eitaa logo
امام حسین ع
19.3هزار دنبال‌کننده
401 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها نرو زهرا ،دل من بی تو می لرزه دیـگه دنیا ، بــدون تو نمــی ارزه بزار سایه ات ، بمونه رو سر زینب آخـه زوده، کـه بی مادر بشه زینب پناهـم باش ، مـرا بی تـو پناهی نیست به غیر از تو ، برا من تکیه گاهی نیست ببـین چشمــام شبیــه ابـر بارونـه بمون بامن بمون با من تو این خونه حلالم که دشمن حرف بد می زد حلالم کن که در رو با لگد می زد حلالم کن که در روی تنت افتاد حلالم کن که محسن پشت در جون داد شاعر: حسین_نجفی .👇
. شبانگاهان روی دوش علی نعش فاطمه تا ناکجا می رفت به دنبالش آه و زمزمه ی زینبین و حسین تا خدا میرفت 🔘آه و واویلا اه و واویلا مدینه با سوز سینه کشید آه آینه سوز از غم حیدر خدا میداند که اشک غم از چشم خونبار کوچه ها میرفت زسوز اه دل زینب رسیده جان علی برلب 🔘آه و واویلا اه و واویلا گل یاس باغ احمدی از سیلی پاییز ار غوانی شد در آن صحنه باغ سبز علی زرد و غمزده گشت و خزانی شد چه سازد یارب به این غم سنگین علی غریب و ستمدیده که تنها همپای زندگیش در جوانی قامت کمانی شد ببین حال فاتح خیبر نهان در گل شد گل حیدر 🔘اه و واویلا آه و واویلا فقط میداند حسن که در آن کوچه ی غم و غربت چه رخ داده که اینگونه بیقرارو پریشان شده و به سر میزند بادست درون ذهنش چه خاطره ای امده که به زینب چنین گوید بگردید اینجا در این کوچه گوشواره ای از مادر افتاده مدینه شد غرق در ناله که پرپر شد غنچه و لاله 🔘آه و اویلا ،اه واویلا .
☑️بنداول الا زهرای من ای همسر پهلو شکسته چرا رو صورتت جای کبودیه. یه دسته چرا چند وقته که از حیدرت تو رومی گیری یه دست داری به پهلو دستی به بازو میگیری مرو ای تارپودم تویی بود ونبودم چراغه شام تارم مرو یاس کبودم تو که در همی. پر ازماتمی بهاره من خزونه همه دلخوشیم داری می کشیم. چراقدت کمونه مرو فاطمه مرو فاطمه مرو یاس کبودم ☑️بنددوم میاد یادم که افتادی میونه درب و دیوار میاد یادم چقدر دشمن میدادت رنج و آزار میادیادت که دستای علی تو بسته بودن میزدی بال وپر از نوکِ داغیِ یه مسمار امان از این غم و درد که چل تا مرد نامرد همه ریختن توخونه چهل تا لاتِ ولگرد ریختن توخونه پیش بچه ها دوتا دستامو بستن برای دفاعِ من اومدی که دستت رو شکستن مروفاطمه مروفاطمه مرویاس کبودم 👇
. لالایی میکنه بابا مارو امشب بیا مادر که خوابش نمیره زینب بیا و شونه کن بازم موی مارو بیا مادر تو دلداری کن بابارو میکشه جای خالیت امشب بابارو بیا مادر ببینی تو حال مارو توی هرکنج خونه داغی نشسته بیا مادر که پشت بابا شکسته میری از خونه ی ما مادر شبونه بیا امشب چراغى نیست توی خونه نمیره من اون دیوار و در رو نمیره یاد من اشکای پدر رو یتیمی سخته مادر آه از غریبی به زخم حیدرت تو تنها حبیبی میپاشه رو لحد خاک و میره از هوش شده امشب برای مادر سیه پوش شب غسل و حنوطت مییره بابا پی تابوت تو افتاده رو خاکا شبا بابا کنار سجاده میره چادر خاکی تو یادش نمیره امون ای دل ای دل داد از مدینه میمونه یاد بابا زخمای سینه 👇
. غریبونه میخونه حیدر از غم های تو توی دستاش میگیره سردی دستای تو غریبونه میخوای سفر کنی از خونه حال منو خدا میدونه شب غمم چه بی سامونه غریبونه میخونه حیدر از غم های تو به داغ تو پاره شد رشته صبر حیدر بدون تو فاطمه خونه شد قبر حیدر ببین زهرا چراغ خونه مون خاموشه حسن کنار تو بی هوشه حسین رخت عزا میپوشه ◼️غریبونه میخوای سفر کنی از خونه حال منو خدا میدونه حال منو خدا میدونه هنوزم از یاد تو زخم دل کاری شده روی شونه م از تابوت خونابه جاری شده تو رفتی و نگاه غنچه هات بی رنگه دلم برای نگاهت تنگه مگه دل علی از سنگه ◼️غریبونه میخوای سفر کنی … 👇
«بسم رب الشهداءوالصدیقین» هدیه به ارواح طیبهٔ شهدای هشت سال دفاع مقدس وسید شهیدان مقاومت حاج قاسم سلیمانی """"""""""""""""""""""""""""""" بِســمِ  رَبِّ الشّــهـید ،  بِســمِ النّــور بِســمِ خـاک  شلــمچه بســم الــهور بِســمِ  ســر بنــدهـای  "یا زهــــــرا" روی   پیــــشانیِ  ســراســر ، نــور بِســمِ  غــــوّاص هـــای پـر بســــته بِســمِ  امــــواج وحشـــیِ پر شـــور بِســمِ   مـــردان   عرصـه های جنون یـــاد   آن  فاتــــحان   قلّــــهٔ نـــور یــاد خــاک طــلائیــــه ، مجـنــون یــاد لیـــــلای ســرزمــین صـــبور آه ، یــادش   بــخــیر   خــرمشـــهر یـادِ  آن مـــردمـان  پـاک و  غـــیور یــاد آنـــان  که   مــــثل پــروانــه پــر گشـــودند  تا   کــــرانــهٔ   دور زنـــدگــی را در آســــمان دیـدنــد دل  بریــدنــد  از ، زَر   و  از  زور جــانشـان  شــد فدای این مـــیهن تا بــرانـنـد دشـــمــــنِ  مــــــزدور نامـــشان زیـــنت خیــابانــهاست یادشـــان مـانده در زمان ، مهجور عاشــقانـی که گـرچــه در خــاکــند شهــــسواران   رویِ   افـــلاکنــــد با شـجاعت به روی مـــین  رفـتند عاشـــقانه  از این  زمــــین  رفتند دل بریــدنــد و جـــاودانـــه شدند قد کشیــدند و بیـــکرانه شــــدند خنـــده بر دِشـــنـهٔ اجــــل کردند مــــــرگ را این چنین بغـل کردند روی لب شـــعر عشق سـر  دادند پس حسینی شدند و سـر  دادند مــثل آلالــه ، داغ  دل  دیـــدنــد مــثل باران شــدند  و  باریـدنــد خــاک جـــبهه ، هــنوز ، غـم دارد از دلـــش ، داغ   لالـــه   می بارد خاکش از خون عشق ، رنگین است داغ آلالــه ها ، چه ســنگــین است چند یوســف بدون نـام و  پـلاک ؟ چند پیــــــراهن آرمیـده به خاک؟ چند یعـــقوب چشــم بر راه است؟ چند مــادر دلـش پـــر از آه است ؟ آیــد  از  خـــاک ، بــوی پیـــــراهــن باز گشــته ست یوســـفی  به وطـن  باز ، عـــــطر   شهـــــید پیـــچــیده نور  دیگـــــر  به   شــــهر  تابیــــده بــاز   ســـوغــاتِ  خــاک  آوردنـــد بــاز   چنــــدین   پـــلاک  آوردنـــد مُشــــتی از خــاک آنکــه پرپر شــد تــربـــتِ   جـانــــماز   مـــادر  شـــد السّـــــلام  ای شهـــید پرپر عـــشق السّـــــلام  ای امـــیر سنــگر عــشق ای مــَــرامِ  تــو عاشـــــقانه تــریــن ای   شکـــوه  تو جــاودانــه تــریــن یــاد    دادی   تو  عشــــقـــبازی  را  غــــیرت و  راهِ   ســـرفـــــرازی را گفتــــی  و عـــدّه ای  نفــهمــیدنــد پشــت ســر بی دلــیل خنــدیــدنــد خــون تـو پلّــــه شــد برای صـــعود یادشــان رفــت هــرچـه بـود ونبـود با همـــین استــخوانهای  تکــه شده کار یـک عــدّه خــوب ســـکّه شـــده بگــذرم گر چه حـرف بســـیار است باز وقـــت   جـــهاد و پیـــکار است جنـــگ هــــرگـز نمــی رســــد پایان خـــار چشــمان دشــمن است ،ایران نـور و  ظـلمـت همـیشه در جنگــند حـق و باطــل دو نا هــماهنـــگــند در رگِ هــرکــه خـــون ایرانیـــست پیــــروِ  مکـــتب  سلـــیمانیــــست رفتــه قاســـم ، ولی کلامش هست رفتـــه گرچــه ، ولی مرامش هست رفتـــه او  تا ظـــــهور  ،  برگـــردد با شکـــوه و  غــــــرور ،  برگـــردد حاج قاســـم هــنوز هم زنده سـت راه او تا هـمیــــشه پاینـــده سـت عـطــــر نــاب  ظـــهـور ، می آیـد مــردی  از  جنــس نــور می آیــد """"""""""""""""""""""""""""""""" رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۰/۱۰/۱۰
به نام خدا هدیه به روح مطهر سردار دلها، شهید حاج قاسم سلیمانی(رضوان الله تعالی علیه) ************** یاعـــلی گفـــتی و  در مــعرکه ، عــمار شدی باعـــلی مانــدی و چــون میثم تمـّـار شدی خوب مـعنا شده "سردار" به قامــوس شما با طــمأنیــــنه خـــریـدارِ ســرِ دار شــــدی نهر غیرت که به جوش آمد و یک علقمه ساخت راویِ روضــهٔ دســتان  علـــــمدار  شــدی در دفــاع از حــــرم دخــتر زهـــرا و عــلی حــامــیِ بانــویِ بیــنِ در و  دیوار   شــدی ریخت اعضای تنت در وسط آتش و خون اِرباً اِربا به یَدِ دشــــمن خونخوار  شـــدی بُزدلانی که بِزن دَر رُوِشان نیمه شب است گوش باشــند !که تو تــازه پـدیـدار شــدی یک نفــر بودی اگر ، حال هــ.ـزاران نفــری باچنــین لــشکری آمــادهٔ پیـــــکـار شــدی با شکــستن نشــود ، آینــه ، بی نور، که تو روی هر تـکّـــه ای از آینـــه ، تکــرار شدی "لا تَکِلْـــــنیِ" تو تصویر رُخِ  آینـــه ها ست نور گشـــتی و تو در آینـــه ها کــار شـــدی نیمه شب بین تو و خالق سبحان چه گذشت که چنــین با عـظــمت ، لایق دیـدار شـــدی فاطـمیه همه جا عطر ظهور است و حضور زود رفتی چو از این قصــه خــبر دار شدی رفـتنت در دل شب ساده نخوردست رقـــم فاطـــمه خواست  که تو مَحرَم اَسرار شدی اشــک خونیـن تو را فاطـمه این بار خــرید نیــکْ فرجــام از این گریـهٔ بســـیار شـــدی هر که شد منتخب فاطمه ، شد یار ظــهور پســـر فاطــــمه را   یار  وفـــا دار  شــدی سوختی در تب عشقی که چهل سال گذشت بعدِ یک چـــلّه مُقـــــیمِ حَــــرَمِ یار شــــدی ************** 🖊️رقیه سعیدی (کیمیا) ۱۴۰۰/۱۰/۱۱ .
به نام خدا 🌷 (تقدیم به سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی) تو بـودے مـرد میـدان عمل آزادگے ایـثـار به چشم عاشقان نستوه بدید دشمنانت خار ارادت داشـتے بر اهل بیـت با ذکـر شبهـایـت سـر سـجـاده دل تا سـپـیـد صبـح دم بیـدار دعاے تو فـرج بـود و نگاهـت بر بلـور اشـک زخود بگذشتے ودادے تمام خـویش بر دلدار گذشتے از سـر وجان تا ببینے جـان جانان را سلیمانـے تو بودے مرد میدان عمل هوشـیار تو باران بودے و از آسمان جان چو باریدے شدے سـردار دلها ماندنے گشتے بر این ایثار 🖊️شاعر:صدیقه شاداب نیک 1400/10/9
هدیه به حاج قاسم سلیمانی سردار دل ها -،،،---،،،،،،،،،-------- ****** *** ایکه درس عاشقی اموختی شعله ای از نور خود افروختی ای سپید یاس های رازقی زخم های سر بمهر عاشقی ای شکوه سر فراز این دیار ایه ایه روبروی وصل یار تو قبول مکتب زهرا شدی باز هم سردار این دل ها شدی گوش دنبا کر شد از اواز تو کربلا بود انکه شد اغاز تو لشگرت اماده پیکار بود نور تصویرت شکوه یار بو د انتشار جسم تودشمن شکن تکه تکه جسم تو همچون سخن حرف میزندان زمین با افتخار گفت امد روبروی کوی یار دیده ایم ذرات تو در خاک و خون در حقارت مانده این نفس زبون مابشب ماندیم و تو صبح سپید ما اسارت پیشه تو غرق امید ایکه رفتن باور وراز توبود کوچ کردن فصل اغاز تو بود هجرت تو عاشقی بود و وصال لحظه های با تو بودن بی مجال اری اری حاج قاسم زنده ای تاقیامت همچو مه تابنده ای ماحضورت را ستایس میکنیم در مزارت مانیایش میکنیم اینه تکثیر شد چون دیده اند دشمنانش باز هم نالیده اند صدیقه شاداب نیک .
مرد بوران و برف می داند ،گرمی یک پناه یعنی چه ساربان در کویر می داند، امنیت توی راه یعنی چه آنکه یک عمر راه را بیراه ، رفته با درصدی خطا در چاه او چشیده ست روی طعم آه ، تلخی اشتباه یعنی چه شب اگر بی چراغ ره باش ،نیمه ماه چارده باشد و دلت قرص.... ماه ...می دانی ، هدف از قرص ماه یعنی چه کودکی باشی و بمانی جا ،یک قدم مانده تا به داعش ها می توانی فقط بفهمی که ،معنی قتلگاه یعنی چه آری آری فقط سلیمانی ، یک ابرمرد ناب ایرانی می تواند کنار حشد الشعب ،بنویسد سپاه یعنی چه این فقط مکتب سلیمانی ست ، که فراگیر تر از ایرانی ست آسمانی تر از افق دیده، بازتاب پگاه یعنی چه بله اینگونه می شود یک شب ، در "کلمح البّصر" و یا 'اقرب " سیصد و سیزده نفر بینند ،اثر یک نگاه یعنی چه زینت کریمی نیا
کمین کرد دیوِ سیاهِ ستم شبانگاه، در ظلمتی سهمگین و آنگاه از روی حـِقد و عناد برآورد دزدانه، سر از کمین — در آن شام تاریک، بر دشت دید درخشنده دُرّی همانند روز مُشعشع، فروزنده، روشن، مُنیر همانند خورشید گیتی فروز — که آن دُرّ یکتا چنان ماهتاب فروزان نموده است «بغداد» را دلِ دیو، آکنده از کینه بود فرستاد «پهپادِ بیداد» را — بینداخت سنگِ ستم بر زمین شکسته شد آن لؤلؤ تابناک ولی دشت، روشنتر از پیش شد از آن دُرّ افتاده در خون و خاک — «نگین سلیمانی» از آن به بعد فروزنده تر گشت از آفتاب چه دلها که زآن گوهرِ پرفروغ شد آیینه گون مثل آیات آب — در آن شب که شد «حاج قاسم» شهید وطن یک نفس خشم و فریاد شد همانند روز عروج امام عجب محشری از غم ایجاد شد _ چو تشییع سردار بخشنده دست نه یک چشم دید و نه گوشی شنید چو یک سیل غُرّنده، طوفان خشم فروبرد در خویش «کاخ سفید» — خروشی عظیم از جهان شد بلند اَلا انتقام، انتقام، انتقام ز «عین الاسد» نیز حتی نیافت دل زخمی چاک چاک التیام — به فرمان سفیانی زاغ چشم همان زردموی سیه روی پست چو گردید «نفس زکیّه» شهید ز غم قامت کوه ایران شکست _ چو شد دست سردار از تن جدا جدایی در آفاق آمد پدید دگر دست دادن به هم منع شد فراگیر گردید «مرگ سپید» _ دگر گل نخندید و بلبل نخواند کسی دُرّ و یاقوت دیگر نسُفت از این واقعه گشت خاطر حزین دگر «شعر تر» هیچ شاعر نگفت — از آن شب همان دیوِ تاریکْ دل بحق، شیشه ی عمر شومش شکست فرو رفت در باتلاقی مَهیب چو شاهانِ پیشینِ کوتاهْ دست — از آن شب همان قاتل دَدمنش شب و روزی آرام بر خود ندید سرانجام، فرعون کبر و غرور به ذلت برون شد ز کاخ سفید — در آن آتشی که برافروخت، سوخت چه زود آه مظلوم او را گرفت هرآن کس که عبرت نیاموخت، باخت چه درسی است تاریخ، درسی شگفت — خدایا تو را آفرین و سپاس گرفتی کزو انتقامی چنین همان کس که «تحریم» کرد و عذاب شد آخر دچار «عذاب مُهین» _ هماره به چشمان خود دیده ایم که دست خدا بر سرِ میهن است شود تیره بخت و سیه روزگار هرآن کس که با نور حق دشمن است — به حقّ شهیدی که با خون خویش بیفزود بر عزت و اقتدار «خدایا چنان کن سرانجامِ کار تو خشنود باشیّ و ما رستگار» _ محمد شجاعی .
--------------------- رفتی و دستی تو را لبریز عطر یاس کرد بی گمان بانوی گلها هم تو را احساس کرد ای بهار مهربانی حاج قاسم بی بدیل تو برنگ اسمان و ما به نام تو دخیل کاش می شد اخرین کار تو را اغاز کرد کاش می شد عشق را مانند تو اواز کرد ای غمت در کوچه دل ها همیشه ماندنی واژه های پیکرت هم چون سرودی خواندنی در شگفتم با چه احساسی بر این باور زدی کین چنین از خود بریدی دل بران دلبر زدی مات کردی دشمنان دون صفت را تا ابد ایکه سردار همه دلها شدی تا پر زدی اه گویی حسرت وغم بی دلیل است نزد ما ای گل یاس بهشتی تو کجا وما کجا تکه تکه باور خود را نشاندی بر زمان پخش شد انوار جسمت از زمین تا اسمان از سپید نام تو با جسم گلگون مانده ات مینویسند بر سما ایثارتان را بی گمان حک شده نام شما بر سر در تاریخ ما هستی ات را نیست کردی لیک ماندی جاودان ---،-،،،،،،-------،،،-- صدیقه شاداب نیک .
کاش آنشب را نمی رفتی سفر کاش جانت را نمی کردی سپر بی خبر رفتی چرا سردار ما کاش آنشب را نمی گشتی سحر پتک سنگینی به فرق ما نشست داغ جانسوزتو قلب ما شکست مالک اشتر شــدی از ما جــدا آرزوی کردی شهادت از خدا شد دعایت مستجاب ای پیر عشق بسکه بودی در دلت شوق خدا ..... چشم ما خون ودل ما سوگوار درفراغت خیل دلها داغدار آن دل شب محو بودی در خدا میزدی محبوب دلها را صدا آرزویت شد اجابت دردعا رفتی واز ما کنون گشتی جدا دور از خاک وطن گشتی شهید پیکرت با همرهان در خون طپید صبحگاهان لحظه ناب دعا پرزدی گلگون بدن سوی خدا رفتی وداغ تو دلهارا شکست بی خبر رفتی چرا سردارِ ما تیغ از دستت فتادی برزمین خیز وصدها مالک اشتر ببین همرهت بودند یاران در برت چون ابومهدی مهندس یاورت خون آنها ریخت دشمن برزمین آن دل شب در کنار پیکرت داغ سختی بود بر دلها نشست پشت مارا مرگ جانسوزت شکست ای فدای اشک های رهبرم غصه ها ودردهای رهبرم در کنار پیکرت وقت نمـاز بود پیدا گریه های رهبرم رفتی وسیدعلی تنها شده همدم او ناله وغمها شده شور وغوغایی بپا شد درجهان لرزه افتادی بــه خیل روبهان این چنین دادی پیام آن مقتدا این فقط سیـلی بود برابلــهان انتقام سخت ما طـوفانی است این کلام رهبر وقا اآنی است ملت ما پیرو روح خداست پرچم سردار ما دردست ماست ای شهیدان سرافراز وطن نامتان جاوید اندر سینه هاست گفت (راسخ ) شد سلیمانی شهید مثل اوسردار مظلومی که دید سیدرضاراستگو (راسخ کاشانی) .
«بِســـمِ رَبّ الشّهــید» <<<<<<<<<<>>>>>>>>>> پاکیــزه و آمــادهٔ  پرواز در یک نیــمه شب شد با ملائک ، روح او دمساز در یک نیمه شب عنوان اخبار جهان شد جمعه وقتِ صبحدم چون اتفاقی تازه شد آغاز در یک نیمه شب هر کس که عشق حاج قاسم موج میزد در دلش درسوگ او شد مثنوی پرداز در یک نیمه شب از آن سر و جسمی که سنگین بود بر جانش گذشت سردار ما شد بهترین سرباز در یک نیمه شب در چـشمِ  زینب ها ، شده تکرار ، مثل  کربلا زیباترین تصویرِچشم انداز ،در یک نیمه شب دشــمن در این اندیشه که شد سدّ راه او ، ولی شد معبری دیگر به رویش باز ، در یک نیمه شب با رفتنش دیگر نقــاب از چهره ها شد برکنار چون پرده ها برداشت از یک راز ،در یک نیمه شب این اِرباً اِربا  گشـتنش دارد  هــزاران  رازها دارد نوید از بهترین اعجاز در یک نیمه شب <<<<<<<<<<>>>>>>>>>> رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۰/۱۰/۱۲ .
خـزان بــاغ دومین سالگرد شهادت سردار سلیمانی دومین سال از فراق آمده است موسم اشک وداغ آمده است خون بدلهایمان شده سردار چه خزانی به باغ آمده است سینه هااز غم تو آب شدند سوختند و همه کباب شدند شبمان بی تو شد سحر سردار اشک جاری شد از بصر سردار در عراق وبه شام وسوریه خون تو داده بس ثمر سردار رفته ای تو بدیدن مولا بی سرودست در برمولا رفتی وبی قرار تو هستیم روزوشب داغدار تو هستیم با تو پیمان دوباره می بندیم ما علمدار و یارتو هستیم پرچم تو بدست قا آنی است کشورما پر از سلیمانی است جمعه بود ودلت هوائی بود سوریه بود وکربــلایی بود با خدا گرم در نمــاز ونیاز گوئیا لحظه جــدایی بود پرزدی همچوجعفــر طیار سوخت دلها زداغ توبسیار آن شقی لعین خون آشام مردک پست جانی وبدنام ناهوا زد تورا میــان هـوا داغــدار تــو امت اسلام بسته بودی تو گوئیا عهدی که شوی کشته با ابومهدی درغمت (راسخ) این چکامه سرود به روانت همیشه بــاد درود به ابومهــدی وبـه یارانت سرتعظیــم آوریــم فــرود داغدار تو امت اسلام به روانت درودباد وسلام سیدرضاراستگو (راسخ کاشانی) .
. وداع سلام الله علیها با مادر ، خزون شده بهار زینب ببین که بیقرار زینب بیا بشین کنار زینب مادر مادر ، شکست اگرچه پر و بالت راحت باشه دیگه خیالت ایشالا که خوب بشه حالت مادر مادر ، چشمای نیمه بازتو نبند برای دلخوشی من بخند زخمای تو قاتل زینبند مادر مادر ، خودم دیدم نفس نفس زدی از زیر در تا بیرون اومدی چه ساعتی چه صحنه ی بدی مادر مادر ، زخمای بستر تو خوب نشد سوختگی سر تو خوب نشد له شدی پیکر تو خوب نشد مادر مادر ، با هر نفس خونی میشه لبات رمق نداره پس چرا صدات کشتی منو با این وصیتات مادر مادر ، یه بار دیگه منو بغل بگیر هی زیر لب چرا تو سر بزیر همش میگی زینب میشه اسیر مادر مادر ، اینقده قلبمو اتیش نزن فقط یه جمله ای بگو به من بگو حسین منو می کشن؟ مادر مادر ، قصه ی پیرهن چیه بگو وظیفه های من چیه بگو دردسر یه زن چیه بگو مادر مادر ، کربلا کربلا میگی چرا ذبیح بالقفا میگی چرا غسیل بالدماء میگی چرا مادر مادر ، یعنی پیش چشای خواهرش خنجرو میذارن رو حنجرش پیش چشام جدا میشه سرش مادر 👇
. زهرا، زهرا.. رفتی و حیدر شده تنها شد اسیر لشگر غمها بی تو من بیقرارم.. به زندگی میلی ندارم همه هستی من بودی... زهرا۲ فاطمه یا فاطمه جانم۲ _____________________ داغت،داغت...آتشی شد بر دل وجانم چاره ی کارم نمیدانم طفلان گیرند بهانه،صفا ندارد بی تو خانه چکنم چکنم گشته.. سخنم۲ فاطمه.... ____________________ هستم، هستم.. من غریب شهر پیغمبر حیدر تو مانده بی یاور خیز ویکبار دیگر، حمایتم کن جان حیدر یل خیبر تو مانده.. تنها۲ فاطمه... ___________________ زینب، زینب.. بی تو گشته بانوی خانه می دهد سامان به ویرانه چادرت کرده بر سر، به یاد من آورده مادر زبرای تو گریه کند.. نالان۲ فاطمه.... شعر:اسماعیل تقوایی .👇
🕯سبک زمزمه یا واحد سنگین شام غریبان حضرت زهرا سلام الله علیها زبانحال ایام فاطمیه ۱۴۰۰ بند🕯 سخته برا علی وداعه با تو فاطمه آهسته و بی همهمه آخه چجور طاقت بیارم سخته برا علی شبونه غسل و کفنت شُستنه زخمای تنت چون واجبه چاره ندارم اسما بریز آهسته آب روی شکسته پیکرش از ضرب تازیونه ها شده کبود بال و پرش یاس کبود حیدر،خدانگهدار بود و نبود حیدر،خدانگهدار زهرا خدانگهدار خدانگهدار بند🕯🕯 میلرزه دستشو میشوره نور دیدشو زخمه عمیق سینشو سخته ولی چاره نداره شبونه حِین غسل میفهمه رازه حسن و دلیل رو گرفتن و ولی باید طاقت بیاره از شدته گریه علی سرو رو دیوار میذاره میبینه که اسما داره براش یه تابوت میاره میره رو دوشه حیدر،بانوی خونه آهسته و بی سر صدا،و مخفیونه یاس کبود حیدر... زهرا خدانگهدار خدانگهدار بند🕯🕯🕯 رسیده موقعِ پس دادنه امانتی مگه میشه به راحتی اما علی چاره نداره علی رو میکُشه تشییعِ احساسه نبی دفنه گل یاسه نبی نمیشه که طاقت بیاره سوره ی کوثر و با اشک میخونه زیر لب همش وداعه آخر و با سوز اون میکنه با فاطمش ای یار مهربونم،خدانگهدار همسر قد کمونم،خدانگهدار یاس کبود حیدر... زهرا خدانگهدار خدانگهدار ۱۴۰۰/۱۰/۱۲ 🙏التماس دعای خیر ✍🎵کربلایی امیرحسین سلطانی