eitaa logo
امام‌ زمانی ام ³¹³
5.8هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
7.5هزار ویدیو
20 فایل
مولای من هرچه‌زمان‌میگذرد‌مردم‌افسرده‌ترمیشوند، واین‌خاصیت‌دل‌بستن‌به‌زمانست، خوشا‌بحال‌آنانکه‌بجای‌زمان به"صاحب‌زمان(عج)"‌دل‌میبندند ... أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج ارتباط‌وتبلیغ=> @ad_noor1
مشاهده در ایتا
دانلود
خورشید شو و پنجـره ها را بگشا لبخنــــــد بزن ؛ که صبحمان تازه شود... ³¹³❤️🍃 eitaa.com/joinchat/2540961811Ca7d833ccce
کنیم😊 👹نمادهای شیطان پرستی در تلگرام وایتا را بشناسید... 🤘 نماد عمومی شیطان پرستان 🖕 نماد ضد فرهنگی 👁 نماد یک چشم شیطان پرستی 👩‍👩‍👦💑👭👩‍❤️‍💋‍👩👩‍❤️‍👩هم جنس گرایی زنان 👨‍👨‍👦👨‍👨‍👦‍👦👨‍❤️‍👨👨‍❤️‍👨👨‍❤️‍💋‍👨هم جنس گرایی مردان ☯♋️ نمونه ای از اعداد 6 و 9 ♍️ کلمه "الله" که وارونه شده ♉️➰♈️ نمایی متشابه به بز شیطان پرستی☣ 3 بز ➿2 بز ✝☦ ☮صلیب 🙏 نماد عبادت بودا 👐 🙌 برعکس کردن حالت قنوت مسلمانان؛ (به انگشتان شصت خود هنگام قنوت توجه کنید) 🗽 مجسمه آزادی 🕍 عبادتگاه صهیونیسم 🕎 آرم سازمان موساد صهیونیسم 🔯✡نشان صهیونیسم سعی شود از این علامت و نشانه ها استفاده نشود ...❗️ مسلمانان بیدار باشید ...❗️ ³¹³❤️🍃 eitaa.com/joinchat/2540961811Ca7d833ccce
🔴حکمتِ ندانستن بعضی از مسائل! ♦مردی به پیامبر خدا، حضرت سلیمان، مراجعه کرد و گفت: ای پیامبر میخواهم به من زبان یکی از حیوانات را یاد دهی. ⚘سلیمان گفت: تحمل آن را نداری. اما مرد اصرار کرد. سلیمان پرسید: کدام زبان؟ جواب داد: زبان گربه ها! سلیمان در گوش او دمید و عملا زبان گربه ها را آموخت. ✅روزی دید دو گربه با هم سخن میگفتند. یکی گفت: غذایی نداری که دارم از گرسنگی میمیرم! دومی گفت: نه، اما در این خانه خروسی هست که فردا میمیرد، آنگاه آن را میخوریم. ❎مرد شنید و گفت: به خدا نمیگذارم خروسم را بخورید...و آنرا فروخت! گربه آمد و از دیگری پرسید: آیا خروس مرد؟ گفت نه صاحبش فروختش... ✅ اما گوسفند نر آنها خواهد مرد و آن را خواهیم خورد. صاحب منزل باز هم شنید و رفت گوسفند را فروخت. گربه گرسنه آمد و پرسید آیا گوسفند مرد؟ گفت : نه! صاحبش آن را فروخت. ⛔اما صاحبخانه خواهد مُرد و غذایی برای تسلی دهندگان خواهند گذاشت و ما هم از آن میخوریم! مرد شنید و به شدت برآشفت. ♻نزد پیامبر رفت و گفت گربه ها میگویند امروز خواهم مرد! خواهش میکنم کاری بکن ! پیامبر پاسخ داد: خداوند خواست خروس را فدای تو کند اما آنرا فروختی، سپس گوسفند را فدای تو کرد آن را هم فروختی، پس خود را برای وصیت و کفن و دفن آماده کن! ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ خداوند الطاف مخفی دارد، ما انسانها آن را درک نمی کنیم. او بلا را از ما دور میکند ، و ما با نادانی خود آن را باز پس میخوانیم ! گاهی خدا با یک ضرر مالی میخواهد مالمان را فدای جان خودمان یا فرزندانمان کند، ولی ما نمیدانیم و ناشکری میکنیم. 🌻چه خوب است در هر بلایی خدارا شکر کنیم، چه بسا بلای بزرگتری درانتظار ما بوده است و خدا آنرا دفع کرده است. امــام زمـانےامــ³¹³❤️🍃 eitaa.com/joinchat/2540961811Ca7d833ccce
♨️خائن تر از روح الشیطان زم.... خائن تر از روح الشیطان زم اون قرارگاه دچار اختلالی هست که در سال ۹۵ تعداد زیادی کانال فعال و اثرگذار انقلابی را به بهانه حمایت و پشتیبانی خریداری کرد و همه را از بین برد تا هیچ سنگر انقلابی در فضای مجازی مقابل ماشین دروغپراکنی آمدنیوز نباشد ... به کسیکه با ریش و پشم و گزارش های فیک جبهه انقلابی را فریب داد و سنگر های اثرگذار بچه های انقلاب را مقابل دشمن از بین برد تا آمدنیوز راحت رشد کند چه میتوان گفت جز نفوذی؟ به کسیکه با تظاهر به حزب الهی گری اعتماد سربازان آتش به اختیار ولایت در فضای مجازی را جلب میکرد و ادمین کانالهای انقلابی میشد بعد با انتشار محتوای مجرمانه در کانالهای انقلابی برای آنها پرونده سازی میکرد تا حکم قضایی بخورند چه میتوان گفت جز نفوذی؟ ما روح الشیطان زم و آمدنیوز را دیدیم اما دستگاه های مسئول حواسشان نبود که یک خائن نفوذ در یک قرارگاه که تعمدا دچار اختلال شده از پشت دارد سربازان انقلاب در فضای مجازی را حذف میکند تا ماشین جنگی آمدنیوز در جاده صاف با سرعت پیش برود..... یک سرباز آتش به اختیار بدون حامی و پشتیبان در مقابل دشمن خوب میتواند بجنگد اما در مقابل نفوذی ظاهر حزب الهی که بودجه های کلان میلیاردی دارد و نفوذ و قدرت سازمانی دارد و در سطوح بالای نظام خیلی ها را فریب داده چگونه از خود دفاع کند؟ البته که خداوند بندگان صالح و صادق خود را در مقابل دسیسه چینی شیاطین نفوذی محافظت خواهد کرد و به زودی شاهد رسوایی این غده های چرکین حرامی خواهیم بود.... ³¹³❤️🍃 eitaa.com/joinchat/2540961811Ca7d833ccce
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت۴) ◾️چند نفر جنازه‌ام را از تابوت بیرون آورده و چنان با سر وارد بر گور کردند که از شدت ترس و اضطراب گمان کردم از آسمان به زمین افتاده‌ام... 💠 در حالیکه جسدم را در قسمت لحد قبر جاسازی می‌کردند، من بیرون از قبر یک نگاهی به بدنم و مردم داشتم. 🍀در این حال شخصی نزدیک جسدم آمد و مرا به اسم صدا زد؛ خود را نزدیک او رساندم و خوب به حرف‌هایش گوش دادم. او در حال خواندن تلقین بود. هر چه می‌گفت می‌شنیدم و بلافاصله، همراه با او تکرار می‌کردم؛ چقدر خوب آرام و زیبا تلفظ می‌کرد. 🍃 چیزی نگذشت که شروع به چیدن سنگ در اطراف لحد کردند، از اینکه جسدم را زندانی خاک می‌ساختند سخت ناراحت بودم. 🍂با خود اندیشیدم بهتر است به کناری بروم و با جسد داخل گور نشوم اما به واسطه شدت علاقه‌ای که داشتم، خود را کنار جنازه رساندم.در یک چشم بر هم زدن، خروارها خاک بر روی جسدم ریختند... ♻️جمعیت متفرق شدند و فقط تعداد انگشت شماری از نزدیکانم باقی ماندند؛ اماچندی نگذشت که همگان تنها رهایم کردند و رفتند -اصلاً باورم نمی‌شد چقدر نامهربان بودند.. ❎دلم می‌خواست بر سرشان فریاد بزنم: کجا می‌روید؟ با من بمانید و مرا تنها نگذارید ... در این لحظه بود که صدای یک منادی را شنیدم که خطاب به مردم می‌گفت: بزایید برای مردن، جمع کنید برای نابود شدن و بسازید برای خراب شدن... اما افسوس انها نمیشنیدند... 🔘پس از این همه ناله و فغان به خود آمدم و دیدم انچه برایم باقی مانده است: قبری است بس تاریک، وحشت‌زا، غم آور و هول انگیز، ترسی شفاف وجودم را فرا گرفت. 🔸با خود اندیشیدم: هر چه غم است در دل انسان خاکی، و هرچه اضطراب است در دنیا گویی در قلب من ریخته‌اند. غم و وحشتی که شاید اندکی از آن می‌توانست بدن انسان خاکی را منهدم کند... 🔵از ان همه فشار روحی گریه‌ام گرفت و ساعت‌ها اشک ریختم. به فکر اعمال خویش افتادم و آنگاه که پی به نقصان اعمال خود بردم، آرزو کردم: ای کاش من هم همراه جمعیت باز میگشتم اما افسوس که دیگر دیر بود... 💥در همین افکار غوطه‌ور بودم که به ناگاه، از سمت چپ قبر، صدایی برخاست که می‌گفت: بی جهت آرزوی بازگشت نکن، پرونده عمل تو بسته شده! ✨ از شنیدن صدا در آن تاریکی وحشت کردم، گویا کسی وارد قبر شده بود. با لرزشی که در صدایم بود پرسیدم: تو کیستی؟ پاسخ داد: من «رومان» یکی از فرشته‌های الهی هستم. 🍃گفتم: گمان می‌کنم، متوجه آنچه در ذهن من گذشت شدی؟ گفت: آری؟ گفتم: قسم یاد می‌کنم که اگر اجازه دهید به آن دیار برگردم، هرگز معصیت خدا نکنم و در طلب رضایت او بکوشم. امروز وقتی که تمام آشنایان و دوستان و حتی خانواده‌ام، مرا تنها رها کردند و رفتند، به بی وفایی دنیا پی بردم ، مطمئن باش اگر به دنیا بازگردم، لحظه‌ای از خدمت به خلق و اطاعت خالق یکتا غفلت نکنم. 🌷گفت: این سخن را تو می‌گویی، اما بدان حقیقت غیر از آرزوی توست؛ از این پس تا قیام قیامت باید در عالم برزخ بمانی. ⚡️ پس از شنیدن این کلام بدون درنگ شروع به شمردن اعمال نیک و بدم کرد. همان اعمالی که در طول عمرم توسط کرام‌الکاتبین ثبت و ضبط شده بود... ✍ادامه دارد.. ³¹³❤️🍃 eitaa.com/joinchat/2540961811Ca7d833ccce
🌹شبی در عالم رویا خواب مرحوم آیت الله العظمی سید احمد خوانساری را دیدند... 🌹دیدند که ایشان در حال مطالعه هستند.. گفتند : آقا شما در عالم برزخ مطالعه می کنید ؟ ایشان فرموده بودند : فضائلی از مولا امیر المومنین علی بن ابیطالب را که به دلیل قدر عقول مردم در دنیا برای ما نگفته بودند اینجا داریم آن فضایل را مطالعه می کنیم که برترین لذت ها خواندن فضایلی از علی بن ابیطالب است که از آنها بی خبر بودیم! #امام_زمـانےام³¹³❤️🍃 eitaa.com/joinchat/2540961811Ca7d833ccce
اَللَّهُمَّ فَأَطْلِبْنِي بِقُدْرَتِكَ مَا أَطْلُبُ وَ أَجِرْنِي بِعِزَّتِكَ مِمَّا أَرْهَبُ اى خداوند، آنچه را از تو طلب مى كنم به قدرت خود روا گردان و از هر چه بيمناكم به عزت خويش پناه ده. #صحیفه_سجادیه #امام_زمـانےام³¹³❤️🍃 eitaa.com/joinchat/2540961811Ca7d833ccce
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ 🦋ز همه دست کشیدم که #تو باشی همه ام💖 🦋با "تو" بودن💞 ز #همه دست کشیدن دارد… ✅ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃 🌹🍃🌹 #امام_زمـانےام³¹³❤️🍃 eitaa.com/joinchat/2540961811Ca7d833ccce
🔴چگونه آیت الله بهجت بدون انجام هیچ مستحباتی، به مقامات بالا رسید؟! ✍آیت الله فاطمی نیا: 💥عده اي گمان ميكنند صاحبان كرامت فقط با نمازهاي طولاني و روزه هاي زياد به اين مقامات ميرسند! ⭕بله! صاحبان كرامت و اولياء خدا همه اين عبادات را نيز انجام ميدهند، ♻️ اما مطلب مهم اين است كه ريشه كرامت آنها تسليم بودن در برابر خداست. كسي كه تسليم خداست، خوابش هم عبادت است. 🔆آیت اللّه العظمي بهجت در اوايل جواني كه در نجف بودند، به امر پدرشان تمام مستحبات را ترك كرده بودند و فقط اشتغال به واجبات داشتند. 🔺️ روزي يكي از دوستانشان ميگويد: اينجا (نجف) كه پدرت نيست و اگر مستحبات انجام دهي متوجه نميشود؛ پس چرا انجام نميدهي؟ 🔸️جواب داده بودند انجام دادن مستحبات خلاف رضايت پدرم هست! (چه متوجه بشوند چه نشوند) 💥ولي همين آيت الله بهجت در سن شانزده سالگي صاحب كرامت بود و ريشه آن هم حالت تسليم ايشان در برابر خدا و اوامر خدا و پدر بود. ³¹³❤️🍃 eitaa.com/joinchat/2540961811Ca7d833ccce
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۵) ◾️عجب پرونده‌ای! کوچک‌ترین عمل خوب یا زشت مرا در خود جای داده بود. در آن لحظه تمام اعمالم را حاضر و ناظر می‌دیدم... 💠در فکر سبک و سنگین کردن اعمال خوب و بد بودم که رومان پرونده اعمالم را بر گردنم آویخت، بطوریکه احساس کردم تمام کوه‌های عالم بر گردنم آویخته‌اند. 💥چون خواستم سبب این کار را بپرسم گفت: اعمال هرکسی طوقی است بر گردنش. گفتم تا چه زمان باید سنگینی این طوق را تحمل کنم؟ گفت: نگران نباش. بعد از رفتن من نکیر و منکر برای سؤال کردن می‌آیند و پس از آن شاید این مشکل برطرف شود. 🍀رومان این را گفت و رفت.. ✅هنوز مدت زیادی از رفتن رومان نگذشته بود که صداهای عجیب و غریبی از دور به گوشم رسید. صدا نزدیک و نزدیک تر می‌شد و ترس و وحشت من بیشتر... 🔘 تا اینکه دو هیکل بزرگ و وحشتناک در جلوی چشمم ظاهر شدند. اضطرابم وقتی به نهایت رسید که دیدم هر یک از آن‌ها آهنی بزرگ در دست دارند که هیچ‌کس از اهل دنیا قادر به حرکت آن نیست، پس فهمیدم که این دو نکیر و منکراند. ☑️در همین حال یکی از آن دو جلو آمد و چنان فریادی کشید که اگر اهل دنیا می‌شنیدند، می‌مردند. ✨ لحظه‌ای بعد آن دو به سخن آمده و شروع به پرسش کردند: پروردگارت کیست؟ پیامبرت کیست؟ امامت کیست؟ ⚜ از شدت ترس و وحشت زبانم بند آمده بود. و عقلم از کار افتاده بود.، هرچند فهم و شعورم نسبت به دنیا صدها برابر شده بود، اما در اینجا به یاریم نمی‌آمدند. ⚡️ سرم به زیر افتاد، اشکم جاری شد و آماده ضربت شدم. 💥درست در همین لحظه که همه چیز را تمام شده می‌دانستم، ناگهان دلم متوجه رحمت خدا و عنایات معصومین علیهم سلام شد و زمزمه کنان گفتم: ای بهترین بندگان خدا و ای شایسته‌ترین انسان‌ها، من یک عمر از شما خواستم که شب اول قبر به فریادم برسید، از کرم شما به دور است که مرا در این حال و گرفتاری رها کنید. 💠و این بار آن‌ها با صدای بلندتری سؤالشان را تکرار کردند. چیزی نگذشت که قبرم روشن شد، نکیر و منکر مهربان شدند، 🌺دلم شاد و قلبم مطمئن و زبانم باز شد. با صدای بلند و پر جرأت جواب دادم: پروردگارم خدای متعال(الله)، پیامبرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، امامم علی و اولادش، کتابم قرآن، قبله‌ام کعبه می‌باشد... 🔷نکیر و منکر در حالیکه راضی به نظر می‌رسیدند از پایین پایم دری به سوی جهنم🔥 گشودند و به من گفتند: اگر جواب ما را نمی‌دادی جایگاهت اینجا بود، 💐 سپس با بستن آن در، در دیگری از بالای سرم باز کردند که نشان از بهشت داشت. آنگاه به من مژده سعادت دادند. با وزش نسیم بهشتی قبرم پر نور و لحدم وسیع شد. حالا مقداری راحت شدم.🍀 🍂از اینکه از تنگی و تاریکی قبر نجات یافته بودم، بسیار مسرور و خوشحال بودم. سرور و شادمانیم ار اینکه در اولین امتحان الهی سربلند بیرون آمدم، چندی نپایید و رفته رفته نوعی احساس دلتنگی و غربت به من روی آورد. ❄️ با خود اندیشیدم: من کسی بودم که در دنیا دوستان، اقوام و آشنایان فراوانی داشتم؛ با آن‌ها رابطه و انس فراوان داشتم. اما اینک دستم از همه آن‌ها کوتاه است. ♦️سر به زیر گرفتم و بی اختیار گریه را آغاز کردم. چندی نگذشت که عطر دل انگیز و و روح نوازی به مشامم رسید، عطر بیشتر و بیشتر می‌شد. ✨در حالیکه پرونده اعمال بر گردنم سنگینی می‌کرد با زحمت سرم را بلند کردم و ... ✍ادامه دارد.. ³¹³❤️🍃 eitaa.com/joinchat/2540961811Ca7d833ccce
#مهدی_جان خبر از آمدنت نیست ڪجایی آقا درد بالاتر از این نیست که غایب باشی گله داریم از این درد جدایی آقا جان خوبان دو عالم گل نرگس برگرد #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃 #صبحتون_مهدوی امــام زمـانـےامـ³¹³❤️🍃 eitaa.com/joinchat/2540961811Ca7d833ccce
🌺در امان ماندن از وحشت شب اول قبر با مداومت بر خواندن زیارت عاشورا...🌺 امــام زمـانـےامـ³¹³❤️🍃 eitaa.com/joinchat/2540961811Ca7d833ccce
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(📛) | ! جوان خــیلی آرام و مـتین بہ مرد نزدیڪ شد و با لحنی مودبانہ گفت: - ببخشید آقا! من میتونم یڪم بہ خانم شما نگاه ڪـنم و لذت ببرم؟ مرد ڪہ اصلاً توقع چنین حرفی رو نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا پرید و میان بازار و جمعیت، یقۀ جوان رو گرفت و عصبانی، طوری ڪہ رگ گردنش بیرون زده بود، او را بہ دیوار ڪوفت و فریاد زد: - مردیڪۀ عوضی، مگہ خودت ناموس نداری…؟ خجالت نمیڪشی؟؟(😡) اما جوان،خیلی آرام، بدون اینڪہ از رفتار و فحش های مرد عصبی بشہ و واڪنشی نشون بده، همان طور مودبانه و متین ادامه داد.. - خیلی عذر میخوام؛ فڪر نمیڪردم این همه عصبی و غیرتی بشین! دیدم همۀ بازار دارن بدون اجازه نگاه میڪنن و لذت میبرن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم، ڪہ نامردی نڪرده باشم…! حالا هم یقه مو ول ڪنین! از خیرش گذشتم!! مرد خشڪــش زد… همانطور ڪہ یقۀ جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز ڪـرد… اینجاست ڪہ میگن مردان باغیرت زنان با حجاب دارند ...👌🌸 امــام زمـانـےامـ³¹³❤️🍃 eitaa.com/joinchat/2540961811Ca7d833ccce
🛑سرگذشت ارواح در عالم برزخ (قسمت ۶) ♻️در حالیکه پرونده اعمالم بر گردنم سنگینی میکرد با زحمت سرم را بلند کردم و از دیدن شخصی که روبرویم نشسته بود در تعجب فرو رفتم. جوانی خوش سیما و خوش سیرت بود، که با انگشت، اشک از گوشه چشمانم پاک کرد و لبخندی هدیه ام نمود. 🌸به نشانه ادب،سلام کردم و در مقابلش دو زانو، برجای نشستم و خیره به چشمان زیبایش، حیرت زده زیر لب زمزمه کردم: فتََبارکَ اللهُ احسُنُ الخالقینَ. 💥پس آنگاه با صدایی رسا پرسیدم: شما کیستید که دوست و همدم من در این لحظه های وحشت و غربت گشته اید؟ در حالیکه لبخندی بر لبانش، نقش بسته بود، پاسخ داد: غریبه نیستم، از آشنایان این دیار توام و همدم و مونست در این راه پرخطر. ❄️گفتم: زهی توفیق... اما به راستی تو کیستی؟ بی شک از اهالی آن دنیای غریب نیستی، زیرا در تمام عمر کسی به زیبایی تو ندیده و نیافته ام. 🌷با همان لبخند که بر لبانش نقش بسته بود با طعنه گفت: حق داری مرا نشناسی! چرا که در دنیا به من کم توجه بودی. من نتیجه ذره، ذره اعمال خیر توام که اینک مرا به این صورت می بینی. نامم نیک و هادی و راهنمای تو در این راه پر خطر می باشم. 🔵آنگاه از من خواست که پرونده سمت راستم را به او بسپارم. پرونده را به او سپردم و گفتم: از اینکه مرا از تنهایی رهایی بخشیدی، و همدم و همراه من در این سفر خواهی بود بسیار ممنونم و سپاسگذار. 🌹گفت: تا آنجایی که در توانم باشد، برای لحظه ای تنهایت نخواهم گذاشت. مگر آنکه... ⚡️رنگ از رخسارم پرید، وحشت زده پرسیدم: مگرچه؟ گفت مگر آنکه آن شخص دیگر که هم اکنون از راه می رسد بر من غلبه یابد که دیگر خود می دانی و آن همراه! پرسیدم آن شخص کیست؟ 💥 گفت: تا آن جا که به یاد دارم، فقط نامه اعمال سمت راستت را به من سپردی... 🔥اما نامه اعمال سمت چپ تو، هنوز بر شانه ات آویزان است و چیزی نمی گذرد که شخصی دیگر که نامش گناه است، آن را از تو باز پس خواهد گرفت. آنگاه اگر او بر من غلبه پیدا کند با او همنشین خواهی شد، وگر نه در تمام این راه پر خطر تو را همراه خواهم بود. 〽️گفتم: پرونده او را می دهم تا از اینجا برود. نیک گفت: او نتیجه اعمال ناپسند و گناه توست و دوست دارد در کنارت بماند. گفتگوهامان ادامه داشت، تا اینکه احساس کردم بوی بسیار نامطبوعی شامه ام را آزار می دهد. آن بوی متعفن تمام فضا را پر کرد و باعث قطع گفتگوهایمان شد. در این لحظه هیکل زشت و کریهی در قبر ظاهر شد.... ✍ ادامه دارد.. امــام زمـانـےامـ³¹³❤️🍃 eitaa.com/joinchat/2540961811Ca7d833ccce
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ 🌾بی #تو تمام قافیہ ها لنگ میزند 🍁دنیا بہ شیشہ ے دل من سنگ میزند 🌾ساعت⏰ بہ وقت #غربتتان 🍁گشتہ است کوک 🌾حالا مدام در دل♥️ من زنگ میزند #الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 امــام زمـانـےامـ³¹³❤️🍃 eitaa.com/joinchat/2540961811Ca7d833ccce
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِىِّ العسکری»
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۷) ♨️از ترس خودم را به نیک رساندم و محکم او را در برگرفتم. ناگهان گناه دست کثیف و متعفنش را بر گردنم آویخت و قهقهه زنان فریاد بر آورد: خوشحالم دوست من، خوشحالم و... و باز همان قهقهه مستانه اش را سرداد. 🔰ترس و اضطراب سراسر وجودم را فراگرفت. زبانم به لکنت افتاد و طپش قلبم شدت یافت و دیگر هیچ نفهمیدم. وقتی به هوش آمدم، سرم بر زانوی نیک بود. 💠اما با دیدن چهره خون آلود نیک غم عالم در دلم نشست. گمان کردم که آن هیکل متعفن یعنی گناه بر او فائق آمده و پیروز گشته. اما نیک که دانست چه در قلبم می گذرد، صورت بر صورتم نهاد و آهسته گفت: غم مخور، بالاخره توانستم پس از یک درگیری و کشمکش پرونده اش را بدهم و او را برای مدتی از تو دور سازم. ♦️برخواستم و در حالی که اشک در چشمانم حلقه زده بود، دست بر گردن نیک انداختم و گفتم: من دوست دارم تو همیشه در کنارم باشی. از آن شخص بد هیکل زشت رو بیزارم و ترسان. راستی که تنهایی به مراتب از بودن در کنار او، برایم لذت بخش تر است. چرا که وقتی گناه، در کنارم قرار می گیرد، وحشتی بزرگ به من دست می دهد. 🔶نیک با حالتی خاص گفت: البته او هم حق دارد که در کنار تو باشد، زیرا این چیزی است که خودت خواسته ای. با تعجب گفتم: من؟! من هرگز خواهان او نبودم. گفت: به هر حال هر چه باشد اعمال خلاف و گناه تو او را به این شکل درآورده است، و به ناچار بار دیگر او را در کنار خویش خواهی دید. 🔘از این گفته نیک خجل زده شدم و سخت مضطرب، و در حالیکه صدایم به شدت می لرزید، پرسیدم: کی؟ کجا؟ گفت: شاید در مسیر راهی که در پیش داریم.... 💠گفتم: کدام راه؟ کدام مسیر؟ گفت: به واسطه بشارتی که نکیر و منکر به تو دادند، جایگاه تو منطقه ای است در وادی السلام، و تو باید هر چه زودتر خودت را آماده سفر به آن مکان مقدس کنی. 💥گفتم: وادی السلام کجاست؟ گفت: مکانی است که هر مومنی را آرزوی رسیدن به آنجاست و بناچار بایستی از بیابان برهوت نیز بگذری، تا در مسیر راه از هر ناپاکی و آلودگی پاک گردی، 🔴 و البته به واسطه رنج و مشقتی که خواهی برد، گناهانت ذوب خواهد شد. آنگاه با سلامت به مقصد خواهی رسید. 🍃گفتم: برهوت چگونه جایی است؟ گفت: کافران و ظالمان در آن جای گرفته و عذاب برزخی می شوند. آنگاه از من خواست که خود را برای آغاز این سفر پر مشقت آماده سازم. ✍ادامه دارد... امــام زمـانـےامـ³¹³❤️🍃 eitaa.com/joinchat/2540961811Ca7d833ccce
🌷 دیـدن روی شمـا کاش میسـر می‌شد شام هجران شما کاش که آخرمی‌شد بین ما "فاصله ها" فاصله انداخته‌اند کاش این فاصله با آمدنت سر می‌شد -امامتت-مبارک-آقاجان🌹 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج امــام زمـانـےامـ³¹³❤️🍃 eitaa.com/joinchat/2540961811Ca7d833ccce
محبوب من ! هيچ خبر خوبی در‌اين جهان نيست شما تنها خبر خوش اين جهانيد! امــام زمـانـےامـ³¹³❤️🍃 eitaa.com/joinchat/2540961811Ca7d833ccce