بسمالله الرحمن الرحیم
#روضه_حضرت_موسی_بن_جعفر_امام_کاظ_علیه_السلام
السلام علیک یا موسی بن جعفر یا باب الحوائج
بریم در خونه باب الحوايح.
خطیب بغدادی – عالم اهل سنته – می گوید:
هر زمان که گرفتاری داشتم
می رفتم کنار ضریح موسی بن جعفر
کمک می خواستم و نتیجه می گرفتم.
این عالم اهل سنت است حالا ببینید با شیعیانش چه می کنه....
♦️کیست این مرد، که اوصاف پیمبر دارد 2
♦️از قدم تا به سرش هیبت حیدر دارد
♦️بی عصا آمده و حضرت موسی شده است
♦️ریشه در سلسله ی حضرت جعفر دارد
آقا جانم
♦️بی سبب نیست2
اگر حاجت ما را داده
♦️به لبش زمزمه ی سوره ی کوثر دارد.
♦️چند وقتی است که دنبال اجل می گردد
وقتی كه امام كاظم(علیهالسلام) رو تو بصره زندانی بودند
شکر خدا کردند که اینجا مشغول عبادت و خلوت با تو هستم
اما حضرت آنقدر اذیت شده بودند
قریب به 15سال....😭
لحن دعای امام در زندان خیلی دردناک بود .
خَلِّصني مِن يَدَيْ هارُون الرشيد؛
خدایا مرا از دست هارون خلاص كن
آخ قربونت برم امام کاظم...
زندان نبوده،
سیاه چال بوده، آقا نه روز رو متوجه میشد نه شب رو متوجه میشد،
نه نور خورشید رو میدید،
♦️کنج زندان بلا روضه ی مادر دارد(۳)
مثل مادرش از خدا می خواد اللهم عجل وفاتی سریعا)
♦️چند وقتی است تنش سخت به هم ریخته است
♦️اینقَدَر زخم، روی پیکر لاغر دارد
با عبا زود بپیچید به هم پایش را
اینکه اینگونه تنش ریخته دختر دارد
خبر پیچید ، گفتن
موسی ابن جعفر و آزاد میکنن ،
مردم همه جلو زندان جمع شدن
پیر و جوون؛
یکی گفت آگه آقا رو ببینم دستش و می بوسم ، یکی گفت آگه آقا رو ببینم می گم آقا دلم برات تنگ شده بود …
هر کی ، یه آرزویی می گفت ،
یه مرتبه ، چشما همه یه نقطه،
اونم جلو در زندان …
یه مرتبه دیدن
در زندان باز شد
جمعیت بلند شد گفتن الان آقا رو آزاد میکنن همه آماده بودن گل بریزن …
یه وقت دیدن چهار تا غلام زیر یه لنگه ی دری رو گرفتن … در زیارتش میگن ، سلام من بر اون بدنی که سرش از لنگه در آویزان بود … “هذا امام الرافضة”
مردم اومدن زیر بدن آقا رو گرفتن ،
خدا ، آقا چهارده سال زندان بوده ، لاغر و ضعیف شده ، پس چرا سنگینی میکنه؟!!
همچین که... عبا رو کنار زدن
دیدن هنوز غل و زنجیر
به دست و پای موسی ابن جعفر …
جانم … گریه کن ها, بسم الله …
چقدر جمعیت اومد برا تشیع جنازه موسی ابن جعفر ، پسر عزیزش,
امام رضا اومد … اما خبر داری یا نه؟ اینهمه جمعیت اومدن
اما دخترش حضرت معصومه نبود … گریه کن بابا دختره …؛
دختر نبود برا بابا گریه کنه ،
اما یادت باشه تاریخ نشون داده اگه دختر نره ، بابا میاد …”
نیمه ی شب رقیه دختر سه ساله صدا زد عمه ،
دلم برا بابام تنگ شده …
یه وقت دیدن جلو خرابه شلوغه …
سر بریده ی حسین …
اما این دختر سرو بغل گرفت ؛ صدا زد “مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی” بابا کدوم نانجیبی چوب به لبات زده؟!! بابا کدوم نانجیبی رگهای گردنت و بریده …؟؟*
یاحسین
لطفی که تو کرده ای به من مادرم نکرد...
علی لعنت الله علی القوم الظالمین