این زيارت عراقی ها از طرف مردم ایران ، لبنان و یمن است
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
ای چلّه نشین غم ارباب!
کجایی؟!
اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ
#ماملت_شهادتیم
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
22.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ : آرام جان🖤
مداح :کربلایی حسین طاهری
ویژه #اربعین حسینی💔🏴
#ماملت_شهادتیم
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
Seyed.Reza.Narimani.Manam.On.Hasrati(128).mp3
15.54M
سید رضا نریمانی
چشمامو میبندم میگریم، میخندم
#اربعین
#به_تو_از_دور_سلام
#ما_ملت_امام_حسینیم
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
📲┊ #کلیپدلتنگـی
یہ گوشھ با بغض تنها میشینم
عڪسای #اربعین با گریھ میبینم
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
السلام.mp3
2.49M
•••
|السلامعلیكایهاالولیالناصح|
#جمعههایبیتـو
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
شاعر از سوز دل و درد و غمش کم گفتی🥀
از دل خسته و از قد خمش کم گفتی🥀
زان همه غربت اندر حرمش کم گفتی🥀🖤
هرچه گفتی به خدا از کرمش کم گفتی🤚
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
...🤍
روز جمعه است دعـای دل مـن بعـد فرج
منصب خادمی صحن امام [حسن] است
#مولاحسن
#اللهمعجللولیکالفرج
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
بیا تا جوانم
بده رخ نشانم💔🥀
#الهم_عجل_ولیک_الفرج
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
زائرین اربعین حسینی در بین الحرمیـن به یاد سـردار دلها
#اربعین
#به_تو_از_دور_سلام
#ما_ملت_امام_حسینیم
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
•تم
•صاحب الزمان
•پیشنهاددانلود
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
آی کبوتر که نشستی روی گنبد طلا🕊🕌
تو که پرواز می کنی تو حرم امام رضا ❤️
من کبوتر بقیع ام با تو خیلی فرق دارم💔
سرم و بجای گنبد روی خاکها می ذارم💔🥀
خونه کجا
گنبد طلا کجا قبرهای ویرونه کجا؟
اون جا هر کی میپره طائر افلاکی میشه🌱
این جا هر کی می پره بال و پرش خاکی میشه🥀
اونجا خادما با زائر آقا مهربونن🍃
اینجا زائرا رو از کنار قبرها می رونن 🍂
تو که هر شب می سوزه چلچراغا دور و برت📿
به امام رضا بگو غریب تویی یا مادرت؟🥀🖤
کی میگه که تو غریبی غریب عاشق نداره😔
روز و شب این همه مجنون رو خاکت سر می ذاره🌺🍂
غریب اونه تو بقیع شمع و چراغی نداره🥀
نه ضریح و نه حرم حتی رواقی نداره...😞
✮السلام علیک یا فاطمة الزهرا سلام الله علیها✮
✮السلام علیک یا حسن بن علی مجتبی علیه السلام✮
✮السلام علیک یا علی بن موسی الرضا الرمرتضی علیه السلام✮
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینارو نگاه چه بازی رو جدی گرفتن😏
برای شهادت کافیست دل نبندی🕊
دل که بستی زمین گیر میشوی
دیگر نمی توانی آسمانی باشی💔🤚
برشی از فیلم خداحافظ رفیق
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
4_5771387575587570278.mp3
6.08M
چهل روزه که دارم برات میمیرم
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین رفیقها را برایتان آرزومندم🌺
امام حسنی که باشی...
توهم رفیق شهید یکی میشی🌸🍁
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
حاج اسماعیل دولابی:
ازمن سوال شد
"امام زمان (عج) غایب است" یعنی چه؟
گفتم: غایب...؟
کدام غایب...؟
بچه، دستش را از دست پدر رها کرده و گم شده، میگوید:
پدرم گم شده است...!
#حکایت_تلخ_ما...!
#این_صاحبنا 🍂
به نظر من یکی از دلایلی که
آقامون نمیاد علاوه بر گناهانمون...
اینه که ما به ظهور حضرت باورنداریم
که آقامون قراره بیاد....
°•♡بـہوقتعـٰاشقے♡°•
#به_وقت_رمان😉 بیـم بـرای پــارت دهم🍃👇 ادامه پارت دیروژ
#به_وقت_رمان😉
بریـم بـرای پــارت یازدهم♥️👇
ادامه پارت دیروز
✨دختر بسیجی
°•|پارت یازدهم|•°
با رفتن آرام رو به بابا که تو ی فکر بود گفتم: این زند هم عجب آدم زرنگیه ها تو یه نگاه برای پسرش دختر انتخاب کرده.
_همون روز ی که دختره رو د ید به من زنگ زد و در باره ی خانواده اش پرس ید فهمیدم یه چیز ی زیر سر داره و بروز نمی ده تا
اینکه د یروز به کارخونه اومد و قضیه رو گفت و ازم خواست با آرام حرف بزنم و راضی ش کنم.
_شما گفتی پسرش هم عاشقش شده او کجا این رو دیده؟
_باباش می گفت چند باری از شرکت تا خونه تعقیبش کرده و وقتی دیده دختر سر به راهیه و بهش بی محلی می کنه عاشقش
شده.
پسر زند رو چند باری دیده بودم. پسر خوش قیافه و تحصیل کرده ای بود و بر خالف من کار خالف شرعی هم انجام نمی داد و برام عجیب بود که آرام بهش جواب رد داده بود.
بابا برای رفتن از جاش برخاست و من هم برای بدرقه اش باهاش وارد سالن شدم که خانم رفاهی که توی سالن و جلو ی در اتاق
من داشت با آرام حرف می زد با دیدن بابا لبخند زد و رو بهش سالم کرد.
بابا جواب سالمش رو داد و بعد حال و احوال باهاش به آرام نگاه کرد و رو به خانم رفاهی گفت: خانم رفاهی مواظب این دختر آروم ما باش
خانم رفاهی نگاهی به قیافه ی آرام انداخت و گفت:شما به آرام می گی دختر آروم! گول اسمش رو نخورید این ی ه آتیش پاره آیه
که دومی نداره. از وقتی باهاش هم اتاق شدم برام آسایش نذاشته کلا آروم و قرار نداره
با تعجب از حرفای خانم رفاه ی به صورت آرام نگاه کردم که متوجه ی نگاه خیره ام شد و سرش رو پایین انداخت و نازی که تا
اون موقع حواسش به ما بود کنار آرام وایستاد و با خنده گفت:منم شاهدم که این آرام خیلی نا آرام و شیطونه.
آرام رو به ناز ی چشم غره ا ی رفت که نازی بهش گفت : مگه دروغ می گم؟
بابا که مثل من در تعجب بود خند ید و گفت:پس مراقب این دختر ناآرام ما باش.
خانم رفاهی : چشم حتما.
بابا بعد خداحافظی با خانم رفاهی و کارمندایی که دورش جمع شده بودن به همراه اکبری و چند نفر دیگه برای رفتن به سمت
در ورودی شرکت رفت و من خیره به آرام نگاه کردم که با خانم رفاهی همراه شد و در حالی که باهاش حرف می زد به سمت اتاق حسابداری رفت.
خیلی دلم می خواست بدونم رفتار آرام که جلو ی ما مغرورانه و خشکه تو ی اتاق چطور یه که خانم رفاهی و نازی اینطوری در موردش حرف می زنن بنابراین اولین کاری که بعد از ظهرش و موقع نبود کارمندا انجام دادم این بود که یه نفر کار بلد رو آوردم
تا تو ی اتاق حسابداری و روبه روی میز کار آرام دوربین مخفی کار بزاره.
فرداش طبق معمول ساعت نه ونیم به شرکت رفتم و اولی ن کاری که که کردم روشن کردن کامپوتر بود.
پشت کامپیوتر نشستم و مشغول د ید زدن اتاق حسابداری شدم.
دختری که بدون چادر رو ی میز کار نشسته بود و همراه با تکون دادن پاهاش با خانم رفاهی حرف می زد و باعث خنده ی مبینا
)یکی از کارمندای بخش حسابداری( شده بود کسی نبود جز آرام!
آرام بود که با حالت با مزه ای براشون حرف می زد و عالوه بر اینکه خودش کار نمی کرد اونا رو هم نمی ذاشت به کارشون برسن.
دلم می خواست بشنوم که چ ی می گه ولی حیف که فقط دوربین نصب کرده بودم و شنودی در کار نبود!
به بی فکر ی خودم لعنت فرستادم و به آرام شاد و خندون توی مانیتور چشم دوختم که خانم رفاهی نایلونی حاوی چیز قهوه ای
رنگ ی رو به طرفش انداخت که او نایلون رو تو ی هوا گرفت و از داخلش چیزی شبیه لواشک رو بیرون کشید و بعد گوله کردنش
توی دهنش جاش داد و صورتش رو از ترشی لواشک به حالت بامزه ای ترش کرد و نایلون رو برای مبینا انداخت.
طرز لواشک خوردنش نه تنها من رو بلکه خانم رفاهی و مبینا رو هم به خنده انداخته بود.
پرهام که بازم بدون در زدن وارد اتاق شده بود و در حالی که ازم می پرسید به چ ی خی ره شدم پشت سرم وایستاد و با دیدن آرام
شاد و بازیگوش گفت:به به! ما رو باش دلمون رو خوش کردیم این دو روز دووم نمیاره و می زاره و می ره ولی مثل ای نکه این خانوم داره بیشتر از ما بهش خوش می گذره.
به طرف پرهام چرخیدم و گفتم:اصال فکر نمی کردم همچین دختری باشه! من گفتم از اون دخترای محجبه ی بد اخلاقه که هیچ کس باهاش کنار نمیاد و محلش نمی زاره.
✨دختر بسیجی
°•|پارت یازدهم|•°
_پس این سپهر چی می گفت اخلاق نداره و خیلی خشکه و محل نمی زاره.
_فکر کنم با جنس مخالف اینجور رفتار می کنه.
_پس کاش می ذاشتیم تو ی همون اتاق سپهر بمونه!
_حاال که نذاشتیم!.... ولی براش دارم! کاری می کنم که تا شب حتی وقت نکنه سرش رو بخارونه چه برسه به لواشک خوردن و جفتک انداختن.
پرهام سوالی نگاهم کرد و من از کشو ی میز پوشه ای رو بیرون آوردم و با گذاشتنش روی میز گفتم:یادته قرار بود دوباره همه ی
حسابهای شهریور ماه رو محاسبه کنیم؟
_خب که چی؟
_امروز آخر وقت می دم بهش و ازش می خوام تاشب کارش رو تموم کنه.
نیش پرهام از حرفم باز شد و دوباره به مانیتور چشم دوخت و گفت:خودمونیم ها این دختره هم برا ی خودش مانکن یه! عجب هیکلی داره ناکس!
به فکرش که همیشه منحرف بود لبخند زدم و به مانیتور نگاه کردم.
آرام وسط اتاق و روبه رو ی مبینا وایستاده و پشتش به دوربین بود.
پرهام راست می گفت و آرام که برای اولین بار بود بدون چادر می دیدمش واقعا خوش هیکل به نظر میرسید .
پرهام برای خارج شدن از اتاق به سمت در رفت و در همون حال رو به من گفت : کوفتت بشه که تنهایی و تو ی خلوت دختر مردم رو دید می زنی!
به حسادتش خند یدم که از اتاق خارج شد و در رو پشت سرش بست.
آخرای ساعت کاری بود که آرام بنا به درخواست من به اتاقم اومد و وسط اتاق منتظر دستور من وایستاد.
به دختر جد ی روبه روم که یه دنیا با دختر شاد توی مانیتور فاصله داشت نگاه کردم و بدون هیچ حرفی پوشه رو به سمتش
گرفتم که جلو اومد و با دراز کردن دستش اونطرف پوشه رو گرفت ولی من پوشه رو رها نکردم و پوشه توی دست دوتامون بلاتکلیف موند.
با تعجب به صورتم نگاه کرد ولی من از رو نرفتم و به نگاه متعجبش که به نظر می رسید مردده که پوشه رو رها کنه یا نه خیره شدم.
خواست چیزی بگه ک ه من با رها کردن پوشه مانعش شدم و گفتم:این لیست تمام حقوق و مزایای کارمندا و کارگرا برای شهریور ماه که نیاز به بررسی دقیق دوباره داره و من امروز تا آخر وقت بهش نیاز دارم.
_شما از من می خواین این رو امروز بهتون تحویل بدم؟
_دقیقا!
_ولی الان وقت ادار ی تمومه....
_برای تو تموم نیست! هر زمان که این کار رو تموم کردی می تونی بر ی.
_ولی این کار تا شب طول می کشه.
_خب طول بکشه!
_مش باقر م ی مونه تا من کارم.....
_نه! نمی مونه خودم هر وقت که کارت تموم شد میام و ازت کار رو تحویل می گیرم.
با قیافه ی درهم و خسته از اتاق خارج شد و چند لحظه بعد توی مانیتور کامپیوتر دیدمش که پوشه رو روی میز کارش کوبوند و پشت میزش نشست.
خوشحال بودم از اینکه تونسته بودم
اذیتش کنم و حالش رو بگیرم و تو ی دلم به خودم احسنت می گفتم.
•••💔
مَـنمآنبستهبـهدرباراَباعَبدللہ
شدهامیکسرهسَرباراَباعَبدللہ🌱
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
حسرت کربلا...
#ما_ملت_امام_حسینیم
#به_تو_از_دور_سلام
#اربعین
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
4_5816587905899955839.mp3
5.51M
نجوا با امام زمان (عج)
جمعه آمدن او به نظر نزدیک است
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
📷 پوستر | در قیام و منتظر تا انتقام
◽️در مریدان حسین است این مرام
#شهیدحاجقاسمسلیمانی
#ماملتامامحسینیم
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─