eitaa logo
°•♡بـہ‌وقت‌عـٰاشقے♡°•
477 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
326 فایل
﴾﷽﴿ اینجـا دل حڪم میفرماید...⚖️ - از ۲۲/خرداد/هزار سیصد۹۹ و مینویسیم❥︎ - پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/3211552716
مشاهده در ایتا
دانلود
°•♡بـہ‌وقت‌عـٰاشقے♡°•
وقتی ‌ناراحتی،میگن خدا اون بالا هست؛ وقتی ‌نااميدی،میگن امیدت به خداباشه؛ وقتی ‌مسافری،میگن خداپشت وپناهت؛ وقتی‌ مظلوم ‌واقع‌ باشی،میگن ‌خداجای ‌حق ‌نشسته؛ وقتی‌ گرفتاری،میگن خدا ‌همه‌ چيو ‌درست ‌میکنه؛ وقتی ‌هدفی‌ تو ‌دلت ‌داری،میگن از ‌تو ‌حرکت ‌از ‌خدا ‌برکت🌱• پس‌ وقتی ‌خدا‌حواسش به همه وهمه چی هست ،دیگه غصه چرا(: | ♥️| ³¹³
♥|•• . عجیب دلم‌حرم‌میخواهد🌿 نگاهم‌بھ‌گنبدت‌باشدو پرواز‌دلم‌درصحن‌وسرایت ومن‌باشم‌وگریھ‌هاۍناتمامم!💔
✨😅 طلبه های جوان👳آمده بودند برای 👀 از جبهه 0⃣3⃣نفری بودند. که خوابیده 😴بودیم دوسه نفربیدارم کردند😧 وشروع کردند به پرسیدن سوال های مسخره و الکی!😜 مثلا میگفتند: چه رنگیه برادر؟!😐 شده بودم😤. گقتند: بابابی خیال!😏 توکه بیدارشدی نخور بیا بریم یکی دیگه رو کنیم!😎 دیدم بد هم نمیگویند😍😂☺️ خلاصه همین طوری سی نفررابیدارکردیم!😅😉 حالا نصف شبی جماعتی بیدارشدیم و همه مان دنبال شلوغ کاری هستیم!😇 قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه درمحوطه قرارگاه کنند!😃😄 فوری پارچه سفیدی انداختیم روی محمد رضا و گرفتیم تحت هرشرایطی 😶خودش رانگه دارد! گذاشتیمش روی 🚿بچه ها و راه افتادیم👞 •| و زاری!😭😢 یکی میگفت: ممدرضا ! نامرد چرا رفتیییی؟😱😭😩 یکی میگفت: تو قرار نبود شهید شی! دیگری داد میزد: دیگ چی میگی؟ مگه توجبهه نمرده! یکی میکشید😫 یکی می کرد😑 در مسیر بقیه بچه ها هم اضافه➕میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه 😭و شیون راه می انداختند! گفتیم برویم سمت اتاق را بردیم داخل اتاق این بندگان خدا که فکر میکردند جدیه رفتند وضو گرفتند و نشستند به قران 📖خواندن بالای سر در همین بین من به یکی از بچه ها گفتم : برو خودت رو روی محمد رضا بینداز ویک نیشگون محکم بگیر☺️😂 رفت گریه کنان پرید روی محمد رضاوگفت: محمد رضا این قرارمون نبود😩 منم میخوام باهات بیااااام😭 بعد نیشگونی 👌گرفت که محمد رضا ازجا پرید وچنان جیغی کشید😱که هفت هشت نفر از بچه ها از حال رفتند! ماهم قاه قاه میخندیدیم😬😂😂😂😅 .....خلاصه آن شب با اینکه 👊سختی شدیم ولی حسابیی خندیدیم
با‌بنئء‌آدم لا‌یِفتِنَنَکُمُ‌الشیطان مباداشیطان‌فریب‌دهد‌شمارا🌪 ۲۷‌اعراف🌱
°•♡بـہ‌وقت‌عـٰاشقے♡°•
فرصٺ زندگے ڪم اسٺ... نجیب‌تر از آن باش... ڪہ برنجانــۍ..!
میگفت‌کھ:↓ مواظب‌چشمات‌باش" نکنھ‌‌بہ‌چیز؎‌نگاه‌کنۍ‌کھ‌اون‌دنیا‌بگۍ ا؎ڪاش‌کور‌بودم :)
🖤پاره ای از زندگی شهید🖤 وقتی به خانه🏠 مي آمد ، من ديگر حق نداشتم كار كنم .☺️ بچه👶را عوض می كرد ، شير 🍼برايش درست می كرد . سفره را می انداخت و جمع می كرد ، پابه پای من می نشست ، لباس ها👕 را مي شست ، پهن می كرد ، خشڪ می كرد و جمع می كرد . آن قدر محبت ❤️به پاي زندگی می ريخت ڪه هميشه به او می گفتم : درسته كه كم می آیی خانه ؛ ولی من تا محبت های تو را جمع كنم ، برای يڪ ماه ديگر وقت دارم .😉 نگاهم 👀می كرد و می گفت : تو بيش تر از اين ها به گردن من حق داری . يڪ بار هم گفت : من زودتر از جنگ تمام می شوم وگرنه ، بعد از جنگ به تو نشان می داد تمام اين روزها را چه طور جبران می كردم.
مومن اگر قدر خودش را بداند غیر ممکن است که دور گناه بگردد و خود را به خفت اندازد..! 🌱
•••❀••• «عاشِقے گفت... آنچـہ دلِ تَنگـٺ میخواهَد بگو!؟ بـادِلی غمــبار‌گفتم‌ڪَرْبلا؛ گفتَـم حٌسِــیْن‌(؏)...💔»❥︎ 💔 -•-•-•-•-•-•-•-•-•-• ♥️͜᷍💭
•••❀••• ❁«شَبِ‌جمعـھ شده و بـاز دِلَـم ࢪَفت حَـࢪَم دلِ آشفتہ‌ۍِ مَـن صَحْـنِ تـورا ڪم دارد...💔»❥︎ 🤚❤️ -•-•-•-•-•-•-•-•-•-• 💙͜᷍📘