#كاروان_اسرا
خنده بر روی لبش مرد ستمکاری هست
آه انگار نه انگار عزاداری هست
آن طرف دامن طفل آتش سوزان دارد
این طرف در تب شعله تن بیماری هست
…و زنی باز سوی علقمه میکرد نگاه
که به پا خیزد اگر دست علمداری هست
همه دیدند که خون چشم دلش را پر کرد
از فرات سخنش ناله سرشاری هست :
مبریدم که در این دشت مرا کاری هست
گل اگر نیست ولی صفحه ی گلزاری هست
ساربانا مزن این همه آواز رحیل
آخر این قافله را قافله سالاری هست
به امیدی شوم از کشته مظلوم جدا
که سوی کوفه مرا وعده ی دیداری هست
#استادحاج_علی_انسانی