#مقتل_امام_حسین
#انتقال_اسرا_به_کوفه
ابن سعد پیش از حرکت به کوفه و انتقال سرهای شهدا،تا ظهر صبر کرد.کشته های لشکر خویش را جمع نمود،بر آنها نماز گزارد و آنها را دفن کرد.
ولی پیکر مطهّر ریحانه رسول خدا و شهدای سپاهش را بدون غسل و کفن در معرض باد و آفتاب سوزان رها کرد،در آن چند روز،تنها حیوانات بیابان بودند که یکی پس از دیگری به زیارت امام و شهدا می آمدند.
بعد از ظهر به همراه همسر،فرزندان،کنیزان امام حسین و خانواده اصحاب که ۲۰ زن بودند و به صورت اسیرانِ غیر مسلمان [بدون رعایت موازین انسانی] و بر روی پالانِ نامناسب شترها نشسته بودند به سوی کوفه حرکت کردند.
📚مقتل مقرم،ص۳۷۰_۳۷۱
📚مقتل الحسین،خوارزمی،ج۲،ص۲۹
📚نفس المهموم،ص۲۰۴
📚مستدرک الوسائل،ج۲،ص۲۳۴
.
#مقتل_امام_حسین
#انتقال_اسرا_به_کوفه
در میان آنها حضرت سجاد(ع)که ۲۳سال سن داشت،از شدت بیماری بی حال و بستری بود،اما به رغم بیماری اش او را سوار بر شتر جوان لنگی کردند که حتی پالان هم نداشت.
حضرت باقرالعلوم(ع)فرزند امام سجاد(ع) نیز که سنّ او در آن روز دو سال و چند ماه بود حضور داشت.
از فرزندان امام مجتبی(ع)نیز،زید،عمرو و حسن مثنّی در میان اسراء بودند،حسن مثنّی بعد از کشتن ۱۷ تَن از دشمنان و دریافتِ ۱۸ زخم بر بدن و قطع شدنِ دست راستش،مادرش اسماءبن خارجه فزاری،او را بر گرفت و عمرسعد به دلیل فزاری بودنِ مادرش او را نکشت و به اسارت گرفت.
📚مقتل مقرم،ص۳۷۱
📚نسب قریش،ص۵۸
📚اقبال ابن طاوس،ص۵۴
📚اثبات الوصیه،ص۱۴۳
📚لهوف،ص۸
📚اسعاف الراغبین،ص۲۸
.
.
#مقتل_امام_حسین
#انتقال_اسرا_به_کوفه.
هنگام حرکت،زن ها ابن سعد و اصحابش را قسم دادند:ما را از کنار شهدا عبور دهید. وقتی به گودال قتلگاه رسیدند و چشمشان به اعضای قطعه قطعه شده و بدن های تیر خورده و خون آلود که زیر پای اسب ها پایمال شده بودند افتاد،شیون و زاری سر دادند و سیلی به صورت زدند.
زینب فریاد زد:
"[یا محمدا!هذا حسین بالعراء،مرمل بالدماء، مقطع الأعضاء و بناتک سبایا و ذریتک مقتلة_ای رسول خدا!این حسین توست که بدنش عریان و آغشته به خون است،و اعضای بدنش بریده و قطعه قطعه شده است،ای رسول خدا!این ها دختران تو هستند که به اسارت می روند و خاندان تو که کشته می شوند]."
با شنیدن این نوحه،همه_دوست و دشمن_ به گریه افتادند،حتی اشک اسب ها[و حیوانات همراه آنها]جاری شد و بر روی پاهایشان ریخت.
آن گاه دست هایش را گشود و زیر بدن حسین(ع)برد،سپس دست ها را به سوی آسمان بلند کرد و گفت:
"[الهی تقبل منّا هذا القربان_خدایا این قربانی را از ما بپذیر]."
📚مقتل مقرم،ص۳۷۱_۳۷۲
📚کامل ابن اثیر،ج۴،ص۳۳
📚خطط مقریطی،ج۲،ص۲۸۰
📚مقتل خوارزمی،ج۲،ص۳۹
📚لهوف،ص۷۴
📚الکبریت الاحمر،ج۳،ص۱۳
#مقتل_امام_حسین
#انتقال_اسرا_به_کوفه
بانو سکینه بدن مطهر پدر را در آغوش کشید،او در همان حال شنید که یک نفر میگوید:
[شیعتی ما إن شربتم_عذب ماء فاذکرونی_ أو سمعتم بغریب_أو شهید فاندبونی].
هیچ کس نتوانست سکینه را از پدر جدا کند،به ناچار،چند نفر او را با خشونت و قهر کشیدند و پدر را از سکینه گرفتند.
اما حضرت سجاد،نگاهش به اصحاب و خانواده اش افتاد و دید آنها سر بریده در گودال قتلگاه نقش بر زمین هستند و جگر گوشه فاطمه زهرا(س) در میان آنها به گونه ای جانگداز و رقت انگیز به زمین افتاده و چیزی نمانده است تا در اثر مصیبت و بی احترامی بزرگ،آسمان ها و زمین شکافته شود و کوه ها خورد و متلاشی گردد.
این مصیبت برای او خیلی سنگین نمود و به شدت نگران شد.زینب او را دید و پِی به نگرانی حضرت برد و با این که صبر حضرت آن قدر زیاد است که حتی کوه ها توان برابری با صبر او را ندارند،جلو آمد و ایشان را دعوت به آرامش و صبر نمود.
بانو زینب در آن لحظه به برادرزاده اس گفت:
"ای یادگار و بازمانده پدر و برادرم!چرا خودت را اذیت میکنی؟!به خدا قسم!این عهدی است که خدا از پدر و جدّت گرفته است.خدا از کسانی عهد و میثاق گرفته است که انسان های شرور و فراعنه زمین آنها را نمی شناسند.
اما آنها برای آسمانیان کاملا شناخته شده اند،آنها این بدن های پاره پاره و اعضای قطع شده را جمع می کنند و به خاک می سپارند،آن گاه در این خاک،پرچمی برای قبر منوّر پدرت برخواهند افراشت که اثر آن تا قیامت محو نشود و به کُهنگی نگراید. سردُمداران کفر و پیروان آنها برای محو کردن و نابودی آن بسیار تلاش خواهند کرد اما جز اثر معکوس نتیجه ای برایشان نخواهد داشت و روز به روز اثر این نهضت،گسترده تر خواهد شد".
📚مقتل مقرم،ص۳۷۳_۳۷۴
📚تهذیب الاسماء نووی،ج۱،ص۱۶۳
📚مصباح کفعمی،ص۳۷۶
📚تظلم الزهرا،ص۱۳۵
📚تاریخ طبری،ج۶،ص۸۹
📚کامل الزیارات،ص۲۶۱،باب۸۸
.