eitaa logo
امام حسین ع
19.3هزار دنبال‌کننده
401 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
الشام همانجا که به ما بد کردند بی غیرت و بی دین همگی بی دردند دروازه ، خرابه، کوچه و بزم یزید هر چه که بگویی سرمان آوردند ♦️ دلداده ی اشک می شوم می بارم هم باده ی اشک می شوم می بارم وقتی که به یاد غربت سجّادم سجّاده ی اشک می شوم می بارم ♦️ از آتش اشك روز و شب ميسوزد با ياد شهيد تشنه لب ميسوزد بيرون برو از خيمه او اي آتش اين مرد خودش ميان تب ميسوزد ♦️ از داغ غمش زجر کشیدید شما هی روضه شنیدید و چکیدید شما پس وای به حال چشمهایم، ای وای من دیده ام آنچه را شنیدید شما ♦️ تو پرچم سبز كربلايى مولا فرماندهء سنگر دعايى مولا اشك تو بود رسانهء نهضت عشق مصداق "سلاحه البكايى" مولا ♦️ اسلام ز گريه هاى تو احيا شد قرآن به صحيفهء شما معنا شد يك عمر قعود سبز سجادهء اشك تكميل قيام سرخ عاشورا شد ♦️ هر شیعه به جز روضه؛ دعا هم دارد از برکت تو حال بکا هم دارد هر شیعه درون خانه پیش قرآن یک جلد صحیفه ی تو را هم دارد ♦️ ابر آمد و گریه کرد با باد گریست باران شد و قطره قطره افتاد، گریست تا کرببلا زنده بماند ، هر روز در سوگ پدر حضرت سجّاد گریست ♦️ از نور خطابه اش جهان روشن شد تـيــري بـه دل مُـكــدّر دشـمــن شـد با پـيـكر زخمي از اسـارت هـايـش بـر پيكر دين مصطفي جوشن شـد ♦️ با دیدن اب ، گریه میکردی تو با اشک رباب ، گریه میکردی تو هم بر سر سفرهء غذا ، اه کنان هم موقع خواب ، گریه میکردی تو ♦️ اى سبط بزرگوار پيغمبر من با چشم ترت، گريست چشم تر من اى واى چه آمد به سرت كه گفتى: اى كاش نمى زاد مرا مادر من ♦️ با گریه تمام روز تو شب شده بود از هرم بلا تنت پر از تب شده بود با دیدن "بوریا" به خود می گفتی ای کاش تنش کمی مرتب شده بود ♦️♦️ این بنده که عاشق گدایی شده است با دیدن تو کرب و بلایی شده است آقا به غبار جانمازت سوگند با سجده ی تو زمین هوایی شده است ♦️♦️ با خطبه كسى مثل تو اعجاز نكرد مانند تو دل به غصه دمساز نكرد سجادى و اعتقاد دارم چون تو سجاده ى اشك را كسى باز نكرد ............. علیه‌السلام 🔹بعد از سه روز...🔹 بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت یوسف‌ترین شهید خدا پیرهن نداشت او رفت تا که زنده کند رسم عشق را از خود گذشته بود، غم ما و من نداشت آنقدر عاشقانه به معراج رفته بود آنقدر عاشقانه که سر در بدن نداشت خورشیدِ شعله‌ور شده بر روی نیزه‌ها کنج تنور رفتن و افروختن نداشت هر کس شنید غربت او را سؤال کرد بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت؟! ✍ .
کار به نوحوُا رسید روضه به ناله کُنجِ تنور است آرزوی سه ساله لشکرِ کرب و بلا به کوفه رسیده چنگِ حرامی ست بینِ موی سه ساله سمتِ حرم نانِ خشک پَرت نِمودند بُغضِ عجیبی ست در گلوی سه ساله عمّه چرا می زنند سنگ به نیزه پیشِ نگاه تو پیشِ روی سه ساله صحبتِ آویز نیست حرفِ کنیز است کاش نَفهمد چه شد عموی سه ساله زخم شده گردنِ امیرِ اسیران رحم ندارد خدا عَدوی سه ساله شام چه ها کرده که سکونتِ کوفه شد وسطِ ندبه آرزوی سه ساله - ۹۸/۶/۲۱
آقا نگاهم مانده بر در تا بیایی از جاده های روشن فردا بیایی دوری تو بغضی نشانده در گلویم ای کاش میشد یا بمیرم یا بیایی دارد توسل میکند چشمان خیسم ای حاجت روز و شب دنیا بیایی پیچیده شد کار تمام شیعیانت باید برای رفع مشکل ها بیایی دیشب دعا کردم برای دیدن تو دیشب غزل گفتم ردیفش با بیایی امشب دخیلم برعموجانت اباالفضل شاید میان روضه ی سقّا بیایی در انتظار تو تمام لحظه ها را آقا نگاهم مانده بر در تا بیایی *********************** شعر مناجات با امام زمان(عج) در ماه محرم –  قاسم نعمتی خوش بحال عاشقی که با تو مَحرَم می شود روزیِ چشمانِ او فیضی دمادم می شود عاقبت هر کس دلش را شستشو داد از گناه چشمهایش چشمه ی جوشانِ زمزم میشود پلکهایت باز کن درهایِ رحمت را مبند بی نگاهِ تو دل ِ ما خانه ی غم میشود در سر و رویم شده پیدا کمی مویِ سپید فرصت دیدار دارد گوئیا کم میشود دلبرِ احرام بسته،لیلی ِ خیمه نشین چون خمِ مویِ تو قامت هایمان خم میشود این پیامِ ملت ما بود بر آل سعود پاسخِ ما بر شما سیلیِ محکم می شود تاقیامت مثلِ آن پیراهن غارت شده حوله ی خونینِ این حُجاج پرچم می شود بر مشامم میرسد هر لحظه بویِ کربلا مادری آماده ی ماهِ مُحرم می شود مجلسِ روضه بهشت ماست بر زهرا قسم زندگی بی گریه مانند جهنم می شود سفره دارِ گریه بر ارباب شخصِ فاطمه است مادرت صاحب عزایِ ذبحِ اعظم می شود تاسحر مسلم میانِ کوچه ها آواره بود اینچنین غربت گریبان گیر آدم می شود زیر لب میگفت : جان مادرت کوفه میا روزیِ زینب در اینجا درد وماتم می شود دخترِ زهرا که جایش کوچه و بازار نیست دارد اسباب پذیرایی فراهم می شود ماجرایِ کوچه اینجا بر سرم تکرار شد گیر کردن زیرِ پا سهم شما هم می شود گوشه ی گودال،جایِ تنگ،زیرِ دست وپا دنده ها اینگونه شکلش نا منظم می شود ******************     شعر مناجات با امام زمان(عج) در ماه محرم –  وحید محمدی شبی میان همین روضه ها قبولم کن به حرمت غم آل عبا قبولم کن درون سینه ی من حبّ مرتضی جاریست به حق فاطمه و مرتضی قبولم کن برای اینکه به وصل تو دلربا برسم گذاشتم همه را زیر پا، قبولم کن ز لطف بی حدت آقا که کم نمی آید بیا کرم کن و این دفعه را قبولم کن گناه کرده ام آقا، ببخش، شرمنده قبول، من بدم امّا شما قبولم کن سلام منتقم کشته های دشت منا به غربت شهدای منا، قبولم کن به حق آن شهدایی که تشنه جان دادند شبیه تشنه لب کربلا، قبولم کن به ناله های جگر سوز حضرت باقر به روضه خوان غم نینوا قبولم کن به لحظه های پر از ماجرای کوفه و شام به رأس رفته روی نیزه ها قبولم کن @emame3vom ***************
⚫️ ورود کاروان اهل بیت امام حسین (ع) به کوفه😭 @emame3vom صُوت قرآن تو صبرم را رُبود از دل، حسين ز آن سبب سر را زدم بر چوبة محمل، حسين من ز طفلي بر سر دوش نبّي ديدم تو را از چه بگرفتي كنون بر نوك ني منزل، حسين؟ اين تويي بالاي ني اي آفتاب فاطمة؟ يا شده خورشيد گردون بر زمين نازل، حسين مي خورد بر هم لبت، گوئي تكلّم مي‌كني گاه با من، گه بطفلان، گاه با قاتل، حسين اي هلال من ز بس در خاك و خون پوشيده اي ديدنت آسان، شناسائي بود مشكل، حسين اختيار ديده را پاي سرت دادم ز دست ترسم از اشكم بماند كاروان در گِل، حسين با تنت در قتلگه بنشسته جانم در عزا با سرت بر نوك ني اُلفت گرفته دل، حسين با تمام دردها و غصّه‌ها و رنج ها نيستم آني ز طفل كوچكت غافل، حسين هر چه پيش آيد خوش آيد، سينه را كردم سپر با اسارت نهضتت را مي‌كنم كامل، حسين سوز و شور «ميثم» بي دست و پا را كن قبول گر چه شعرش هست در نزد تو ناقابل حسين استاد سازگار
عمرسعد دستور داد پس از شهادت شهدا، سرِ آنان را جدا کرده و بین قبایل تقسیم کنند تا هر قبیله ای تعدادی از سرها را نزد ابن زیاد ببرند تا موجب تقرّب آن قبیله ها به ابن زیاد شود. قبیله کنده به سرپرستی قیس بن اشعث با ۱۳سر،قبیله هوازن به سرکردگی شمر با ۱۲ سر،قبیله تمیم با ۱۷سر،بنی اسد با ۱۶سر،و قبیله مذحج با ۷سر،به طرف کوفه حرکت کردند،باقی سرهای مبارک را قبایل دیگر انتقال دادند. عشیره و بستگان حرّ ریاحی اجازه ندادند تا سرِ حرّ را جدا کنند و بدنش را قطعه قطعه نمایند. 📚مقتل مقرم،ص۳۶۹ 📚لهوف،ص۸۱ .
در همان روز عاشورا ابن سعد به خولی بن یزید اصبحی، و حمیدبن مسلم ازدی،دستور داد سرِ حسین را به کوفه ببرند. سرهای دیگر شهداء را هم توسط شمر، قیس بن شعیث و عمروبن حجاج فرستاد. از آن جا که منزل خولی یک فرسخ با کوفه فاصله داشت،سرِ مبارک امام را به خانه بُرد،اما آن را از همسرش_که دوستدار و پیرو اهل بیت(ع)بود_پنهان کرد. همسر خولی متوجه شد که از تنور خانه با این که آتش نیفروخته است،نوری متصاعد می شود.وقتی نزدیک تنور شد صدای چند زن را شنید که برای امام حسین به صورت جانسوزی گریه می کردند.او ناگهان پِی بُرد که خولی چه کرده است! با گریه از خانه و زندگی خولی بیرون رفت و تا پایان عمرش،از غم حسین نه آرایش کرد و نه عطر و بوی خوش استعمال نمود. مردم از آن پس نام او را عیوف ((خوددار)) گذاشتند. صبح روز بعد،خولی رأس مبارک حضرت را به دارالاماره برد و آن را پیش روی ابن زیاد_که به تازگی از نخلیه بازگشته بود_ قرار داد.خولی در حالی که سر مقدس امام را به ابن زیاد تحویل می داد شعری خواند، ابن زیاد از این که در شعر خولی از حسین تعریف شده بود ناراحت شد و گفت:اگر می دانی که او شخص خوبی بود چرا او را کشتی؟به خدا قسم هیچ پاداشی به تو نخواهم داد. 📚مقتل مقرم،ص۳۶۹_۳۷۰ 📚البدایة ابن کثیر،ج۸،ص۱۹۰ 📚انساب الاشراف بلاذری،ج۵،ص۲۳۸ 📚تذکرةالخواص،ص۱۴۴
ابن سعد پیش از حرکت به کوفه و انتقال سرهای شهدا،تا ظهر صبر کرد.کشته های لشکر خویش را جمع نمود،بر آنها نماز گزارد و آنها را دفن کرد. ولی پیکر مطهّر ریحانه رسول خدا و شهدای سپاهش را بدون غسل و کفن در معرض باد و آفتاب سوزان رها کرد،در آن چند روز،تنها حیوانات بیابان بودند که یکی پس از دیگری به زیارت امام و شهدا می آمدند. بعد از ظهر به همراه همسر،فرزندان،کنیزان امام حسین و خانواده اصحاب که ۲۰ زن بودند و به صورت اسیرانِ غیر مسلمان [بدون رعایت موازین انسانی] و بر روی پالانِ نامناسب شترها نشسته بودند به سوی کوفه حرکت کردند. 📚مقتل مقرم،ص۳۷۰_۳۷۱ 📚مقتل الحسین،خوارزمی،ج۲،ص۲۹ 📚نفس المهموم،ص۲۰۴ 📚مستدرک الوسائل،ج۲،ص۲۳۴ .
در میان آنها حضرت سجاد(ع)که ۲۳سال سن داشت،از شدت بیماری بی حال و بستری بود،اما به رغم بیماری اش او را سوار بر شتر جوان لنگی کردند که حتی پالان هم نداشت. حضرت باقرالعلوم(ع)فرزند امام سجاد(ع) نیز که سنّ او در آن روز دو سال و چند ماه بود حضور داشت. از فرزندان امام مجتبی(ع)نیز،زید،عمرو و حسن مثنّی در میان اسراء بودند،حسن مثنّی بعد از کشتن ۱۷ تَن از دشمنان و دریافتِ ۱۸ زخم بر بدن و قطع شدنِ دست راستش،مادرش اسماءبن خارجه فزاری،او را بر گرفت و عمرسعد به دلیل فزاری بودنِ مادرش او را نکشت و به اسارت گرفت. 📚مقتل مقرم،ص۳۷۱ 📚نسب قریش،ص۵۸ 📚اقبال ابن طاوس،ص۵۴ 📚اثبات الوصیه،ص۱۴۳ 📚لهوف،ص۸ 📚اسعاف الراغبین،ص۲۸ .
. . هنگام حرکت،زن ها ابن سعد و اصحابش را قسم دادند:ما را از کنار شهدا عبور دهید. وقتی به گودال قتلگاه رسیدند و چشمشان به اعضای قطعه قطعه شده و بدن های تیر خورده و خون آلود که زیر پای اسب ها پایمال شده بودند افتاد،شیون و زاری سر دادند و سیلی به صورت زدند. زینب فریاد زد: "[یا محمدا!هذا حسین بالعراء،مرمل بالدماء، مقطع الأعضاء و بناتک سبایا و ذریتک مقتلة_ای رسول خدا!این حسین توست که بدنش عریان و آغشته به خون است،و اعضای بدنش بریده و قطعه قطعه شده است،ای رسول خدا!این ها دختران تو هستند که به اسارت می روند و خاندان تو که کشته می شوند]." با شنیدن این نوحه،همه_دوست و دشمن_ به گریه افتادند،حتی اشک اسب ها[و حیوانات همراه آنها]جاری شد و بر روی پاهایشان ریخت. آن گاه دست هایش را گشود و زیر بدن حسین(ع)برد،سپس دست ها را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: "[الهی تقبل منّا هذا القربان_خدایا این قربانی را از ما بپذیر]." 📚مقتل مقرم،ص۳۷۱_۳۷۲ 📚کامل ابن اثیر،ج۴،ص۳۳ 📚خطط مقریطی،ج۲،ص۲۸۰ 📚مقتل خوارزمی،ج۲،ص۳۹ 📚لهوف،ص۷۴ 📚الکبریت الاحمر،ج۳،ص۱۳
بانو سکینه بدن مطهر پدر را در آغوش کشید،او در همان حال شنید که یک نفر میگوید: [شیعتی ما إن شربتم_عذب ماء فاذکرونی_ أو سمعتم بغریب_أو شهید فاندبونی]. هیچ کس نتوانست سکینه را از پدر جدا کند،به ناچار،چند نفر او را با خشونت و قهر کشیدند و پدر را از سکینه گرفتند. اما حضرت سجاد،نگاهش به اصحاب و خانواده اش افتاد و دید آنها سر بریده در گودال قتلگاه نقش بر زمین هستند و جگر گوشه فاطمه زهرا(س) در میان آنها به گونه ای جانگداز و رقت انگیز به زمین افتاده و چیزی نمانده است تا در اثر مصیبت و بی احترامی بزرگ،آسمان ها و زمین شکافته شود و کوه ها خورد و متلاشی گردد. این مصیبت برای او خیلی سنگین نمود و به شدت نگران شد.زینب او را دید و پِی به نگرانی حضرت برد و با این که صبر حضرت آن قدر زیاد است که حتی کوه ها توان برابری با صبر او را ندارند،جلو آمد و ایشان را دعوت به آرامش و صبر نمود. بانو زینب در آن لحظه به برادرزاده اس گفت: "ای یادگار و بازمانده پدر و برادرم!چرا خودت را اذیت میکنی؟!به خدا قسم!این عهدی است که خدا از پدر و جدّت گرفته است.خدا از کسانی عهد و میثاق گرفته است که انسان های شرور و فراعنه زمین آنها را نمی شناسند. اما آنها برای آسمانیان کاملا شناخته شده اند،آنها این بدن های پاره پاره و اعضای قطع شده را جمع می کنند و به خاک می سپارند،آن گاه در این خاک،پرچمی برای قبر منوّر پدرت برخواهند افراشت که اثر آن تا قیامت محو نشود و به کُهنگی نگراید. سردُمداران کفر و پیروان آنها برای محو کردن و نابودی آن بسیار تلاش خواهند کرد اما جز اثر معکوس نتیجه ای برایشان نخواهد داشت و روز به روز اثر این نهضت،گسترده تر خواهد شد". 📚مقتل مقرم،ص۳۷۳_۳۷۴ 📚تهذیب الاسماء نووی،ج۱،ص۱۶۳ 📚مصباح کفعمی،ص۳۷۶ 📚تظلم الزهرا،ص۱۳۵ 📚تاریخ طبری،ج۶،ص۸۹ 📚کامل الزیارات،ص۲۶۱،باب۸۸ .
◾️ اشعار طفلان حضرت مسلم بن عقیل (ع)  علی اکبر لطیفیان دلم مبتلای یتیمان مسلم سرم خاک پای یتیمان مسلم که هستم گدای یتیمان مسلم یتیم و وحید و فرید و اسیرند دوتا مستجار و دوتا مستجیرند دوتا مثل چشمه دوتا مثل آب و ... دوتا ماهتاب و دوتا آفتاب و ... دوتا یوسفِ رفته زیر نقاب و ... دو صاحب کرامت دو صاحب مدارج دو باب العنایت دو باب الحوائج دوتا قرص ماهی که همتا ندارند دوتا بی گناهی که بابا ندارند دو بی سر پناهی که مأوا ندارند یکی روح مسلم یکی جان مسلم الهی به قربان طفلان مسلم دوتا یاکریم هوایِ حسین اند دو گلدسته یِ کربلایِ حسین اند فدایِ همه بچه هایِ حسین اند دوتا طفل بی جان دوتا طفل بی سر یکی نذر اکبر یکی نذر اصغر دو عاشق که در دل قراری ندارند دو خسته که راهِ فراری ندارند به جز گریه کردن که کاری ندارند دلِ عالم از اشک اینان شکسته شده مویشان بسته،دندان شکسته چه شد بر دهانِ دوتا بچه ها زد؟ چرا گردن آن دو را از قفا زد؟ یکی بر سرش زد یکی دست و پا زد به زانو نشست و کبوتر کُشی کرد کنار برادر، برادر کُشی کرد بدن در فرات و سر هر دو را بُرد به کیسه نهاد و به بزم جفا بُرد گمان خولی است و سر شاه را بُرد گرفتار خشم عبیدِ لعین شد اجابت ز یا اَحکَمَ الحاکمین شد 🌺
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🏴🏴🏴🏴🏴 🏴🏴 ویژه نامه محرم 😭😭 طفلان مسلم🌹🌹 محمد و ابراهیم🌹🌹، دو فرزند مسلم بن عقیل بودند که در حادثه کربلا اسیر شدند. ابن زیاد دستور داد آن دو را زندانی کردند. این دو نوجوان نابالغ، مدت یک سال در زندان بودند. سپس با کمک «مشکور»، پیرمرد زندان بان که هوادار اهل بیت بود، شبانه از زندان گریختند. شب به خانه زنی پناه بردند که شوهرش در سپاه ابن زیاد بود. حارث، آن دو را کنار رود فرات برد و بی رحمانه سر از تنشان جدا کرد 😱و پیکرشان را در فرات افکند و سرهای آن دو را برای دریافت جایزه نزد ابن زیاد برد.مجله ارمغان حوزه 🏴🏴🏴🏴🏴 @emame3vom بازدید طفلان حضرت مسلم(ع) از جعفر آقاي مجتهدي آیت الله مبشرکاشانی: روزي خدمت جعفر آقاي مجتهدي رسيدم،چند نفری که در اتاق ایشان نشسته بودند تماماً حال گريه و گريستن داشتند، از يکي پرسيدم چه اتفاقي افتاده؟ گفت: جعفرآقا در نجف که بود، زياد به زيارت دو طفلان حضرت مسلم مي‌رفته، امروز دو طفلان حضرت مسلم به ديدن جعفر آقا آمدند به اين نحو که ناگاه مي‌بيند دو جوان زيباروي مقابلش ظاهر مي‌شوند از آن‌ها مي‌پرسد: آقازاده‌ها شما کيستيد؟ پاسخ مي‌دهند ما فرزندان مسلم بن عقيل هستيم، شما مکرّر به ديدن ما آمدي، الآن که شما مشکل جسماني داري، ما به ديدن شما آمديم من محمّد و اين برادرم ابراهيم است. 💠
. ما گرفتار بلاي زينبيم ما حسيني از عطاي زينبيم تا خدا بر ما عنايت مي كند ما گداي هر گداي زينبيم بر گل نرگس قسم در روضه ها سائل مهر و وفاي زينبيم ما براي دين به سينه مي زنيم شيعيان درسهاي زينبيم سينه عريان حسين بي كفن رخ كبودان عزاي زينبيم آخر مجلس به وقت شور عشق سوي مقتل در قفاي زينبيم ما به وادي محبت ازازل كربلايي، از دعاي زينبيم وقت ديدار اجل بعد از حسين چشم، در راه لقاي زينبيم در جزا گر مادرش رخصت دهد دست بر سينه به پاي زينبيم .
امام حسین ع
⚫️بعد از کربلا چه گذشت.. 🔷 در این روز دفن شهدای کربلا توسط قبیله بنی اسد و با راهنمایی و نظارت امام
⚫️بعد از کربلا چه گذشت...(قسمت 4) 🔥عبیدالله ابن زیاد سرهای مقدس را به سمت شام و برای یزید فرستاد،یزید دستور داد که اسرا را هم به شام بفرستید. ⚡️کسانی که همراه سرهای مقدس سفر میکردند در اولین منزل فرود امدند تا غذا بخورند. در حالیکه مامورین مشغول خوشحالی و خوردن غذا و شرب خمر بودند، ناگهان دستی روی دیوار پدیدار شد و نوشت: 📛"آیا امتی که حسین را میکشند امید شفاعت جدش را روز حساب و قیامت دارند؟" 🔰مامورین مضطرب و هراسان شدند و خواستند دست را بگیرند که دست ناپدید شد. دوباره مامورین مشغول خوردن غذا شدند که دوباره دست ظاهر شد و نوشت: 📛" نه این چنین نیست،بخدا قسم که اینها شفیعی ندارند و روز قیامت در عذاب خواهند بود." 🔴 مامورین دوباره سعی کردند دست را بگیرند و نتوانستند. دوباره مشغول غذا خوردن شدند که دوباره دست ظاهر شد و نوشت: 📛"حسین را به حکم حاکم جور کشتند و این خلاف حکم خدا است." ♨️ غذا خوردن برای همه ناگوار شد و از آنجا کوچ کردند. ♻️مامورین ابن زیاد در راه سر حسین علیه السلام را از صندوق در آوردند و روی نی قرار دادند تا به منزلی رسیدند که راهبی در انجا زندگی میکرد. 🌹نیمه شب راهب متوجه شد از بیرون نوری از زمین تا آسمان✨ میدرخشد. بیرون امد و دید نور از سر حسین علیه السلام هست،نزد مامورین آمد و گفت: شماها کی هستید؟ 🔹مامورین ابن زیاد. 🔸این سر کیست؟ 🔹 سر حسین ابن علی 🔸کدام علی؟ 🔹 علی ابن ابیطالب. 🔸 مادرش کیست؟ 🔹فاطمه دختر رسول خدا. 🔸دختر پیامبرتان؟ 🔹بلی! 🔸وای بر شما که چه بد مردمی هستید! اگر مسیح فرزندی داشت او را روی مژه ی چشمانمان نگه میداشتیم... ♦️ممکن است ده هزار دینار به شما بدهم و این سر را تا صبح به من بسپارید؟ مانعی ندارد. 🔴ده هزار دینار را گرفتند و سر را به راهب دادند. 🌸راهب سر را شستشو داد و معطر گردانید و روی زانو گذاشت و تمام شب گریه میکرد تا صبح سر حسین را مخاطب قرار داد و گفت: ای سر مقدس من گواهی میدهم که جز خدای یکتا خدایی نیست و گواهی میدهم که محمد جد تو رسول خداست و من بر دین جد تو هستم.. 🌷 💥فردا صبح نزدیک شام که رسیدند،ماموران سر ابی عبدالله گفتند: بیایید دینارها را تقسیم کنیم مبادا یزید از ما بستاند، وقتی کیسه های زر را گشودند دیدند که دینارهای طلا به خزف تبدیل شده بود که یک طرف آن مکتوب بود: 🔴"و لا تحسبن الله غافلا عمّا یعمل الظالمون. و در طرف دیگر: 🔴 "و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون" 🌺اسرای اهل بیت چون نزدیک شام رسیدند ،تمام مردمان شام از کوچک و بزرگ برای تماشای اهل بیت و اظهار شادمانی از پیروزی یزید به استقبال شتافتند، ⚡️به منظور تکمیل تزیین شهر سه روز اهل بیت را در خارج شهر متوقف ساختند و شهر را با انواع تزیینات اراستند. 🔥مردم مشغول لهو و لعب و رقص و پایکوبی شدند . اهل بیت وارد دمشق شدند... 📙 نفس المهموم ص423، 📔 صواعق المحرقه ص197. 📘مناقب ابن شهراشوب ج4 ص 82 📕نفس الهموم ص 429 📓 کامل بهایی ج2،ص186 .
. امام حسین (ع)-- (س) از کربلایت زخمی و بی بال رفتم با چشم هایی تار از گودال رفتم از حال و روزت بی خبر بودم برادر با شمر و خولی همسفر بودم برادر با چادر خاکی سر بازار رفتم با دست خالی جنگ آن اغیار رفتم زخم زبان از شهر پر نیرنگ خوردم در کوفه از شاگردهایم سنگ خوردم از ازدحام کوچه ها ترسید زینب از هم محلی کم محلی دید زینب همسایه ای داغ دلم را تازه میکرد چادر نمازم را سرش اندازه میکرد خاکستر غم بر سر من ریخت کوفه خورشید را از شاخه ای آویخت کوفه رفتم برای ماندن اسلام رفتم با آستینی پاره شهر شام رفتم از راه های سخت و بی برگشت رفتم با دست های بسته پای تشت رفتم از شعله ها خاکسترت را پس گرفتم از خیزران آخر سرت را پس گرفتم .
میگن روضه دل‌مُردگیه میگن گریه افسردگیه نمی‌دونن خبر ندارن حسین آغاز زندگیه اتفاقاً روضه، نور میده دلا رو اتفاقاً گریه، می‌بره بلا رو اتفاقاً حسین، حسین، زنده کرده ما رو ما پای همین پرچم، دلخوش به تولّاییم با گریه به ثارالله، ما فاتح دنیاییم این سوزِ آه و بکا لَاتَبرُدُ اَبَدا (لَایُطفِئُ نورالله، نور اباعبدالله) ............................................... میگن بسه غصه بسه غم میگن بازیه شال و عَلَم نمی‌دونن با روضه شدیم رها از زیر بار ستم اتفاقاً این غم، باعث نشاطه اتفاقاً این شال، پرچم حیاته اتفاقاً حسین، حسین، کشتی نجاته هرکی با حسین باشه، سرزنده و آزاده‌س شیعه تا حسین داره، یک لشکر آماده‌س این شعله‌های عزا لَاتَبرُدُ اَبَدا (لَایُطفِئُ نورالله، نور اباعبدالله) .............................................. میگن اینقد عزا واسه‌چی؟ سفر تا کربلا واسه‌چی؟ میگیم اصلاً بدون حسین تپش تُو قلب ما واسه‌چی؟ اتفاقاً این شور، مملو از شعوره اتفاقاً این راه، منتهی به نوره اتفاقاً حسین، حسین، شعارِ ظهوره دلبسته‌ی دنیا نه، ما دل به حرم بستیم طعنه بزنن بازم، ما پای حسین هستیم این آتیش دل ما لَاتَبرُدُ اَبَدا (لَایُطفِئُ نورالله، نور اباعبدالله) .
[WWW.MESBAH.INFO]Shab3-Moharam-1398[09].mp3
15.25M
◾️شور "میگن روضه دل‌مُردگیه..." 🎤حاج‌امیر کرمانشاهی ✍️حمید رمی
4_6044267863177430505.mp3
2.09M
توی خرابه هر شب منتظرت نشستم  الان چند شب بابا که چشمام و نبستم  تا یه صدا شنیدم دنبال تو دویدم  بیا ببین که مثل مادر تو خمیدم  از تو میپرسم اما عمه جواب نمیده  از وقتی رفتی میدون  هیشکی تو رو ندیده  خودت گفتی که مارو به مهمونی میبری  یه عالمه النگو برای من میخری کشون کشون میبردن با پای زخمی مارو  عمه با گریه میشست زخمای دست و پام و  خودم دیدم با نیزه سر عموم و بردن  جلو چشای خیسم با مشک آب میخوردن  یه مرد زشت و اخمو دنبال من میدوید  من و کتک میزد و گوشوارمو میکشید  دخترکای شامی اشکامو در میارن  من دوسشون ندارم ادامو در میارن  دور منو میگیرن میگن موهات سفیده  اونا نمیدونن که چشای من چی دیده  با دست و پای بسته مارو به کاخ بردن  خودم دیدم سرت رو میون تشت اوردن  با خیزران میزدن روی لبای بسته ات  خودم دیدم که افتاد دندونای شکسته ات  حضرت رقیه درخرابه شام بنی فاطمه @emame3vom
واحد شب عاشورا98 دل تو دلم نیس چه کنم شکر خدا قرارمی شب شب آخره داداش شکرخدا کنارمی دور و بر خیمه ی من راه میری و خونه دلت فکر اسیریم و نکن آخ چه پریشونه دلت وای اگه صبح از را بیاد وای اگه فردا برسه وای که اگه کار عطش به ظهر صحرا برسه تیر سه شعبه خودش و به این در اون در زده تا وقتی علمدارت و دید از تو کمون بشه رها چشم تموم نیزه ها فکر علی اکبرتن تیرا به فکر زدنِ حلق علی اصغرتن هرکی با هرچی بتونه فردا سراغ تو میاد لحظه ی رو نی شدنت کاشکی نیاد خدا نخواد لحظه ی آخر که بشه مادرمون میاد داداش دخترت از پا نیزه ها سر تو رو نبینه کاش پیرهنی که مادرمون داده برات، تنِ توئه چشمای دشمنت پیِ غارت پیرهن توئه کاش لااقل وقت غروب دشمن تو نیاره آب کاش پای گهواره دیگه تازه نشه غم رباب داری میری و رفتنت آتیش به جونم میزنه خودت بگو خواهرتو چطور ازت دل بکنه خاطره هام باتو داداش مرور میشه یکی یکی درد دلامو بعد تو نمیدونم بگم به کی میمونه رو خاکا تنت غارت میشه پیروهنت یه بار نه صدبار میزنن بانیزه روی بدنت سخته داداش مادر تو گوشه گودال ببینه که شمر داره میرسه و رو سینه ی تو میشینه مداح: شاعران: @emame3vom 〰〰〰〰〰〰〰〰
Fadaeian_Moharam_9809_07.mp3
13.37M
شاعران محسن ناصحی و روح الله پیدایی 〰〰〰〰〰〰〰〰
زبانحال می‌کنی با سر برادر ای ماه من برگو چرا بر نی نشستی چند روزِ رفتی قلب خواهر را شکستی در کربلا ای گل ترا گم کرده بودم اکنون بکوفه باز پیدایت نمودم ای ماه زینب. که بر سنانی گاهی به نیزه. گاهی نهانی مظلوم حسینم ۲. از هجر و داغت در شور و شینم دیشب کجا بودی ندیدم ماه رویت برگو چرا خاکستری گردیده مویت گر اکرم الضیف هست و در دین تازه مهمان از چه ترا کنج تنور کردند و پنهان جای تو بوده. آغوش زهرا کنج تنور کی. داده ترا جا مظلوم حسینم ۲. از هجر و داغت در شور و شینم خون ریزد از فرق سرت خواهر بمیرد فرصت ندادن تا عزای تو بگیرد سر بشکنم بر چوب محمل ای برادر همدرد تو گردم فدایت جان خواهر طاقت ندارم. ای نور چشمان بر نیزه بینم. رآس شهیدان مظلوم حسینم ۲. از هجر و داغت در شور و شینم @emame3vom هرجا روی من همسفر هستم برادر تو روی نی من کنج محمل زارو مضطر گاهی چو خورشیدی به نوک نی بتابی گاهی نگاهی کن بطفلان از ثوابی طفل حزینت پرسد زبابا برگو چگویم. ای ماه زیبا مظلوم حسینم ۲. از هجر و داغت در شور و شینم .
🌸 🌸 🌿سینه زنی به سبک🌿 🍃جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم🍃 سر من ای سر خونبار به فدای سر تو2 به سرم سایه نگهدار به فدای سر تو بی تو چون شام سیه گشته تمام روزم هفت روز است که با داغ غمت می سوزم ای مرا شمع شب تار فدای سر تو سر من ای سر خونبار فدای سر تو2 دشمنت گر به سرم سنگ زند صبر کنم زخم هر چه به دل تنگ زند صبر کنم تو پریشان مشو ای یار فدای سر تو سر من ای سر خونبار فدای سر تو2 خصم بر زخم دلم هلهله زد غم مخوری گر به دست وبدنم سلسله زد غم مخوری هستیم ای مه دلدار فدای سر تو سر من ای سر خونبار فدای سرتو2 غم مخور در رهت از دیده گوهر می ریزم بر یتیمان بدن خویش سپر می سازم ای به عالم سر وسردار فدای سر تو سر من ای سر خونبار فدای سر تو2 خصم را تا که دراین وادیه رسوا نکنم زخم های جگر خویش مداوا نکنم دل زغمها نکنی زار فدای سر تو سر من ای سر خونبار فدای سر تو ✨رضا حمامی آرونی✨ 🍁🍁