سلام حضرت غمگسار ، مهدی جان❤️🔥
بی تو غم ، قوت هر روز ماست و اندوه ، قصه ی هر شبانگاهمان و دلواپسی ، عادت هر لحظه مان ...
بی تو ما ساکنان همواره ی شبیم و زندگی هایمان ، تکرار نفس کشیدن های حسرت بار است ...
بی تو ما ، یتیمانیم در کنج یخ زده ی آخرالزمان ، با چشمانی خیس و دستانی رو به آسمان ...
بیا که بی تو به جان آمدیم ..
#صبحتون_متبرک_به_نگاه_یوسف_زهرا
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها "♥️
🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 حکایت کشاورزی که به محضر امام زمان (عج) رسید و خانه ی امام علی (ع) و حضرت زهرا (س) را به او نشان دادند.
🎙حجت الاسلام مسعود عالی
🏷 #امام_علی_علیه_السلام #حضرت_فاطمه (س) #امام_زمان (عج)
🌷@emam_zmn🌷
💚کسی که منتظر امام زمان ارواحنافداه است، همهی اعمال و رفتارش را به حب امام زمانش و برای امام زمانش انجام میدهد.
آنوقت دیگر برای زن، همان کار منزل خستگی ندارد و برایش شیرین میشود. منت هم نمیگذارد که من از صبح چقدر باید زحمت بکشم.
نه، دم نمیزند. میگوید من برای امام زمانم انجام میدهم، اجرش را هم میبرم.
و در نقطهی مقابل او، همسرش هم همینطور است.
💫و از همینجاست که یک زندگی امام زمانی، حول محور ولایت شکل میگیرد.
⭐️وقتی همه دارند برای امام زمان ارواحنافداه کار و فعالیت میکنند و محبت امام زمان ارواحنافداه را دارند، این خانه رنگ و بوی بهشت را به خودش میگیرد و خانهی بهشتی میشود.
🌱 استاد اخلاق حاج آقا زعفری زاده
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها "🌛
🌷@emam_zmn🌷
❗️مضطر باشیم
از جمله مهمترین شرایط استغاثه
👈رسیدن به مقام اضطرار است.
رسیدن به مقام اضطرار بسیار مهم
و تعیین کننده است،
البته نه اضطرار ظاهری،
یعنی واقعا در هنگام استغاثه
مضطر و مستاصل باشد.
و هیچ امیدی به راههای عادی واسباب
معمولی نداشته باشد.
مصداق بارز اضطرار حقیقی شخصی است که در حال غرق شدن در دریاست
و در آن زمان آخر به این نتیجه می رسد
که دیگر هیچ کس نمی تواند
به فریاد او برسد.
👈مگر قدرت بی نظیری که آن هم
خداوند متعال و ائمه اطهار علیهم السلام هستند
❓ما شیعیان در نبود امام زمانمان
علیه السلام چطوریم!؟
#العجل_یامولانا_یاصاحب_الزمان🕊
🌷@emam_zmn🌷
ماه، پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
ظاهراً گردانده زهرا دسته ی دستاس را
باطناً دور فلک بی اذن او گردش نداشت
نیمِ عمرش با نبی بوده ست، نیمی با وصی
از ازل عمر کسی اینقدر گنجایش نداشت
بی نشانی خود نشان اعتراض فاطمه ست
مدفنش مخفی نمی مانده اگر رنجش نداشت
رنج او را روز اگر می دید می شد شام تار
لحظه ای بعد از پدر ریحانه آرامش نداشت
هر کجا که کوچه ی باریک دیدم گفته ام
کاش که شهر مدینه یاغی سرکش نداشت
شانه بر گیسوی طفلان پریشان می کشید
دست اگر بالا می آمد یا اگر لرزش نداشت
رفت یکبار از علی خواهش کند، تابوت خواست
در تمام عمر کوتاهش جز این خواهش نداشت
#وای_مادرم💔•°
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها🥀
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها "🖤
🌷@emam_zmn🌷
✍️امام زمان(عج) درباره صدیقهٔ کبری(س) میفرمایند: در تمام امور
زندگیام، فاطمه زهرا(س) سرمشق من است. یعنی آنچه خوبان همه
داشتند، خدا همه را در بانوی دوعالم جمع کرده است
💫🖤
🌷@emam_zmn🌷
ای جمعیت میلیونی اهل ظهور!!
او سیصد و سیزده نفر میخواهد...
🌷@emam_zmn🌷
#منٺظࢪانہ!
هَـرروزدیدهِمیشوۍ . .
اماکسیتورانشناخت❤️🩹
اِۍغریبهِتَرینآشناۍِشهر..!(:"
#یامهدی
#منتظران_مهدی
🌷@emam_zmn🌷
🔥سرباز🔥
#پارتصدوهشتم🍀💚
فاطمه لبخند زد و گفت:
_وقتی یه فرشته ی خوشگل و خوش اخلاق مثل من داره،چرا بره سراغ یکی دیگه؟
علی و مادرش بلند خندیدن.
-افشین،زنت خیلی هم پرروئه.
دوباره هر سه تاشون خندیدن.
با شوخی های فاطمه و علی با خنده شام خوردن.بعد از شام همونطوری که صحبت میکردن،فاطمه میوه ها رو پوست میگرفت. و زیبا تزیین میکرد.با چنگال جلوی مادر علی گذاشت و گفت:
_نوش جان کنید.
مادر علی از این همه مهربانی و مهمان نوازی و خوش سلیقه گی فاطمه،هم تعجب میکرد،هم خوشش اومد.فاطمه با علی،هم با احترام و محبت رفتار میکرد، هم خیلی باهاش شوخی میکرد که هرسه تاشون بلند میخندیدن.
مادر علی چشمش به ساعت دیواری افتاد. به ساعت مچی ش هم نگاه کرد. تعجب کرد که اصلا متوجه گذر زمان نشده بود.فاطمه گفت:
_پیش ما بمونید.
-نه.باید برم.دیر وقته.
وقتی داشت میرفت،فاطمه گفت:
_بازهم تشریف بیارید.از دیدن تون خیلی خوشحال میشم.
مادرعلی با اینکه از مهربانی های فاطمه خوشش اومده بود،فقط لبخند کوتاهی زد و رفت.فاطمه کت علی رو بهش داد و گفت:
_تا پایین برو باهاشون.
علی لبخند زد،کتش رو گرفت و رفت.
-لازم نبود بیای پایین
-دستور خانومم بود.
-دستور هم میده بهت؟
خندید و گفت:
-نه.
علی جلوی در ایستاده بود و مادرش سوار ماشین شد.شیشه رو پایین داد و صداش کرد:
_افشین.
علی جلو رفت و گفت:
_جانم
-قدر زندگی تو بدون.
و رفت...
فاطمه همراه دکتر مستان برای ویزیت بچه ها وارد اتاق شد.تلفن همراه دکتر شروع به لرزیدن کرد....
#سرباز
🌷@emam_zmn🌷
🔥سرباز🔥
#پارتصدونهم🍀💚
تلفن همراه دکتر شروع به لرزیدن کرد. جواب داد.همزمان که با تلفن صحبت میکرد،از شرح حال بچه دو ساله میپرسید.
فاطمه صبر کرد،تماس دکتر تموم بشه. ولی دکتر مستان میخواست زودتر بره. کمی بچه رو معاینه کرد،
دستورات لازم رو نوشت و رفت.هنوز هم با تلفن صحبت میکرد.فاطمه برگه شرح حال بیمار رو روی میز پرستاری گذاشت و به سرپرستار گفت:
_خانم پناهی،لطفا یه نگاه به این بندازین.
سرپرستار نگاهی به برگه ها و مهر دکتر مستان کرد و گفت:
_من هرچی تلاش میکنم مریض های دکتر مستان به تو نیفته،نمیشه.
-مشکل همکاری من و دکتر مستان نیست.مشکل بی مسئولیتی و بی دقتی جناب دکتره که باعث میشه تشخیص اشتباه بده و نسخه اشتباه تجویز کنه.
-حواست به حرف زدنت باشه.زبان سرخت،سر سبزت رو به باد میده ها.این هزار بار.
به پرونده بیمار اشاره کرد و گفت:
_من الان با این چکار کنم؟!!
-طبق دستور دکتر مستان عمل کن....
پرید وسط حرفش و گفت:
_که اون بچه بیشتر از این اذیت بشه!!!
-تو برو.به یه پرستار دیگه میسپارمش.
فاطمه پرونده رو برداشت و گفت:
_نیازی نیست.یه درس درست و حسابی به جناب دکتر میدم.
-فاطمه،با دکتر مستان درنیفت.اون عضو هیئت رئیسه بیمارستانه.دنبال دردسر میگردی.؟!
-من دنبال دردسر نیستم ولی جلوی حرف زور و اشتباه می ایستم،هرکسی که باشه.
-از کار بیکار میشی ها..منکه میدونم تو تازه ازدواج کردی و به این حقوق نیاز داری..
-فوقش یه خونه کوچکتر،چندتا خیابان پایین تر میگیریم.بهتر از اینه که قبر تنگ و تاریک داشته باشم.
به اتاق همون بچه دو ساله رفت.به پدر بچه گفت:
_آقای رستمی،وقتی شیفت من تمام شد، لطفا تشریف بیارید لابی بیمارستان.باید باهاتون صحبت کنم.
آقای رستمی روی صندلی نشسته بود. نزدیک رفت و سلام کرد.بلند شد و جواب سلام شو داد و گفت:
_مهتا از وقتی به دنیا اومده مریضه و هرچند وقت یه بار بیمارستان بستری شده.تو این مدت شما بهترین پرستاری هستین که ما دیدیم...خانم نادری،خدا وکیلی این دکتر مستان،دکتر خوبی هست؟..آخه چند روزه اینجاییم حتی یک بار هم درست و حسابی مهتا رو معاینه نکرده.
-ازتون خواستم بیاید اینجا تا درمورد همین موضوع باهاتون صحبت کنم...این بیمارستان،بیمارستان خوبیه.پزشک خوب هم کم نداره اما دکتر مستان پزشک خوبی نیست.بهتون پیشنهاد میدم دخترتون رو با رضایت شخصی مرخص کنید و ببریدش یه جای دیگه.
-یعنی چی؟!!....
#سرباز
🌷@emam_zmn🌷