.
#حضرت_زهرا
چنان پیچیده عطر بی نظیرش در فضا، زهرا
نمی افتد دمی هم از لب باد صبا: زهرا
چه چشم انداز زیبایی است سمت مشرق عفت
به هر سو بنگری از ابتدا تا انتها زهرا
حلول شبنم رنگ است یا آغوش گلسنگ است
که گردش جمع می گردند جمع ما سوی، زهرا
انیس و مونس حیدر، مقامش سوره ی کوثر
یگانه یاس پیغبر(ص)، و کانَت طیبا زهرا
چه بذری پرورش داده است او در باغ دامانش
یکی از غنچه های اوست، مصباح الهدی زهرا
به مریم، ساره، آسیه و هاجر برتری دارد
که معصوم است از عصیان و نسیان و خطا، زهرا
مطاف جن و انس اینجاست حاجت از که می خواهی؟
بقا زهرا، دعا زهرا، دوا زهرا، شفا زهرا
اگر شویش علی، شان نزول انّما باشد
نباشد پس چرا شان نزول هل اتی، زهرا
چه کس بوده دلیل خلقت نوع بشر؟ احمد
چه کس بوده دلیل خلقت ارض و سما؟ زهرا
ملائک اینچنین گفتند روز اول خلقت:
الهی هَب لنا حیدر، الهی اتنا زهرا
به قرآن خوانده ای جنات عَدنٍ تحتِها الاَنهار؟
بهشت عدن، آن بالاست ، اما فوقها، زهرا
همه اسلام آوردند و او ذاتا مسلمان بود
تو گویی با پیمبر بوده در غار حرا، زهرا
چه اکسیری است در آموزه های چشم این بانو
که حتی فضّه اش را می کند آخر طلا، زهرا
نه تنها بیت های این چکامه، یا مصاریعش
نه هر واژه که می گوید در اینجا هر هِجا، زهرا
حرامی ها همه انگشت حسرت در دهان دارند
چو وارد می شود در روز محشر ابتدا، زهرا
اگرچه بانوی آب است و دریاها به فرمانش
ولی کرده است در افطار بر آب اکتفا، زهرا
چه زیبا گفت شاعر: هست کانون وفا، زینب
چه زیباتر اگر گوییم: کانون حیا: زهرا
اگر پرسیده بودند از درختان فدک آن روز
که در این عرصه حق با کیست؟ می گفتند: با زهرا!
اگر پرسیده بودند این سوال از کوه از دریا
جواب کل عالم بود بی چون و چرا: زهرا
بگو با تشنگان قدرت و تزویر برگردند
نخواهد کرد بیعت با شمایان مطلقا زهرا
شما که گربه ای بی دست و پا هستید، جای خود
برون آورده حق را از دهان اژدها، زهرا
همه دیدند که در جمع اشباح الّرجال شهر
قیامت کرد با آن خطبه ی غرّا به پا، زهرا
ز دنیای شما چیزی ندارد پیش خود یعنی:
به دنیای شما مردم ندارد اعتنا، زهرا
که بود آنکه رها می کرد از غم، با گلو بندش
یتیمی را فقیری را اسیری خسته را، زهرا
در آن کوچه –زبانم لال- پس تشخیص، مشکل شد
که زهرا مرتضی گردیده بود و مرتضی، زهرا
همیشه عمر گل کوتاه بوده، این قبول اما
که گفته که بماند گل به زیر دست و پا ...زهرا
چرا باید بگیرد دست بر دیوار و برخیزد
به هجده سالگی دارد چرا دستش عصا، زهرا؟
هلا همسایه ها وجدانتان راحت که در این شهر
تلافی می کند زخم زبان را با دعا، زهرا
در آن هفتاد و اندی تلخ روز ِ بعد پیغمبر
نشد روزی که باشد خالی از اشک و بُکا، زهرا
هزاران داغ دیده است و نیاورده بر ابرو خم
شده مصداق ناب البلاء لِلولا، زهرا
خودش می دید و حاضر بود وقتی در کنار شط
حسین تشنه اش را سربریدند از قفا، زهرا
ببین تازه است داغ فاطمه از آن وجودی که
عزادارش تمام عالم و صاحب عزا، زهرا
خودش دراین مصائب بوده و دیده است بی تردید
سر پاک عزیزش را به روی نیزه ها...زهرا
گذشته قرن ها اما ببین تازه است داغ او
قیامت می کند شب های جمعه کربلا، زهرا...
و نام فاطمه زنده است آنجایی که می بینیم
جوانی بسته بر بر پیشانی اش سربند یا زهرا
"شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل"
که می¬گیرد در این سمت بلا دست مرا؟ زهرا
✔عباس احمدی از قم
#نفر_دوم_شعر_منتخب_هیئت_داوران
#هجده_سال_نوری
#نهمین_کنگره_ملی_شعر_فاطمی
#مجمع_شاعران_اهل_بیت_علیهم_السلام
.