19.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۞﴾﷽﴿۞
💠 حضورتاظهور
✅️مراسم هفتگی
📣امشب درحسینیه حیدری میدان بالای محمدیه باسخنرانی حاج آقاصادقیان بمناسبت ایام الله دهه فجر برگزارگردید.
#رسانه_فرهنگی_مذهبی_مسجد_امام_حسن_مجتبی_
@emamhsanmohammadyehmasjed
🔹بهشت گردی
📌غبارروبی و عطر افشانی گلزار شهدای محله محمدیه
🔹 همزمان با دهه مبارک فجر
🕖پنجشنبه ۱۸ بهمن ماه ساعت ۱۶:۱۵
🔸 باحضور خانواده معظم شهدا ، مردم شهید پرور و انقلابی محمدیه و اعضای شورای تامین و اداری شهرستان
🔹قرارگاه محله محور کرامت محمدیه (شهید رجایی)
🔗@emamhsanmohammadyehmasjed
هرکجادیدیخدا
باشِکوهتحویلتگرفت
رشوهمیخواهدخدا،
خرجشدعایمادراست!🌱
@emamhsanmohammadyehmasjed
روایت داستانی از شهید زینالدین از زبان خواهر شهید
🔹برای شناسایی با موتور به منطقه دشمن وارد شدم. مسافت زیادی را رفته بودم و برای رفع خستگی وارد چادر یک افسر عراقی شدم. در آنجا برای خودم چای هم ریختم. بعد از دقایقی افسر عراقی وارد چادر شد و چون فکر میکرد سرباز هستم و بدون اجازه وارد چادرش شدهام، سیلی به من زد.
من هم احترام نظامی گذاشتم و بدون اینکه او متوجه شود من ایرانی هستم، از چادر بیرون آمدم.
🔹در جریان همان عملیات آن افسر عراقی را اسیر کردیم و او من را شناخت و باورش نمیشد فرمانده لشکر توانسته باشد به خاکشان نفوذ کند.
🔹در این حین مادرم به آقا مهدی گفت کاش آن سیلی که افسر عراقی به تو زده بود را تلافی میکردی! اما آقا مهدی گفته بود که آن افسر بعثی، اسیر ما بود و ما نباید با اسیر رفتار تندی میکردیم.
🔸۴۰ سال پیش شهید مهدی زینالدین فرمانده لشکر ۱۷ علیابن ابیطالب(ع) به همراه تنها برادرش پس از شناسایی منطقه عملیاتی، عازم سردشت میشدند که در کمین ضدانقلاب افتادند و مظلومانه به شهادت رسیدند.
روحشان با مادر سادات شهیده حضرت زهرا سلام الله علیها محشور باد
@emamhsanmohammadyehmasjed
✤یاربّ..
✾جانم بندهی من؟!
✤اِنَّلَنافيكَاَمَلاًطَويلاًكَثيراً
ماها خیلیخیلی بهت امیدواریم💗
❄ @emamhsanmohammadyehmasjed
#عکسنوشته
تو موقعیت هایی که امر به معروف و نهی از منکر میکنیم، گاهی آدمایی پیدا میشن که میگن: چرا اصلا امر به معروف میکنی!؟🤔
اینجاست که یه آمر به معروف باید یه جواب خوب توی آستین داشته باشه ...
ما حتی به فکر داخل آستین تون هم هستیم😎😁🤳🏼
@emamhsanmohammadyehmasjed
#حدیثانه
امام سجاد(علیه السّلام) :
آن که امر به معروف و نهی از منکر را ترک می کند، همچون کسی است که کتاب خدا را پشت سر انداخته است.
📚حیاه الامام زین العابدین، ص۳۴۴
#امام_حسین
#امر_به_معروف_و_نهى_از_منكر
@emamhsanmohammadyehmasjed
#داستان_کوتاه
یکی از مریدان حسن بصری ؛ عارف بزرگ ؛
در بستر مرگ استاد از او پرسید :
"مولای من! استاد شما که بود ؟ "
حسن بصری پاسخ داد :
"صدها استاد داشته ام و نام بردنشان ماه ها و سال ها طول می کشد و باز هم شاید برخی را از قلم بیندازم ."
"کدام استاد تاثیر بیشتری بر شما گذاشته است ؟ "
حسن کمی اندیشید و بعد گفت :
"در واقع مهمترین امور را سه نفر به من آموختند،
اولین استادم یک دزد بود!
در بیابان گم شدم و شب دیر هنگام به خانه رسیدم. کلیدم را پیش همسایه گذاشته بودم و نمی خواستم آن موقع شب بیدارش کنم. سرانجام به مردی برخوردم ، از او کمک خواستم ، و او در چشم بر هم زدنی ، در خانه را باز کرد.
حیرت کردم و از او خواستم این کار را به من بیاموزد. گفت کارش دزدی است ، اما آن اندازه سپاسگزارش بودم که دعوت کردم شب در خانه ام بماند.
یک ماه نزد من ماند. هر شب از خانه بیرون می رفت و می گفت می روم سر کار ؛ به راز و نیازت ادامه بده و برای من هم دعا کن و وقتی بر می گشت ، می پرسیدم چیزی بدست آورده یا نه. با بی تفاوتی پاسخ می داد :
" امشب چیزی گیرم نیامد. اما انشاءالله فردا دوباره سعی می کنم. "
مردی راضی بود و هرگز او را افسرده ی ناکامی ندیدم. از آن پس، هر گاه مراقبه می کردم و هیچ اتفاقی نمی افتاد و هیچ ارتباطی با خدا برقرار نمی شد ، به یاد جملات آن دزد می افتادم "امشب چیزی گیرم نیامد ، اما انشاءالله ، فردا دوباره سعی می کنم ، و این جمله ، به من توان ادامه راه را می داد. "
"نفر دوم که بود ؟ "
"استاد دوم سگی بود ، می خواستم از رودخانه آب بنوشم ، که آن سگ از راه رسید. او هم تشنه بود .اما هر بار به آب می رسید ، سگ دیگری را در آب می دید ؛ که البته چیزی نبود جز بازتاب تصویر خودش در آب. سگ می ترسید ، عقب می کشید ، پارس می کرد.
همه کار می کرد تا از برخورد با آن سگ دیگر اجتناب کند. اما هیچ اتفاقی نمی افتاد . سرانجام ، به خاطر تشنگی بیش از حد ، تصمیم گرفت با این مشکل روبرو شود و خود را به داخل آب انداخت ؛ و در همین لحظه، تصویر سگ دیگر محو شد. "
حسن بصری مکثی کرد و ادامه داد:
"و بالاخره، استاد سوم من دختر بچه ای بود با شمع روشنی در دست، به طرف مسجد می رفت. پرسیدم:
خودت این شمع را روشن کرده ای؟
دخترک گفت: بله. برای اینکه به او درسی بیاموزم، گفتم :دخترم ، قبل از اینکه روشنش کنی ، خاموش بود، می دانی شعله از کجا آمد؟
دخترک خندید، شمع را خاموش کرد و از من پرسید: جناب! می توانید بگویید شعله ای که الان اینجا بود، کجا رفت ؟
در آن لحظه بود که فهمیدم چقدر ابله بوده ام! کی شعله خرد را روشن می کند؟ شعله کجا می رود؟ فهمیدم که انسان هم مانند آن شمع، در لحظات خاصی آن شعله مقدس را در قلبش دارد ، اما هرگز نمی داند چگونه روشن می شود و از کجا می آید.
از آن به بعد، تصمیم گرفتم با همه پدیده ها و موجودات پیرامونم ارتباط برقرار کنم؛ با ابرها ، درخت ها، رودها و جنگل ها، مردها و زن ها. در زندگی ام هزاران استاد داشته ام . همیشه اعتماد کرده ام ، که آن شعله، هروقت از او بخواهم ، روشن می شود ؛ من شاگرد زندگی بوده ام و هنوز هم هستم.
آموختم که از چیز های بسیار ساده و بسیار نامنتظره بیاموزم ، مثل قصه هایی که پدران و مادران برای فرزندان خود می گویند
@emamhsanmohammadyehmasjed
📣قابل توجه همشهریان گرامی
🩺برنامه حضور پزشکان متخصص
🗓 پنجشنبه ۱۸بهمن ماه
♦️حضور کارشناس گفتاردرمانی از ۸ صبح ، نوبت بصورت حضوری)
🏨 پلی کلینیک تخصصی مادر
🔰🔰رزرو نوبت ساعت ۸ صبح از طریق سامانه تلفنی کلینیک
☎️۳۳۰۳۳۷۷۰☎️
🔗@emamhsanmohammadyehmasjed
544.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭐مهم نیست شب چقدر تاریکه
🌙دلت به نور خدا روشن باشه
شبتون بخیر
💞@emamhsanmohammadyehmasjed
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 ســلام
🤍صبح زیباتون بخیر و شادی
🌸امیــدوارم
🤍امـروزتون پر از انرژی مثبت
🌸و پر از اتفاقات خوش باشه
🌸براتون دلی آرام
🤍لبی خندون ،زندگی آروم
🌸و یک دنیا سلامتی
🤍و عاقبت بخیری آرزومندم
🌸در پناه لطف خدا
🤍پنجشنبه تون پر خیر و برکت
@emamhsanmohammadyehmasjed
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐