.
#شهادت_امام_صادق
دوباره پای برهنه شبانه آوردت
شبانه باز که از کُنجِ خانه آوردت
کسی نگفت که از راه دور آمده است
کسی نگفت به منصور، نور آمده است
عبا نداری و عمامه و ردایت کو؟
چقدر خون شده پایت بگو عصایت کو؟
بمیرم آمدی و ردِ پایِ تو پیداست
چقدر زخم روی دستهای تو پیداست
حرم تو هستی او پشت بر حرم داده
تو ایستادهای و نانجیب لم داده
به گرد خویش غلام و کنیز دارد باز
به زیر بالش خود تیغ تیز دارد باز
نگاه تو پُرِ صبر است و سینهات آرام
نگاه او پُرِ خشم و دلش پُر از دشنام
سه بار خواست بسوزی به ناروا که نشد
سه بار خواست بگوید به ناسزا که نشد
سه بار سمت تو آمد ولی برِ تو نشست
سه بار تیغ کشید و قلاف کرد و نشست
سه بار خواست بتازد ولی سلامت کرد
بجای دشنه و دُشنام احترامت کرد
هزار شُکر شکست از نهیبِ پیغمبر
بجای خویش نشست از نهیبِ پیغمبر
هزار شُکر جسارت نشد به پیر حرم
هزار شُکر که رفتی حرم امیرِ حرم
تو کوه بودی و او در مقابلِ تو شکست
اگرچه پیش تو خم شد ولی دل تو شکست
شکست تا دل تو گفت: یا رسول الله
به گریه مقبل تو گفت با رسول الله_
بلند مرتبه شاهی زِ صدر زین اُفتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین اُفتاد
تمام پیکرش از تیغ غرق خون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
مزاحم نفسش نیزه با عصا شده بود
هزار تیغ شکسته به زور جا شده بود
لبش پُر از ترک و آب را بردند
به روی ناقهی عریان رُباب را بردند...
شاعر: #حسن_لطفی
.
.
#زمینه
#شهادت_امام_صادق
بند اول:
تنم
میسوزه از سَم
زیرِ لب هر دم
مرگمو میخوام
از خدا کم کم
شده
این زهرِ کاری
تو خونم جاری
با لبِ تشنه
جون دارم میدم
میسوزم از زهر، این دمه آخر
رویِ لبهامه مادر ای مادر
ندارم نایی و، شدم رنگ خزون
شبیه مادرم، شدم قامت کمون
یا صادق یا غریب
بند دوم:
زده
این زهرِ کینه
آتیش به سینه
بی حُرمتی ها
خیلی سنگینه
دلم
دریای درده
پاییز و سرده
شِکوه دارم از
شهرِ مدینه
زخمیِ کُلِّ بال و پره من
کردن جسارت، به مادره من
منو رو خاک غم، کشیدن بی هوا
شبیه مرتضیٰ، میون کوچه ها
یا صادق یا غریب
بند سوم:
مُدام
میونه بستر
با چشمای تَر
روضه میخونم
از شاه بی سر
نکش
خنجر رو حنجر
دست بردار از سر
داره می بینه
مادری مُضطر
وقتی که رأسش، رو نیزه ها رفت
زینب به کاخِ طشت طلا رفت
امون از بزمِ مِی، امون از ازدحام
امون از کوچه ی، یهود و شهرِ شام
غریب آقای من
#یاحسین(طاها تحقیقی)✍
#علیرضا_پناهیان✍
#رضا_نصابی✍
شاعر: #طاها_تحقیقی
🔊 دانلود سبک 👇👇👇
https://emam8.com/upload/sabks/00/3/75589_1400314185708_2946641.mp3
.
.
#شهادت_امام_صادق
سبک 4 ـ ذکر / #شور #واحد ـ ملجاء
یا کاشف الحقایق یا ملجاء الخلایق
مولا امام صادق ـ مولا امام صادق
مولا امام صادق(۴)
*
استادِ درسِ تفسیر، عالِم به علم قرآن
مردِ حدیث و احکام، فقه و اصول و ايمان
حبل المتین اسلام، ناجی هر مسلمان
در مکتب تشیّع، فرمانروا و سلطان(۲)
*
خورشید آسمانِ دینِ پیغمبری شد
در جبهه ی جهالت، رزمش روشنگری شد
در روزگارِ شبهه، کارش علم آوری شد
شیعه با نام صادق، مذهبِ جعفری شد
*
وای از عالم که امشب ماتم دارد سینه
شیخ الائمه صادق جان می دهد ز کینه
گوید با خود به مادر ای ماه بی قرینه
من هم وفا ندیدم از مردمِ مدینه
*
زخم جگر ندارد، درمان و التیامی
تأثیر زهرِ منصور، گردیده تشنه کامی
از تشنگی بسوزد، بر لب دارد کلامی
عطشان کربلا را، او می دهد سلامی
***
دل ها با هر حدیث اش، نور و جلا گرفته
شیعه در پای درسش، رنگِ ولا گرفته
هر دل که با توسل، از او صفا گرفته
هم مکه هم مدینه، هم کربلا گرفته
شاعر: #حسن_ثابت_جو✍
🔊 دانلود سبک 👇👇👇
https://emam8.com/upload/sabks/98/4/53358_1398412091052_1781424.mp3
.
.
#شهادت_امام_صادق
#روضه_امام_صادق(ع)
#حنیف_طاهری 🎤
امام مسلکش از مردمِ زمانه جداست
امام مظهر احقاقِ حقِ دینِ خداست
امام گرچه خودش بنده ی خداوند است
درست مثلِ خداوند بی همانند است
یقین بدان که مبری زِ شک و تردید است
امام سایه ندارد، امام خورشید است
امام کعبه ی سیار و خلق حجاج اند
خلایقند که او را همیشه محتاج اند
خلایقند که باید به او سلام کنند
به کعبه واجبِ شرعی ست احترام کنند
خلایقند که باید گرامی اش دارند
امام اوست، ولو خلق عمامه بگذارند
اگرچه خلق بدونِ امام محرومند
امام و خلقِ جهان لازمند و ملزومند
اگرچه خلق جهان را ز اوست شانیتی
به هر امام جماعت، سزاست جمعیتی
اگرچه دینِ خداوند بی نیاز از ماست
بدون مردم دنیا، امام هم تنهاست!
سر خلافت اگر خلق اختلاف کند
امام چاره ندارد مگر مصاف کند
بنا به نص روایت امام چون کعبه ست
که واجب است جهان گِرد او طواف کند
مطیع امرِ امامت همیشه پشت ولی ست
اگرچه خلق علیه وی ائتلاف کند
مطیع امر ولی بینِ کوچه ها باید
بنا به خواست او تیغ را غلاف کند
غلاف گفتم و بازویی آمده یادم
مگر که قافیه اینک مرا معاف کند
قیام همت و عزمی رفیع میخواهد
امام شیعه محب نه! مطیع میخواهد!
امام شیعه به تاریخ، خوش نگشته دلش
دمی به همهمه شیعیان منفعلش
به شیعه خود امامی علاقهمند نشد
بخاری از دم آن شیعه گر بلند نشد
امام، شیعه خود را عزیز میخواهد
سر برهنه و شمشیر تیز میخواهد
حدیث دین خدا، حرف تیغ و پیکار است
اطاعت از ولی الله سخت دشوار است
مطیع، بهرِ اطاعت همیشه آماده ست
چنان که حضرت صادق نشان ما داده ست
روایتی ست که خالی ز هرچه اشکال است
ثقه ست چون سندش منتهی الآمال است
که بود حضرت صادق به خانه دورانی
رسید محضر او شیعه ای خراسانی
گلایه کرد به حضرت؛ که یا امام ششم!
برای معرکه آمادهاند این مردم
نظر کنید مساجد پُر از مسلمان اند
کنون که شکر خدا شیعیان فراوان اند
به خلق حجت خود را دگر تمام کنید
زمان آن نرسیده ست تا قیام کنید؟!
سخن رسید بدین جا، کلام کامل شد
غلام خانه ی حضرت به خانه داخل شد
امام گفت بیا و اطاعت از من کن
تنورِ خانه ما را بیا و روشن کن
همین که گشت تنور از حرارتش آذین
خلیل وار برو بینِ شعله ها بنشین
غلام خانه که هارون مکی است اسمش
بدون اینکه ببینند ترس در جسمش
بدون حرفِ اضافه در آن تنور نشست
امام صادق درب تنور را هم بست
پس از گذشتِ زمانی میان خوف و رجا
امام گفت فلانی! تنور را بگشا
همین که باز شد آن از شراره ها گلگون
غلام سالم سالم پرید از آن بیرون!
امام گفت فلانی! عجیب ترسیدی!
نظاره کن که چنین است شیعه! فهمیدی؟
تویی که دعوی یاری شیعه ها داری
بگو که شیعه اینگونه چندتا داری؟
رها ز همهمه ی شیعیان صوری باش
اگر که شیعه شدی، شیعه ی تنوری باش
تنور گفتم و دیدم قلم صبور نبود
تنورِ حادثه تنها همین تنور نبود
دوباره در تب و تابی عجیب افتادم
تنور گفتم و آمد حکایتی یادم
تنور حضرت صادق اگر گلستان شد
تنور خولی ملعون ز شعله سوزان شد
تنور حضرت صادق اگر که علم افروخت
سر حسین میان تنور خولی سوخت
سر عزیز خدا و تنور آن فاسق
در آن زمانه کجا بود حضرت صادق؟
سری که بود سرآمد به کل مافیها
سری که خفت به دامان حضرت زهرا
سری که دل ز تمام فرشته ها می برد
سری که خنده آن دل ز مرتضی می برد
سری چنان که به شب های شامیان کوکب
سری که بود فقط روی شانه زینب
سری که بود چنان خطبه نبی، سخنش
سری که گریه نمودند پنج تن به تنش
چرا تمامی موهاش سخت سوخته اند؟
سر عزیز خدا را چه سان فروخته اند؟
صدای قرآنش را شنیده ای خولی؟
به چند درهم سر را خریده ای خولی؟
کشیده مسح ز خون بر سر و گرفته وضو
کدام دست دو دندان شکسته است از او؟
شاعر: #پیمان_طالبی✍
🔊 دانلود سبک 👇👇👇
https://emam8.com/upload/maddah/sabks/36/00/3/امام_مسلکش_1622290978.mp3
.
.
#نوحه
#امام_صادق
#شهادت_امام_صادق
بزم عزای حضرت صادق بپا شد
سرتاسر عالم پر از شور و نوا شد
قلب همه دنیا برای او شکسته
گویا مدینه از غمش کرببلا شد
مهدی عزادار غمش
عالم گرفته ماتمش
آه و واویلا
صحن بقیعت قبله ی اهل مناجات
خاک مزارت گشته بر ما باب حاجات
سینه زن و نوحه گرت شد کل عالم
گریه کنان روضه ات اهل سماوات
چشم فلک گریان تو
جّن و ملَک نالان تو
آه و واویلا
یاحضرت صادق به قربان مرامت
باخون دل شد مکتب شیعه بنامت
اهل مدینه مردمی نامرد و پستن
گردیده طی با غصه و غم صبح و شامت
یاصادق آل عبا
آقا نگاهی کن به ما
آه و واویلا
غم بر روی قلب پُر از خونت نشسته
دشمن جسارت کرده و حُرمت شکسته
پای برهنه ای عزیز جان زهرا
در کوچه ها کشاندنت با دستِ بسته
با یاد مادر می روی
با ذکر حیدر می دَوی
آه و واویلا
آقا اگر این غصه ها آمد سر تو
دیگر کسی سیلی نزد بر دختر تو
بر اهل خانه ات نشد آقا جسارت
زیر ثم اسبان نرفته پیکر تو
با یاد شاه سر جدا
دل پرکشیده کربلا
آه و واویلا
شاعر: #میلاد_یعقوبی✍
🔊 دانلود سبک 👇👇👇
https://emam8.com/upload/sabks/00/3/75214_140038170626_432939.mp3
.
.
مناجات #امام_زمان عج
#حاج_مهدی_اکبری🎤
دیشب کسی ...برای تو ...سجاده وا نکرد
بغضی ترک ندید و... گلویی صدا نکرد
انگار...ما بدون حضور تو راحتیم
وقتی کسی برای ظهورت ...دعا نکرد
ما را ...مارا...همین صدا نزدن بی خیال کرد
هروقت کارت داشتم صدات زدم آقا،،،،هروقت درد داشتم صدات زدم آقا،،،دلم برات تنگ نشده،،،
مارا همین صدا نزدن بی خیال کرد
ما را همین صدا نزدن با خدا نکرد
وقتی که...
وقتی که... دامن تو ...
وقتی که دامن تو ،رها شد، ز دست ما
دست گناه... دامن ما را رها نکرد
آقام ای...
آقام آقام آقام آقام،آقام آقام آقام ای...
آقام آقام،آقام آقام آقام آقام ای...
یاابن الحسن !!!
در روزگار ما تو بیابان نشین شدی
خاکم به سر ...که دل ما حیا نکرد
از بالا گناهای من ،،،سر از بیابونا در آوردی آقا،،،
از بالا نامردیهای من ،،،سر از بیابونا در آوردی آقا،،
نمی دونم بعضی وقتا که میگم یاابن الحسن با چه رویی اسم شما رو به زبون میارم ؟
در روزگار ما ...تو بیابان نشین شدی
خاکم به سر ...که دل ما حیا نکرد
آقام آقام،،،،،غریب آقام،،،بی کس آقام،،،
آقام آقام،،،،،غریب آقام،،،بی کس آقام،،،
توبه از اینکه دل بی بند و بار ما
هر چی فکر می کنم می بینم ،کاری برات انجام ندادم،،هرچی فکر می کنم می بینم من واعمالم شدیم برات دردسر،،،
هرشب پیش خدا برا منه بی معرفت ریش گرو
می زاری،،،صبح که چشمامو باز می کنم آبرو تو
می برم ،،
توبه از اینکه دل بی بند و بار ما
جایی برای آمدن یار وا نکرد
اینقدر آدم،،،تو این دلمون جا دادیم،،که دیگه جایی برای یوسف زهرا،نمونده
سهم عشق یوسف زهرا رو خرج بقیه کردیم،،،
قربون غریبیات یاابن الحسن،،،
امشب کجا برای مادرت مجلس ختم گرفتی؟
مهمونات کین؟
وقتی گریه می کنی از حال میری ،،کی میاد زیر بغلاتو می گیره؟
آی تنهای عالم !!!
آقای بی کس من !!!
توبه از اینکه... دل بی بند و بار ما
جایی برای آمدن یار وا نکرد
"یابن الحسن کجایی"
"من. آمدم گدایی"
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
#امام_زمان_عجل_الله
#مناجات
#حاج_مهدی_اکبری
.👇
.
#زمزمه
#امان_زمان
ای صاحب امشب، یا صاحب الزمان
دلتنگم دلتنگم، الغوث و الامان
چی میشد که باشی، تو مناجات ما
میشه فرج امشب، راس حاجات ما
«آه عزیز فاطمه بیا»
امضا میشه امشب، با دستت تقدیرم
با شوق دیدارت، قرآن سر میگیرم
کاشکی امسال باشه، پایان این دوری
خیلی سخته آقا، زندگی اینجوری
«آه عزیز فاطمه بیا»
میشنوی از کوفه، ناله و هق هق رو
با نامردی کشتن، قرآن ناطق رو
امشب از غصهها، میشه آروم حیدر
دلخون بود از دنیا، اول مظلوم حیدر
«آه علی علی علی علی»
توی سینش مولا، سی ساله آتیشه
دلتنگ زهراشه، امشب راحت میشه
میگیرن از قلبش، اون داغ سنگینو
غرق خون میبینه، پهلوی خونینو
«آه علی علی علی علی»
تو اعمال امشب، اون که خیلی نابه
توفیق پابوس، شیش گوشه اربابه
هرکی امشب ذکری، تو توسل داره
دست ما و بند، قنداقه ی شیرخواره
«آه سیدنا الغریب حسین»
عرض روضم باشه، این جمله این یک خط
طفل رباب میخواست، یک قطره آب فقط
جای آب امّا تیر، زدن به حلقومش
پرپر زد رو دست، بابای مظلومش
«آه سیدنا الغریب حسین»
.👇
Shab21Ramazan1401[01].mp3
12M
🎙فرج تو رأس حاجات ما (#زمزمه #امام_زمان)
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
.
#زمینه_مناجاتی
#امام_زمان
#جواد_مقدم 🎤
بازم دلم گرفته هوائیتم به والله
ذکر لبم همینه أین بقیة الله
وقتی قنوت میگیری کنار قبر زهرا
برا منم دعا کن أین بقیة الله
این روزا دیگه روزگار خوش سابق نیست
میبینم دیگه هیچ کسی با کسی صادق نیست
آقا جان کاش میشد برگردی
با داغت چشمامو تر کردی
... اَلعجل اَلعجل اَلعجل ، ادرکنی ادرکنی ادرکنی ...
نگاتو برنداری تلف میشم به قرآن
دلم گرفته واست بگو کجایی الآن
ذخیره ی الهی امام الانس و الجان
بدم ولی به حالم نظر کن حتی الامکان
میدونی ازت دورم و ناخوشه احوالم
میدونم نشد باب میل شما اعمالم
شرمندم چشماتو تر کردم
دور از تو روزامو سر کردم
... اَلعجل اَلعجل اَلعجل ، ادرکنی ادرکنی ادرکنی ...
به شوق دیدن تو چشام همیشه دریاست
هر جا قدم بذاری بهشت من همونجاست
تو حرم اباالفضل عطرتو کردم احساس
کجا پِی اِت بگردم دور ضریح عباس
عمریه به این سینه زن ها عنایت داری
میدونم توی روضه هامون قدم میذاری
اما از چشم من پنهونی
دلتنگ دیدارم میدونی
خیلی طولانی شد این دوری
من دارم میمیرم از دوری
... اَلعجل اَلعجل اَلعجل ، ادرکنی ادرکنی ادرکنی ...
شاعر : #محمد_آ_سلیمی اراک
#حضرت_مهدی
.
AUD-20220408-WA0015.mp3
7.66M
.
💢#شور #امام_زمان (عج)
🎤مداح:کربلایی #محمد_حسین_پویانفر
📝متن:روزای بی تو چه غمگینه...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
روزای بی تو چه غمگینه غمگینه غمگینه
شبای بی تو چه سنگینه سنگینه سنگینه
هر چی فراغه تو دلگیره دلگیره دلگیره
خیال وصل تو شیرینه شیرینه شیرینه
یه روز میرسه که دامنت رو بگیرم
خدا نکنه تو رو ندیده بمیرم
دوباره باز تنگه غروب هوای تو کرده دلم
قدم رو چشام بزار و بشین پای درده دلم
یا ابا الصالح
☘☘☘☘☘☘☘☘
تو انتظاره تو دنیامه دنیامه دنیامه
رسیدن به تو رویامه رویامه رویامه
تو شهرمون همه میدونن میدونن میدونن
که زندگیم ماله آقامه آقامه آقامه
سفر یه روزی باید به آخر برسه
میترسم اقا که عمر من سر برسه
هنوز دل عاشق تو اگه بیای جون میگیره
زمینه اشفتهی ما دوباره سامون میگیره
یا ابا الصالح
☘☘☘☘☘☘☘☘
تو خیمه ها یکی بیتابه بیتابه بیتابه
تو گهواره یکی بیخوابه بیخوابه بیخوابه
تو علقمه یکی گریونه گریونه گریونه
مشکه عمو دیگه بیآبه بیآبه بیآبه
رباب میدونه چشم انتظاری چه بده
بدونه عمو بابا به خیمه اومده
وااای علی لای لای
.
Sibsorkhi-13981028[05].mp3
5.38M
مناجات با #امام_زمان عج
🎙 حاج حسین سیب سرخی
📝 #سینه_زنا_زود_آماده_باشید
🖊 #شور
روز ظهور روز انتقام
به درد ما روز التیام
سینه زنا زود آماده باشید
ایشالله که نزدیکه قیام
منتقم کرار یل هاشمی تبار
منتقم کرار شهریار تک سوار
منتقم کرا میرسه چه با وقار
منتقم کرار میرسه با ذوالفقار
همون کسی که برده ما رو زیر دِین
میرسه خطبه هاش به گوش عالمین
تکیه به کعبه میزنه رو به همه
میگه منم همون که جدمه حسین
روز ظهور میکنن قیام
تموم میشه دیگه اضطراب
کفن به تن پا رکاب
آماده ایم ما برای شهاب
وارث پیغمبر فوق ادارک بشر
وارث پیغمبر مظهر علم و هنر
وارث پیغمبر چقدر داره ثمر
وارث پیغمبر تو جهان داره اثر
برامون سخته دوباره باورش
یکی بیاد مثل نبی و حیدرش
یکی بیاد دوباره مثل مرتضی
فتح کن بازم یهود خیبرش
روز ظهور روز امتحان
حجت حق صاحب الزمان
نوبتی ام باشه نوبت ماست
روز ظهور روز شیعیان
منجی این دنیا میزنه ما رو صدا
منجی این دنیا با نسیم جانفزا
منجی این دنیا میرسه چه با صفا
میاد جهان میشه پر از صلح و صفا
میاد دوباره میکنه حق و ادا
برای آرامش قلب عاشقاش
مزار مادر و نشون میده به ما
اباعبدالله اباعبدالله
.
SaberKhorasani-LahzehaRaMotavasselBeDoayim.mp3
3.52M
#امام_زمان
لحظه ها را متوسل به دعاییم بیا
سالیانی ست که دل تنگ شماییم بیا
وسعتت در دل این ظرف نشد جا ماندیم
تشنه از حسرت رویت لب دریا ماندیم
چشممان خشک شد از وسعت این بی اَبی
و نداریم دگر طاقت این بی اَبی
در قنوت دلمان خواهش باران داریم
ندبه خوانیم و تمنای بهاران داریم
پس ببار ای پسر حضرت باران بر ما
که ترک خورده زمین از اثر این گرما
دامن دشت شده سفره ی راز دل ما
داغ الاله نشانی ز نیاز دل ما
ما که در راه تو عمریست تمامی گردیم
گردبادیم و به دنبال شما می گردیم
چند جمعه دلمان را سر راهت اریم
تا بدانی که تمنای وصالت داریم
شهرمان را ز رخ چون قمرت روشن کن
کوچه ها را پر از نسترن و سوسن کن
اسمان خواهش یک جرعه نگاهت دارد
نه که ما فاطمه هم چشم به راهت دارد
*صابر خراسانی*🎤
.
امام حسین ع
. #زمینه_مناجاتی #امام_زمان #جواد_مقدم 🎤 بازم دلم گرفته هوائیتم به والله ذکر لبم همینه أین بقیة ا
.
#زمینه
#فراق_کربلا
#امام_زمان
#بازم_دلم_گرفته
بازم دلم گرفته / هواییتم به والله
ذکر لب گداهات / این بقیه الله
وقتی قنوت می گیری / کنار قبر زهرا (س)
برا منم دعا کن / این بقیه الله
( این روزا ، دیگه روزگار خوش ِ سابق نیست )
( میبینم ، دیگه هیچ کسی با کسی صادق نیست )
آقا جان کاش می شد برگردی ..
با داغت چشمامو تر کردی ..
.................................................
العجل العجل العجل
ادرکنی ادرکنی ادرکنی
.................................................
نگاتو بر نداری؟! / تلف میشم به قرآن
دلم گرفته آقا / بگو کجایی الآن
ذخیره ی الهی / امام الانس و الجانّ
بدم ولی به حالم / نظر کن حتی الامکان
( میدونی ، ازت دورم و ناخوشه احوالم )
( میدونم ، نشد باب میل شما اعمالم )
شرمندم چشماتو تر کردم...
دور از تو روزامو سر کردم...
.................................................
العجل العجل العجل
ادرکنی ادرکنی ادرکنی
.................................................
به شوق دیدن تو / چشام همیشه دریاس
هر جا قدم بذاری / بهشت من همونجاس
تو حرم اباالفضل / عطر تو کردم احساس
کجا پی ات بگردم ؟ / دور ضریح عباس
( عمریه به این سینه زن ها عنایت داری )
( میدونم توی روضه هامون قدم میذاری )
اما از چشم من پنهونی ...
دلتنگ دیدارم میدونی ...
سنگینه شبهای مهجوری ...
خیلی طولانی شد این دوری ...
من دارم میمیرم از دوری....
.................................................
العجل العجل العجل
ادرکنی ادرکنی ادرکنی
.................................................
شعر و سبک محمد آسلیمی اراک
👇
.
🔸🔶 إنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها
قسمتی از آیه ۷ سوره اسراء
💠 ترجمه: اگر نیکی کنید به خود نیکی کردهاید، و اگر بدی کنید به خود بدی کردهاید.
هرچه کنی بخود کنی گر همه نیک و بد کنی
.
حاجمحمود_کریمی_به_چشمان_ترت_در_این_حوالی_.mp3
21.9M
.
📃 به چشمان ترت در این حوالی
🎙 #مناجات #حاج_محمود_كريمى
🏷 #حضرت_مهدی (عج)
به چشمان ترت در این حوالی
سلامُالله ما کَرَّ اللیالی
بیا و چشمهایم را تو پر کن
به پیشت آمدم با دست خالی
برای من بگو: استغفرالله
دعای من، بگو: استغفرالله
دعای تو عزیزم مستجابه
توجای من بگو: استغفرالله
به اشکی، سوز و سازم را عوض کن
بیا امشب، نمازم را عوض کن
فقط بگذار مجنون تو باشم
نیازم را، نیازم را عوض کن
به هرکس رو زنم، بیتو سرابه
نفس حتّی بدون تو عذابه
به من هم سر بزن؛ حالم عوض شه
به بالین مریض رفتن، ثوابه
دوباره اومدم با رو سیاهی
که اینجا میخرند عمری به آهی
بخون آقا! که ما با تو بخونیم
الهی! یا الهی! یا الهی
#امام_زمان
==============
.
.
🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَیک یا جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ(علیه السلام)》🔶🔸
✅محمد بن ربیع از پدرش ربیع، که وزیر دربار منصور دوانقی بود، نقل می کند که؛
شبی منصور به من گفت :
📋《أَنْتَ صِرِ السَّاعَةَ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ(ع) فَأْتِنِي بِهِ عَلَى الْحَالِ الَّذِي تَجِدُهُ عَلَيْهِ لَا تُغَيِّرْ شَيْئاً مِمَّا عَلَيْهِ》
♦️هم اکنون پیش جعفر بن محمّد(ع) برو و او را در هر حالتى که بود، بدون اینکه بگذارى وضع خود را تغییر دهد، نزد من بیاور.
محمّد می گوید :
پدرم مرا خواست که از همه فرزندانش سختگیرتر و بى رحمتر بودم، و گفت :
برو پیش جعفر بن محمّد(ع) و بدون اینکه درب منزل او را بکوبی، از دیوار او بالا برو که لباس خود را تغییر ندهد، ناگهان بر او وارد شو و به همان حالتى که هست، او را نزد ما بیاور.
من وقتى رفتم، که چیزى از شب باقى نمانده بود، نردبان گذاشتم و از دیوار وارد خانه ایشان شدم، وقتى وارد اطاقش شدم، او مشغول نماز بود و پیراهنى بر تن داشت و حوله اى بر کمر بسته بود.
نمازش را که سلام داد، عرض کردم :
بفرمائید! امیرالمؤمنین شما را می خواهد!
ایشان فرمود :
📋《دَعْنِي أَدْعُو وَ أَلْبَسُ ثِيَابِي》
♦️بگذار لباسهایم را بپوشم.
گفتم: به من اجازه نداده اند!
فرمود :
📋《فَأَدْخُلُ الْمُغْتَسَلَ فَأَطَّهَّرُ》
♦️اجازه بده بروم غسل کنم و خود را تمیز نمایم.
گفتم : غیر ممکن است وقت خود را نگیرید من نمی گذارم این وضع را کوچک ترین تغییرى بدهید.
📋《فَأَخْرَجْتُهُ حَافِياً حَاسِراً فِي قَمِيصِهِ وَ مِنْدِيلِهِ وَ كَانَ قَدْ جَاوَزَ السَّبْعِينَفَلَمَّا مَضَى بَعْضُ الطَّرِيقِ ضَعُفَ الشَّيْخُ فَرَحِمْتُهُ فَقُلْتُ لَهُ ارْكَبْ فَرَكِبَ بَغْلَ شَاكِرِيٍ كَانَ مَعَنَا ثُمَّ صِرْنَا إِلَى الرَّبِيعِ》
♦️من ایشان را همان طور، سر و پاى برهنه با همان پیراهن و قطیفه اى که داشت ایشان را از خانه خارج کردم.
در حالی که سن او از هفتاد سال تجاوز می کرد.
مقدارى که پیاده رفت از راه رفتن باز ماند و سخت خسته شد، دلم به حال آن ایشان سوخت و عرض کردم سوار شو!
سوار قاطر یکى از همراهان من شد، تا اینکه نزد پدرم ربیع رسیدیم.
امام صادق(ع) داخل ایوان که رسید ایستاد و لبهایش، به دعائى که من نمی شنیدم، حرکت می کرد.
سپس او را وارد کردم و او مقابل منصور ایستاد.
منصور گفت :
جعفر! تو دست از حسد و ستمگرى خود و آشوب بر علیه بنى عباس بر نمی دارى؟
خداوند پیوسته تو را گرفتار شدت حسد و رنج می کند ولى به آروزى خود نخواهى رسید.
امام صادق(ع) فرمود :
به خدا سوگند از آنچه تو می گوئى من بى خبرم و چنین کارى نکرده ام!
منصور ساعتى سر به زیر انداخت و روى نمدى در طرف چپش بالشى قرار داشت، نشست و زیر آن نمد، شمشیرى دو سر پنهان کرده بود که نمایان گشت.
سپس منصور روى به امام صادق(ع) نموده و گفت :
اشتباه می کنى و خلاف می گوئى!
سپس پشتى را کنار زده و از پشت آن کیفى که محتوى نامه هائى بود خدمت امام(ع) انداخت و گفت :
این نامه هاى توست که براى خراسانیان نوشته ای و آنها را دعوت به بیعت با خویشتن کرده اى تا بیعت مرا بشکنند!
امام(ع) فرمود : به خدا قسم! من چنین کارى نکرده ام و این کار را صحیح نمی دانم!
منصور مجدد سر را به مدت کوتاهی به زیر انداخت.
📋《وَ ضَرَبَ يَدَهُ إِلَى السَّيْفِ فَسَلَّ مِنْهُ مِقْدَارَ شِبْرٍ وَ أَخَذَ بِمَقْبِضِهِ فَقُلْتُ إِنَّا لِلَّهِ ذَهَبَ وَ اللهِ الرَّجُلُ ثُمَّ رَدَّ السَّيْفَ》
♦️سپس دست به دسته شمشیر گرفته و مقدار یک وجب آن را خارج کرد!
با خود گفتم : الان این مرد را می کشد و آیه استرجاع خواندم، اما متوجه شدم که منصور، شمشیر را به جاى اول برگردانید و سپس گفت :
جعفر! حیا نمی کنى از پیرى و نسبتى که با پیامبر(ص) دارى از دروغ گفتن و اختلاف بین مسلمانان می خواهى خون ریزى شود و آشوب به پا کنى؟!
امام(ص) فرمود :
نه به خدا! آنچه را که می گوئى، من آن را انجام نداده ام! اینها نامه هاى من نیست و نه خط و نه مهر من بر روى آن است!
در این هنگام؛ منصور به شمشیر را بیشتر از قبل از غلاف خارج نمود.
این بار با خود گفتم که او جعفر بن محمد را کشت.
در کمال حیرت دیدم او مجدد شمیشیر را به غلاف برگرداند و عقب نشست.
و باز بعد از مدتی کوتاه، دیدم مجدد امام صادق(ع) را سرزنش می کرد و امام(ع) نیز عذر خواهى می نمود.
📋《ثُمَّ انْتَضَى السَّيْفَ إِلَّا شَيْئاً يَسِيراً مِنْهُ》
♦️در این هنگام، منصور شمشیر را کشید و فقط مختصرى از آن در غلاف باقی ماند و من با خود گفتم، رفت که او را بکشد.
و باز شمشیر را در غلاف نمود.
پس از مدتی سر را به زیر انداخت و آنگاه سر را برداشته و گفت :
خیال میکنم تو راست میگوئى!
سپس به من گفت :
ربیع! جامه دان را بیاور!
جامه دان را آوردم.
گفت : دست در آن کن و محاسن ایشان را معطر کن!
👇
.
من دست در داخل آن نمودم و محاسن امام(ع) که سفید بود عطر آگین نمودم بطورى که سیاه شد.
سپس به من گفت : ایشان را سوار بر یکى از بهترین مرکب هاى سوارى خودم کن و ده هزار درهم به او بده و تا منزلش با احترام از او مشایعت کن!
ربیع می گوید : به واسطه این تغییر حالتى که منصور نسبت به امام(ع) دیدم، همواره جای تعجب بود و کنجکاو بودم که دلیلش را بدانم.
روزی تصمیم گرفتم علت آن را بدانم!
همین که منصور را تنها و مسرور دیدم گفتم :
یا امیرالمؤمنین! چیز عجیبى از شما مشاهده کردم!
گفت : چه چیز؟
گفتم : آن روز چنان بر جعفر(ع) خشم گرفتى که پیشتر، هیچ کس را این گونه خشم نگرفته بودى!
ولی سپس منصرف شدی و دلیل کار چه بود؟
منصور گفت :
ربیع! نباید این مطلب را آشکار نمود بهتر است پوشیده باشد!
میل ندارم فرزندان فاطمه(س) متوجه شوند و بر ما فخر فروشند و ما را ناچیز انگارند!
سپس گفت : ربیع! آن شب خیلى مایل بودم که جعفر بن محمّد(ع) را بکشم و تصمیم داشتم که سخن او را نشنوم و عذر و پوزش او را نپذیرم، با اینکه من در زمان بنى امیه او و پدرانش را شناخته بودم که اهل آشوب نیستند!
📋《فَلَمَّا هَمَمْتُ بِهِ فِي الْمَرَّةِ الْأُولَى تَمَثَّلَ لِي رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَإِذَا هُوَ حَائِلٌ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ بَاسِطٌ كَفَّيْهِ حَاسِرٌ عَنْ ذِرَاعَيْهِ قَدْ عَبَسَ وَ قَطَّبَ فِي وَجْهِي عَنْهُ ثُمَّ هَمَمْتُ بِهِ فِي الْمَرَّةِ الثَّانِيَةِ وَ انْتَضَيْتُ مِنَ السَّيْفِ أَكْثَرَ مِمَّا انْتَضَيْتُ مِنْهُ فِي الْمَرَّةِ الْأُولَى فَإِذَا أَنَا بِرَسُولِ اللَّهِ(ص) قَدْ قَرُبَ مِنِّي وَ دَنَا شَدِيداً وَ هَمَّ لِي أَنْ لَوْ فَعَلْتُ لَفَعَلَ فَأَمْسَكْتُ ثُمَّ تَجَاسَرْتُ وَ قُلْتُ هَذَا بَعْضُ أَفْعَالِ الرَّئِيِّ ثُمَّ انْتَضَيْتُ السَّيْفَ فِي الثَّالِثَةِ فَتَمَثَّلَ لِي رَسُولُ اللَّهِ(ص) بَاسِطَ ذِرَاعَيْهِ قَدْ تَشَمَّرَ وَ احْمَرَّ وَ عَبَسَ وَ قَطَّبَ حَتَّى كَادَ أَنْ يَضَعَ يَدَهُ عَلَيَّ فَخِفْتُ وَ اللَّهِ لَوْ فَعَلْتُ لَفَعَلَ》
♦️همین که در مرتبه اول تصمیم کشتنش را گرفتم پیامبر اکرم(ص) را دیدم بین من و او فاصله شد و دستهاى خود را گشود و تا آرنج بالا زده، و نسبت به من بسیار ناراحت و خشمگین است.
در مرتبه دوم که شمشیر را بیشتر کشیدم دیدم پیامبر اکرم(ص) خیلى به من نزدیک شد و تصمیم داشت اگر من گزندى به او برسانم کار مرا بسازد، باز جرات کردم و با خود گفتم این کار جن هاست.
در مرتبه سوم که شمشیر را خارج کردم پیامبر اکرم(ص) به من نزدیک شد و پنجه هاى خود را گشود و دامن به کمر زده و چشمانش قرمز شده بود و کمال خشم از صورتش آشکارا بود نزدیک بود، مرا در پنجه هاى خود بفشارد.
به خدا ترسیدم اگر او را بیازارم، پیامبر(ص) مرا کیفر کند!
پس از این کار منصرف شدم.
محمّد بن ربیع می گوید :
پدرم این جریان را پس از مرگ منصور برایم نقل کرد.(۱)
ابن عنبه می نویسد :
📋《قَصَدَهُ المَنصُورُ الدَوَانِیقِی بِالقَتلِ مِرَارَاً فَعَصَمَهُ اللهُ مِنهُ》
♦️منصور دوانقی بارها قصد کشتن امام صادق(ع) را داشت، ولی خداوند ایشان را از گزند منصور حفظ کرد.(۲)
مفضل بن عمر می گوید :
منصور دوانیقى شخصى را فرستاد پیش حسن بن زید فرماندار خود در مکه و مدینه و گفت :
📋《أَنْ أَحْرِقْ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) دَارَهُ!
فَأَلْقَى النَّارَ فِی دَارِ أَبِی عَبْدِاللَّهِ فَأَخَذَتِ النَّارُ فِی الْبَابِ وَ الدِّهْلِیزِ فَخَرَجَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع) یَتَخَطَّى النَّارَ وَ یَمْشِی فِیهَا وَ یَقُولُ أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَى أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللهِ》
♦️خانه جعفر(ع) را آتش بزند.
پس خانه امام(ع) را آتش زدند و آتش بر در خانه و اطاق ها رسید.
امام صادق(ع) پاى بر روى آتش گذاشت و از روى آتش می رفت و می گفت :
من پسر ریشه هاى زمین هستم، من پسر ابراهیم خلیل الله هستم.(۳)
شیخ صدوق تصریح می کند که؛
سرانجام امام صادق(ع) به دستور منصور و بر اثر مسمومیت شهید شد و در بقیع دفن شد.(۴)
🏴در تاریخ حیات امام صادق(ع) از حادثه ای نام برده شد، که دلها را روانه جدّه مظلومه ایشان، حضرت فاطمه زهرا(س) می کند.
آن هم آتش زدن خانه حضرت(ص)!
ابن شهرآشوب می نویسد :
📋《فَهَجَمُوا عَلَیهِ وَ أَحرَقُوا بَابَه وَاستَخرَجُوهُ مِنهُ کَرهَاً وَ ضَغَطُوُا سَیِّدَةَ النِسَاءِ بِالبِابِ حَتَّى أَسقَطَت مُحسِنَاً》
♦️پس به خانه امام علی(ع) هجوم بردند و درب خانه اش را سوزانیدند، در حالی که به اجبار او را از خانه بیرون کشیدند و سرور زنان فاطمه(س) را در کنار در زدند تا این که محسن(ع) را سقط کرد.(۵)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📚منابع :
۱)مُهج الدعوات ابن طاووس، ص۱۹۳
۲)عمدة الطالب ابن عنبه، ص۲۳۸
۳)الکافی کلینی، ج۱، ص۴۷۳
۴)اعتقادات الامامیة شیخ صدوق، ص۹۸
۵)مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۷۵
.
.
#روضه_متنی
#روضه_امام_صادق علیه السلام _ سید مهدی #میرداماد
✼═══┅┅═══✼
خدا ... بغضی تویِ گلوم نشسته
ببین چقدر دلم شکسته
دستایِ من رو کینه بسته ، خدا ...
خدا ... دشمن ما چقدر پلیده
می بینه که موهام سفیده
ولی بازم منو کشیده ، خدا ...
آتیش گرفته قلبم ، آتیش گرفته خونم
میون آتیش و دود ، روضه می خوام بخونم
*راه افتاده بود تو آتیشا روضه می خواند ... سادات من معذرت میخوام ... امامِ صادق تو آتیشا داره روضه میخونه ...*
یه روزی پشت این در ، زهرِشون و رسوندند
یه روزی پشت این در ، مادرم و سوزوند ...
خدا خدا خدایا ......
خدا ... آخه چه رسم روزگارِ
افتاد نفس هام در شماره
منم پیاده اون سواره ، خدا ...
*به خدا روضه از این بالاتر نیست ، اون بی حیا خودش سوار اسب شد ، امامِ صادق هفتاد ساله رو پشتِ سرش کشوند .....*
خدا ... آخه چه رسم روزگارِ
ابن ربیع حیا نداره
هی نام مادر و میاره ....
وقتی شبیه بابا ، اون بی حیا من و بُرد
همون جا افتادم که ، مادرِ من زمین خورد ...
انگار دارم می بینم ، بابام و دست بسته
تو گوشمه صدایِ گوشوارۀ شکسته ....
خدا خدا خدایا ......
خدا ... درسته قلبمُ دَریدن
به رویِ من شمشیر کشیدن
ولی سرم رو نبریدن ....
خدا ... درسته حق منو خوردن
منو تو کاخِ مستی بردن
سرمو تو تنور نبردن ، خدا ...
نمیره رویِ نیزه ، هرگز سر بریده ام
نمی سوزه تو آتیش ، محاسنِ سپیدم
هیچ وقت رو ناقه دستِ خواهرم نبندن
هیچ موقع مردمِ مست به دخترم نخندن ...
حسین ....
*وقتی شمشیر کشید ، وقتی نتونست جسارت کنه ، افتاد رو دستُ پایِ امام ، پیغمبرُ غضبناک دیده بود زبونش بند اومده ، فهمید چه خطا و خبطی کرده گفت حالا هر چی بخوای برات فراهم میکنم ، هر چی بخوای بهت میدم ...
امام گفت من چیزی از تو نمیخوام ، فقط منو زود برگردون به خونه ام ... اهل و عیالم نگرانن ... آخه منو نصفِ شب با سر برهنه آوردی ... زود منو برگردون ... زن بچم نگرانن ... یه روزی هم حسین یه نگاه به خیمه ها کرد ، دید دارن به خیمه ها حمله میکنن .... اگه دین ندارید آزاد مرد باشید ... هنوز حسین داره نفس میکشه ... بیاید کارِ منو تموم کنید ...*
آی حسین .....
قاتل حیا کن چشم مولا نیمه باز است ...
*دلم برا حرمت یه ذره شده ... دوماه تا محرم مونده امامِ صادق شنیدم شما خرجیِ روضه می دادید ... مردم برا جدت روضه بگیرن ... وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا ... به ما هم خرجیِ محرم بده ، روزیِ محرم بده .... *
حتی خیالِ بی تو شدن میکُشد مرا
کارم به روزگارِ جدایی نمیرسد ...
#سید_مهدی_میرداماد
#شهادت_امام_صادق علیه_السلام
#امام_صادق
✼
.
#روضه_متنی و توسل جانسوز _شهادتِ شیخُ الائمه حضرتِ #امام_صادق علیه السلام _ حاج محمود کریمی
✼═══┅┅═══✼
در شبِ غصه دلم رنگِ سحر می خواهد
*ان شاالله یه همچین شبی همَمون بقیع ... فردا روزش کلنگ زنیِ ساختنِ حرم باشه ، بشینیم تا صبح برای امام صادق گریه کنیم، کلنگِ حرمُ بزنیم ...*
در شبِ غصه دلم رنگِ سحر می خواهد
وقتِ پرواز شده بالِ سفر می خواهد
غربت شهرِ مدینه همه جا معروف است
روضه اش خون دل و دیدۀ تر می خواهد
حُرمتِ مویِ سپیدم که در این شهر شکست
قِصه ای شد که سرانجام جگر می خواهد
همۀ قوتِ من را اثر زَهر گرفت
آهَم از بغضِ ترک خورده اثر می خواهد
نیمه شب،دشمن و بی حُرمتیش یادم هست
او چه از جانِ منه سوخته پر می خواهد ؟؟
آه ... از اینجا به بعد باید بسوزی و اشک بریزی*
طرف کوچه کشیدند و عبایم افتاد
بردنِ پیر مگر چند نفر می خواهد ؟
آتشُ هیزمُ کوچه همه اش تکراری است
غم این صحنه فقط ضربۀ در می خواهد
نه عمامه به سرم بو زمبن افتادم
نه کسی دور بَرم بود زمین افتادم
جامِ چشم منه بی تاب پُر از غم می شد
داشت لبریز غم و گریه ی نم نم می شد
هر قدم پشت سر مرکب دشمن آن شب
از نفس هایِ منه سوخته دل کم می شد
بند نعلین و کهنسالی و رنجِ کوچه
به زمین خوردن من داشت مسلم می شد
ماه شوال که حالِ دلِ من را می دید
با زمین خوردن من داشت محرم می شد ....
✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
*منصور دوانقی ملعون سه بار شمشیر تا نیمه از غلاف بیرون کشید ، آخرین بار غلاف کرد ، غلط کار شد گفت : منو ببخش اشتباه کردم ؛ چی دیده مگه ، ازش پرسیدن گفت : هر موقع اومدم شمشیر بکشم دیدم رسول خدا پشت سر جعفر بن محمد ایستاده ، غصبناک ، بارِ سوم اومدم شمشیر بکشم فرمود : منصور یه مو از سر جعفرم کم بشه دودمانتُ به باد میدم ... ترسیدم ...
زَعفر بزرگِ اَجنه ست ، شبِ عروسیش بود ، مهمانیِ اَجنه ست ، مهموناش دیراومدن ، گفت چرا دیر اومدید ؟ مهموناش گفتن گرفتار شدیم ، داشتیم میومدیم ، نیمۀ راه رسیدیم یه جایی ، وسطِ بیابان بینِ دو تا نهر آب ، بچۀ فاطمه (س) رو محاصره کرده بودن ... گفت عروسی تعطیله ... پاشیم بریم کمک کنیم ... با اَجنه اومدن ... صبح رسیدن به آقا سیدالشهدا علیه السلام ، به آقا عرض کرد آقا سلام علیکم ... من نمی دونستم شما رو محاصره کردن ... آقا اشاره کنی نابودشون کردیم شما دست به قبضۀ شمشیر نبر ، مبادا خودتو خسته کنی ... مبادا بچه هات ناراحتی به دل راه بِدن ... مبادا دلهره داشته باشه خانم ... اشاره کنی همه رو از دمِ تیغ می گذرانیم ... میگه دیدم ابی عبدالله فرمود زَعفر ممنونم اومدی ، خدا خیرت بده ... برو پشتِ سرِ من بایست ، نگاه کن ببین چه خبره ... دیدم همۀ انبیاء با سرِ برهنه و شمشیرِهایِ آخته ...
امیرالمومنین ، امام مجتبی ، آسمان ها پر از مَلکِ عذاب ... فرمود زَعفر ببین ، من اشاره کنم اَحدی از اینا زنده نمی مونن ، ولی دشمن شما رو نمی بینه ، نامردیه .... نامردیه بهشون حمله کنن ... این کار نامردیه ، یکی نیست بهشون بگه بچه زدن نامردی نیست؟ ... خیمه آتیش زدن چی ؟ ...
فرمود : منصور دو تا کار دارم ، گفت هرچی بگید چشم .
یکیش اینکه نیمه شب دنبالِ من نفرست ، بچه هامُ خانواده ام دلواپس میشن ، یا امام صادق جدِ شما تو خیمه بود ، خواهراش دورِشُ گرفته بودن یه نانجیبی اومد گفت حسین ، رفتی تو زن ها قایم شدی ... دوماً اگه خواستی کسی بفرستی این ابن ربیع ملعونُ نفرست ، بی ادبِ ... جسارت می کنه فحش می ده ...
✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
#حاج_محمود_کریمی
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
#روضه_سید_الشهدا_علیه_السلام
.