانگشتاش‌روفشارمیدادوقتۍاین‌ازشون میپرسیدم‌ڪه‌چرا ؟. میگفتن‌بندهای‌انگشتام‌روفشارمیدم تایادشون‌بمونه‌واون‌دنیابرام‌گواهےبدن‌ که‌بااین‌دست‌ذکرخداروگفتم ‌!'(: #شهید_حمید_سیاهکالی🌱.
چیزی که باعث غرق شدنت می‌شه افتادن توی آب نیست... موندن زیر آب و بالا نیومدنه. ⚠️مراقب باشیم تو اشتباهات خودمون نمونیم❗
🌿 🍃 بعلی بن موسی(ع)، ای خدا روزی‌ام کن مشهد و کرببلا...
#امام‌رضایـے 🍃خراساݧ مرا ببرے یا نبرے حرفی نیسٺ💔تو نگیࢪ از مݧ دلخستھ رضاگفتڹ را
ایـــ👇ـݧ دنیـ 🌍ــا ســـاݪـــــݧِ امتحــانـہ... و آخـ⚡️ـࢪٺ زمــ⏰ـاݧِ دریـــــافٺِ کــ📜ـاࢪنامہ حواسمون باشه امتحانمونو خراب نکنیم!!
میگه: وقتے به نفست سختے بدے؛دیگہ برخلافت عمل نمیڪنه👩🏽‍🦯 توی ڪارات بهت ڪمڪ میکنه چرا؟ چون دیگہ نمیخواد سختے بڪشه!😄
🌍‌شب های قَدر'امسال در بین الحَرَمین هستم😇 البته در خاطرم با خاطرات حَرَم😔
🥀 زینب‌یتیم‌گشتہ‌و‌حالا‌تمام‌شہر...! آرام‌بی‌علے‌بہ‌نماز‌ایستادھ‌است :) ؏.
.یعنے:↯ ↫نہ.فقط.یڪ .مشکے... بلکہ.چـادࢪ.یعنے: ↯ ↫تمرین ... ↫تمرین ... ↫تمرین ... '..•.🍯📒.•..'------------------------------ یعنے↯ ↫نہ.فقط.پوشاندن.سࢪ ↫بلڪہ .موقع.شنیدن، ↫.موقع.دیدن.و.... ،..'🌵🖇'..،------------------------------ یعنے:↯ ↫تمࢪین ↫دقت به و ↫چون نمایندۀ یڪ ✌️ -،،'📌🎋'،،------------------------------- یعنے:↯ ↫ تمࢪین بودن ↫وقتے ڪسۍ نگاهے توهین برانگیز بہ ↫خودت و چادࢪت مےڪند ↫وقتے می رنجے و درڪنارش ☑️
#شهیدآنـهـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ‹🥀› ؛'گاهۍ.از.آن.بالا ؛'نگاهۍ.بہ.ما.اسیران.دنیا.ڪن ؛'دیدنۍ.شدھ.حال.خستہ.ما ؛'و.چشم‌هاے.پر.از.حسرتمان! #اللهم‌الرزقنا‌فےسبیلڪ‌شهادت #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھدا
التمآس‌دعآ🥀... شبتون‌کربلآیی💔‌... یآعلی🙂...
↺پست های امࢪوز تقدیم بھ↶ 🙂 شبتون‌حیدڕ؁♡ دمتون‌مهدو؁♡ 🌴 آیہ‌همیشگے‌رو‌یادتون‌نࢪھ👇🏻↯ أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ🖇 قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا﴿۱۱۰﴾ !☕️ بزارࢪو‌بیصدا🚫خواب‌کربلا‌ببینے🌚 🖐🏾التماس‌دعا…ツ 🕊‌∞♥∞
سـلام‌علیڪم بزرگواران خیلی عذرمیخوام بنده نت نداشتم بتونم در کانال پست هدایت کنم... شرمنده همگی🚶
#نوستالژـي عہ از ایناسٺ 😁 خدایي چہ کلاسي میزاشٺیم با اینا✍
¦⇢ شب‌قدر‌هم‌گذشت! خیلیا‌مون‌توبه‌کردیم... خیلیامون‌عهدبستیم‌... فقط‌خواستم‌بگم‌حواسمون‌باشه حداقل‌به‌عهد‌خودمون‌احترام‌بزاریم(: شایدشب‌قدر‌سال‌دیگه‌نبودیم!
مؤمنان‌خدا،مُردن‌درراه‌خدارابھ ‌مردنِ‌در‌رختخواب‌ترجیح‌می‌دهند…! 🌱.
خدادرفطرت‌انسان جاذبھ‌ای‌از‌عشق‌خود‌گذاشتھ تااورا‌بھ‌سمت‌خود‌بکشاند ..!🌱 - !💚
عصبانیت یعنی : تنبیه خود به خاطر اشتباه دیگران ! کینه یعنی : خوردن زهر برای کشتن دیگران ...! ☝️
شهدا،هدفشون‌شهادت‌نبود ! اونا‌فقط‌مسیر‌رو‌درست‌انتخاب‌کردن بین‌راه‌هم‌شهادت‌‌بهشون‌داده‌شد ..(: ‌ - #شهیدانهـ!💙
شہــادټـــ🥀 داستان‌ِماندگارۍ آنانیسٺــ❌ ڪھ‌دانستند‌دنـیا،جاےِماندݩ‌نیسٺــ^^!🌿🕊
چنتا‌مطلب‌بی‌تعارف🦋🙂
‌؛][🔗📜][؛ 📮 ‹؛❗️🎙؛› .پشٺ.تریبون رومون خیلے زیاده اگه بعد از اون همه گریہ و توبه های دیشبمون بازم گناه‌ ڪنیم ...🤦🏻‍♂! دیگہ الان که پاڪ شدیم حیفه ڪه باز دلامونو بدیم دست شیطان/: دیشب‌بخشیده‌شدیما((:🖐🏼
‌؛][🔗📜][؛ 📮 ‹؛❗️🎙؛› .پشٺ.تریبون بانشستن‌ وفقط‌‌دعا‌کردن‌و‌اینکه‌همیشه‌منتظر‌یه‌دست‌بودن مطمئن‌باش‌به‌جایی‌نمیرسی‌رفیق بچه‌مذهبی‌اول‌همت‌میکنه! بعدشم ‌یه‌یاعلی‌میگه‌وخودش‌دست‌بکار‌میشه...✌️🏿📿
‌؛][🔗📜][؛ 📮 ‹؛❗️🎙؛› .پشٺ.تریبون تو پیجش دم اَز غیرت علوے و ناموس میزنہ اما عکس دونفریشون رو کہ چهره ے خانمش مشخصہ،میزاره تو پیجش و میگہ دلتنگِ شهداییم!)) ؟!😶
‌؛][🔗📜][؛ ‹؛❗️🎙؛› .پشٺ.تریبون طرف ڪانال دارھ تو بیوے خودش همـ نوشتہ "مونث پے وے ممنو؏ بندھ متاهلمـ" هفتھ هم از سخرانے هاش میزارھ زیر لایوش هم مینویسنـ «جاے برادرے چقدر متنید» و بعد اون طرف مینویسه «چشم هاتون زیبا میبیند»👀 😑