eitaa logo
دوستان امام زمان(عج)
430 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.1هزار ویدیو
41 فایل
اۍڪــاش‌ڪـه‌انتخاب‌مان‌مهدی‌بود هرپرسش و هرجواب‌مان مهدۍ بود شادمانترین مردم ،بهترین چیزها ندارند،بلکه بهترین برداشت از زندگی دارند. هر هفته با موضوعی اخلاقی ارتباط با مدیر @Y_a_r_a_h_m_a_n لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/3961127018C539fa8bf02
مشاهده در ایتا
دانلود
خودت را در این عالم، خرجِ چیزی کن که از تو بالاتر باشد .. - - اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَ
ما با دستها✋ و چشمان👁👁 و اعضای سالمی که خدا به عنوان نعمت و امانت به دست ما سپرده می‌آییم و با همونا گناه میکنیم⁉️ در آیه 13 سوره نوح میفرمایند: <<ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً؟ شما را چه شده كه از عظمت خداوند نمی‌ترسید ⁉️>> من خلقت کردم مثل یک نهالی که از زمین بیرون میاد حالا چی شده که برای من ارزش و وقار هم دیگه قائل نیستی؟ از خدا بترسیم❗️ همونطور که خدا و بی نهایته و و خدا هم بی نهایت هست😱 خدا کنه که ما گرفتار عذاب الهی🔥 نشویم که بس سخت و دشوار است در واقع ترس از خدا و یاد مرگ از عوامل دوری از گناه است که ما هر چند وقت یکبار باید از آن یاد کنیم تا از گزند وسوسه های شیطان در امان بمانیم و گناه نکنیم
🔆🔆کتابخانه کفاش ✨✨او کتاب زندگینامه حضرت فاطمه (س) را برداشت و تا کفشش حاضر شود نیمی از کتاب را خواند. وقتی کفش را به او دادم گفت: می‌شود این کتاب را ببرم؟ گفتم: ببرید. اما برگردانید. چند وقت بعد دیدم یک خانم چادری وارد مغازه شد و گفت: بفرمایید این کتاب شما. اسم کتاب را که نگاه کردم دیدم زندگینامه حضرت فاطمه (س) است. متوجه شدم همان خانم بدحجاب است. او چند کتاب از احادیث و زندگی ائمه اطهار (ع) به کتابخانه‌ام اهدا کرد و گفت: حاجی! همین کار را ادامه دهید که بهترین کار است.» 🔅 زهوارش دررفته است. هر از گاهی باید می‌ایستادم. کلی با آن ورمی‌رفتم تا می‌توانستم چند متری راه بروم. کلافه شده بودم. باید هر طوری شده درستش می‌کردم یا از شرش خلاص می‌شدم. بی‌حوصله و بدون توجه وارد مغازه شدم. آن‌ها را از پایم درآوردم و روی میز گذاشتم. گفتم: «پایم را می‌زند. وقتی خریدم اندازه بودند ولی نمی‌دانم چرا اذیت می‌کنند.» از شدت ناراحتی صحبت کردنم مثل کودکان شده بود. پیرمرد لبخندی زد و گفت: «حق داری جوان! کفش خیلی مهم است.» همچنان که شروع به درست کردن کفش می‌کند کتاب‌های داخل قفسه را نشان می‌دهد و می‌گوید: «کفش درست می‌شود ولی در این مدت بیکار ننشین. یکی را بردار. کمی ورق بزن. چیزی گیرت بیاید.» تعجب کرده بودم. کلی سؤال در ذهنم نقش بسته بود. نگاهی به کتاب‌ها انداختم. کمی مرد کفاش را ورانداز کردم. یکی از کتاب‌ها را برداشتم و گرم خواندن شدم تا اینکه صدای پیرمرد مرا به خود آورد: «کفشت حاضر است.» نیم‌ساعتی که آنجا بودم توانستم بخشی از یک کتاب را بخوانم. 🦋«محمد معدنچی‌ها» کفاش 76 ساله ای است که بخشی از مغازه‌اش را تبدیل به کتابخانه کرده؛ هم کتاب امانت می‌دهد و هم وقت مشتری‌هایش را تا زمان آماده شدن کفش به بهترین شکل پرمی کند. سواد چندانی ندارد ولی می‌گوید چون کتاب را دوست دارد این کار را انجام داده است. 🌸🌸کتاب را دوست دارم وقتی وارد مغازه کوچکش می‌شویم اولین چیزی که به نظر می‌آید عکس بزرگ امام خمینی (ره) است. انتهای مغازه کوچک، پیرمردی با کاپشن بسیجی که آخرین دکمه یقه پیراهنش را هم بسته لبخند دل‌نشینی به مشتریان می‌زند. در و دیوار مغازه با اشعار و تابلوهای ذکر اهل‌بیت (ع) تزئین شده است و کتاب‌ها منتظر مشتری هستند تا اوقات انتظارشان را زیبا و لذت بخش کنند. وقتی از آقا محمد درباره دلیل کارش می‌پرسیم می‌گوید: «به سختی می‌توانم چیزی را بخوانم ولی از کودکی کتاب را دوست داشتم و هر وقت بتوانم چند خط می‌خوانم. روزهای اولی که مغازه را راه انداختم متوجه شدم مشتری‌ها تا زمان آماده شدن کفششان بیکار هستند و وقتشان هدر می‌رود. تصمیم گرفتم کتاب‌هایم را اینجا بیاورم. اول 5 کتاب داشتم ولی به‌مرور زیاد شد و اکنون بیش از 700 جلد کتاب دارم. تعداد قابل‌ توجهی از این کتاب‌ها را مردم به کتابخانه اهدا کرده‌اند. تعدادی را هم خودم خریداری کرده‌ام. خیلی دوست دارم تعدادش را بیشتر کنم ولی فضای کافی ندارم. همه ما می‌توانیم در هر شرایطی کتاب بخوانیم. این روزها کمتر کسی را می‌توان بدون مدرک دانشگاهی پیدا کرد. کتاب، اطلاعات آدم را بالا می‌برد. بچه مسلمان باید آگاه باشد و دانش داشته باشد تا بتواند جلوی ظلم ایستادگی کند.» او می‌افزاید: «من و همدوره‌هایم با سختی بزرگ شده و زندگی کرده‌ایم. پدرم کارگر معدن بود و به همین دلیل هم نام خانوادگی‌ما معدنچی‌هاست. او صبح تا شب برای درآوردن نان حلال زحمت می‌کشید و به سختی کار می‌کرد. من هم از ۷ سالگی در یک کفاشی کار می‌کردم تا اینکه به خدمت سربازی رفتم و بعد در یک شرکت استخدام شدم. بعد از اینکه از آن شرکت بازنشسته شدم دوباره سراغ شغلی رفتم که در نوجوانی انجام می‌دادم.»
「°💕🌚.」 از دزدی بادمجان تا ازدواج _توبه تولدی دوباره_ شیخ علی طنطاوی ادیب دمشق درخاطراتش نوشته: یک مسجد بزرگی در دمشق هست که به مسجد جامع توبه مشهور است. علت نامگذاری آن بدین سبب هست که آنجا قبلا محل منکرات بوده ولی یکی از فرمانداران مسلمان آن را خرید و بنایش را ویران کرد و سپس مسجدی را در آنجا بنا کرد. یکی از طلبه‌ها که خیلی فقیر بود و به عزت نفس مشهور بود در اتاقی در مسجد ساکن بود. دو روز بر او گذشته بود که غذایـی نخورده بود و چیزی برای خوردن نداشت و توانایی مالی برای خرید غذا هم نداشت. روز سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به مرگ نزدیک شده است با خودش فکر کرد او اکنون در حالت اضطراری قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا حتی دزدی در حد نیازش جایز هست. بنابراین گزینه دزدی بهترین راه بود. این مسجد در یکی از محله های قدیمی واقع شده و در آنجا خانه ها به سبک قدیم به هم چسبیده و پشت بام‌های خانه‌ها به هم متصل بود بطوری که می‌شد از روی پشت بام به همه محله رفت. این جوان به پشت بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه‌های محله به راه افتاد. به اولین خانه که رسید دید چند تا زن در آن هست چشم خودش را پایین انداخت و دور شد و به خانه بعدی که رسید دید خالی هست اما بوی غذایی مطبوع از آن خانه می‌امد. وقتی آن بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک آهن ربا او را به طرف خودش جذب کرد. این خانه یک طبقه بود از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به داخل حیاط پرید. فورا خودش را به آشپزخانه رساند سر دیگ را برداشت دید در آن بادمجان‌های محشی (دلمه‌ای) قرار دارد، یکی را برداشت و به سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد، یک گازی از آن گرفت تا می‌خواست آن را ببلعد عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد. باخودش گفت: پناه بر خدا. من طالب علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟ از کار خودش خجالت کشید و پشیمان شد و استغفار کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود سراسیمه بازگشت وارد مسجد شد و در حلقه درس استاد حاضر شد در حالی که از شدت گرسنگی نمی‌توانست بفهمد استاد چه می‌گوید. وقتی استاد از درس فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند. یک زنی کاملا پوشیده پیش آمد با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه صحبت‌هایشان نشد. شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را جز او نیافت. صدایش زد و گفت: تو متاهل هستی؟ جوان گفت نه. شیخ گفت: نمی‌خواهی زن بگیری؟ جوان خاموش ماند. شیخ باز ادامه داد به من بگو می‌خواهی ازدواج کنی یا نه؟ جوان پاسخ داد به خداوند که من پول لقمه نانی ندارم چگونه ازدواج کنم؟ شیخ گفت: این زن آمده به من خبر داده که شوهرش وفات کرده و در این شهر غریب و ناآشنا هست و کسی را ندارد و نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک عموی پیر کس دیگری ندارد و او را با خودش آورده و او اکنون درگوشه‌ای از این مسجد نشسته و این زن خانه شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است. اکنون آمده تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای بدطینت در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟ جوان گفت: بله و رو به آن زن کرد و گفت: آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟ زن هم پاسخش مثبت بود. عموی زن دو شاهد را آورد و آنها را به عقد یکدیگر در آورد و خودش به جای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت: دست شوهرت را بگیر. دستش را گرفت و او را به طرف خانه اش راهنمایی کرد. وقتی وارد منزلش شد نقاب از چهره اش برداشت. جوان از زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه که شد دید همان خانه‌ای بود که واردش شده بود. زن از او پرسید: چیزی میل داری برای خوردن؟ گفت: بله. پس سر دیگ را برداشت و بادمجانی را دید و گفت: عجیب است چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟ مرد به گریه افتاد و قصه خودش را برای همسرش تعریف کرد. زن گفت: *این نتیجه امانت داری و تقوای توست.* *از خوردن بادمجان حرام سرباز زدی خداوند تعالی همه خانه و صاحب خانه را حلال به تو بخشید.* *کسی که بخاطر خدا چیزی را ترک کند و تقوا پیشه نماید* *خداوند تعالی در مقابل چیز بهتری به او عطا می‌کند.*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
17.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلم هوای تو دارد خدا کند که بیایی تنم زغم بزداید خدا کند که بیایی توکه نسیم بهاری یاشفیع قیامت ز انتظار خمیدم خدا کند که بیایی 🔷 بزرگان درباره ضرورت یاد امام زمان علیه السلام چه می گویند.‌‌..
14.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 اگر به امام زمان(عجل‌الله فرجه) توسل پیدا کنی هر آدم بدی باشی خدا دستتو به برکت این توسل می‌گیره ... شیخ احمد
1_15013609018.mp3
6.61M
چقدر حاضریم برای کم شدن غیبت امام زمان علیه السلام ،مایه بذاریم از مالمون از جونمون..... حاضریم جونمون رو بدیم ولی در عوض اندکی از غیبت امام عزیزمون کم شود... زهرای مرضیه سلام الله علیها وقتی دید شهادتش بیشتر بدرد امامش میخوره از خداوند عجل وفاتی رو درخواست کردند... محک عجیبی است معامله با ولی خدا.....
10.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تا حالا اینجوری به امام زمان(عجل الله فرجه) نگاه کردی؟ ⭕️ ایشون نسبت به من و شما متعهدند! ⭕️ همچین وجود باعظمتی ماها رو میشناسن، براشون اهمیت داریم!
هدایت شده از صوت مهدوی
11.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 معرفی کتاب حضور قلب در نماز 🔴 راهکارهای رسیدن به لذت مناجات ونماز 🟢 امام زمان علیه السلام فرمودند:هیچ چیز مانند نماز ،بینی شیطان را به خاک نمی مالد.... 💰این کتاب با تخفیف 20درصد عرضه می شود... https://eitaa.com/ketabesabz313
💠حدود محرميت‏ 💬 بعضى از مردم گمان مى‏كنند وقتى زن و مردى با هم محرمند مى‏توانند به هر نحوى با هم معاشرت نمايند! 🔹 در حالى كه محارم نيز بايد بخشى از شرايط را رعايت نمايند. 🔹 نبايد به بهانه محرم بودن، دختر جلوى برادر با هر لباسى كه دوست دارد رفت و آمد كند. ✅ برخى از اين حدود عبارتند از: 🔹- اجازه گرفتن در ورود به اتاق شخصى افراد. 🔹- پوشش مناسب. 🔹- حفظ حريم در گفتگوها. 🔹- جدا كردن محل خواب دختربچه و پسربچه.