#تلنگر
#تمثیلات_مهدوی
#مرحوم_حاج_اسماعیل_دولابی از علمای برجسته و از بزرگان اهل #معرفت، درخصوص #انتظار_فرج
#تمثیل زیبائی دارند که نقل آن #آموزنده است.
آن #مرحوم می فرمایند:
پدری چهار تا #بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این جا را #مرتب کنید تا من برگردم، خودش هم رفت پشت #پرده. از آن جا #نگاه می کرد می دید کی چه کار می کند، می نوشت توی یک #کاغذی که بعد حساب و کتاب کند.
یکی از #بچه ها که گیج بود، حرف #پدر یادش رفت. سرش گرم شد به #بازی. یادش رفت که #آقاش گفته خانه را مرتب کنید.
یکی از بچه ها که #شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی گذارم کسی این جا را #مرتب کند.
یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که #آقا بیا، بیا ببین این نمی گذارد، مرتب کنیم.
اما آن که زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن #آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می کرد همه جا را.
می دانست #آقاش دارد توی کاغذ می نویسد.
هی نگاه می کرد سمت #پرده و می خندید. دلش هم تنگ نمی شد. می دانست که #آقاش همین جاست. توی دلش هم گاهی می گفت اگر یک دقیقه دیرتر بیاید باز من کارهای #بهتر می کنم.
آن بچه #شرور همه جا را هی به هم می ریخت، هی می دید این #خوشحال است، #ناراحت نمی شود!
وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت #آقا آمد.
ما که خنگ بودیم، گریه و #زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که #زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد.
#زرنگ باش! خنگ نباش! گیج نباش!
#شرور که نیستی الحمدلله! گیج و خنگ هم نباش!
نگاه کن پشت پرده رد #آقا را ببین و کار خوب کن...
خانه را مرتب کن، تا #آقا بیاید.
💞☘💞☘💞☘💞
@emamamm
💞☘💞☘💞☘💞