eitaa logo
امام حسین ع
19.3هزار دنبال‌کننده
401 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. ‌ -( با برادر رفته بودم بی برادر آمدم ) با برادر رفته بودم بی برادر آمدم تاج بر سر رفته بودم شال بر سر آمدم با دلاور رفته بودم بی دلاور آمدم ** (گاه چون زینب پریشان از مدینه) (گاه بر سر می زد و گاهی به سینه) در بقیع آن مخزن گنج و دفینه درد دل دارد بسی آن بی قرینه کای خدا از غم کبابم نیست دیگر صبر و تابم غم شده جام شرابم صاحب چشمی پرآبم تاج بر سر رفته بودم شال بر سر آمدم با برادر رفته بودم بی برادر آمدم ** چون سفیری غصّه آور از ره غم آمده با کوله بار درد و ماتم رو به سوی مرقد پرشور خاتم نالد از جور و جفای پور آدم ای محمد کن نگاهم بشنو از دل سوز و آهم در فراق شمس و ماهم بنگر این شال سیاهم تاج بر سر رفته بودم شال بر سر آمدم با برادر رفته بودم بی برادر آمدم ** سایه ساری از سرش رفت در غریبی سر بریدند لاله هایش بی حبیبی زین سفر جز غم نبرد آخر نصیبی داغ طفل نو نهال نا شکیبی باغ سبزم شد خزانی آمدم قامت کمانی دیدگان خونفشانی سینة دل ناگرانی تاج بر سر رفته بودم شال بر سر آمدم با برادر رفته بودم بی برادر آمدم ** شش برادر همرهش بودند و رفتند پر به کوی شارع بگشودند و رفتند هم سرود عشق بسرودند و رفتند هم غبار از سینه بزدودند و رفتند از فراق شش برادر داغ عباس دلاور عون و عبداله و جعفر می زند بر سینه آذر تاج بر سر رفته بودم شال بر سر آمدم با برادر رفته بودم بی برادر آمدم ** در بیابانی که ظلمت بوده قانون از نیام کوفه تیغ کینه بیرون پیش چشمانش کشیدن در یم خون جسم هفتاد و دو لاله همچو مجنون غم به سینه پر عبورم در پی امواج نورم گر شکسته زیر زورم هم شکیبا هم صبورم تاج بر سر رفته بودم شال بر سر آمدم با برادر رفته بودم بی برادر آمدم ** سروری ، گر غصّه شد تن پوش باغش یاد یاران در شب هجران چراغش غم پیاپی آمد از هر سو سراغش درد دل با مصطفی کم کرده داغش درد دل دارم فراوان از جفای روزگاران از وداع تلخ یاران چشم خون و اشک باران تاج بر سر رفته بودم شال بر سر آمدم با برادر رفته بودم بی برادر آمدم ** شاعر: 🔊 دانلود سبک 👇👇👇 https://emam8.com/sabk/new/37692.mp3 👇
. متن نوحه اربعین -( خدا را شاکرم بعد از اسارت رسیدم کربلا دیدم مزارت ) خدا را شاکرم خدا را شاکرم بعد از اسارت رسیدم کربلا دیدم مزارت نمودم ای پدر غسل زیارت نشستم گریه کردم در جوارت خـدا را شکر می گویم سراسر که بعد از روز و شبهای غم آور نمُـردَم قبـر تو دیـدم بـرابـر زیارت کردمـت بابای بی سـر کنـارِ تـربـت پاکـت نشستـم نه لب هایم نه چشمانم نبستم برایت گفتـم و بر سینه دستـم زدم بُغض دلم با خون شکستم خدا را شاکرم بعد از اسارت رسیدم کربلا دیدم مزارت از آن روزی که رفتم تا به امروز به یادت بوده ام بابا به هر روز به دور از مردمانـی کینه افـروز بـرآوردم ز سینـه آه جـانسوز نگـاه کـردم نگـاه آتـشیـنـی تورا دیدم به حـالِ نِی نشینـی که احـوال مـرا با گریـه بینـی بـرای کـودکانـت دل غمینـی خدا را شاکرم بعد از اسارت رسیدم کربلا دیدم مزارت 629 خدا را شاکرم بعد از اسارت رسیدم کربلا دیدم مزارت نمودم ای پدر غسل زیارت نشستم گریه کردم در جوارت کنـارِ عمـه می سـوزم دمـادم سـرایِ ما شـده لبـریـز ماتـم شـده بزم عـزا هـردم فراهـم به رنـگ غم شده گلزار خاتـم زیارت نامه ای خوانـدم برایت به پا کـردم ز نو بـزم عـزایت به یاد حنجـرِ خشکیـده نـایت زدم بر سینه و سر بی نهـایت خدا را شاکرم بعد از اسارت رسیدم کربلا دیدم مزارت شـده آیینـة من غصـه مـادام دلِ بی کینـه ام تصویر غم فام چه گویم تا نمایـد سینـه آرام سکینـه را رهـا گـردانـد آلام سرود سـروری باز هم عزا شد به عشـاق حسینـی هم نوا شد هـوایِ اربعیـن در کـربـلا شد به هرمحفل دوباره غم به پا شد خدا را شاکرم بعد از اسارت رسیدم کربلا دیدم مزارت شاعر: https://eitaa.com/emame3vom/50709 .
. مرکـب بابا غرق به خون ، می آید شیهـه زنان با زخـم فزون ، می آید بی سر و بی سالار و ستون ، می آید بـا خبـر از گــودال جنـون ، می آید خبــر از اصغـر دارد خبــر از اکبـر دارد خبر از سقّای دلاور دارد خبر از سقّای دلاور دارد ذوالجناح تنهای تنها آمده خون نگار از خون بابا آمده بی سوار از سوی میدان آمده ذوالجناح با چشم گریان آمده سر به زمین کوبان به حرمگاه می آید شیهه زنان در خیمـه و خرگاه می آید با شرم و حیـا از غم جانکـاه می آید دیده فـرو بربستـه به اکـراه می آید مرکـب بابا آمـده اما غـرق به خـون از ره میدان ، شیهه زنان با زخم فزون همره خود آورده خبر از جنگ قشـون پاره بدن افتـاده پـدر در گـود جنون خبر از بابا دارد ، خبر از غم ها دارد ، خبر از تنهایی فردا دارد مرکـب بابا غرق به خون ، می آید خبــر از اصغـر دارد خبــر از اکبـر دارد خبر از سقّای دلاور دارد خبر از سقّای دلاور دارد ذوالجناح تنهای تنها آمده خون نگار از خون بابا آمده بی سوار از سوی میدان آمده ذوالجناح با چشم گریان آمده خـون پـدر را بر تن اسبـش تا دیدم از غـم تـنـهـا بـودن بـابـا نالـیدم گریـه کنـان از درد یتیـمـی لـرزیدم خاک مصیبـت بر سر و رویم پاشیدم اسب زبان بستـه شده غمگین واویلا یال و سرش از خون شده رنگین واویلا خم شده از این ماتـم سنگین واویلا آه از سـتـم کـوفـی ننـگیـن واویلا خبر از بابا دارد ، خبر از غم ها دارد ، خبر از تنهایی فردا دارد مرکـب بابا غرق به خون ، می آید 685 مرکـب بابا غرق به خون ، می آید شیهـه زنان با زخـم فزون ، می آید بی سر و بی سالار و ستون ، می آید بـا خبـر از گــودال جنـون ، می آید خبــر از اصغـر دارد خبــر از اکبـر دارد خبر از سقّای دلاور دارد خبر از سقّای دلاور دارد ذوالجناح تنهای تنها آمده خون نگار از خون بابا آمده بی سوار از سوی میدان آمده ذوالجناح با چشم گریان آمده او که تنش با نیزة اعدا مکتوم است زینت یالش خون گلوی مظلوم است روی جبینش ، جای دودستی معصوم است داغ پدر از شرم نگاهش معلوم است قلب صغیـرم در غم بـابـا بشکسته بـغـض تأسـف راه گلـویم را بسته من که دلـم بوده به نگاهش وابسته شیـون من بر شیـون عمـّه پیوسته خبر از بابا دارد ، خبر از غم ها دارد ، خبر از تنهایی فردا دارد مرکـب بابا غرق به خون ، می آید خبــر از اصغـر دارد خبــر از اکبـر دارد خبر از سقّای دلاور دارد خبر از سقّای دلاور دارد ذوالجناح تنهای تنها آمده خون نگار از خون بابا آمده بی سوار از سوی میدان آمده ذوالجناح با چشم گریان آمده شیهـة او تـاب از تـن بی تابـم برده سـوز عطـش از حنجـر بی آبـم برده خواب و خیال از دیدة بی خوابـم برده شور و نشاط از سینـة اصحابـم برده ای سروری از سوز درون گو ، از مولا اسب حسیـن آمد به حرمگـاه تا تنها جان رقیـه ، قلـب سکینـه در غم ها ناله و شیـون از لـب آنـان شد بر پا خبر از بابا دارد ، خبر از غم ها دارد ، خبر از تنهایی فردا دارد مرکـب بابا غرق به خون ، می آید شاعر: 🔊 دانلود سبک 👇👇👇 https://emam8.com/upload/sabks/97/6/43000_1397618224023_4659200.mp3 .
. من که نه دستی و نه مشک ، نه علم دارم امان ز بی دستی فغان ز بی آبی من که نشسته نیزه بر ، چشم خونبارم امان ز بی دستی ، فغان ز بی آبی ** فتاده ام روی زمین با تنی بی دست چه ظالمانه نیزه بر دیده ام بنشست سرم به ضربت عمود از وسط بشکست من که نمانده طاقتی ، بر تن زارم امان ز بی دستی ، امان ز بی آبی من که نه دستی و نه مشک ، نه علم دارم امان ز بی دستی فغان ز بی آبی ** به آسمان دیده ام ، ابر خون بارید به پاره های مشک من ، دست بگذارید برای دوش خسته ام ، پرچمی آرید من که در این دیار خون ، بی کس و یارم امان ز بی دستی ، فغان ز بی آبی من که نه دستی و نه مشک ، نه علم دارم امان ز بی دستی فغان ز بی آبی ** بدون مشک آب خود ، تا حرم هرگز دوباره تشنه دیدن ، خواهرم هرگز عطش شنیدن از گل ، حیدرم هرگز من که خجولم از همه ، اهل دربارم امان ز بی دستی ، فغان ز بی آبی من که نه دستی و نه مشک ، نه علم دارم امان ز بی دستی فغان ز بی آبی ** به پاره های مشک آب ، دیده می دوزم ز داغ بی علم شدن ، سینه می سوزم مثال شام تیره ای ، گشته امروزم مرا ز پا فکنده این ، زخم بسیارم امان ز بی دستی ، فغان ز بی آبی من که نه دستی و نه مشک ، نه علم دارم امان ز بی دستی فغان ز بی آبی ** اگر نشد ادا کنم ، وعده آب را ز تشنگی رها کنم ، طفل بی تاب را به آب دجله تر کنم ، کام ارباب را مرا شکست وعده ام ، داده آزارم امان ز بی دستی ، فغان ز بی آبی من که نه دستی و نه مشک ، نه علم دارم امان ز بی دستی فغان ز بی آبی ** بگو به آل فاطمه ، یادتان بودم درون آب علقمه ، یادتان بودم میان جنگ و همهمه ، یادتان بودم یاد صغیران حرم ، کرده افگارم امان ز بی دستی ، امان ز بی آبی من که نه دستی و نه مشک ، نه علم دارم امان ز بی دستی فغان ز بی آبی ** اگر میان خاک و خون ، غرق دردم من دهان تشنه را ولی ، تر نکردم من به سوی خیمه ها دگر ، بر نگردم من من از سکینه و علی ها شرمسارم امان ز بی دستی ، امان ز بی آبی من که نه دستی و نه مشک ، نه علم دارم امان ز بی دستی فغان ز بی آبی ** نوای سروری شده ، یا ابوفاضل نشانده مهر ساقی تشنه را در دل خدا کند که لطف او ، را شود شامل دو دیده بر شفاعتش ، نزد حق دارم امان ز بی دستی ، فغان ز بی آبی من که نه دستی و نه مشک ، نه علم دارم امان ز بی دستی فغان ز بی آبی ** شاعر: 🔊 دانلود سبک 👇👇👇 https://emam8.com/upload/sabks/97/6/43006_1397618230123_4007936.mp3 .
. وای خدا رحم کند ، یک نفر و یک سپاه یک تن لب تشنه با ، یک سپه رو سیاه آمده خون خدا ، یک تنه در رزمگاه روبروی لشکری ، بی کس و بی تکیه گاه ** بعد وداع با حرم ، آمده در کار و زار سید و سالار دین ، حجت پروردگار شاه عطش نور حق ، حضرت سلطان عشق از علی و فاطمه ، روی زمین یادگار مثل پدر حمله ور ، بر صف دون می شود لشکر دشمن از این ، حمله نگون می شود خصم جفاپیشه را ، روی زمین می زند یک به یک کوفیان ، غرق به خون می شود وای خدا رحم کند ، یک نفر و یک سپاه ** یکتنه با یک سپاه ، گشته مقابل حسین لرزه بیفکنده بر ، خیمه باطل حسین ضربت شمشیر او ، از همه کوبنده تر رعد شکافنده است ، بر صف جاهل حسین رزم نفر با نفر ، زنده نماند کسی روبروی او رجز ، نامه نخواند کسی عبدودان در مصاف ، کشته شوند یک به یک جرات جنگیدنش ، را نتواند کسی وای خدا رحم کند ، یک نفر و یک سپاه ** گرد شه تشنه لب ، حلقه زده لشکری حمله ور از هر طرف ، گشته جنایتگری تیر و کمان ، سنگ و چوب ، نیزه و شمشیر و نی می رسد از هر طرف ، بر تن بی یاوری مانده غریبانه در ، بین هزاران نفر گر بکشد یا شود ، کشته بیابد ظفر آه و فغان و امان ، از دل زینب که در راه اسارت شود ، با سر او همسفر وای خدا رحم کند ، یک نفر و یک سپاه ** عاقبت آن تشنه از ، شدت زخم فزون بی رمق افتاده در ، دجله گودال خون خنجر برا به کف ، چکمه ظالم به پا بین همه کوفیان ، آمده شمر زبون از غم تنهایی و ، ماتم بی یاوری شرح عزا در عزا ، غصه بی لشکری آه دل زینب و ، اشک رخ فاطمه نوحه غمناله شد ، روی لب سروری وای خدا رحم کند ، یک نفر و یک سپاه ** شاعر: 🔊 دانلود سبک 👇👇👇 https://emam8.com/upload/sabks/97/6/43016_1397619014642_10361202.mp3 .
. یا ماه‌بیت دلپذیر است در آغوش تو بیدار شدن در حسینیه‌ی اشک تو گرفتار شدن با خیالِ حرمت تشنه‌ی دیدار شدن تکیه‌درتکیه به‌عشق تو میاندار شدن دل به دریای غمی تازه و دیرینه زدن در غمت بر سر و بر صورت و بر سینه زدن آسمان در غم تو غرق ترنم شده است خیمه یادآورِ آن کوچه و هیزم شده است دودمه وردِ زبان همه مردم شده است (باز هم طفل یتیمی ز حرم گم شده است) آخرین بار شنیدند که نجوا می‌کرد طلب از گم‌شده‌گانِ لب دریا می‌کرد کم‌کم از تشنگی او دل دریا خون شد از غم اکبر لیلا دوجهان مجنون شد دشت ماتم‌زده از خون تنش گلگون شد کفر اگر نیست بگویید خدا محزون شد او که بر دست جوانان بنی‌هاشم بود موقع بردنش آن‌روز، عبا لازم بود... هرکه مجنون بشود خانه‌ی ما خانه‌ی اوست زینب آن کوهِ صبور است که پروانه‌ی اوست بارِ اندوهِ جهان است که بر شانه‌ی اوست (این‌حسین کیست که‌عالم همه دیوانه‌ی اوست) شده زیر علمش امن‌ترین جای جهان هیچ‌کس نیست به‌اندازه‌ی زینب نگران (یارب آن نوگل خندان که‌سپردی به‌منش) بوریا گشت در این غربت صحرا کفنش جگرم سوخته از کهنگی پیرهنش جان به‌قربان حسین و پسران حسنش دوش وقت سحر از روضه‌ی‌قاسم می‌خواند روضه آن بود که "حاج اکبر ناظم" می‌خواند عاشقم عاشق آن درد که بی‌درمان است آسمان باخبر از تشنگی طفلان است پس بخوان نوحه از آن داغ که بی‌پایان است (امشبی را شه دین در حرمش مهمان است) ظهر فردا، شود آشوب در این دشت، شروع ای شب تیره بمان و مکن ای صبح طلوع... تشنه‌ی علقمه هستیم که دلدار آنجاست ماه‌بیتِ غزلِ حیدر کرار آنجاست ساقیِ تشنه‌لبان، سید و سالار آنجاست آه، ای اهل حرم میر و علمدار آنجاست سال‌ها بر سر این سفره نمک‌گیر شدیم ما غلامیم و در خانه‌ی او پیر شدیم... آه ای قله‌ی سرسختِ هر اندازه بلند ای تبرخورده‌ترین سروِ سرافرازِ بلند باز هرگز نهراسیده ز پرواز بلند (چه شد آن دست بلندی که به آواز بلند دعوی اش بود که من بازوی حیدر دارم) پدری مثل علی فاتح خیبر دارم. ای رباب آب در این معرکه نایاب شده تیر از چله، به یک چلچله پرتاب شده دل سنگ از غم شش‌ماهه‌ی تو آب‌شده به روی دست پدر بوده و سیراب شده نکند حرمله با تیر و کمان آمده است؟ اصغرت از چه‌زمانی به زبان آمده است؟ حُر که سرمست شد و نعره کشید از شادی بود بر روی لبانش، چه مبارک‌بادی حضرت عشق به او گفت که تا جان دادی بنده‌ی عشقی و از هر دوجهان آزادی نینوا بین که عجب شور و نوایی دارد مطرب عشق عجب کرببلایی دارد رو به‌سمت حرم قبله‌ی حاجات کنید با قمر ساده و بی‌پرده ملاقات کنید به طواف حرم عشق مباهات کنید آخر روضه به این شکل مناجات کنید؛ بنبی عربی و رسول مدنی و اخیه اسدالله مسما بعلی... ✍ ............... ▪️نوحه شب عاشورا 👆گوشواره👇 امشبی را شه دین در حرمش مهمان است ، مکن ای صبح طلوع ظهـر فردا بدنش زیر سـم اسبان است ، مکن ای صبح طلوع این شـب آخر عمر شه لب عطشان است ، مکن ای صبح طلوع دفتـر عمـر حسـیـن در ورقِ پایان است ، مکن ای صبح طلوع این شـبِ آخر عمـر شه مظلومان است گوشه ای چهرة مردان خدا خندان است روی لب صوت خوش و زمزمة قرآن است دیـدة اهـل حرمخانـه ولی گریان است مکن ای شمـس فروزنده طلوعـی دیگر تا نمایـان نشـود صبـحِ شروعـی دیگر همه مشـغـول نمازنـد و رکوعـی دیگر فکـر مـیـدان جهادنـد و فروعـی دیگر این شـب آخر عمر شه لب عطشان است ، مکن ای صبح طلوع امشبی را... میزبان در شب آخر شده همچون مهمان فکـر صحـرای بلا باشـد و بـزم میدان شوق رفتـن به دل افکنده به اوج ایمان که سر و جان بسپـارد به هـوای پیمان مثـل پروانـه ، همه گرد رخ یک شَمعـند دور تا دور حسین اهل و عیالش جَمعـند کودکانی که در این غصّه کثیـر الدَمعـند گوش بر صحبـت بابا و سـراپا سَمعـند دفتـر عمـر حسـیـن در ورقِ پایان است ، مکن ای صبح طلوع امشبی را... این شـب آخر عمر شه لب عطشان است ، مکن ای صبح طلوع دفتـر عمـر حسـیـن در ورقِ پایان است ، مکن ای صبح طلوع سخنـان شهِ لـب تشنـه شنیـدن دارد حال یـاران حسیـن لـذت دیـدن دارد هر کسی در سر خود شوق پریـدن دارد میـل دل از دلِ ایـن خانـه بریـدن دارد وارث شیر عرب حضرت عبـاس امشب می دهد گِردِ حریم علـوی پـاس امشب اکبر و قاسم و عُون از سر اخلاص امشب می کنند حال گل فاطمه احساس امشب امشبی را... حرم خـون خـدا حال و هوای دگریست شاهد گریة یک دختـر و اشک پدریست آخر عمـر پـدر ، اول یک در به دریست با سکینه چه بگوید که گُل خونجگریست سروری از شب پایان حسیـن می گوید از حـرمخانـة گریـان حسیـن می گوید از صفـای دل یــاران حسیـن می گوید کربـلا ، وادی پیمـان حسیـن می گوید این شـب آخر عمر شه لب عطشان است ، مکن ای صبح طلوع امشبی را... .