.
#شب_سوم_محرم
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
متن روضه 2
🔸منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم
🔸گر چه طفلم به خدا بانوی ملک دو جهانم
امشب دلها رو روانه کنیم...
کنار حرم با صفای بی بی رقیه سلام الله علیها...
امشب به یاد غربت نازدانه ابی عبدالله اشک بریزیم...
🔸ابر سیلی است نقاب رخ همچون قمر من
🔸چادر عصمت زهراست همانا به سر من
نميدونم دختر سه ساله دارید یا نه...
حتما همتون دیدید...
دخترها علاقه خاصی به بابا دارن...
اصلا معروفه...
میگن دخترها بابایی هستند...
آنهایی که دختر دارند بهتر میفهمن چی ميگم...
خدا نکنه کسی این دختر بچه رو اذیت کنه...
میگه بزار بابام بیاد...
شکایتت رو به بابام میکنم...
خدا نکنه زخمی رو بدن دختر بچه باشه...
میگه بزار بابام بیاد...
بهش نشون میدم...
بهش ميگم...
🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته
حالا میخواهی درد دل نازدانه حسین رو گوش بدی بسم الله...
🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته
🔸دلم از داغ کباب و سرم از سنگ شکسته
چقدر بهش سنگ زدند...
چقدر بهش تازیانه زدند...
چقدر سیلی زدند...
یاصاحب الزمان...
🔸رخ نیلی، لب عطشان، دل خونین، تن خسته
اما...
🔸گره از خلق گشایم به همین بازوی بسته
امشب اگه با ابی عبدالله کار داری....
آقا رو به نازدانه اش قسم بده...
اگه گرفتاری، مریضداری، حاجت داری،
اگه کربلا میخواهی...
بگو حسین جان...
تو رو به صورت سیلی خورده دختر سه ساله ات قسم...
امشب دیگه دست خالی ردمون نکن...
🔸طواف شمع چون پروانه می کرد
🔸به دستش موی بابا شانه می کرد
تا سر بابا رو گذاشتند جلو دختر بچه صدا زد بابا...
چه بلایی سرت آوردن...بابا...
🔸سر و روی پدر را پاک می کرد
🔸برایش عقده ی دل باز می کرد
صدا زد بابای خوبم...
🔸به قربان سر نورانی تو
🔸چرا خون ریزد از پیشانی تو
يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ
🔸رخ من نیلی از سیلی است بابا
🔸لبان تو چرا نیلی است بابا
بابا کی با چوب به لب و دندانت زده...
اما میخام بگم...
بابای خوبم...
🔸تو از چوب جفا داری نشانه
🔸مرا باشد نشان از تازیانه
اگه با چوب به لب و دندان تو زدن...
اما به منم تازیانه زدن...
🔸مرا باشد نشان از تازیانه
بابا دیگه طاقت تازیانه ندارم...
طاقت سیلی خوردن ندارم...
طاقت سنگ خوردن ندارم...
🔸ز تو دارم تمنا جان بابا
🔸مرا با خود ببر در نزد زهرا
- صوتی👇
.
.
#امام_زمان
|⇦•در محضرت همیشه گرفتار میرسم ..
#مناجات با امام زمان روحی له لفدا اجرا شده شب چهارم محرم ۹۸ به نفس حاج محمد رضا طاهری •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
در محضرت همیشه گرفتار میرسم
با دستِ خالی و دلِ بیمار میرسم
آقا بدون لطف تو افسرده می شوم
در شعر خود دوباره به تکرار میرسم
بال و پری نمانده ولی در خیال خود
پر میزنم به خیمه ی دلدار میرسم!
جامانده ام من از شهدای مدافعان…
پس کی به قافله منِ بی عار میرسم؟
هستم الی الابد که بدهکارِ مادرت…
اما چرا همیشه طلبکار میرسم؟!!
بنویس بهرِ من سفر کربلا ، نجف
بنویس تا حرم صد وده بار میرسم!!
با سر به خانه ی پدری میزنم سری
وقتی به صحنِ حیدر کرار میرسم!
آهم به قلب شعله ورم زخم میزند
وقتی به واژه ی در و دیوار میرسم …
#حاج_محمد_طاهری
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#شب_چهارم_محرم
#مناجات_دعا
#ویژه_ایام_محرم
.👇
98061203.mp3
1.12M
در محضرت همیشه گرفتار میرسم ..
#مناجات با امام زمان روحی له لفدا اجرا شده شب چهارم محرم ۹۸ به نفس حاج محمد رضا طاهری
.
خواهری مانندِ من داری حسین ..
#روضه و توسل به دو طفلانِ حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم ۹۸ به نفس حاج محمد رضا طاهری •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
زینبم اما پیمبر میشوم
یک تنه امروز حیدر میشوم
گاه عمه گاه مادر میشوم
پیش مرگت ای برادر میشوم
پس مگو بی لشکر و یاری حسین
خواهری ماننده من داری حسین
جلوه هایِ پنج تن هستم تو را
مرتضایِ بت شکن هستم تو را
فاطمه هستم حسن هستم تو را
من زنم نه ! شیر زن هستم تو را
هر کجا باشی کنارت زینب است
هم زره هم ذوالفقارت زینب است
تو اگر دل دار میخواهی منم
در سپاهت یار میخواهی منم
در سفر سردار میخواهی منم
حیدرِ کرار میخواهی منم
هستی ام هستی بیا هستم بده
جانِ زینب نیزه در دستم بده
*من که نمردم داری میگی هل من معین .. هل من ناصر .. شب طفلان حضرت زینب سلام الله علیها این دوتا آقازاده کم مقامی ندارن هر روز امام زمان به اینا سلام میکنه .. در دامن حضرتِ زینب سلام الله علیها پرورش یافتن یه همچین آقازاده هایی رو امشب در خونشون زانو زدی .. امشب کسی دست خالی بره دیگه خودش کاهلی کرده*
تیر عشقت را کمان خواهم کشید
دست از هستی و جان خواهم کشید
تیغ خورد را بی امان خواهم کشید
من دمار از کوفیان خواهم کشید
لافتی الا عقیله میشوم
من یداللهِ قبیله میشوم
دلبرم حالا که تو بی لشکری
ارباً ارباً پیکری می آوری
داغ دارِ ماجرایِ اکبری
ای برادر نیست شرط خواهری
مثل تو ماتم نبیند خواهرت
حیف باشد غم نبیند خواهرت
این دو فرزندم بلاگردان تو
این دو مه پاره فدایِ جان تو
بچه های خواهرت قربان تو
هر دوتا قربانِ فرزندان تو
جان من آیا اجازه میدهی
شاه عاشورا اجازه میدهی
*هر دو رو خودش کفن پوش کرده ، برید به دست و پای دایی جانتون بیفتید .. برید اجازه بگیرید برید میدان .. اومدن گفتن مادر هر کاری میکنیم دایی اجازه نمیده "" گفت اجازه نمیده؟!.. اینطوری که میگم باید با داییتون حرف بزنید .. دستاشونُ گرفت گفت بیاید من خودم اجازه میگیرم از حسین گفت داداش:*
کار من دارد میفتد بر قسم
به زمین افتادن مادر قسم
به دو دست بستهی حیدر قسم
به گرفتاریِ پشت در قسم
پیش زهرا رو سفیدم کن حسین
زینبم اُم الشهیدم کن حسین
*خیلی عجیبه ها ، وقتی که بعضی از این خانواده شهدای مدافع حرم می بینیم چطور به بی بی حضرت زینب سلام الله علیها اقتدا کردن این روضه هارو که میری نگاه میکنی ، وقتی قسم ها رو داد اجازه رو گرفت خانم خودش اومد تو خیمه ، فضه میگه من جلو در خیمهی خانوم ایستاده بودم عرضه داشتم بی بی جان بچه ها اومدن برا بار آخر با شما خداحافظی کنن فرمود نه فضه پرده رو بنداز منو نبینن .. بگو برن فدای داییشون بشن ..*
دور شمعت شعله ور باید شوند
پایِ تو افتاده سر باید شوند
مثل اکبر مختصر باید شوند
از برای تو سپر باید شوند
لااقل شمشیر کمتر میخوری
چند تایی تیر کمتر میخوری
لااقل وقتی اسارت میروم
لحظه ای که از کنارت میرم
بعد تو وقتی به غارت میرم
شام در بزم جسارت میروم
بهتر است اصلاً نبینند آن زمان
مجلس مِی میرود ناموسشان
لحظه ای که بین بازاریم ما
شکوه از نامحرمان داریم ما
لحظه ای که بی کس و یاریم ما
کوچه به کوچه گرفتاریم ما
از چه بهتر دور زینب نیستن
از غم مادر معذب نیستن
#طفلان_زینب
#حاج_محمد_طاهری
#روضه_دوطفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#ویژه_ایام_صفر
👇
|⇦•خواهری ماننده من داری حسین ..
#روضه و توسل به دو طفلانِ حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم ۹۸ به نفس حاج محمد رضا طاهری •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
*چنان جنگی کردن این دوتا آقازاده رجز میخونن امیری حسین و نعم الامیر .. اول عون رو زمین افتاد ، محمد اومد بالایِ سرش ، مراقبت داره میکنه .. میدونه این نانجیبا دستشون برسه به بدن کاری که با علی اکبر کردن ...
دوباره به جنگ ادامه داد این برادر ، او هم رو زمین افتاد ابیعبدالله خودشُ با عجله رسوند .. نمیدونید حسین چقدر خجالت داره میکشه .. آخه همه هستیشُ زینب آورده کربلا .. من قربون این خانم برم خانم حضرت فضه اینجام جلوی در ایستاده ، گفت خانم نذاشتی بچه ها برای بار آخر بیان ببیننت .. حالا بدناشونُ آووردن .. فرمود فضه همین که بهت گفتم بازم پرده ی خیمه رو زمین بنداز نکنه چشمایِ حسین به چشم من بیفته ..
میگن اینجا که رسید فضه زد زیر گریه گفت خانم آخه این چه کاریه حداقل کنار بدناشون بیا .. مگه کنار بدن اکبر نیومدی! مگه کنار بدن قاسم نیومدی! گفت من اومدم اونجا یه جانی به داداشم ببخشم اما اگه اینجا حسین نگاهش به من بیفته انگار جان از بدنش میره .. این گلایه رو عبدالله هم کرد ..
عبدالله چشمش دیگه جایی رو نمیدید دستشو میگرفتن راه میبردن ، ابیعبدالله دستور داد که نره کربلا .
وقتی قافله برگشت نوشتن یه غلامی داشت غلام گفت خوب شد برادر زنت رفت بچه هاتم به کشتن داد! میگه دنبال یه چیزی میگشت که کفش هاشو در آورد پرت کرد سمتش گفت دهانت بشکنه خودم باید میرفتم جانم رو فدای ابی عبدالله میکردم .. اما گلایه رو کرد .. اومد داره یک به یک به محمل ها سر میزنه .. رسید به محمل حضرت زینب ، یه نگاه کرد نشناخت خانم رو .. سوال کرد سراغ زینبُ گرفت .. یه مرتبه بی بی شروع کرد گریه کردن فرمود عبدالله حق داری زینبُ نشناسی .. تا گفت حق داری زینبُ نشناسی ، گفت خانم چرا انقدر شکسته شدی؟!..
شما از مدینه رفتی اینطور نبودید ، مگه چند وقته گذشته .. فرمود عبدالله آخه اون چیزی که من دیدم اگه هرکی جایِ من بود پیر میشد .. جلو چشمام سر از بدنِ داداشم جدا کردن ..
گفت خانم خدا شما رو برا ما حفظ کنه اما به گلایه دارم بی بی جان .. شنیدم کربلا هرکسی زمین می افتاد از بنی هاشم تو زودتر از حسین بالاسرش بودی .. به من بگو ببینم آیا بچه های من قابل نبودن؟!!.. حداقل لحظه ی آخر میرفتی کنارشون ، سرشون رو به دامن می گرفتی ..
همون جوابی که به فضه داد به عبدالله هم داد ..
گذاشت تا رسید اربعین کربلا .. گفت داداش یادتِ وقتی بچه هام رو زمین افتادن از خیمه بیرون نیامدم نگاهت به من نیفته از زینب خجالت نکشی ؟!.. حالا بیا تلافی کن حسین .. اگه میخوای خواهرت خجالت نکشه سراغ رقیه تُ از من نگیر ..
#حاج_محمد_طاهری
#روضه_دوطفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#ویژه_ایام_صفر
.
98061204.mp3
4.74M
خواهری ماننده من داری حسین ..
#روضه و توسل به دو طفلانِ حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم ۹۸ به نفس حاج محمد رضا طاهری
.
|⇦•نمیتونم آروم تو خیمه بشینم ..
#زمزمه و توسل به دو طفلانِ حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم ۹۸ به نفس حاج محمد رضا طاهری •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
ای داداش ..
نمیتونم آروم تو خیمه بشینم
غریبی تُ آخه چطوری ببینم
که هل من معینت زد آتش به سینه ام
ای داداش ..
میرن تا نبینن که لبریزِ دردی
به یک نیزه ی بی کسی تکیه کردی
برا اصغرت دنبالِ آب می گردی ..
میرن تا نبینن که تو بی سپاهی
میرن تا نبینن که تو قتلگاهی
بزار که برن تا غمت رو نبینن
یه کم دیرتر اینها ، رو سینه ت بشینن
حسین جان ، حسین جان ..
ای داداش ..
نمیخوام بشه کارشون آه و افسوس
شبیه حسن پا شن از خواب با کابوس
آخه میکشه آدم و داغِ ناموس
ای داداش ..
نمیخوام ببینن رو دستم طنابِ
ببینن که مادر تو بزم شرابِ
تماشایِ من تویِ بازار عذابِ
نمیخوام ببینن ، میخندن به اشکام
دارن میزنن سنگ ، به ما مردم شام
نمیخوام ببینن ، که قدم کمونه
ببینن تنم رو ، زیرِ تازیونه ..
حسین جان ، حسین جان ..
____
#حاج_محمد_طاهری
#روضه_دوطفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#ویژه_ایام_صفر
👇
98061205.mp3
1.37M
|⇦•نمیتونم آروم تو خیمه بشینم ..
#زمزمه و توسل به دو طفلانِ حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم ۹۸ به نفس حاج محمد رضا طاهری •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
لا تَکرَهوا الفِتنَه فِی الآخرالزمان...
در #آخر_الزمان
از #فتنه بدتان نیاید!
خاصیت خوبش این است،
که قرار است #منافقین را رُسوا کند...
کنز العمّال ۳۱۱۷۰
.
#ورودیه
|⇦•چه خوب آموختی تحت لوای مادرت باشی
#روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شب دوم محرم ۹۸ به نفس حاج حسن شالبافان
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
لا حول و لا قوة الا باالله العلی العظیم
امیرالمومنین علی (ع) فرمودند خدای متعال دو تا حبلِ متین برا من و شما قرار دادن ؛ اولین حبل وجود اقاجانمون رسول مهربانی ها نبی مکرم اسلام پیغمبرخاتم بودند که حضرت فرمودن این وجود رو از من و شما گرفتن. دومین حبلی که مولا فرموندن میدونی چیه؟ فرموندن استغفارِ .. راه نجات و رحمت " مولا فرمودن تا نفس داری به این دومی چنگ بزنید لذا هرکسی که میخواد به نسخه آقاجانم امیرالمومنین اول مظلوم عالم عمل کنه دستشو بیارِ بالا:
استغفرالله الذی لااله الا هو الحی القیوم الرحمن الرحیم ذوالجلال و الاکرام بدیع السموات والارض من جمیع ظلمی و جرمی اسرافی علی نفسی و اتوب الیه ..
امشب میخوام یه اسمی رو همه باهم صدا بزنیم اینی که گفتن اهل بیت رو اسم مادرشون خیلی حساسن تا حالا فک کردین به این موضوع : تو هیاهوی عاشورا وقتی ابی عبدالله میرفت به طرف گودال .. غرقِ در خدا و شهادته یهو دید یکی داره با نام مادر صداش میزنه .. هی میگه یابن الزهرا .. اینجا یه جا بود بی بی صدا زد یه وقتی ام تو گودال خورد زمین .. این صورتِ خون آلودش رو خاک بود امد صدا زد یابن رسول الله .. دید جواب نمیده یابن امیر المومنین .. جواب نشنید یا اباعبدالله .. جواب نشنید یهو صدا زد گفت یابن فاطمه .. ارباب ما صورت خون آلود رو برگردوند حالا میخوام آقاتُ بانام مادر صدا بزنید یابن زهرا ... یابن زهرا ...
چه خوب آموختی تحت لوای مادرت باشی
تمام عمر زیر سایۀ تاجِ سرت باشی
صدف باشیُ بی اندازه فکر گوهرت باشی
خودت میخواستی تحت الشعاع خواهرت باشی
نوشتی در کتاب فاطمیون خط به خط زینب
قدم برداشتی گفتی فقط زینب فقط زینب
*همیشه شب دوم از حضرت زینب کبری میخونیم .. امسال میخوام از زینب دوم کربلا بخوانیم . شاید خیلی کمتر از این خانم بگن ؛ بچه سیدا از عمه جانتون خانم ام کلثوم (س) میخوام چند خطی برات بخونم خیلی خانم غریبه .. بخدا همه جا بوده .. فردا میرسه کربلا با بی بی رسیده بالایِ گودال .. با بی بی وارد شهر شام شده ..
مدینه از حسن هم یک نفر مظلوم تر دارد
همان خواهر که از حال دلِ خواهر خبر دارد
فدای اُم کلوثمی که فرمان از پدر دارد
که جای خویش زینب را همیشه در نظر دارد
برای یاریِ زهرا دو تن را مرتضی آورد
علی میخواست تا زینب دوتا باشد تو را آورد
قسم بر غربت تاریخ این ترفند ممکن نیست
دروغ محضشان کافیست این پیوند ممکن نیست
علی باشد به این وصلت رضایتمند ممکن نیست
به تیغ خشمگین مرتضی سوگند ممکن نیست
در این مکتب که حفظ شان کعبه میشود لازم
تویی کعبه که گرد تو جوانانِ بنی هاشم
برادر زاده هایت از ادب پیش تو چون خادم
حجابت قامت اکبر رکابت زانویِ قاسم
چونان عباس جانت از وفاداری لبالب بود
که بعد از کربلا کارت علمداریِ زینب بود
*مثه فردا رسیدن، آقاجانمون ابی عبدالله دید ذوالجناح دیگه قدم از قدم برنمیداره تو تاریخ نوشتن تا هفتا مرکب ابی عبدالله عوض کرد بعد یه نگاه کرد تاریخ میگه زهیر و حضرت علی اکبر رفتن سراغ یه پیرمرد بادیه نشین پیرمردُ آوردن محضر ابی عبدالله . اینو بهت بگم رفیق نه این که ابی عبدالله نمیدونست سرزمین کجاست نه! بیست و پنج سال قبل با باباش امیرالمومنین از صفین که میومدن دید بابا از اسب پیاده شد ، دید مولا این خاکُ برداشته هی بو میکنه .. دید هی نگاه تو صورت حسین میکنه .. ارباب ما میدونست این سرزمین کجاست .. اما میخواد حجت رو برا خیلیا تمام کنه خیلیا از ابی عبدالله جدا شدن .. وقتی خبر شهادت مسلم رسید خیلیا راهشونُ جدا کردن .. میدونستن یه خبراییِ ..
پیرِمرده که اومد ابی عبدالله ازش پرسید اینجا کجاست؟.. همه دارن گوش میدن پیرمردِ عرضه داشت آقا به اینجا قاضریه میگن ، شط الفرات میگن حضرت فرمود اسم دیگه ای ام داره ؟.. به اینجا نینوا هم میگن .. آقا فرمود پیرمرد یه خورده فکر کن ببین اسم دیگه ام به ذهنت میرسه؟ سرش رو انداخت پایین یه خورده فک کرد گفت اقا به اینجا کربلا هم میگن .. تا گفت کربلا ابی عبدالله اول از همه یه دست به محاسن مبارکش کشید ...صدا میزنه اعوذ بک من الکرب و البلا ..
____
#حاج_حسن_شالبافان
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#روضه_ورود_به_کربلا
#شب_دوم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
👇
|⇦•دلشوره دارم ، ابر بهارم ..
#روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شب دوم محرم ۹۸ به نفس حاج حسن شالبافان •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
یه نگاه کرد گفت عباسم بیا داداش ، بگو همۀ بار هارو رو زمین بزارن ... بگو دیگه همه باید پیاده بشن .. دیدن عباس ابن علی اومد به علی اکبر ، علی اکبر به قاسم قاسم به جوانهای بنی هاشمی همه رو اماده کردن دیدن همه بنی هاشم باهم دارن میرن سمت یه ناقه ای...
اجازه بدید زبانِ حال بگم شاید اینطور باشه ؛ ابی عبدالله که اومد کنار ناقه ، اول از همه پرده این ناقه رو کنار زد ؛ نگاهش افتاد تو نگاه زینب یه مکثی کردن هر دو تا خواهر و برادر؛ یه نگاه تو چشم هم شاید حرفی نزدنا .. خانم زینب یه سری تکون داد ابی عبدالله گفت اره زینب .. گفت همینجاست داداش ؟.. اره همونجا که مادرم گفته بود رسیدیم ..
حرفه ذوقی و دلیِ : میگن اینجور موقع ها یه جایی که میرسن اول از همه بچه هارو پیاده میکنن هربچه ای تو دامن مادرشه اما تاریخ میگهخانم رقیه این سه ساله تو بغل عمه جانش بود .. اول از همه گفت رقیه مُ بدید تا رقیه رو بغل کرد دیدن عمو جانش اومد یه نگاه کرد گفت برم بغل عمو جانم .. همچین که عباس بغلش کرد دیدن علی اکبر داره میاد .. اصلا نزاشتن پاهاش به زمین برسه ..
بس که دویدم بابا عقب قافله
پایِ من از ره شده پر آبله
بزار بمونه ، فردا شب باهات کار دارم .. لذا خانم زینب ، رقیه رو که داد بعد مولا اشاره کرد رفتن کنار یه ناقه ی دیگه ؛ پرده رو کنار زد میدونی که بود؟! عروس مادرش رباب بود .. علی اصغرُ گرفتن .. خلاصه یکی یکی همه پیاده شدن ..
منزل های زیادی پیاده شده بودن و سوار شدن اینجا که دیدن همه بارهارو زمین گذاشتن خانم رباب گفت علی اکبر گفت جانم گفت چرا همه بارهارو زمین گذاشتن عرضه داشت بابام گفته ما زیاد تو این سرزمین میمونیم .. خانم رباب یه نگاه دورش کرد اومد محضرِ بی بی جانم زینب ، یه نگاه تو چشماش کرد گفت خب الحمدالله اینجا آب هم زیاده .. گفت آره رباب جان اون دجله ست .. رباب نگاه کن اون فراتِ .. اما خانم ها ، دیدن چند روزِ دیگه رباب هی میدوه تو این خیمه میگه آب ندارید .. میدوه تو اون خیمه یه چکه اب نیست .. داره میمیره ...
دلشوره دارم ، ابر بهارم
نگو که اینجا کربلاست طاقت ندارم
ای کَس وکارم ، دل بی قرارم
از پیش من جایی نرو بمون کنارم
الهی ..
که کم نشه سایه ت از سرم حسین
ما با هم اومدیم ..
نگو که باید تنهایی از اینجا برم حسین
انقد نگو انا الیه راجعون میترسم
در بیار انگشترتُ حسین جان
من از نگاه ساربان میترسم
حسین .. وای ...
روز دوم مثه فردا حرف زیاده تاریخُ باید بری ورق بزنی ابی عبدالله جدا جدا با اصحاب صحبت کرده یه جا تاریخ میگه فقط مخدرات رو جمع کرده .. اینجا فقط محرماشو جمع کرد همچین که همه جمع شدن دیدن هی اروم دست رو سر رقیه میکشه ...دیدن هی اروم گشواره هاشو نگاه میکنه یه دست کشید رو معجر خانم سکینه .. یه نگاه به ربابُ بچه ش کرد .. گفت نگران نباش میدونم زینب جان
دلت غمینه ، تقدیرم اینه
چشات سرم رو از تنم جدا میبینه
بالای گودال ، میاد سکینه
وقتی که قاتل روی سینه ام میشینه
اینجا باید سرم رو روی نیزه ها ببینی
تنم رو زیر دستُ و پا ببینی
منو جدا جدا جدا ببینی
به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتربود دیر رسیدم من
یه گوشه از گودال مادرُ دیدم من
که رفته بود از حال دیر رسیدم من
#حاج_حسن_شالبافان
#روضه_ورود_به_کربلا
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#شب_دوم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
👇