☀️ #زندگی_نامه ۸
☀️ یادم نمی آید از دست ایشان دلخور شده باشم ...
☀️در مدت یک سالی که با آقا هم اتاقی بودم یک بار یادم نمی آید از دست ایشان #دلخور شده و ناراحت باشم، ایشان مراعات حال همه را می کردند و فرد جامع الاطرافی بودند؛ درس و تحصیل، تهذیب و اخلاق، توجه به مسائل سیاسی و اجتماعی روز، ارتباطات فردی و دوستانه همه را به خوبی در حد اعلی داشتند و رعایت می کردند.
#حضرت_آقا رابطه خوبی با #شیعه_و_سنی داشتند و همواره مراعات می کردند که مطلبی نگویند که باعث ناراحتی و اختلاف شود.
ایشان در قم رعایت حال همه طلبه ها را می کردند، سعی میکردند به جز درس و بحث به چیز دیگری نپردازند، شاید هم برنامه ایشان ممحض شدن در درس بوده، آن را نمی دانم ؛ فقط می دانم در مشهد #ورزش می کردند و شاید یکی از وجوهی که ایشان را به این امر واداشته بود این است که ساواکی ها در مشهد از آقا زیاد می پرسیدند که کجا بودی و کجا می روی؟ ایشان نیز در پاسخ می گفتند: #ورزش بودم، بنابراین یادم نمی آید حضرت آقا در #مدرسه_حجتیه ورزش کنند، البته بسیاری از زوایای برنامه و #سیره_آقا برای ما روشن نبود، چون با ایشان هم سطح نبودیم و سعی می کردیم مزاحم درس و استراحت ایشان نشویم.
#زی_طلبگی را بسیار رعایت می کردند و در نحوه لباس پوشیدن، صحبت کردن و رفتار، هرگز زی طلبگی را زیر پا نگذاشتند و بسیار متین و با وقار بودند.
🌐 به نقل از خبرگزاری رسمی حوزه علمیه ( مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین حسین علی اکبریان هم حجره مقام معظم رهبری )
☀️نشر با منبع
☀️جامعترین کانال معرفی امام خامنه ای
☀️ @emamkhameneii
☀️ #زندگی_نامه ۹
☀️ امتناع از پذیرش مرجعیت
☀️حجتالاسلام مروی:
☀️ بحث #مرجعیت خودش یک بابی است ، چون من از نظر کاری هم در این حوزه بیشتر انجام وظیفه میکنم ، میتوانم با تمام وجود با اطمینان کامل عرض کنم که #حضرت_آقا هیچ رغبتی به مسئله مرجعیت و این جور مسائل ندارند. من این را میتوانم بگویم که همان جوری که حضرت آقا در مورد رهبری هیچ رغبتی نداشتند بلکه استنکاف می کردند و قبول نمی کردند و بر ایشان تحمیل شد ، در مرجعیت هم واقعا این جور است . من هیچ رغبتی و هیچ استقبالی از ناحیه آقا نسبت به قضیه مرجعیت ندیده ام . هر وقت هم با در این حوزه با ایشان صحبت کردیم ، جوابی از ایشان نگرفتیم و استقبال نکردند ، خیلی راه ندادند که ما با ایشان صحبت کنیم برای رساله، با اینکه الان بر اساس برآوردی که ما داریم شاید مقلدین ایشان تقریباً در داخل کشور ، در صدر مقلدین دیگر مراجع باشند ، یعنی شاید بیشتر جمعیت از حضرت آقا تقلید میکنند ، اما هنوز ما نتوانستیم ایشان را راضی کنیم که #رساله بدهند و هر وقت هم صحبت کردیم ، به یک شکلی شانه از بار این قضیه خالی کردند و ما را به راههای دیگری ارجاع دادند. واقعا تحت فشار هستیم . از طرف مردم مورد سوال هستیم . رساله میخواهند ، مسائل شرعی را میخواهند ، مقلد هستند بالاخره آقا را پذیرفتند ، کسی هم آقا را تحمیل نکرده است ، خودشان انتخاب کردهاند ، خب باید راه را باز کنیم ولی دیدیم آقا راه را باز نمی کنند ، استقبال نمیکنند.
🌐 ویژه نامه تداوم آفتاب ( روزنامه جام جم ) - مرداد 1387 ، مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین #احمد_مروی
☀️نشر با منبع
☀️جامعترین کانال معرفی امام خامنه ای
☀️ @emamkhameneii
☀️ #زندگی_نامه ۱۰
☀️ ماجرای شکنجه های دردناک رهبری در یکی از زندان های#ساواک
☀️ مدتی بعد یکی از آنها (نگهبانان) درِ سلول را باز کرد و گفت شما فلانی هستید؟ گفتم : «بله» گفت : «با من بیا» به همراه او تا انتهای انبار و سپس تا اتاقی که در یکی از گوشه های آن بود رفتم . وارد اتاق شدم . در اتاق ، شش هفت نفر بودند . چون عینکم را گرفته بودند ، آنها را نشناختم . احساس خطر کردم . بنا بر عادت و یا غریزه ، حمله ی کلامی را آغاز کردم . به گرفتن عینکم اعتراض کردم : « چرا عینکم را گرفتید ؟ من بدون عینک نمیتوانم ببینم » همین طور که من صدایم را به اعتراض بلند کرده بودم ، یکی از آنها جلو آمد. وقتی نزدیک شد ، او را شناختم . او کسی بود که در زندان قبلی من را بازجویی کرده بود و گزارش مرا به دادگاه داده بود ، من در دادگاه او را بدون ذکر نام محکوم کرده بودم و مورد حمله قرار داده بودم از جمله گفتم : «نویسنده این گزارش فردی نادان است» او به من نزدیک شد و با لحنی خشمگین و تمسخر آمیز گفت : «گمان می کنی اینجا دادگاه است و به تو اجازه می دهند که به این شکل حرف بزنی ؟» سپس با صدای خشن به سخن گفتن پرداخت و در حالی که با تمسخر و استهزاء صدای مرا تقلید می کرد نخستین #ضربه را به صورتم نواخت . من خودم را کنترل کردم اما او دومین ضربه را هم وارد کرد و مرا به #زمین_انداخت . من روی تختی که در کنار اتاق بود افتادم خواستم برخیزم اما یکی از آنها گفت : «همان جا بمان خوب جایی افتادی» فهمیدم که این #تخت_شکنجه است ، پایم را به تخت بستند و ...
📚 خون دلی که لعل شد
فصل دوازدهم
☀️نشر با منبع
☀️جامعترین کانال معرفی امام خامنه ای
☀️ @emamkhameneii
☀️ #زندگی_نامه ۱۱
☀️ماجرای شکنجه های رهبری در #زندان_ساواک
🍁...پایم را به تخت بستند شلاق هایی با ضخامت های مختلف به سقف آویخته بودند که ضخامت آنها یک انگشت ، دو انگشت و یا بیشتر بود . یکی از آنها شلاقی برداشت و شروع کرد به زدن به پاهایم ، آنقدر زد که خسته شد ، فرد دیگری #شلاق را گرفت او هم زد و زد و خسته شد ، نفر سوم شروع کرد به زدن و به همین ترتیب...
هر کدام از آنها فرصتی برای استراحت داشتند بجز من که نگذاشتند حتی اندکی استراحت کنم . در آن حال که قابل توصیف نیست من از خباثت برخی از آنها به شگفتی می آمدم ، وظیفه آنها بود که شلاق را بالا ببرند و به من بزنند و همچنین وظیفه داشتند مرا آنقدر بزنند تا در برابر آنها از پا درآیم بنابراین طبیعی بود که پشت سر هم بزنند ، اما یکی از آنها خباثت خاصی از خود نشان میداد : #شلاق را به دست میگرفت #تسمه آن را با دست دیگر از پشت سرش خوب می کشید و بعد ضربه را میزد تا بیشتر دلش خنک شود . در حین شلاق زدن یکی از آنها بالای سرم می آمد و از من میخواست از فلان کس یا از نهضت اسلامی بیزاری بجویم من اظهار مخالفت میکردم و آنها به زدن ادامه میدادند تا اینکه #از_هوش_رفتم در خلال این تجربه عملی تلخ دریافتم که ضربه زدن به کف پا از #سخت_ترین_شکنجه_ها است چون پیش از آنکه شخص بیهوش شود ضربات میتواند ساعتها ادامه یابد ضمنا تاثیر وحشتناکی بر روی اعصاب دارد ، شنیده بودم که این شکنجهگران دورههای شکنجه را زیر نظر کارشناسان اسرائیلی گذرانده اند و لذا در اعتراف گرفتن حرفهای هستند و در کار خود مهارت دارند.
📚#خون_دلی_که_لعل_شد
فصل دوازدهم
☀️نشر با منبع
☀️جامعترین کانال معرفی امام خامنه ای
☀️ @emamkhameneii
#زندگی_نامه ۱۲
☀️توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
حجت الاسلام علی صادقی کاشمری:
💠در سال ۱۳۵۰ هجری شمسی ، که قضیه جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی پیش آمد. ندای #امام ره از نجف اشرف باعث حرکت هایی در حوزه علمیه مشهد گردید و #ساواک با اطلاع از اینکه همه ی این تحریک ها ، به محوریت چند نفر انجام می پذیرد که در رأس آنها حضرت #آیت_الله_خامنهای است ، ایشان را دستگیر و روانه #زندان کرد. بنده نیز به همین دلیل در زندان بودم. فردای آن روز معظم له که در #سلول مجاور من بود ، بر اثر #نفوذی که در زندانبانان گذاشته بود ، موفق شد از سلول بیرون بیاید . ایشان وقتی مرا با آن وضع رقت بار دید ، فرمودند: دیشب تو بودی که ناله میکردی؟ پاسخ دادم: بله و ادامه دادم : با همین وضع #خون_آلود مجبور شدم نماز صبح را برای اینکه قضا نشود ، به جا آورم ، آیا نمازم صحیح است؟ آقا فرمودند: بهترین نمازی که شاید در عمرت موفق به خواندن آن شدی همین دو رکعت بوده است ، دیشب که ناله های تو را به این نحو میشنیدم با خود می گفتم این شخص کیست؟ یک لحظه در دلم به جده ام #حضرت_زهرا سلام الله علیها متوسل شدم که صاحب این ناله هر که هست از شکنجه خلاصی یابد . این سخن آن چنان در من تاثیر گذاشت که دردهای ناشی از #شکنجه را به فراموشی سپردم .
📚 سلاله الابرار - بهاء الدین قهرمانی نژاد - ص ۱۰۲
📚 حدیث آفتاب - مرتضی یقینی پور - ص۳۱۲
☀️نشر با منبع
☀️جامعترین کانال معرفی امام خامنه ای
☀️ @emamkhameneii
#زندگی_نامه ۱۳
☀️سلول بیست
🔘#شهید_رجایی در خاطراتش درباره #زندان سال ۱۳۵۳ می گوید:
💠 سلولی که بودم ، سلول هجده بود که در سلول مجاور آن یعنی #سلول_بیست ، آیت الله خامنه ای زندانی بود .
من در سلول ، زدن #مورس را یاد گرفته بودم . اکثراً با سلولهای مجاورم از طریق زدن مورس اخبار را میدادیم و می گرفتیم. از جمله اخبار را به سلول پهلویی میدادم و آن هم به #آیتالله_خامنهای و ...
خاطرم هست که #ریش ایشان را تراشیده بودند و برای تحقیر ، #سیلی به صورت ایشان زده بودند و ایشان هم مقاوم و محکم بلوز زندان را به صورت #عمامه به سرشان می بستند و رفت و آمد می کردند. من یک روزی در دستشویی بودم که با حالت شادی و شعف با ایشان روبرو شدم .
علی رغم همه این فشارها و شکنجه ها، #ساواک نتوانست پی به اسرار این #شاگرد_مقاوم_امام ببرد و محکومیتی برای او درست کند.
📚 مرجعیت آیتالله خامنهای از دیدگاه فقها ، ص ۵۶
☀️نشر با منبع
☀️جامعترین کانال معرفی امام خامنه ای
☀️ @emamkhameneii
☀️ #زندگی_نامه ۱۴
☀️پسرم مرا نشناخت !
💠 یک روز پسرم #مصطفی را که دو ساله بود ، به #زندان آوردند. یکی از سربازان دوان دوان آمد و گفت: پسر شما را آورده اند . به درِ زندان نگاه انداختم ، دیدم یکی از افسران مصطفی را بغل گرفته و به سوی من می آید. مصطفی را گرفتم و بوسیدم . کودک ، به علت این که مدتی طولانی از او دور بودم ، مرا نشناخت . لذا با چهره ای گرفته و اخم کرده و حیرت زده به من می نگریست سپس زد زیر گریه به شدت می گریست نتوانستم او را آرام کنند لذا او را دوباره به افسر دادم تا به همسرم و بقیه - که اجازه دیدار با من را نداشتند - بازگرداند .
این امر به قدری مرا #متاثر ساخت که تا چند روز بعد نیز همچنان دل آزرده بودم .
📚 #خون_دلی_که_لعل_شد ص 151
فصل نهم - کاخ سفید
☀️نشر با منبع
☀️جامعترین کانال معرفی امام خامنه ای
☀️ @emamkhameneii
🏵یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ
🏵یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ
🏵 یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ
🏵 حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ
💠ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج💠
💐 ملت عزيز ایران عيدتان مبارک 💐
☀️سال۹۹؛ سال #جهش_تولید
☀️نشر با منبع
☀️جامعترین کانال معرفی امام خامنه ای
☀️ @emamkhameneii
☀️ #زندگی_نامه ۱۵
☀️نویسندگی در زندان ...
☀️ترجمه کتاب الاسلام و مشکلات الحضاره سید قطب را در همین #زندان ( زندان سوم ، سال 1346 ) شروع کردم ، بیشتر کتاب را ترجمه کردم ؛ اما حالت دلتنگی و ناراحتیِ ناشی ماندن مدتی طولانی در سلّولی کوچک و تاریک که حالت یکنواختی و تکرار بر آن حاکم فرما بود مانع از آن شد که کار ترجمه را به اتمام برسانم و مقدمه را بنویسم ، این کار به صورت ناقص باقی ماند ، تا اینکه در اثنای چهارمین زندان آن را تکمیل کردم ، لذا کار کتاب در یک زندان آغاز شد و در زندانی دیگر به پایان رسید .
📚 #خون_دلی_که_لعل_شد ص 152
فصل نهم - کاخ سفید
☀️نشر با منبع
☀️جامعترین کانال معرفی امام خامنه ای
☀️ @emamkhameneii
☀️ #زندگی_نامه ۱۶
☀️از همسر رهبر انقلاب سوال شد آیا همسرتان در خانه به شما كمك میكنند؟ در جواب گفتند: در حال حاضر نه ایشان چنین فرصتی دارند و نه از ایشان چنین انتظاری داریم. اما یك خصیصه بسیار پسندیدهای كه ایشان دارند و میتواند نمونه و سرمشقی برای دیگران باشد این است كه زمانی كه ایشان در منزل هستند، اگرچه معمولاً خسته از كار روزانه میباشند اما سعی دارند تا جوّ خانه را از مشكلات محیط كارشان به دور نگه دارند.
📙 مجله خانوادگی محجوبه، ترجمه خانم مالکی، مصاحبه سال ۱۳۷۲
☀️نشر با منبع
☀️جامعترین کانال معرفی امام خامنه ای
☀️ @emamkhameneii
☀️ #زندگی_نامه ۱۷
☀️تمام زندگی ما غیر از کتابهایم ، یک وانت لوازم کهنه است ...
☀️چند روز پس از #خواستگاری خانواده بزرگوار حضرت آیت الله خامنه ای از دختر بنده ، خدمت #مقام_معظم_رهبری رسیدم . ایشان فرمودند: آقای دکتر! اگر خدا بخواهد با هم خویشاوند می شویم . عرض کردم: چطور؟ فرمودند: آقا مجتبی و دختر خانم شما ظاهرا یکدیگر را پسندیده اند و در گفتگو به نتیجه رسیده اند . حالا نظر شما چیست؟
عرض کردم: آقا اختیار ما هم دست شماست!
آقا فرمودند: شما و همسرتان استاد دانشگاه هستید و زندگی شما با زندگی ما متفاوت است . تمام زندگی ما غیر از کتابهایم، یک #وانت #لوازم_کهنه است . خانه ما هم دو اطاق اندرونی دارد و یک اطاق بیرونی که مسئولان می آیند و با من دیدار می کنند . من پولی برای خرید خانه ندارم . خانه ای اجاره کرده ایم که قرار است در یک طبقه آن #آقا_مصطفی و در طبقه دیگر #آقا_مجتبی زندگی کنند . ما زندگی #معمولی داریم و شما زندگی خوبی دارید، مثل ما زندگی نکرده اید . آیا دختر شما حاضر است با این وجود زندگی کند؟!
زیبایی و دقت سخن رهبر معظم انقلاب برای من بسیار جالب بود . موضوع را به دخترم گفتم و او با روی باز استقبال کرد .
🌐 خبرگزاری رسمی حوزه علمیه به نقل از #غلامعلی_حداد_عادل (نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی)
☀️نشر با منبع
☀️جامعترین کانال معرفی امام خامنه ای
☀️ @emamkhameneii
☀️ #زندگی_نامه ۱۸
☀️جیب خالی
☀️همسر #رهبر_انقلاب در اوایل زندگی یک روز صبح به شوهر خود میگویند برای #ظهر چیزی نداریم فکری بکن! رهبر انقلاب موقع ظهر در کوچه پس کوچههای منتهی به مدرسه نواب یادشان آمد که همسرشان چه سفارشی کرده است.
ایشان میگویند: «من دست کردم داخل #جیبم. جیبهای بالا که هیچ نداشت جیب پایین حدود چهار ریال یا چهار ریال و دهشاهی بود بیاختیار #خندهام گرفت و گفتم الحمدلله واقعاً هیچی نداشتم این طور نبود که مثلاً بتوانم بروم از فلان کس بگیرم یا از توی بانک بردارم نه. نه یک ریال #ذخیره نه یک امکان ... در چنین مواقعی خیلی به من فشار میآمد.»
روزی نبود که رهبر انقلاب دغدغه معاش نداشته باشند. همیشه #مقروض بودند و اعداد این دیون دائم افزایش مییافت. گاه اگر #منبری میرفتند و صاحب مجلس کرامتی نشان میداد صرف پرداخت قرضها میشد.
📚 شرح اسم، صفحه ۲۱۸
☀️نشر با منبع
☀️جامعترین کانال معرفی امام خامنه ای
☀️ @emamkhameneii