eitaa logo
دوستان امام زمان(عج)
428 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
41 فایل
اۍڪــاش‌ڪـه‌انتخاب‌مان‌مهدی‌بود هرپرسش و هرجواب‌مان مهدۍ بود شادمانترین مردم ،بهترین چیزها ندارند،بلکه بهترین برداشت از زندگی دارند. هر هفته با موضوعی اخلاقی ارتباط با مدیر @Y_a_r_a_h_m_a_n لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/3961127018C539fa8bf02
مشاهده در ایتا
دانلود
دروغ ، تهمت ، غيبت ، اسراف ، رشوه ، بدحجابي و ... با هر گناه از امام زمان " دورتر و دورتر " ميشيم ؛ حضرت مهدي ( عج ) : فاصله ي شيعيان از ما " به اندازه گناهانشان " است راستي فاصله من وتو با امام زمانمون چقدره ؟!
منتظرالمهدی عج: ✨🌸✨ با نادان و دانا، بگو مگو نكن؛ چرا كه هرگاه با نادان بگو مگو كنى، آزارت مى دهد و هرگاه با دانا بگو مگو كنى، دانشش را از تو دريغ مى دارد. [ عليه السلام ] 📚 بحارالأنوار ج۲ ص۱
هدایت شده از دوستان امام زمان(عج)
مسابقه فرهنگی شماره ۲۱ بعد از مطالعه وگوش دادن به فایلهای صوتی در مسابقه شرکت کنید. https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSeA0aQQcKKP0CDyIvlbroSrfEVRBbvF9WUBTejdS5u-xkb0Zg/viewform?usp=sf_link
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیام سنجاق شده را بخونید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۲۸۶ 🌹بهترین زنان کسی است که جز در ضرورت نامحرم او را نبیند🌹 🌺حضرت زهرا سلام الله علیها🌺 مسابقه 🔔 مسابقه دیدن چهار کلیپ کوتاه و جذاب😍 پاسخگویی به چهارسوال چندگزینه ای😉 جوایز این دوره از مسابقات👇 3 عدد تابلو فرش حرم امام رضا علیه السلام☺️☺️ 5 عدد هدیه 500هزار ریالی🤩🤩 20 + 10 عدد کارت شارژ😎😉👋 برای شرکت در مسابقه عضو کانال زیر شوید👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4108189870C5468cca59e 💖خانواده شاد💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خودسازی: 💠 🔸 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: بدانید راه‌های دین معتدل است. هرکس به راه دین رود، غنیمت برد و هرکه توقف کند گمراه و پشیمان شود. بدانید کسی که نمی داند نباید از آموختن شرم کند که قیمت هرکس به قدر معلومات اوست. حال که زبانها آزاد و بدنها سالم و عضوها در اختیار و جایگاه وسیع و مجال بسیار است، تا مرگ نرسیده عمل کنید. 📚 نصایح/ص22
هدایت شده از داستان آموزنده 📝
✍ نقل است: روزی چوپانی گله‌اش 🐏 را به صحرا برد و به درخت 🌳 گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد 💨 سختی شروع شد، خواست پایین بیاید، ترسید! باد شاخه‌ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می‌برد. دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند، به دعا 🤲 برخاست... از دور بقعه🕌امامزاده‌ای را دید و گفت: ای امام‌زاده گله‌ام نذر تو، از درخت سالم پایین بیایم. قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود را محکم گرفت. گفت: ای امام‌زاده خدا راضی نمی‌شود که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی، نصف گله را به تو می‌دهم و نصفی هم برای خودم، قدری پایین‌تر آمد. وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: ای امام زاده نصف گله را چطور نگهداری می‌کنی؟ آنهار ا خودم نگهداری می‌کنم در عوض کشک 🍵 و پشم نصف گله را به تو می‌دهم. وقتی کمی پایین تر آمد، گفت: بالاخره چوپان هم که بی‌مزد نمی‌شود کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد. وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین🚶رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت: مرد حسابی چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی کردیم غلط زیادی که جریمه ندارد. •✾ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🎙 خاطره ای زیبا هفت یا هشت ساله بودم، به سفارش مادرم برای خرید میوه و سبزی به مغازه محل رفتم. اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنن! پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش... میوه و سبزی رو خریدم کل مبلغ شد 35 زار. دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادا از بقالی جنب میوه فروشی خریدم و روبروی میوه فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم. خونه که برگشتم مادر گفت مابقی پولو چکار کردی؟ راستش ترسیدم بگم چکار کردم، گفتم بقیه پولی نبود... مادر چیزی نگفت و زیر لب غرولندی کرد منم متوجه اعتراض او نشدم. داشتم از کاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور می‌کردم اما اضطراب نهفته ای آزارم می‌ داد. پس فردا به اتفاق مادر به سبزی فروشی رفتم اضطرابم بیشتر شده بود. که یهو مادر پرسید آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟ گفت نه همشیره. گفت پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟ آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه توسط من جلو چشمش مرور میشد با لبخندی زیبا روبه من کرد وگفت : آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه. دنیا رو سرم چرخ می‌خورد اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو می گفت به خاطر دو گناه مجازات می شدم، یکی دروغ به مادرم یکی هم تهمت به حاج آقا صبوری! مادر بیرون مغازه رفت. اما من داخل بودم. حاجی روبه من کرد و گفت: این دفعه مهمان من! ولی نمی دونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه؟! بخدا هنوزم بعد 44 سال لبخندش و پندش یادم هست! بارها باخودم می گم این آدما کجان و چرا نیستن؟ چرا تعدادشون کم شده آدمهایی از جنس بلور که نه تحصیلات عالیه امروزی داشتن ونه ادعای خواندن كتاب های روان‌شناسی و نه مال زیادی داشتن که ببخشند؟ ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه وآبرویی نریزه...!