⁉ چرا نماز رو غلط معرفی می کنیم؟
استاد پناهیان:
🔹یه استاد دانشگاهی می فرمود:
بچه ی من نماز نمی خونه، یعنی کاهل نمازی می کنه،ولی ما کم نذاشتیم تو تربیتش، حاج آقا شما بفرمایید ما چیکار کنیم؟!
⁉ گفتم : نماز رو چجوری به پسرت معرفی کردی؟
🔹 گفت : بلاخره معرفی کردیم دیگه!
🔹 گفتم نه دقیقا بگو؛ داریم صحبت می کنیم.
🔹 گفت حاج آقا چی بگم آخه ! بهش گفتیم نماز عبادته و ... کم کم که گفت رسید به این جملات: نماز خوندن عشق بازی با خداست، مناجات با معبوده، راز و نیاز با رب العالمینه و...
🔹اینجوری معرفی کرده بودن نماز رو! اما بچه اش وقتی ایستاده واسه نماز گفته راز کو؟ نیاز کو؟ من اگه رازی داشته باشم همینجوری به خدا میگم!
🔹 وایساده سر نماز مثلا عشق بازی کنه با خدا!
بعد یواش یواش دیده عشق کجا بود؟!!!
آروم آروم پیش خودش میگه: حالا بعدا عشق بازی می کنیم دیگه ! حالا چه وقتشه! الان من وسط کار و درسم هستم و حال عشق بازی ندارم.
🔹به اون استاد گفتم: خب اشتباه نماز رو معرفی کردی!!! بچه ات هی میره سراغ نماز هی لذت نمی بره و "هی دیگه نمیره سراغ نماز!" " خودش رو شکست خورده ی در نماز می بینه"
👌این خیلی خیلی خیلی مهمه👆
🔹 بابا "نماز عشق بازی نیست فعلا"
نماز عشق بازی با خدانیست ابتدائًا
" نماز ابتدائًا مؤدب شدن است "
"ادب رعایت کردن است"
اول از همه ادب نماز رو رعایت کن.
🔹لطفا نماز رو درست معرفی کنید به افراد.
"مخصوصا به جوانان و نوجوانان"
👤 استاد پناهیان
❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄
📿امــامــ زمــانےام³¹³❤️🍂
@Emamzamaniam313
✨﷽✨
✅هیچ کار خداوند بیحکمت نیست ...
✍پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز٬ انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را میطلبید٬ وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بیحکمت نیست.» پادشاه از شنیدن این حرف ناراحتتر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند ...
روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیلهای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر میاندیشید دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایدهای داشته؟»
وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.»
❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄
📿امــامــ زمــانےام³¹³❤️🍂
@Emamzamaniam313
🔴هفت نفر اول جهنم چه کسانی هستن؟
🌺امام صادق(علیه السلام) فرمود:
🔰در روز قيامت عذاب هفت نفر از همه سختتر است،
فرزند آدم که برادرش را کشت، نمرود که با حضرت ابراهيم در مورد خداوند بحث و خدا را انکار کرد
و دو نفر از بنى اسرائيل که قوم خود را يهودى و مسيحى کردند.
فرعون که گفت: من بالاترين خداى شما هستم و دو نفر از اين امت(اسلام) که يکى از آنها بدتر از ديگران است و در تابوتى شيشهاى در زير جهنم در درياهايى از آتش قرار دارد.
🌾راوى از امام باقر(علیه السلام) پرسيد:
اولين کسى که وارد جهنم مىشود کيست؟
🌸فرمودند: ابليس و دو نفر ديگر که در سمت راست و چپ او هستند.
🍃اسحاق بن عمار صيرفى مىگويد: به امام کاظم عرض کردم: درباره آن دو نفر چيزى بگوييد و من درباره آن دو مطالب زيادى از پدرتان شنيدهام،فرمودند: به خدا سوگند آنها عدهاى را مسيحى، يهودى و مجوسى کردند، خداوند کار آنها را نبخشد.
عرض کردم: بيشتر بفرماييد.
🌸فرمودند: سه نفر هستند که خداوند به آنها نظر رحمت نمىافکند، آنها را پاک نمىکند و عذاب دردناکى براى آنهاست. کسى که از جانب غير خدا ادعاى امامت کند يا امام از طرف خدا را بدنام کند و يا گمان کند آن دو نفر بهرهاى از اسلام داشتهاند.
عرض کردم: بيشتر بفرماييد.
فرمودند: اى اسحاق! برايم فرقى ندارد که آيه محکمى از قرآن را محو کنم، پيامبرى حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) را انکار کنم، گمان کنم در آسمان خدايى نيست يا در امامت بر حضرت على(علیه السلام) پيشى بگيريم (يعنى گناه اين کارها با گناه انکار امامت اميرالمؤمنين(علیه السلام) و ادعاى امامت خودم برابر است).
(گویا برای جلوگیری از تفرقه اسم آن دونفر به ظاهر مسلمان آورده نشده)
💠عرض کردم: فدايت شوم، بيشتر بفرماييد.
✨فرمودند: اي اسحاق! همانا در جهنم درهاى به نام «سقر» است، از زمانى که خداوند آن را آفريده، نفس نکشيده است، اگر خداوند به اندازه سر سوزنى به او اجازه تنفس بدهد، بدون شک همه زمينيان را آتش🔥 مىزند
💥و همانا جهنميها از گرما، بدبويى، کثيفى و عذابهايى که خداوند براى اهل اين دره آماده کرده، گريزانند و همانا بدون شک در اين دره کوهى است که همه کسانى که در اين دره هستند از گرما، بدبويى، کثيفى و عذابهايى که خداوند براى ساکنان اين کوه مهيا کرده است، گريزان هستند.
❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄
📿امــامــ زمــانےام³¹³❤️🍂
@Emamzamaniam313
1_5049089666855206988.mp3
7.29M
❇️ به خاطر امام زمان باهم مهربون باشید
👌سخنرانی دلنشین
🎤 استاد دانشمند
🍃🌹🍃🌹
📿امــامــ زمــانےام³¹³❤️🍂
@Emamzamaniam313
🔴سید کریم پینه دوز؛ مردی که 19 سال آقا امام زمان(عج) به دیدنش میرفت..
✳️نامش سید کریم محمودی بود؛
حجره ی کوچکش در بازار، جایی بود که سالها در آن پینه دوزی کرده بود و شهرت سید کریم پینه دوز را هم به همین خاطر به او داده بودند.
🌹همانجایی که بارها و بارها، امام زمان (عج) به دیدارش رفته و با او هم صحبت شده بودند.
🌸آنچه در مورد سید کریم پینه دوز مشهور است، ملاقاتهای 19 ساله ی او با صاحب الامر (عج) در شبهای جمعه بود.
☘راز این کرامت بزرگ و دائمی را خود سید کریم اینگونه تعریف می کند:
شبی در عالم خواب، جدم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را دیدم. از ایشان تقاضای ملاقات امام عصر (عج) را نمودم.
🌟 آن حضرت فرمودند: «در طول شبانه روز، دو مرتبه برای فرزندم سیدالشهدا (علیه السلام) گریه کن.» از خواب بیدار شدم و این برنامه را به مدت یک سال اجرا کردم تا به خدمت آن حضرت نایل آمدم.
🔵وقتی توسل و صبر، گره ها را باز کرد
✳️مهلت اجاره خانه تمام شده بود، کنار دیوار چادر زده بود و خودش اسباب اثاثیه را توی کوچه آورده بود و با ناراحتی روی یک صندلی کهنه نشسته بود و به آقایش متوسل شده بود.
🌸آقا آمده بود و بهش گفته بود: «سید نگران نباش! اجدادمان هم مصیبتهای زیادی کشیده اند.»
سید لبخندی زده بود و به شوخی گفته بود:
❤️«درست است آقا جان! اما هیچ کدام به درد اجاره نشینی مبتلا نشده اند!»
🌷حضرت مهدی(عج) تبسمی کرده بودند و فرمودند: «منزل درست می شود.»
💠و به صبح نرسیده کسی آمده بود و گفته بود خواب دیده که حضرت ولی عصر(عج) به او فرموده اند:
«برو، فلان خانه را، در فلان خیابان بخر، به اسم سید کریم محمودی...» و در طول یک شب تا صبح خانواده بی سرپناهش، صاحب خانه شدند.
🔵آزمایش وفای عهد
💥صدای قدمهای کسی روی سنگهای کف مغازه توجهش را جلب کرد. سرش را که روی کفش خم کرده بود، بالا آورد. لبخندی صورتش را پوشاند.
«شمایید آقا!»
♻️ برای چند لحظه کار را کنار گذاشت و سلام احوالپرسی گرمی کرد.
طبق عادت همیشگی، آقا روی صندلی رو به رویش نشست.
💠سید سرش به کار گرم شد.
🌹«کفش ما را هم می دوزی؟»
💠«بله آقا جان! بعد از اینکه این 3 تا کار تمام شد مال شما را هم می دوزم.»
✳️سید سرعتش را بالاتر برد. حواسش بود که کفش میرزا را باید بعد از نماز تحویل بدهد. خوش قولی و مهارتش در بازار معروف بود.
🌹آقا دوباره پرسید:
« سید کریم! کفش ما را هم می دوزی؟»
💠کریم لحظه ای دست از کار کشید و لبخندی زد. دست بر چشم گذاشت و گفت:
«چشم آقا جان! این 3 تا کار تمام شد با جان و دل کفش شما را هم می دوزم.»
✳️دوباره مشغول شد. دستهای کریم انگار با سوزن و کفش بازی می کرد.
🌸دوباره آقا فرمود:
«سید کریم! کفش ما را هم می دوزی؟»
🔰این بار کریم کفش را رها کرد. عبا را روی دوشش محکم کرد و با سرعت به طرف آقا رفت.
با لبخند شیطنت آمیزی دست در کمر آقا انداخت و محکم نگهش داشت. سرش را نزدیک گوش مبارک حضرت (عج) برد و گفت: «من غلام و نوکر و خاک پای شمایم، این همه مرا امتحان نکنید!
🌺اگر یکبار دیگر تقاضای خود را بفرمایید و مرا شرمنده خود کنید، من هم مردم کوچه و بازار را خبردار می کنم که شما در مغازه من هستید.»
🌼آن گاه حضرت او را دلداری داده و عمل او را در تعهد به قول و پیمان، تایید فرموده بودند...
📙 زندگینامه آقا شیخ مرتضی زاهد، محمد حسن سیف اللهی ،ص50
📙. نقل قول از استاد کاظم صدیقی
📿امــامــ زمــانےام³¹³❤️🍂
@Emamzamaniam313
🔴عاقبت تحقیر مومن!
✅یکی از فرزندان شیخ رجبعلی خیاط میگوید:
💠روزی مرحوم مرشد چلوییه معروف، خدمت جناب شیخ رسید و از کسادی بازارش گله کرد و گفت: داداش! این چه وضعی است که ما گرفتار آن شدیم؟
🔰قبلا وضع ما خیلی خوب بود، روزی سه چهار دیگ چلو میفروختیم و مشتریها فراوان بودند،
⛔️ اما یک باره اوضاع زیر و رو شده مشتریها یکی یکی پس رفتند، کارها از سکه افتاده، و اکنون روزی یک دیگ هم مصرف نمیشود ...!
✳️شیخ تأملی کرد و فرمود:
« تقصیر خودت است که مشتریها را رد میکنی »!
🔆مرشد گفت: من کسی را رد نکردم، حتی از بچهها هم پذیرایی میکنم و نصف کباب به آنها میدهم.
🌴شیخ فرمود:
« آن سید چه کسی بود که سه روز غذای نسیه خورده بود؛ بار آخر او را هل دادی و با تحقیر از در مغازه بیرون کردی؟!
🔴 گرفتار همان کار هستی!
♻️مرشد سراسیمه از نزد شیخ بیرون آمد و شتابان در پی آن سید راه افتاد، او را یافت و از او پوزش خواست،
🔸و پس از آن تابلویی بر در مغازهاش نصب کرد و روی آن نوشت:
« نسیه داده میشود، حتی به شما، وجه دستی به اندازه وسعمان پرداخت میشود »
❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄
📿امــامــ زمــانےام³¹³❤️🍂
@Emamzamaniam313