eitaa logo
محبان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
18.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
17 فایل
🌹بِٮـــمِ‌اللّھِ‌‌الرح‌ـمن‌الرح‌ـیم🌹 اینج‌ـٰآ‌درڪنـٰار‌هم‌تلـٰاش‌مۍ‌ڪنیم‌زمینھ‌ٮــــٰآز ظہور‌حضرـٺ‌یـٰار‌بـٰآشیم❥ّ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر http://6w9.ir/Harf_8923336?c=emam_zmn
مشاهده در ایتا
دانلود
8.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹ادرکنا یا صاحب الزمان (عجل الله) ❤️یاران امام زمان(عجل الله) چه کسانی هستند!!!❤️ 🌷@emam_zmn🌷
حبزرگی‌میگفت: همه‌مردم‌نسبت‌به‌همدیگه‌حق‌الناس‌دارن!! پرسیدم‌ینی‌چی‌ڪه‌نسبت‌به‌هم؟ فرمودن‌وقتی‌یڪی‌زار‌میزنه‌‌ تا‌امام‌زمانش‌روببینه. یڪیم‌بی‌خیال‌داره‌گناه‌میڪنه! این‌بزرگترین‌حق‌الناسیه‌ڪه‌باهر‌گناه‌.. میفته‌به‌گردنمون(:💔" حواسمو‌ن‌هست‌داریم‌چیڪار‌میڪنیم؟ 🌷@emam_zmn🌷
غیبـت‌امـام‌زمـان‌یعنـی خـداهنـــوزبـه‌مـن‌تـو اعتمـادنـداره‌! زمان 🌷@emam_zmn🌷
✨ﻭﻇﻴﻔﻪ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻏﻴﺒﺖ ﻣﺆﻟﻒ: ﻧﻌﻤﺎﻧﻰ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ: «ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﺸﻴﻮﻩ ﺍﺋﻤﻪ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭﻯ ﻛﻪ ﺑﻤﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺭﺳﻤﻰ ﻛﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ، ﻭ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﺭ ﭘﻴﺸﺂﻣﺪﻫﺎ ﺻﺒﺮ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻄﺮﻫﺎ ﺣﻔﻆ ﻣﻴﻨﻤﻮﺩﻥ! ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻓﺮﺝ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﻴﮕﻔﺘﻨﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺧﺼﻮﺹ ﺷﺘﺎﺏ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﺑﻬﻠﺎﻛﺖ ﻣﻴﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﻣﻴﮕﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻪ ﺁﺭﺯﻭﻯ (ﺗﻮﺃﻡ ﺑﺎ ﺷﺘﺎﺏ) ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ. ﻭ ﺑﻪ ﺑﻴﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﭼﻄﻮﺭ ﺍﺯ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺣﻮﺍﺩﺙ ﻭ ﮔﻮﺵ ﺑﻔﺮﻣﺎﻥ ﺍﺋﻤﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻓﺮﺝ ﺁﻝ ﻣﺤﻤﺪ ﻣﻴﺒﺎﺷﻨﺪ (ﻛﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺧﺪﺍ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺩﻳﺪ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺷﻮﺩ) ﻭ ﺑﺮﺩﺑﺎﺭ ﻭ ﺛﺎﺑﺖ ﻣﻴﻤﺎﻧﻨﺪ، ﺗﻤﺠﻴﺪ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ: ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭﻧﺪ، ﻭ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﻳﻨﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺸﺒﻴﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﺳﻨﮕﺮﻯ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺷﺎﻟﻮﺩﻩ ﻫﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﭘﺎﻳﺪﺍﺭ ﺑﺎﺵ! ﭘﺲ ﺍﻯ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﺎن! ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﭘﻴﺮﻭﻯ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺷﻮﻳﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺷﻴﻮﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﻗﺪﻡ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻧﻨﻬﻴﺪ... » 🕋مهدی موعود ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) - ترجمه جلد سیزدهم از بحارالانوار-۶۹۸ 🌷@emam_zmn🌷
. 🖐 آخرِ آیدےهاموטּ یہ" ³¹³" گذاشتیم..!😑☘ اسم اڪانت‌مونو |منتظر| ڪردیم..!😔🌼 داخل بیوموטּ ⊰⊹اَللهُمَ‌عَجِل‌لِوَلیِڪَ‌اَلفَرَج‌⊰⊹ نوشتیݥ..!🍂 انواع پروفایل هاےمهدوے رو براے پروفایل موטּ انتخاب ڪردیم..!🙂 دم اذان مغرب‌ِجمعہ هم نوشتیم، غروبـ شد نیامدي...!😞 و این شد همہ،سهمِ ما از انتظار...😭 ما فقط نشستیم... گناه ڪردیم...😓 و برای فرجِ دعا ڪردیم🤲 💔 🌷@emam_zmn🌷
'♥️𖥸 ჻ شیرین‌تر‌ا‌زنام‌شما‌امڪان‌ندارد مخروبه‌باشد‌هر‌دلے‌جانان‌ندارد جانِ‌من‌و‌جانانِ‌من‌مھدی‌زهـــرا قلبم‌به‌جز‌صاحب‌الزمان‌سلطان‌ندارد..♥ تعجیـل‌در‌ظهـور صلـوات 🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 🌱چگونه‌ سرکنم‌ بدون‌ عشق‌،صبح و شام را چه‌ علتی بیاورم ندیدن مدام را؟ 🌱شلوغ‌ شد دل من از بروبیای‌ هرکسی ولی‌ دوباره یادِ تو شکست ازدحام را... تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌙 🌷@emam_zmn🌷
﷽❣ ❣﷽ ای مهربان من تو کجایی که این دلم مجنون روی توست که پیدا کند تو را ای یوسف عزیز چو یعقوب صبح و شام چشمم به کوی توست که پیدا کند تو را 🌷@emam_zmn🌷
✨ امام زمان (ع) در صحرای عرفات‌ 🔖 قسمت اول ⭕️ این تشرّف از مهم‌ترین و روح‌افزاترین رویدادهای زندگانی مرحوم فشندی (ره) است. تشرّف حاضر، به‌سبب بعضی از جنبه‌های منحصر به فرد که به برخی از آنها اشاره خواهد شد مورد توجّه تعداد زیادی از شیفتگان امام عصر (ع) می‌باشد. ☑️آیت اللّه ناصری دولت‌آبادی ماجرای این تشرّف را خود، مستقیما از زبان حاجی شنیده و در کتاب «آب حیات» آورده است. همچنین جناب قاضی زاهدی نیز آن را از زبان خود آن مرحوم شنیده و در کتاب خود نقل کرده است. ما اینک تلفیق دو روایت را جهت تتمیم آن، برای خوانندگان محترم می‌آوریم. 🔰 حاج محمّد علی فشندی تهرانی می‌گوید: 🕋 سال اوّلی که به «مکّه مکرّمه» مشرّف شدم، از خدای مهربان در آنجا خواستم که توفیق دهد تا در سال‌های بعد نیز، تا بیست سفر به مکّه بیایم تا شاید امیر الحاج و امام زمان (ع) را هم زیارت کنم. خداوند هم توفیقی بخشید و منّتی نهاد که من علاوه بر آن بیست سفر، چند بار دیگر نیز موفّق به زیارت خانه خدا شدم. سالیانی بود که به همراه کاروانی به عنوان خدمه و کمکی کاروان مشرّف می‌شدم تا اینکه در سالی [ظاهرا ۱۳۵۳ ش.] مدیر کاروان به من اطّلاع داد که امسال از بردن من معذور است. شاید تصوّر و پندار او این بود که سنّ من رو به پیری رفته و نگران بود که نتوانم در کارهای خدماتی کاروان به او یاری برسانم. از شنیدن این خبر خیلی افسرده و پژمرده شدم. 🕌 بنابراین به سوی «مشهد مقدّس» حرکت کردم تا دست توسّلی به دامان سلطان طوس، حضرت رضا (ع) بزنم و از ایشان بخواهم که سفر معنوی حج را امسال نیز نصیب من کند. در حرم، خیلی منقلب و مضطرب بودم و به سختی می‌گریستم و از آن حضرت، برآورده شدن حاجت خود را می‌خواستم. پس از زیارت جانانه، به قصد بازگشت به «تهران» با آن حضرت وداع کرده، از حرم خارج‌ شدم. در این حین، سیّدی مرا صدا زد و فرمود: ▫️ آقا! سفر شما را حضرت حجّت (ع) امضا کردند و فرمودند: 🔶 «به حاج محمّد علی بگو برو! منتظر تو هستند!» ▫️ من از سیّد پرسیدم: 🔹 خود حضرت این سخن را فرمودند؟ ▫️ سیّد گفت: 🔸 «بله!» ▫️ من نیز بدون درنگ به منزل خود در «تهران» بازگشتم. به محض آنکه به خانه رسیدم، همسرم با عجله گفت: 🔸 «این چند روز را کجا بودی؟ مرتّب از کاروان زنگ می‌زنند و می‌خواهند شما را همراه خود ببرند.» ▫️ من هم بلافاصله به مدیر کاروان مراجعه کردم و پرسیدم: 🔹 شما که نیّت بردن مرا نداشتید، حالا چه‌شده که می‌خواهید مرا هم در این سفر همراه کنید؟! ▫️ مدیر کاروان سربسته اشاره کرد که از تصمیم قبلی خود پشیمان شده و می‌خواهد من نیز در این سفر طبق معمول سال‌های گذشته به عنوان خدمه با او همراهی کنم. به هر ترتیب، به عنوان کمکی کاروان، به «مکّه» مشرّف شدیم. شب هشتم ماه که فردای آن روز حاجیان می‌باید در «عرفات» باشند، مدیر کاروان مرا خواست و گفت: 🔸 «وسایل کاروان را زودتر از دیگر کاروان‌ها به «منا» منتقل کن و در عرفات در کنار «جبل الرّحمه» خیمه‌ها را برپا ساز تا کاروان ما در بهترین جای ممکن سکنا گزیند.» 🚙 من نیز فورا لوازم و خیمه‌ها را با اتومبیلی به آنجا منتقل کردم؛ ⛺️ چادرها را برافراشتم و فرش‌ها را گستردم. 👮🏽‍♂ در این حال یکی از شرطه‌های سعودی (پلیس‌های عربستان) نزد من آمد و به زبان عربی گفت: 🔸 «چرا حالا آمدی؟ اینجا که کسی نیست!» ▫️ من هم با زبان عربی شکسته بسته که تقریبا در این سفرها آموخته بودم بدو گفتم: 🔹 برای انجام مقدّمات کار، زودتر آمدم. ▫️ گفت: 🔸 پس امشب نباید بخوابی! ▫️ پرسیدم: 🔹 چرا؟ ▫️ گفت: 🔸 «به خاطر اینکه ممکن است دزدانی پیدا شوند و به وسایل حجّاج دستبرد بزنند یا اینکه شما را بکشند. باید خیلی مراقب باشی!» ▫️ با شنیدن این سخنان، ترس عمیقی وجود مرا فرا گرفت. در این حال به یاد حضرت ولیّ عصر (ع) افتادم. به آن حضرت التجا و پناه بردم و پیوسته و پیاپی نام مقدّس آن قبله عالم را بر زبان می‌آوردم. می‌گفتم: 🔹 یا حجّه بن الحسن ادرکنی! یا خلیفه اللّه الاعظم أغثنی! (ادامه دارد) 🌷@emam_zmn🌷
محبان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
✨ امام زمان (ع) در صحرای عرفات‌ 🔖 قسمت اول ⭕️ این تشرّف از مهم‌ترین و روح‌افزاترین رویدادهای زندگان
✨ امام زمان علیه السلام در صحرای عرفات‌ (تشرفی از حاج محمد علی فشندی) 🔖 قسمت دوم 🌌 تصمیم گرفتم شب را نخوابم. به همین جهت برای نماز و نافله شب وضویی ساختم و به نماز ایستادم. آن شب در آن بیابان تنهایی، به یاد امام زمان علیه السلام حال خوشی پیدا کردم. ⛺️ در همین حال صدای پایی شنیدم و به دنبال آن، پرده ی چادر کنار رفت. ✨ آقایی در آستانه خیمه بعد از سلام فرمود: 🔶 «حاج محمّد علی تنها هستی؟» ▫️ عرض کردم: 🔹 بله آقا، تنهایم! ▫️ و ناخودآگاه از جا برخاستم و پتویی را چند لا کرده، زیر پای آقا افکندم. آقا نشست و فرمود: 🔶 «حاج محمّد علی! خوب جایی را برای سکونت کاروان انتخاب کرده‌ای! این‌جا همان جایی است که جدّم حسین بن علی علیه السلام در روز عرفه خیمه زده بودند!» ▫️ بعد فرمودند: 🔶 «حاج محمّد علی! یک چایی درست کن!» ▫️ عرض کردم: 🔹 «اتّفاقا همه وسایل چای فراهم است جز چای خشک که آن را از «مکّه» نیاورده‌ام.» ▫️ فرمود: 🔶 «شما آب جوش تهیّه کنید، چای خشک آن بر عهده من!» ☕️ آب که جوش آمد، مقداری چای (که در حدود صد گرم بود) به من مرحمت‌ کردند. چای که دم کشید و آماده شد، فنجانی به ایشان تعارف کردم. نوشیدند و فرمودند: 🔶 «شما هم بفرمایید!» ▫️ من هم با اجازه آقا، فنجانی از آن چای نوشیدم که لذّت خوبی برای من داشت. در این‌وقت، دو جوان زیباروی نورانی (در روایت‌های قاضی زاهدی چهار جوان) جلوی چادر آمدند و همان‌جا با احترام ایستادند و به آقا سلامی عرض کردند. آقا از من خواستند که به ایشان چای تعارف کنم. من نیز اطاعت کردم و برایشان چای بردم. آنان چای را نوشیدند. آقا از من خواستند که چای دیگری نزد ایشان ببرم که من نیز دوباره چای برای آن دو جوان بردم. در این‌وقت آقا به آنان فرمود: 🔶 «شما بروید!» ▫️ آنان نیز خداحافظی کرده و رفتند. در این هنگام، آقا نگاهی به من کردند و سه‌بار فرمودند: 🔶 «خوشا به حالت حاج محمّد علی!» ▫️ گریه راه گلویم را بست. عرض کردم: 🔹 از چه جهت؟ ▫️ فرمود: 🔶 «چون امشب کسی برای بیتوته در این بیابان نمی‌آید. امشب شبی است که جدّم امام حسین علیه السلام در این بیابان آمده است.» ▫️ بعد فرمود: 🔶 «دلت می‌خواهد نماز و دعای مخصوصی را که از جدّم رسیده، بخوانی؟» ▫️ عرضه داشتم: 🔹 بله آقا جان! ▫️ فرمود: 🔶 «برخیز و غسلی به‌جا آور و وضو بگیر!» ▫️ عرض کردم: 🔹 هوا طوری است که نمی‌توانم با آب سرد غسل کنم. ▫️ فرمود: 🔶 «من بیرون می‌روم، تو آب را گرم کن و غسل نما!» ▫️ من هم بدون اینکه متوجّه قضایا باشم و اینکه این آقا کیست، مقداری آب را گرم کردم و غسل و وضویی ساختم. چون از غسل فارغ شدم، آقا به خیمه برگشتند و فرمودند: 🔶 «حالا دو رکعت نماز با این کیفیّت که می‌گویم بخوان: بعد از حمد [در هر رکعت‌] یازده مرتبه سوره توحید را بخوان که این نماز جدّم امام حسین (ع) در این مکان است.» ▫️ و بعد از نماز فرمودند: 🔶 «جدّم، امام حسین علیه السلام در این بیابان، دعایی خوانده است که من آن را می‌خوانم. تو هم با من بخوان!» ▫️ اطاعت کردم. دعای آقا نزدیک به بیست دقیقه به درازا کشید و در حال دعا، اشک از چشمان مبارکش مانند ناودان فرو می‌ریخت. هر جمله‌ای را که می‌خواند، در ذهن من می‌ماند و من فورا آن را حفظ می‌کردم. دیدم عجب دعای خوبی بود و چه مضامین عالی و بالایی دارد. من با اینکه با کتاب‌های دعا آشنا بودم، امّا تاکنون به چنین دعایی برنخورده بودم. در همین وقت به ذهنم رسید که فردا برای روحانی کاروان مضامین این دعا را بخوانم تا او آنها را یادداشت کند. به محض خطور این فکر در خاطر من، آقا فرمودند: 🔶 «این دعا مخصوص امام علیه السلام است و در هیچ کتابی نوشته نشده و کسی غیر از امام نمی‌تواند آن را بخواند و از یاد تو نیز می‌رود!» ▫️ با گفتن این سخن، ناگهان تمامی عبارات دعا از ذهن، زبان، خیال و خاطر من محو شد و حتّی کلمه‌ای از آن در ذهن من باقی نماند. (ادامه دارد) 🌷@emam_zmn🌷