نذرتون قبول...❤️✨
اینم نذری خوشمزه آخر هیات...😍✨
#گزارش_تصویری
#عزیزم_حسین_علیه_السلام
#کانون_فرهنگی_امام_مهربانی_ها
@emame_mehrabaniha
18.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این شب و روزای سنگین، صدقه فراموش نشه رفقا...
شماره حساب جهت واریز:
6104337388295378
به نام خانم زهرا اسدی
#کانون_فرهنگی_امام_مهربانی_ها
@emame_mehrabaniha
هدایت شده از بهشت ثامن الائمه
هیئت تمام شد، همه رفتند و تو هنوز
بالای تل نشستهای و گریه میکنی...
#محرم
#امام_حسین
@beheshtesamen
9.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مشکی میپوشیم برای اینکه...
به قول شاعر: سیاهیات عوضم کرده، حقیقتا عجیبه؛ نمیرم از در این خونه، قسم به این کتیبه...🙂❤️✨
#پناهم_حسین_علیه_السلام
#کانون_فرهنگی_امام_مهربانی_ها
@emame_mehrabaniha
کانون دخترانه امام مهربانی ها🇵🇸
آنچه خواهید دید... به زودی، شما همراه خواهید شد با داستانی که متفاوته از همهی داستان هایی که تا ال
39.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
+هزینه هر یه تبلیغ چقدر میشه؟
_قبلا حساب شده!
+کی حساب کرده؟
_امام حسین(ع)!🙂❤️
✨ به تماشای قسمت اول دعوت شدین✨
#به_توان_ده
#آنچه_خواهید_دید
#قسمت_اول
#کانون_فرهنگی_امام_مهربانی_ها
@emame_mehrabaniha
کانون دخترانه امام مهربانی ها🇵🇸
✨بسم رب الحسین✨ مرغ دلم به عشق شما پر کشیده است✨ تا آسمان کرببلاتان پریده است✨ من آمدم برای شما نوکر
بریم آخرین پیامای چالش رو با هم بخونیم؟🥲✨
" بسم رب الحسین "
میترسیدم. شنیده بودم خیلیها اول محرم را دیده و به تاسوعا و عاشورا نرسیدند.
حیف بود حالا که شبِ هشتم محرم چشم میبندم، دیگر روشنی فردا را نبینم. یادِ او که افتادم؛ ترس و نگرانی همچون کبوتر، از جانم گریخت. او به معرفت، معروف است. منِ ارادتمند را لنگ نمیگذارد. مگر میشود ابوفاضل، اشکهایم را برای مظلومانِ برادرش نادیده بگیرد؟
روز که میرسد، قدم به هیئت که میگذارم؛ دیدن دیوارِ مزین به جملهی "ماه ترین عموی دنیا عباس" دلم را میبرد به آسمان. تاپ تاپِ قلبم، ذرهای هم راحتم نمیگذارد. خادمها مثل همیشه در تکاپو بودند حتی بیشتر از روزهای قبل. گوشهای مینشینم. هر چند که دلم برای نوکریِ ارباب له له میزد، اما ما نالایقتر این حرفها بودیم. صدایم که زدند، سر از کتاب که درآوردم، نشنیدم و نفهمیدم چه شد.
به خود که آمدم دیدم دم در ایستادهام و به مهمانان ارباب خوش آمد میگویم.
گفتند این واحد کفشداریست. کیسهها را دانه دانه به مهمانان میدهی تا کفشهایشان را در آن بگذراند و داخل بروند. اما اینها برای من مهم نبود. اصلا میگفتند تو برو و زبالههای روی زمین را جمع کن. چه فرقی داشت؟ نوکر، نوکری میکند. کجا و چطورش مهم نیست. سر پا ایستاده و زیر لب زیارت عاشورا را زمزمه میکنم. قسمتی از آن بَد با دلم بازی میکند.
" اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتی مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
خدایا مرگ و زندگی من را با محمد و آل محمد قرار ده. "
خدایا نکند که حسینت مرا طرد کند؟
نکند به هنگام مرگ، او به سراغم نیاید؟
نکند رزق اشک روضهاش را از من بگیرد؟
قلبم به تلاطم میافتد. یاد شب قبل در ذهنم پررنگ میشود. نگرانِ نبودنم در این مجلس بودم و حال در مقام خادم اینجا ایستادهام.
نسیم لبخند صورتم را نوازش میکند.
نباید از یاد ببرم که معرفت و نوکرنوازی، در این خاندان ارثیست.
- جاموندهی همیشگی✏️
#از_دل
#نوشته_یک_خادم
#کانون_فرهنگی_امام_مهربانی_ها
@emame_mehrabaniha
خادمی کردن وقتی یکسال از خادمی دور میشوی ،تازه میفهمی چقدر این شور خادمی دلنشین هست،هرچند که در هرجا باشیم از روضه آقای مان دور نمیشویم وخودمون به یک مجلس میرسانیم، من خادمی کردن رو از مادری یاد گرفتم که تو روضه های دهه یا شب قدر که میرفتیم خونه بتول خانوم میگفت بلندشید کارکنید ،امسال هم به همون منوال یجا از کار که خراب شد واقعا دلم شکست،شکستم به این علت که آقاجان من برگشتم که کم نزارم اما نشد،بعد که توسلی صورت گرفت مشکل الحمدالله به خوبی حل شد،در بین کارها یک جا رو شب سوم محرم با مادرم رفتم برای کار هیئت، در مسیر برق خیابان رفت و بعد مدتی مادرم خورد زمین
دستم وسایل هیئت بود منم نتونستم مامانم رو بگیرم، انقدر اعصابم خورد شد گریم گرفت، مردهای خیابان با عجله رفتن دنبال آب یا آب قند برای مادرم
ومنی که حضرت زهرایی هستم بیشتر روضه شب ۳ و روضه مدینه رو فهمیدم .
خستگی های اون چندروزه فراموشم شد فهمیدم تو این دوران هرچقدر کار کرد و خورد زمین به اندازه اون روز عاشورا واسارت های بعدش نمیشه تازه اونموقع کسی هم کمک نبود😭😭وای بر خیمه های بی عباس.
#از_دل
#نوشته_یک_خادم
#کانون_فرهنگی_امام_مهربانی_ها
@emame_mehrabaniha